تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):هیچ کس روز قیامت در امان نیست، مگر آن که در دنیا خدا ترس باشد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820952316




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نيمنگاهي به فلسفه يونان باستان


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: انديشهها، نظريهها و فلسفهها همه برآمده از ذهن و فكر انسانها هستند. از گذشتههاي دور تا به امروز در همه جوامع، كشاكشهاي بزرگي ميان سادهانديشي و افسانهپردازي از يك سو و دانش و دانايي علمي از سوي ديگر وجود داشته است. در جريان اين كشاكش و ستيز بزرگ، سرانجام دانسته شد كه واقعيتها و حقيقتهاي برآمده از آنها از افسانهپردازيها متفاوتند. بنابراين انديشهها، نظريهها و فلسفهها با روندي ستيزهآميز تحول يافتهاند. نظريات فيلسوفان يونان باستان و بعد از آنها، از وضعيت اجتماعي- سياسي دولت- شهرها، از شرايط تاريخي خاص سرزمين يونان از قرن ششم قبل از ميلاد به بعد جوشيد و احتمالا بدون وجود اين وضعيت، بيان نميشدند. در اين مقاله برآنيم كه فلسفه سياسي يونان باستان را در آيينه تفكرات فلاسفه سه گانه يعني سقراط، افلاطون و ارسطو مورد بحث و بررسي قرار دهيم.
سقراط

سقراط نخستين فيلسوف برجسته يونان باستان است كه كوشيد انسان و مسائل مربوط به آن را محوراصلي مباحث فلسفي قرار دهد. پيشينيان سقراط، هر يك به شيوهاي ميكوشيدند جهان طبيعي پيرامون خود را بفهمند. سقراط معتقد بود، اينكه ما بدانيم فاصله خورشيد از من چقدر است و يا خورشيد بزرگتر است يا زمين، تاثيري در رفتار و كردار ما در زندگي نخواهد داشت. ما بايد بدانيم، حق چيست؟ عدالت چيست؟ فضيلت به چه معناست؟ دولت خوب كدام است؟ از نظر وي فلسفه هنگامي آغاز ميگردد كه انسان در همه چيز بويژه در بديهيات و جزئيات شك كند.

سقراط ميكوشيد طرز درست انديشيدن و به كار بردن خرد را به جوانان بياموزد. روش وي در آموزش، روش ديالكتيك يا پرسش و پاسخ بود، دو پرسش اساسي كه سقراط براي فلسفه به يادگار گذاشت عبارتند از: «فضيلت چيست؟» و «دولت خوب كدام است؟» سقراط معتقد بود «دانش و فضيلت يكساناند» به عبارتي «دانش، فضيلت است.» در رابطه با پرسش دوم، سقراط با دموكراسي آتني مخالف بود و آن را حكمراني جهل و خودپرستي ميدانست.

دموكراسي عاليترين مرجع حاكميت ملي در آتن پنداشته ميشد كه متشكل از شهروندان بود. زنان، كودكان بندگان غير آتنيها (بيگانگان) شهروند محسوب نميشدند. شوراي پانصد نفري به صورت دورهاي امور كشور را اداره ميكردند و هيچ شهروندي بيش از دوبار نميتوانست عضو شورا شود. در نتيجه شورا هيچگاه مجمعي دائمي نبود و سياستي مستقل نداشت. سرنوشت جامعه بازيچه هوس توده مردم بود و دستگاه اداري به دست كساني بود كه هرگز به سياست نينديشيده بودند. بنا به همين دليل، سقراط دشمن دموكراسي بود.

اساس دموكراسي آتن بر برابري همه شهروندان بود و سقراط معتقد بود. دولت بايد در حاكميت آريستوكراسي هوشمندان باشد چون «عامه مردم از دانش به دورند» او ميگفت: براي اداره امور سياسي، به تخصص نياز است و حكومت دموكراتيك آتني را حكومت هرج و مرج ميدانست كه در آن توده مردم تصميم ميگيرند و سبب نابودي ميشوند.

سقراط متهم شد به اينكه جوانان را فاسد نموده، آنها را عليه حكومت ميشوراند و دين جديدي تبليغ ميكند.

سرانجام پاسداران سنتها وجود سقراط را تحمل نكرده او را به هلاكت رساندند.

افلاطون

افلاطون برجستهترين شاگرد سقراط بود و در قرن چهارم قبل از ميلاد نخستين نظام بزرگ انديشه سياسي را پديد آورد و بيشترين تاثير را در فلاسفه بعد از خود گذاشت از فلاسفه قبل از افلاطون هيچ نوشته و اثري در دست نيست، افلاطون اولين فيلسوف غربي است كه آثارش دست نخورده باقي مانده است.

افلاطون، خود نجيبزاده بود و به خاطر پايگاه اشرافياش، هرگز برخورد مثبتي با دموكراسي آتن كه حكومت عوام بود، نداشت. از طرفي هم، استاد او، سقراط، توسط هيئت منصفهاي كه به شكل دموكراتيك انتخاب شده بودند به مرگ محكوم و اعدام گرديد. احتمالا اين حكم بر نظريات وي راجع به حكومت دموكراتيك تاثير بسزايي داشته است.

مشهورترين اثر افلاطون «جمهوري» نام دارد كه نوشته عمدهاي در فلسفه سياسي است. در اين اثر وي عمدتا به ماهيت عدالت ميپردازد. افلاطون ميكوشد در ضمن مسائل ديگر، طرحي كلي براي حكومت آرماني به دست دهد.

در كتاب «جمهوري» افلاطون نظامهاي سياسي گوناگون را طبقهبندي ميكند. او حكومتها را به تيمارشي (حكومت آزرم و شكوه)، اليگارشي (حكومت گروه اندك)، دموكراسي (حكومت مردم) و تيراني (حكومت ستمگر) تقسيمبندي نمود.

حكومت تيمارشي، هماننديهاي زيادي با حكومت آرماني افلاطون دارد. اين حكومت محصول خصوصيات جامعه اسپارتي است. سازمان حكومت اسپارتي، آميزهاي از پادشاهي موروثي، انتخابات عمومي و شوراي رئيس سفيدان بود. افلاطون حكومت اسپارتي را نمونه تيمارشي يعني حكومت شكوه جويان ميدانست.

اليگارشي در نظر افلاطون حكومتي است كه در آن قدرت در دست تعداد معدودي ثروتمند قرار داشته باشد وي كه از طبقه آريستوكراتها بود وابستگي قدرت سياسي بر ثروت را زيان آور دانسته معتقد بود در اليگارشي روزبهروز ستم توانگران در حق تهيدستان بيشتر ميشود.

افلاطون دموكراسي را حكومت عوام معرفي ميكرد. از جمله ايراداتي كه وي به حكومت دموكراسي ميگرفت اين بود كه دموكراسي آتني سرنوشت جامعه را به دست توده مردم ميسپارد. مردمي كه در امور سياسي بيتجربه و ناداناند و اغلب تابع احساسات و تعصبات شخصي تصميم ميگيرند. انتقاد و ايراد ديگر افلاطون به بحث آزادي بر ميگردد كه آن را محور اصلي دموكراسي ميداند. به نظر وي آزادياي كه در دموكراسي آتني شاهد آن هستيم، به دليل اينكه مردم را با هر نوع قدرت مخالف ميگرداند، يگانگي اجتماعي را تهديد مينمايد.

افلاطون همچنين به سوء استفاده توانگران از آزاديهاي سياسي، مسخ شدن دموكراسي به هرج و مرج و فراهمشدن زمينه براي روي كار آمدن حكومتهاي خودكامه و... انتقاد ميكرد.

آخرين نوع حكومت مورد نظر افلاطون، حكومت تيراني است. به عقيده وي حكومت تيراني، زاده هرج و مرجها و آشفتگيهاي ناشي از مسخ دموكراسي است. افلاطون ميگويد: «بسياري از فرمانروايان خودكامه از آغاز رهبران ملي بودند و به تدريج خودكامه شدند.» وي معتقد است در حكومت ستمگرانه، غرايز شريرانه انسان بر جان و زندگي افراد مسلط مي گردد.

عدالت و جامعه آرماني

يكي از مفاهيم برجسته در انديشههاي افلاطون، مفهوم عدالت است. عدل در زبان يوناني معناي وسيعي داشت. به نظر افلاطون معناي عدل را زماني به درستي در مييابيم كه آن را نه از لحاظ فردي كه از ديدگاه اجتماعي و در رابطه با دولت نيز بنگريم.

افلاطون عدل را از دو طريق تعريف نمود، ابتدا با تحليل سرشت آدمي كه به نظر وي از سه قوه عقل، شهوت و غضب فراهم ميآيد و عدل صفتي است كه از تعادل ميان اين سه قوه در سرشت آدمي پديد ميآيد. انسان عادل كسي است كه حق هر يك از اين سه قوه را ادا كند.

روش ديگر افلاطون در تعريف عدل اين است كه عدل را به عنوان يكي از فضايل ارجمند نزد يونانيان در نظر ميگيرد و آن را در كنار فرزانگي، شجاعت و خويشتن داري قرار ميدهد.

به نظر وي فرزانگي خاص فرمانروايان، شجاعت مختص سپاهيان و خويشتن داري از آن توده مردم است و عدل فضيلتي است كه در پرتو آن هر يك از اين گروهها به كار مخصوص به خود مشغول باشند، آن را به بهترين نحو انجام دهند و كسي در كار ديگري دخالت نكند.

افلاطون اعتقاد داشت، تنها معيار تعيين كننده جايگاه شهروندان در جامعه استعداد آنهاست. پس آموزش، بايد همگاني باشد تا جايگاه عادلانه افراد مشخص شود. آنهايي كه آموزش عالي خود را با موفقيت گذراندهاند به مقامات مديريت سياسي و نظامي گماشته خواهند شد تا دولت از آنها بهرهمند گردد.

با اين توضيحات، ميتوان به جامعه ايدهآل افلاطون پرداخت، به نظر افلاطون، انسانها به دليل نيازهاي اقتصادي گردهم آمدند و اجتماعات را برپا داشتند و آنچه ضامن بقاي جامعه ميشود عدل است و عدالت هم عبارت است از ايجاد اجتماعي از مردم كه در آن هر فردي در مقام خاص خود قرار گيرد كه به آن تعلق دارد و همان كاري را انجام دهد كه بر حسب گرايش و آموزش براي آن مناسب است.

حكومت فيلسوف شاه

مهمترين پيشنهاد افلاطون در جامعه مطلوب مورد نظرش اين است كه فيلسوفان يا فرزانگان حكومت كنند. فيلسوف در نظر افلاطون كسي است كه خواه زن يا مرد، حقايق كلي را بشناسد و به جاي گمان از معرفت برخوردار باشد. افلاطون دو روش را براي به حكومت نشاندن فيلسوف پيشنهاد نمود، اول اينكه فيلسوف، پادشاه شود. سپس پيشنهاد دوم او ايناست كه پادشاه، فيلسوف شود. وي، روش دوم را بيشتر مورد قبول عام ميدانست. اگر چه بعدها در كتاب قوانين نظريات خود را تعديل نموده پيشنهاد داد كه قانون جاي فيلسوف - شاه را بگيرد، به اين خاطر كه بيشتر قابليت عملي شدن را داراست.

ارسطو

ارسطو، آخرين فيلسوف بزرگ يونان باستان و شاگرد افلاطون بود. وي را ميتوان نخستين دانشمند علم سياست دانست. مراحل زندگي ارسطو را ميتوان در سه مرحله خلاصه كرد: در خلال مرحله اول كه تا زمان مرگ افلاطون ادامه يافت، ارسطو تحت تاثير و نفوذ افلاطون قرار داشت. بعد از مرگ افلاطون مرحله دوم زندگي او آغاز شد كه سالها خانه بدوش و سفر را در بردارد، در اين مرحله است كه ارسطو به تدريج خود را از نفوذ عقايد استادش (افلاطون) رها ميسازد. در مرحله سوم يعني از سال 335 قبل از ميلاد به بعد ارسطو معلم كبير و يكه تاز قلمرو دانش محسوب ميشود.

فلسفه سياسي ارسطو تا اندازهاي از مباني كلي فلسفهاش بويژه از نگرش وي به كائنات متاثر بود. وي تحت تاثير هراكليتوس به تغييرات دائمي اعتقاد داشت. وي گفت همه هستي - چه مادي و چه غير مادي- پيوسته در حال تغييرند.

نزد ارسطو انسان، حيواني سياسي است. بدين معنا كه انسان ميتواند تنها به عنوان عضوي از كشور و دولت به عملكرد واقعي دست يابد. به نظر او، هر دولتي بهتر از بيدولتي است ولي دولت را مقدم بر خانواده و فرد به شمار ميآورد و ميگفت: «هدف اصلي دانشمندان سياسي اين است كه بهترين دولت قابل عمل را تاسيس كنند.»

دولت اجتماعي است كه زندگي بهتر و كاملتري را امكان پذير ميسازد. اگر چه امتيازات مادي وجود دولت زياد است اما مزاياي اخلاقي آن هم بسيارند.

ارسطو معتقد بود اگر انسان به تنهايي زندگي كند و مجبور باشد همه اوقات خود را صرف تامين نيازهاي گوناگون خود كند، همه امكانات پيشرفت را از دست خواهد داد.

در نظر ارسطو، خارج از دولت، زندگي انساني راستيني وجود ندارد: «بيرون از دولت انسان يا خداست يا حيوان.»

وي معتقد است انسان به دليل بهرهمندي از عقل و خرد جهت بهبود وضعي زندگياش به زندگي جمعي روي آورد. روستاها تشكيل شده سپس به شكل دولت درآمدند. دولت يا پوليس عاليترين سازمان اجتماعي است كه در آن انسان به كمال اخلاقي دست مييابد. در كتاب سياست، ارسطو اهميت زيادي براي دولت قائل است و هدف دولت را رساندن جامعه به بالاترين خوبي يا خير اعلي ميداند.

اگر چه دولت سازماني است كه انسان جهت تامين نيازهايش و به سود خود آن را تاسيس كرده، ولي يك نهاد طبيعي هم هست. دولت به نظر ارسطو نمايانگر اوج توسعه نهادي است كه بر فرد و ديگر سازمانها مقدم است، زيرا بيرون از دولت انسان موجوديت انساني ندارد.

شكلهاي گوناگون دولت

ارسطو اشكال مختلف دولت را بر حسب خوب و عادلانه بودن دولت و توانايي آن به تامين منافع عمومي بر ميشمارد.

دولتهاي خوب به نظر او دولتهايياند كه هدفشان خير و صلاح تمامي جامعه باشند و دولتهاي بد، دولتهايي هستند كه فقط به فكر صلاح و منافع خود باشند.

ارسطو دولتهاي خوب را به سه دسته تقسيمبندي ميكند: سلطنتي، اشرافي و جمهوري (پوليتي)

دولتهاي بد به نظر وي عبارتند از: حكومت جباران (تيراني)، حكومت اليگارشي و دموكراسي.

ارسطو در تعريف حكومت سلطنتي ميگويد: حكومتي كه صلاح عموم را در نظر داشته باشد اگر به دست يك تن اعمال شود سلطنتي يا پادشاهي خوانده ميشود. حكومتي كه به دست گروهي از مردم اعمال گردد اشرافي يا آريستوكراسي نام دارد و آن نوع حكومتي كه خير و صلاح همگان را دارد و به دست اكثريت اداره ميشود حكومت جمهوري يا پوليتي ميباشد.

شكل منحرف حكومت پادشاهي، حكومت تيراني است كه در آن فقط تامين منافع فرمانروا در نظر گرفته ميشود. شكل منحرف و بيقانون آريستوكراسي را اليگارشي مينامند. در اليگارشي تنها به منافع توانگران اهميت داده ميشود و شكل منحرف حكومت جمهوري، دموكراسي نام دارد و در آن تنها مصالح تهيدستان را در نظر ميآورند.

حكومت كمال مطلوب ارسطو

ارسطو معتقد است در جهان عمل، دولتها يا اوليگارشياند يا دموكراتيك برخي عوامل عمده اجتماعي، سياسي، اقتصادي دولت را به سوي اشكال خاص ميكشاند.

به نظر او، بهترين دولت قابل عمل بايد بر تعادل اصول دموكراسي و اوليگارشي مبتني باشد. وي به كمال مطلوبي كه قابل دسترسي نبود، توجهي نداشت.

حكومت طبقه متوسط بهترين حكومتها و چنين حكومتي فقط براي كشوري ميسر است كه در آن افراد طبقه متوسط بيش از مجموع افراد دو طبقه ديگر و يا حداقل بيش از افراد هر يك از دو طبقه ديگر باشند. زيرا طبقه متوسط هميشه تعادل را در جامعه نگاه ميدارد و مانع از تسلط يكي از دو نظام افراطي بر ديگري ميشود.

يكي از اصول مورد تاكيد ارسطو، فضيلت است. در انديشه وي فضيلت به معناي ميانهروي و جلوگيري از افراط و تفريط است.

اين اصل در تعريف او از حكومت مطلوب به روشني مشخص ميگردد.

در مجموع انديشهها و آثار افلاطون و ارسطو بويژه در باب نظريات و فرضيههاي سياسي در زمان و شهر خودشان نظرها را جلب نكرد. بعد از انتقال آثار اين دو فيلسوف بزرگ يونان باستان به شرق بود كه يونانيها و غربيها به اهميت و ارزش آثار و انديشههاي آنها پيبردند.

تاثير آموزههاي زرتشت بر يونان باستان

گروهي از انديشمندان و تاريخ نگاران گمان داشته و دارند كه خاستگاه فرهنگ و تمدن باختري را بايد در يونان دانست، حال آنكه گروهي ديگر از انديشمندان به دنبال ريشههاي فرهنگ و تمدن يونان به ايران زمين رسيدهاند.

زرتشت حدودا دويست سال پيش از سقراط ميزيست به احتمال فراوان آموزههاي زرتشت به نوعي به دست سقراط رسيده است. سقراط به تبعيت از زرتشت انسان را عامل صغير ميپنداشت. زرتشت يك عالم به جهان متافيزيك بود و سقراط يك عالم به اخلاقيات. زرتشت به مراتب در مرحلهاي بالاتر از سقراط قرار داشت و سقراط هرگز نميتواند همتاي زرتشت باشد. با اندكي تامل هرامري را كه نزد سقراط نيكوست ميتوان در انديشهها و آموزههاي زرتشت يافت.

آرمان اخلاقي يوناني كمي بعد از سقراط و به همراه آرمان و فرهنگ و هنر يوناني به نيستي پيوست و آرمان اخلاقي زرتشت كه در مهمترين عناصرش با آرمان اخلاق هندي و آرمان اخلاق مسيحي همساني دارد، پا برجامانده است.

عقيده پيكار دائمي خير و شر در آيين زرتشت، بسيار برجسته است و سرانجام پيكار پيروزي خير است. فلسفه زرتشتي مبتني بر خوشبيني ميباشد.

اهميتي كه فلسفه اخلاق زرتشتي در عدالت خداوندي براي خير مطلق و مثل قائل است بدون ترديد بر عقايد سقراط و افلاطون تاثير زيادي گذاشته است. عقيده «خير مطلق» سقراط و نيز انديشه «مثل» افلاطون به بهترين شكل در دين زرتشت تشريح شده است.

افلاطون خود، زرتشت را بنيانگذار مذهب ايراني و فرزند اهورا مزدا مينامد.

منابع

-1 تاريخ فلسفه غرب برتراندراسل. ترجمه نجف دريابندري

-2 تاريخ فلسفه سياسي غرب عبدالرحمن عالم

-3 سرگذشت فلسفه براين مگي ترجمه حسن كامشاد

-4 تاريخ فلسفه (يونان و روم) فريدريك كاپلستون. ترجمه جلالالدين مجتبوي

-5 يونانيان و يان هرمان بنگسون ترجمه دكتر تيمور قادري

-6 تاثير فرهنگ و جهانبيني ايراني بر افلاطون استفان پانوسي

-7 بنياد فلسفه سياسي غرب حميد عنايت







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 988]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن