واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: زندگينامه: مسعود بختياري (1319-1385)
چهرهها- همشهري آنلاين - هوشنگ ساماني:
بهمن علاءالدين مشهور به مسعود بختياري يك استثناء در تاريخ موسيقي بومي عصر حاضر به شمار ميرود.
گر چه او تنها روايتگر بخشي از فرهنگ موسيقايي بختياري زبانها بود ولي نقشي بيش از يك خنياگر بومي يافت و توانست در طول 35 سال از حيات خود، يك زبان مشترك موسيقايي بين همه بختياريها ايجاد كند. شايد همنسگ او در ساير فرهنگهاي بومي ايران نتوان يافت.
وقتي خبر درگذشتش منتشر شد، همه بختياري هاي داخل و خارج از كشور، فارغ از اين كه در چه مرتبهاي از مناصب اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي هستند، سيلي از پيام و اظهار همدردي به راه انداختند.
در يگانه بودنش همين بس كه اولاً همه ايل او را مي شناختند و ثانياً همواره در قياس با ساير خوانندگان، انتخاب اول بختياريها بود. غالباً در هنگام طرح موضوع، اين جمله از مخاطبان بومياش شنيده مي شد:«هيشكي نتره چي علاءالدين بخونه» (هيچ كس نمي تواند مانند علاءالدين بخواند) و اين يك باور قلبي بود نه تعارف كه اصولاً بختياري ها اهل تعارف نيستند و به رك گويي شهره اند.
ظهور هنري مسعود بختياري در زماني موسوم به دوره راديو اتفاق افتاد. از ويژگي هاي اين دوره، فاصله گرفتن جامعه هنري از برخي عناصر اصلي فرهنگ موسيقي ايراني چه در حوزه سنتي و چه بومي است.
برنامههاي راديويي گلها نمونه اي اين رويكرد در حوزه موسيقي سنتي بودند و به همين نسبت، هنرمندان نواحي مختلف ايران كه پايشان به راديو باز مي شد، تحت تأثير همين فضا نمي توانستند يك موسيقي ناب از خاستگاه فرهنگي خود ارائه بدهند.
نتيجه چيزي بود كه شايد بتوان همان برچسب گلها را بر آن چسباند. يعني موسيقي بومي با شمايل شهري و آن هم از نوع گلهايي. نمونه ضبط هاي موسيقي محلي از شمال ايران، خراسان، بختياري، شيرازي و كردي در اين دوره به خوبي نشان مي دهند كه موسيقي هاي ياد شده تا چه اندازه با مختصات موسيقي شهري رايج در راديو و گاه كافه ها نسبت داشتند.
بهمن علاءالدين زاده منطقه عشايري لالي از توابع مسجد سليمان بود و طبيعتاً صداهاي ناب ايل در گوشش موج مي زد. منهتي همكاري با راديو اهواز چنين امكاني برايش فراهم نمي كرد آني باشد كه بود. بلكه مي بايست با قواعد موسيقي حاكم بخواند و اين شد كه تا پيش از انقلاب با همراهي منصور قنادپور نوازنده سنتور، آثاري را به دو گويش فارسي و بختياري با حال و هواي موسيقي شهري ارائه داد. آثاري كه از نظر اركستري و كلاً صدا دهي، هيچ نسبتي با موسيقي بختياري نداشتند.
اما يك برگ برنده همراه اين آثار بود و آن صداي نرم و مخملي علاءالدين –محدوده باريتون- كه بدون هيچ جوش و فرياد، در گوش بختياري ها زمزمه مي كرد. ديگر اين كه فرزند ايل، نيك مي دانست مخاطبانش چگونه نسبت به فرهنگ خويش نوستالژي دارند و با انگشت نهادن بر اين نقاط حساس، آن ها را به وجد مي آورد.
پس از انقلاب، مدتي در سكوت به سر برد تا اين كه به واسطه دوست كرد زبانش محمد حسين سيفي زاده (آهنگساز)، به عطا جنگوك هنرمندي برآمده از مركز حفظ و اشاعه موسيقي ايراني معرفي شد. جنگوك بختياري نبود ولي زادگاهش لار واقع در جنوب استان فارس از نظر فرهنگي خيلي به بختياري ها و به طور كلي فرهنگ لري نزديك بود و او با اتكاء به پشتوانه فرهنگي و آموزشي اش مي توانست در خدمت خلق يك موسيقي متفاوت از آثار مشابه قرار بگيرد.
بدين ترتيب "مال كنون" به عنوان نخستين نوار رسمي وي در سال 1365 وارد بازار موسيقي شد. توفيق باور نكردني آن، هنوز هم ورد زبان هاست. دومين و آخرين همكاري بهمن علاءالدين با عطا جنگوك، شش سال بعد منجر به "هي جار" شد.
نوع صدادهي اين دو اثر در مقايسه با آثار راديو اهواز، خيلي به فرهنگ بكر موسيقي بختياري نزديك بود. گر چه صداي هيچ ساز بومي شنيده نمي شد ولي تيز بيني جنگوك در انتخاب ملودي ها و نوع تنظيم شان دو ويژگي داشت. اول اين كه تا حد زيادي مخاطبان بومي را به فضاي زندگي سنتي ايل نزديك مي كرد و ديگر اين كه چون حال و هواي به اصطلاح امروزي هم داشت، مخاطب غير بومي را نيز كم و بيش جذب مي كرد و كم نبودند آن هايي كه بختياري نبودند و با "مال كنون" مسعود بختياري خاطره هاي دل انگيزي به ياد دارند.
طبيعت گرايي در آثار زنده يا بهمن علاءالدين موج مي زند. او پيش از آن كه با مظاهر زندگي نوين ماشيني روبرو شود، شب و روزش در واژگاني چون مه (ماه)، افتو (آفتاب)، آساره (ستاره)، كوگ (كبك)، اور (ابر)، بارون (باران)، تش (آتش)، كه (كوه) و غيره خلاصه مي شد. به همين دليل در غالب آوازهايش كه معمولاً اشعارش را خود مي سرود و طرح آوازي اش را به انجام مي رساند، چنين واژگاني بسيارند.
از اين مهم تر، رويكرد آگاهانه وي به احياي آوازهاي بومي با اشعاري جديد است. چه اين كه برخي از آوازهاي كهن، يا اشعار مناسب روز نداشتند و يا اين كه اصولاً براي مناسبت خاصي به وجود آمده بودند. مانند بهره گيري از آواز "برزگري" و يا "صيادي" كه اولي آواز كشاورزان و دومي آواز شكارچيان بوده است. او حتي از آوازهاي سوگ موسوم به "گاگريو" نيز با اشعار ديگر بهره مي برد و همچنين قادر بود تلفيقي از اين آوازها را ارائه دهد. يعني بخشي از جمله آوازي اش با بخشي ديگر از آن، ريشه اي متفاوت داشته باشد. نمونه اش، آواز "آساره" در آلبومي به همين نام است. علاءالدين در اين لحن برگرفته از آوازهاي سوگ و همچنين يكي از آوازهاي كار، روايتي عاشقانه و لطيف تري از نمونه اصلي ارائه مي كند كه همانند آوازهاي سوگ خشن و اندوه بار نيست.
دقت نظر وي يكي از عوامل توفيق او در جذب مخاطبانش بود. به جاي اين كه در فرهنگ هاي ديگر به دنبال ملودي بگردد و يا خود به ساختن ملودي هاي ضعيف بپردازند، از آبشخور نغمات بومي نهفته در صداي ساز توشمال هاي بختياري بهره مي برد. خود مي گفت: "اگر در كار كرنا نوازان دقيق شويم نغمه هاي بسيار بسيار زيبايي پيدا ميكنيم كه در نگاه اول ممكن است به چشم نيايند." با همين نگاه تصانيف زيبايي خلق كرده بود. از معروف ترين شان مي توان به تصنيف "تنگ بلور" اشاره كرد كه نخستين بار در راديو اهواز با اركستر شهري منصور قنادپور خواند.
بهمن علاءالدين در سال 1319 در منطقه عشايري لالي از توابع مسجد سليمان به دنيا آمد. وي پس از تكميل تحصيلات متوسطه آن زمان به خدمت آموزش و پرورش در آمد و تا سن بازنشستگي در كسوت معلمي انجام وظيفه مي كرد. از سال 1350 در كنار شغل معلمي ،همكاري خود را با راديو اهواز آغاز كرد و با همراهي منصور قنادپور نوازنده سنتور كه شيوه نوازندگي و تنظيم اركسترياش بسيار متأثر از استاد پايور بود، آثاري را به دو گويش فارسي و بختياري ارائه داد.
پس از انقلاب در سال 1365 نخستين نوار شركتي وي با نام "مال كنون" به بازار موسيقي آمد. اين كار با آنكه بيست سال از زمان توليد و انتشار اوليهاش مي گذرد، همچنان رتبه اول فروش نوارهاي بختياري را از آن خود كرده است. شش سال بعد دومين كار او با نام "هي جار" و باز هم با آهنگسازي و تنظيم عطاء جنگوگ روانه بازار شد."هي جار" نيز محبوبيت و مقبوليت فراواني يافت ولي هرگز به پاي "مال كنون" نرسيد. مسعود بختياري پس از اين دو اثر شاخص خود، سه اثر ديگر به نامهاي "آستاره"، "برافتو" و "تاراز" را با كمترين تعداد نوازنده به علاقهمندان موسيقي بختياري ارائه داد. همپاي هميشگي وي در غالب نوار ها و كنسرتها، علي حافظي نوازنده تواناي ني بختياري بود.
مسعود بختياري در طول عمر خود هيچ گاه زني اختيار نكرد و پس از بازنشستگي نيز در جمع خانوادگي خواهرش در كرج ميزيست. از حضور در تجمعات و مجالس چندان لذت نمي برد.
علاءالدين موسيقي بختياري را عميقاً درك كرده بود و قادر بود صورت متفاوت از نسخه اصل آن را به مخاطبان ارائه دهد به طوري كه نه خشونت آوازهاي وحشي را داشته باشد و نه چنان رنگ و لعاب شهري به خود بگيرد كه ديگر نتوان آن را موسيقي قومي و محلي ناميد. وي چنانكه خودش مي گفت ظرايف موسيقي بختياري را از جمله هاي كرنا نوازان دريافته بود.
معتقد بود "اگر در كار كرنا نوازان دقيق شويم نغمه هاي بسيار بسيار زيبايي پيدا ميكنيم كه در نگاه اول ممكن است به چشم نيايند." وي علاوه بر آواز خواني، قدرت آهنگسازي نيز داشت و خيلي از ترانه هاي ماندگار وي زاييده ذهن خلاق خود اوست. تسلطش بر ادبيات فارسي و بختياري و همينطور برخورداري از ذوق شعري به او امكان داده بود تا كلام بسياري از ترانههايش را خود بسرايد. مانند ترانه "تنك بلور" كه در سال 1351 با همراهي اركستر راديو اهواز به سرپرستي منصور قنادپور خواند.
زنده ياد بهمن علاءالدين پس از 66 سال زندگي بدون حاشيه، شنبه 13 آبان 1385 خورشيدي (3 نوامبر 2006 ميلادي) در كرج با دنياي ما خداحافظي كرد و در امامزاده طاهر همين شهر به خاك رفت.روحش شاد و يادش گرامي باد.
چهارشنبه 8 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 65]