تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خوشا به سعادت كسیكه عمل، علم، دوستى، دشمنى، گرفتن، رها كردن، سخن،سكوت ،كردار و گفتارش ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829563542




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رمان جاده از نگاه منتقد واشنگتن پستاينك آخر زمان!


واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: رمان جاده از نگاه منتقد واشنگتن پستاينك آخر زمان!
ران چارلز- در رمان جاده كورمك مك كارتي، سرانجام حمام خونى كه هميشه مد نظر او بود به طور كامل به راه انداخته شد. خشونتى كه نيروى محركه رمان‌هاى وسترن عالى او بود در اين رمان جاى خود را به نابودى و انهدام ناشى از انفجار‌هاى هسته‌اى داده است، انفجارى كه البته بعضى از انتظاراتى كه ما بر اساس كار‌هاى پيشين اين نويسنده گوشه گير داشته ايم به كنارى مى‌زند. مك كارتى با اين اثر آخر زمانى در واقع وارد قلمرو تمثيلى نويسندگانى چون ساموئل بكت و ژوزه ساراماگو شده است و البته به طرز عجيب و غريبى قلمروى جورج رومرو.

رمان جاده در دنيايى آغاز مى‌شود كه ظاهرا به دست جنايتكار‌هاى روانى رمان‌هاى پيشين مك كارتى به نابودى كشانده شده است، طورى كه گويى قاضى رمان نصف النهار خون كارش از شليك گلوله به منفجر كردن بمب اتم رسيده و خشم و بد خلقى خود را بر سر كل كره زمين خالى كرده‌است. اين دگرگونى نه تنها چشم انداز فيزيكى را كه اكنون به زمين‌هايى باير پوشيده از خاكستر تبديل شده اند تغيير مى‌دهد بلكه چشم انداز اخلاقى را نيز تغيير مى‌دهد. ترس از مرگ كه در رمان‌هاى پيشين مك‌كارتى بسيار رايج است، در اين رمان جاى خود را به ترس از جان سالم به در بردن داده است.

داستان رمان جاده درباره يك پدر و پسر است كه آخرين آدم‌هاى باقى مانده روى كره زمين هستند، اين پدر و پسر كه در رمان هيچ اسمى‌ندارند و با عنوان پدره و پسره به آنها اشاره مى‌شود در مكان‌هاى سوخته و خاكستر شده راه مى‌روند و در پى غذا مى‌گردند و در اين بين خود شان را از ديد گروه‌هاى آدمخوران گشنه پنهان مى‌كنند. مك كارتى در بخشى از رمان خود نوشته: شب‌ها الان ديگر كمتر تاريك هستند. در روز، خورشيد تبعيد شده مثل يك مادر داغدار فانوس به دست، دور زمين مى‌چرخد. اين، مويد نقطه عطف مهمى‌براى خود مك كارتى است ولى براى ادبيات داستانى و فيلم، نقطه عطف مهمى‌نيست؛ مخصوصا كه داستان و فيلم دهه‌هاست كه ديدگاه‌هاى سياه و بدبينانه را بسيار فراوان نشان مى‌دهند. البته مك كارتى از فرهنگ عامه قبلا هم در كار‌هايش عاريت گرفته است. بيش‌تر كار‌هاى او در واقع روايتگر دگرگونى‌هاى فاكنر گونه در داستان‌هاى وسترنى است.در‌اولين رمان مدرن و امروزى مك كارتى به نام هيچ كشورى براى پير مرد‌ها كه سال گذشته منتشر شد از همان لباس نخ نما و پوسيده تعقيب توسط پليس مبارزه با مواد مخدر و جنايت، استفاده شده بود. رمان جاده اگر از كيفيت غنى و سر شارى برخوردار نبود تبديل مى‌شد به چيزى در حد باز سازى شب زندگان مرده. مرد داستان كه انگار مى‌خواهد به اين دين اعتراف كند، همسر متوفاى خود را به ياد مى‌آورد؛ مى‌گويد: ما مردگان متحرك توى يك فيلم ترسناك هستيم. پسرك داستان چند بار به پدر خود هشدار مى‌دهد كه نبايد وارد خانه متروك بشوند، ولى آنها سرانجام وارد خانه متروكه مى‌شوند.

در اين رمان اندكى طنز سياه هم ديده مى‌شود؛ مثلا طعم دلپذير آخرين نوشابه روى كره زمين و تنها نوشته‌اى كه روى كره زمين باقى مى‌ماند نوشته يك تابلو تبليغاتى (بيلبورد) است و سرانجام زنان تك‌بعدى فيلم‌هاى ترسناك. حتى پسرك‌هاى دبيرستانى هم درك دقيق ترى از جنس مخالف نسبت به آنچه مك‌كارتى در داستان‌هاى خود نشان مى‌دهد، دارند. او در اين رمان هم هيچ تلاشى نمى‌كند تا تغييرى در اين زمينه در كار خود ايجاد كند.

ولى اين رمان حتى با وجود ايراد‌هايى كه دارد باز هم دست نيافتنى است. جاده قصه‌اى ترسناك و پر و پيمان است كه ما را به جا‌هايى مى‌برد كه خود مان حاضر نيستيم برويم، ما را وا مى‌دارد به سوال‌هايى فكر كنيم كه حاضر به پرسيدن شان نيستيم. خواندگانى كه اشاره‌هاى اسطوره‌اى و انجيلى مك كارتى در داستان‌هايش را به سخره مى‌گيرند، در مقابل بلند پروازى‌هاى رمان جاده واقعا پا پس خواهند كشيد. من هم ابتدا سعى داشتم اين قضيه را به مسخره بگيرم، ولى بعد نظرم عوض شد و سر آخر بدبينى من به واسطه قدرت ذاتى نثر مك كارتى و زيبايى ساده عشق قهرمان او به پسرش، از بين رفت.

رمان جاده، از چند صد لحظه مجزا تشكيل شده است، تكه‌هايى از ديالوگ و كنش‌هاى رعد آسا. براى مثال، اين پاراگراف در هر كجاى داستان مى‌توانست بيايد؛ زمين فرسايش يافته و باير بود. استخوان‌هاى موجودات مرده در ميان لباس‌هاى شسته شده پخش و پلا بود. توده زباله‌هاى نا شناخته همه جا ريخته بود. خانه‌هاى كشاورزى توى مزارع، رنگ و رو رفته بودند و تخته كوب‌ها بى شكل و دفرمه شده از ديوار آويزان بودند. همه چيز بى سايه و بى شكل بود. جاده از ميان جنگلى پر از گياهان خزنده بى جان مى‌گذشت. جايى كه نى‌هاى بى جان روى آب افتاده بودند اكنون به باتلاق تبديل شده بود. در آن سوى مزارع مهى دلگير زمين و آسمان را فرا گرفته بود تا اواخر بعد از ظهر برف شروع به باريدن كرده بود و آنها در حالى كه يك تكه مشما را بالاى سر شان گرفته بودند و صداى خس خس نشستن دانه‌هاى برف را روى آن مى‌شنيدند، به رفتن خود ادامه دادند.

چنين متن‌هاى قابل ملاحظه‌اى مثل رديفى از شعر نثر گونه، با چند صحنه وحشت انگيز برق‌آسا همراه مى‌شوند، ولى هرگز مجبور نمى‌شويم كه با صحنه‌هاى خون و خونريزى كه معمولا طرفداران وفادار مك كارتى براى آن به به و چه چه راه مى‌اندازند، خود مان را خفه كنيم. در اين داستان فقط يك اشاره كوتاه به فاجعه پايان تمدن مى‌شود، فاجعه‌اى كه سال‌ها پيش و قبل از اينكه پسرك به دنيا بيايد، رخ داده بود: يك نور بسيار دراز و ممتد و بعد هم چند تكان شديد و پشت سر هم و بعد به تصوير فراموش نشدنى روز‌هاى آغازين پايان تمدن اشاره مى‌شود، مردم به هنگام سپيده دم، در حالى كه توى لباس‌هاى خود مى‌سوختند در پياده رو‌ها نشسته بودند. مثل خودكشى‌هاى فرقه‌اى ناموفق. ديگران هم مى‌آمدند تا به آنها كمك كنند. در طول يك سال همه جا را آتش و همهمه‌هاى پريشان فرا گرفت. داد و فرياد مقتول‌ها. تا آغاز روز، مردگان در طول مسير جاده به صلابه كشيده مى‌شدند.

اين اشاره‌هاى كوتاه به دقت اندازه گيرى شده‌اند، طورى كه فقط حس وحشت را زياد كنند. امكان خون و خونريزى است كه به داستان انرژى مى‌دهد.

در ميان آثار كورمك مك كارتى كه داراى پيرنگى كمرنگ باشند، رمان جاده كمرنگ ترين پيرنگ را دارد، چون در داستان هيچ مقصدى وجود ندارد، حركت شخصيت‌هاى داستان به طرف هيچ مقصد معلومى‌نيست، آنها فقط مى‌خواهند بروند و حركت كنند. پيرنگ داستان، آنگونه كه هست، درباره تلاش اگزيستانسياليستى (هستى شناختي) پدر براى زنده و اميدوار نگاه داشتن پسرش در دنيايى است كه در آن نه از زندگى خبرى است و نه اميدواري! آنها هر روز و هر ماه با گرسنگى و هواى يخبندان دست و پنجه نرم مى‌كنند و در اين حين ارابه‌اى را با خود مى‌كشند كه در آن وسايلى است كه از توى خانه‌هاى مستهلكى كه سال‌ها پيش غارت شده اند، برداشته‌اند، حمل مى‌كنند. مك كارتى مى‌نويسد: بين او و مرگ فقط پسرك ايستاده بود. او براى لحظه‌اى بسيار كوتاه، حقيقت مطلق جهان را ديد. چرخش بى پايان و سرد زمينى كه وصيت نكرده بود. تاريكى عميق. سگ‌هاى كور خورشيد در حال دويدن. خلأ سياه و خرد كننده گيتي. اما مرد با وجود نبود اميد و زندگي، در ماموريتش به يك اعتقاد صرف رو مى‌آورد. او به پسر خود مى‌گويد: وظيفه من مراقبت از تو است. خدا من را مامور كرده كه اين كار را انجام بدهم. من هر كسى را كه بخواهد به تو دست بزند، مى‌كشم. مرد همزمان با اينكه تلاش مى‌كند تا پسر خود را زنده نگه دارد با يك چالش متافيزيكى تر رو به رو است؛ چالش اينكه خوبى درونى پسر خود را حفظ كند ولى در عين حال او را مجبور كند شاهد فساد و زوال تمام رفتار‌هاى اخلاقى باشد. پسرك در لحظات گيجى و شوك زدگى از پدر خود مى‌پرسد: آيا ما هنوز آدم‌هاى خوبى هستيم؟ و پدر مصرانه مى‌گويد كه آنها هنوز آدم‌هاى خوبى هستند: اين كار‌ها را آدم‌هاى خوب انجام مى‌دهند. آنها دست از تلاش بر نمى‌دارند. در جا نمى‌زنند. پسر مى‌پرسد پس چرا وقتى كسانى را كه عقب مانده اند مى‌بينيم به جاى آنكه از آنها فرار كنيم و يا به طرف شان شليك كنيم به آنها كمك نمى‌كنيم؟ پدر، ما بايد به پسر كوچك كمك كنيم. ما مى‌توانيم او را با خود مان ببريم. من نصف غذايم را به او مى‌دهم. واقعا چگونه مى‌توان ضرورت اينكه ديگران را به حال خود رها كنيم تا بميرند، را توضيح داد؟

در چنين شرايط سياه و تاريكي، ذات پسرك (ميلش به كمك كردن، ناراحتى اش بابت دزديدن غذاى ديگران) مسلما خبر از ساده لوحى او مى‌دهد. مواجهه‌اى كه لحظات پايانى رمان را روشن مى‌كند، طرفداران جان سخت مك كارتى را كه سياهى اگزيستانسياليستى او را دوست دارند، به خشم خواهد آورد، ولى صحنه مزبور مويد تصاوير نخستين كتاب است كه مى‌گويد ريشه اين داستان آخر زمانى فرا تر از عصر هسته‌اى است و به ايده پايان جهان در دين مسيح مى‌رسد.
 سه شنبه 7 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: حيات نو]
[مشاهده در: www.hayateno.ws]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 111]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن