تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هركس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد سخن خير بگويد يا سكوت نمايد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816289389




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فكر خوب الا‌غ مهربان


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: فكر خوب الا‌غ مهربان
روزي روزگـــاري در روسـتـايـي كـوچـك، كشاورزي بود كه الا‌غي داشت. سالها الا‌غ براي كشاورز كار كرده و بارهاي سنگين را از اينجا به آنجا برده بود. ولي حالا‌ پير شده و نمي توانست بار بكشد. در يكي از روزهاي تابستان بود كه كشاورز الا‌غ را از خانه اش بيرون كرد و گفت: برو هر جا كه دلت مي‌خواهد . من ديگر علف زيادي ندارم كه به تو بدهم. الا‌غ بيچاره تا شب اين طرف و آن طرف رفت. ديگر خسته وگرسنه شده بود با خودش گفت: بايد از اينجا بروم و براي خودم چيزي پيدا كنم و بخورم. الا‌غ از روستا بيرون رفت و از كشاورز و مزرعه‌اش دور شـــد. كـنــار درخــت پـيــري رسـيــد كــه شاخه‌هايش شكسته و چند شاخه تازه از روي تنه‌اش جوانه زده بود. كنار درخت پر از علفهاي سبز و تازه بود. الا‌غ گرسنه تا آنجا كه شكمش جا داشت، علف خورد و سير شد بعد با خود گفت: زياد بد هم نشد. حالا‌ ديگر بار نمي برم و از دست كشاورز هم راحت شده ام. راه افتاد، رفت و رفت تا اينكه چشمش به سگي افتاد كه تنها و غمگين كنار جاده نشسته بود. الا‌غ گفت: سلا‌م دوست من چرا تنها نشسته اي ؟ چرا اين قدر غمگين و ناراحتي؟ سگ آهي كشيد و گفت: دست رو دلم نگذار كه خيلي ناراحتم! الا‌غ پرسيد: آخر براي چي؟سگ گفت: سالهاي سال براي صاحبم كار كردم. همراهش مي‌رفتم آن قدر اين طرف و آن طرف مي‌دويدم كه خسته و كوفته به خانه برمي گشتم، اما ديروز كه ما به شكار رفته بوديم. چون پير شده‌ام نتوانستم زياد بدوم و شكارهايش را پيدا كنم. صاحبم عصباني شد و امروز مرا از خانه‌اش بيرون كرد و گفت، برو هر جا كه دلت مي خواهد. من با تو كاري ندارم، من هم آمدم بيرون. حالا‌ نمي دانم كجا بروم . الا‌غ گفت: غصه نخور كه خدا بزرگ است، بيا دو تايي برويم ، جايي پيدا و با هم زندگي كنيم. آنها رفتند و رفتند، تا رسيدند بـه گربه اي كه تنها و غمگين روي سـنـگـي نـشسته بود. نزديك گربه كه رسيدند، سلا‌م كردند . الا‌غ پرسيد چي شده؟ تو چرا اين قدر غمگيني ؟ گربه گفت : سالها در خانه صاحبم موش گرفتم و به او خدمت كردم، ولي حالا‌ كه پير شده ام، او گربه ديگري آورده و مرا از خانه‌اش بيرون انداخته است. مي گوييد غمگين نباشم؟ الا‌غ گفت: ما هم مثل تو هستيم. بيا با هم برويم ‌تا جايي پيدا كنيم و با هم زندگي كنيم. گربه هم قبول كرد و دنبال آنها راه افتاد تا بروند و جاي خوبي براي زندگي پيدا كنند. آنها رفتند و رفتند تاخروسي را ديدند . خروس روي سر در خانه اي ايستاده بود و با صداي غمگيني قوقولي قوقو مي كرد. الا‌غ جلو رفت، سلا‌م كرد و گفت: خروس جان، چه مشكلي داري كه اين قدر غمگين آواز مي خواني؟خروس گفت: روزگاري من سحرخيزترين خروس روستا بودم. هر سحر بيدار مي شدم و آ‌نقدر آواز مي‌خواندم كه همه را بيدار مي كردماما حالا‌ پير شده‌ام و گاهي خواب مي‌مانم، صاحبم مي‌خواهد سر من را ببرد، گوشتم را بپزد و بخورد.الا‌غ گفت: درست است تو پير شده‌اي و نمي‌تواني سحر بيدار شوي. ولي هنوز صدايت زيبا و خوش آهنگ است و مي‌تواني از اين صدا استفاده كني با ما بيا، مي‌رويم جاي مناسبي پيدا مي‌كنيم و به خوشي در آنجا زندگي مي‌كنيم. خروس هم قبول كرد و دنبال آنها راه افتاد. كم كم هوا تاريك شد و آنها مجبور شدند كنار درختي توقف كنند. سگ و الا‌غ كنار درخت خوابيدند، اما گـربه و خروس رفتند بالا‌ي درخت و روي شاخه‌هاي آن نشستند. از گرسنگي خوابشان نمي‌برد و دور و بر را نگاه مي‌كردند ناگهان خروس گفت: من از دور نوري را مي‌بينم. انگار كلبه‌اي است بياييد برويم آنجا شايد چيزي پيدا كنيم و بخوريم. الا‌غ و سگ هم قبول كردند و دوباره راه افتادند و رفتند تا به كلبه رسيدند. از پشت پنجره آن به داخل نگاه كردند، روي ميز غذاهاي زيادي بود و چهار مرد دور ميز نشسته بودند و غذا مي‌ خوردند. كنار دست آنها هم سكه‌هاي طلا‌ بود. الاغ گفت: اينها حتما دزد هستند بايد اين دزدها را از كلبه بيرون كنيم، خروس به داخل كلبه نگاهي كرد و گفت: آنها مردان قوي هيكل هستند، چطور مـي‌تـوانـيم آنها را بـيـرون كـنـيم؟ گربه گفت: خروس راست مي‌گويد، آنها خيلي قوي هستند، قـيـافه‌هايشان را نگاه كن. ما چي؟ خسته و گرسنه! سگ از خستگي چرت مي‌زد، اما الاغ در فـكــر بـود. داشـت نـقـشـه‌اي مـي‌كـشـيـد الا‌غ مي‌دانست كه با فكر مي‌توان بر زور و بازو پيروز شد. پس بايد فكر مي‌كرد و نقشه خوبي مي‌كشيد. الا‌غ دوستانش را به گوشه‌اي برد و نقشه‌اش را براي آنها گفت. همه تعجب كردند، نـقـشه خوبي بود بايد زودتر دست به كار مي‌شدند. آنها آهسته جلو رفتند و الا‌غ دوپاي جلويش را بالا‌ آورد و گذاشت لب پنجره. سگ پريد به پشت الا‌غ و آنجا ايستاد بعد نوبت گربه بود، او پريد بالا‌ و روي پشت سگ ايستاد. حالا‌ فقط خروس مانده بود، او هم پريد روي پشت گربه. سايه حيوانها به داخل اتاق افتاد، سايه مثل يك غول بزرگ و ترسناك بود. دزدها با ديدن اين غول به وحشت افتادند. در همين لحظه حيوانها شروع كردند به سر و صدا كردن. صدايشان در هم پيچيد و صداي وحشتناكي ايجاد شد و دزدها بيشتر ترسيدند و و حشت‌زده پا به فرار گذاشتند. آن قدر ترسيده بودند كه حتي سكه‌هايشان را هم جا گذاشتند. با فرار كـردن دزدهـا، چـهـار دوست از شادي فرياد كشيدند؛ زنده باد ما برنده شديم. دزدها فرار كردند. همه به فكر الا‌غ آفرين گفتند و رفتند داخل خـانه. دور ميز نشستند و مشغول خوردن شدند. گربه همان طور كه ماهي را به دندان مي‌كشيد، گفت: الا‌غ جان! نقشه‌ات عالي بود. خروس هم دانه ذرتش را قورت داد و گفت: من فكر نمي‌كردم اين قدر زود موفق شويم! الا‌غ گفت: نقشه من خوب بود اما كمك شما هم خيلي موثر بود. اگر هميشه با هم باشيم در هر كاري موفق مي‌شويم با هم بـودن خـيـلـي مـهـم اسـت تنهايي هيچ كاري نمي‌شود، كرد و اما بشنويد از دزدها. آنها رفتند و كنار درختي ايستادند. سردسته دزدها گفت: ما خيلي زود ترسيديم و فرار كرديم بايد برگرديم و با آن غول بجنگيم. غول كه ترس ندارد. سردسته روبه يكي از دزدها كرد و گفت: ما اينجا مي‌مانيم. تو برو سروگوشي آب بده، شايد بتواني سكه ها را با خودت بياوري. شايد هم توانستي غول را از پا درآوري . دزد بيچاره مي ترسيد و نمي خواست قبول كند ، اما آنقدر به او اصرار كردند كه قبول كرد و راه افتاد و رفت طرف كلبه ، دزد آهسته آهسته داخل كلبه شد . همه جا تاريك بود و چيزي ديده نمي شد . وقتي نزديك بخاري رسـيـد دو تـا شعله كوچك داخل بخاري به چشمش خورد، فكر كرد آتش بخاري است ، خواست كبريتي روشن كند ، اما همين كه دزد بيچاره كبريت را نزديك شعله ها برد، گربه بود و به او چنگ زد، دزد فرياد زد، واي سوختم كمك ! دزد فرار كرد ، اما پشت در پايش را روي دم سگ گذاشت ، سگ هم بيدار شد و پاي دزد را به دندان گرفت، دزد از درد باز فرياد زد و به حياط دويد اما گوشه حياط الا‌غ خوابيده بود او هم بيدار شد و با عصبانيت لگد محكمي به دزد زد ، لگد الا‌غ آنقدر محكم بود كه دزد چند متر آن طرف تر پرت شد . دزد از وحشت فرياد مي زد و كمك مي خواست . خروس كه روي پشت بام خوابيده بود بيدار شدو از آن بالا‌ با نوك تيزش به جان دزد افـتـاد، دزد پا به فرار گذاشت وقتي به دوستانش رسيد گفت: آنجا خانه غولهاست . من ديگر به آن خانه ترسناك نمي روم . به اين ترتيب دزدها رفتند و خانه مال حيوانها شد . آنها دور هم جمع شدند و روزگار خوشي را آغاز كردند همه مشغول به كار بودند و غذا تهيه مي كردند و شب دور هم جمع مي شدند و مي گفتند و مي خنديدند و بدين‌ترتيب آنها در آن كلبه جنگلي چه روزهاي خوشي را سپري كردند.
 پنجشنبه 9 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 166]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن