تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):رمضان ماهى است كه ابتدايش رحمت است و ميانه‏اش مغفرت و پايانش آزادى از آتش جهنم. 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815142070




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگرشی کوتاه بر شخصیت ، زندگی و آثار جروم دیوید سالینجر با تکیه بر رمان ناتور دشت


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: مهتاب کرانشه

نگرشی کوتاه بر شخصیت ، زندگی و آثار جروم دیوید سالینجر با تکیه بر رمان ناتور دشت
جروم دیوید (جی دی) سالینجر در سال ۱۹۱۹ در منهتن نیویورک از پدری یهودی و مادری مسیحی به دنیا آمد. او در ۱۹ سالگی چند ماهی را در اروپا گذرانده و در سال ۱۹۳۸ هم زمان با بازگشتاش به آمریکا در یکی از دانشگاههای نیویورک به تحصیل پرداخت، اما آن را نیمهتمام رها کرد.
اولین داستان سالینجر به نام «جوانان» در سال ۱۹۴۰ در مجله Story به چاپ رسید. چند سال بعد (طی سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۴۶) داستان «ناتور دشت» به شکل دنبالهدار در آمریکا منتشر شد و سپس در سال ۱۹۵۱ روانه بازار کتاب این کشور و بریتانیا شد.
از جی.دی سالینجر، نویسنده امریکایی، علاوه بر «ناتور دشت» (با نام «ناطور دشت» هم ترجمه شده است)، کتابهایی چون: داستان (در ایران به نام: دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم)، خاطرات شخصی یک سرباز، جنگل واژگون، فرانی و زویی، هفتهای یک بار آدمو نمیکشه و نغمهی غمگین به فارسی ترجمه شده و در ایران به چاپ رسیدهاند.
بسیاری سالینجر را دنباله روی مارک تواین میدانند و هولدن یکی از شخصیتهای تکرارشونده آثار او را نیز با هاکلبری فین مقایسه میکنند. والبته عناصر فراوانی هست که میان دو نویسنده و آثارشان اشتراک ایجاد میکند.
از دیگر رو میتوان گفت سالینجر داستاننویس از وجوهی، تحت تاثیر سنت ادبی آمریکایی است که "ادگار آلن پو" واضع آن بود. از دیدگاه این سنت، اجزاء داستان باید همگی در خدمت کل قرار گیرند. و سالینجر نیز در داستان‎های کوتا‎هش این ویژگی را به کار برده است. اما او از همان ابتدای شروع نویسندگیاش، عدم اعتقاد خود را به تئوری تاثیر واحد آلن پو آشکار میکند. به نظر می رسد این ویژگی نوشتاری او در ادامهی بیاعتناییاش به اصول آهنین درام است. قهرمان رمان «ناتور دشت» در همان ابتدای رمان اظهار میکند که او مانند "دیوید کاپرفیلد" نمیخواهد همه وجوه زندگیاش را آشکار کند. یا در داستان‎های "یک روز بیمانند برای موزماهی" و "تقدیم به ازمه با عشق و نکبت" میبینیم که ساختار، کاملا دو تکه و با شخصیت‎پردازی و زبان مختلف است؛ که این در یک داستان کوتاه با آن حجم محدود، تخطی بارزی از وحدت‎های درام است. همین‎طور رمان "فرانی و زویی" دارای مقدمهای است که این امر در رمان مدرنیستی کاری لغو و بیهوده تلقی میشود.
مهمترین بحث درباره داستانهای سالینجر درونمایه آثار اوست و دو عبارت "جهان عوضی" و دیگر "جهان قشنگ" جزیی از این درونمایه است. سالینجر جهان عوضی را جهانی میداند که به خاطر خوردن آن سیب ممنوع به آن پرتاب شدهایم و تمام شدنی هم نیست مگر آن که آن سیب را قی کنیم ودیگر اینکه در جهان عوضی سالینجر معصومیت به کل از دست رفته است.
جهان قشنگ جهان باورها و ارزشها، معانیای است که باید وجود داشته باشند اما نیستند. جهانی که والا و فارغ از مناسبات روزمره ماست. در همین جاست که با کلیدواژه شخصیتهای "ناسازگار" مواجه میشویم که جهان را محل زندگی نمیدانند و با جهان عوضی در چالش و اعتراض و ناسازگاری قرار دارند و به راحتی میتوان در چند مورد، آنها را در آثار سالینجر برشمرد. نخست اینکه دنیای اصلی آثار او، دنیای برزخ است؛ یعنی جهانی است بین دو جهان و شخصیتهای داستانهایش نیز بیشتر در حال گذار از یک موقعیت به موقعیت دیگر هستند و دیگر اینکه این گذارهمیشه با رنج همراه است. نکته سوم وجود "کودک نابغه" در آثار سالینجر است که در آن دو شخصیت بزرگسال و کودک با هم گره خوردهاند. اما درعین حال این کودک نابغه با کسانی که به "بزرگسالان احمق" مشهوراند در تقابل است.
سالینجر که در دهههای ۴۰و۵۰ به عرفان هندی، هندوئیسم، بودیسم و اوپانیشادها علاقه زیادی پیدا کرده بود، در آثارش تضاد عمیقی را مبنی بر اینکه جهان مادی موجود، ایده ئالیسم ما را احاطه کرده دیده میشود. نکته مهم درعرفان سالینجر وهم هدف او، بحث "خود" (ego) است و او با استادی آن را به طنز میکشد و معتقد است که این "خود" چندان هم یکپارچه و با ثبات و ارزشمند نیست. اساساً این عرفان نه به آرامش، بلکه به تشویش و نگرانی میانجامد. سالینجرمعتقد است که دلیل اصلی وجود اضطراب در شخصیتهای ما عدم تطابق ما با دنیای بیرون است. اواعتقاد دارد ما چنان غرق دنیا و عادات و روزمرگیهایش شدهایم که خروج از آن برایمان ممکن نیست .
درداستان ناتور دشت مشاهده میکنیم که سالینجر با آفریدن هولدن کالفیلد، دست روی یک مسئله اجتماعی میگذارد که اتفاقا مسئله اصلی زمان ماست. مسئلهای که از نظر کارل ریموند پوپر فیلسوف، ناشی از خیانت یا شرارت اخلاقی نیست. بلکه به عکس، ناشی از اشتیاق و عطش اخلاقی شدید، اما به خطا رفته ماست، برای بهتر ساختن دنیایی است که در آن زندگی میکنیم.
در قسمتی از ناتور دشت، میبینیم کالفید نظام سازیها وقالبسازیهایی که در ارتش صورت میگیرد را هم مزخرف وقلابی میداند. چرا که از نظر او ارتشها پراست از آدمهایی که در پدرسوختگی دست کمی از نازیهای فاشیست ندارند. او حتی تعجب میکند که چطور کتابی به نام "وداع با اسلحه" برای بعضیها میتواند ضد چنین حسی را القا کند و حتی آن را هم مزخرف و قلابی میداند.
در همین چند تصویر در می یابیم که جی.دی سالینجر مسئله زمانه ما را با چند موضوع بنیادی و اساسی مطرح کرده است. آموزش، محافظت (ارتش) و فرهنگ.او هدف اصلی همه آنها را در چیزی میداند که میخواهد از انسانها یک کارخانه پولسازی به سازد واینکه ثروت تا کجا میتواند آنچه را که ما میخواهیم را تأمین کند؟ اما کالفیلد پاسخ این سوال را چنان نمیدهد که ما را به روشها و وسایل ثروتمند شدن نزدیک کند. بلکه او اگرچه خود متمول و بورژوا به نظر میرسد، اما جست و جوگری او، نوع دیگری از پاسخ را دربر دارد: زیرا او در برابر انسان پول دوست حاضر، میخواهد لذت و سادگی کودکانه و معصومیت در معرض انحطاط را نجات دهد .معصومیتی که هنوز در «فیبی» خواهر کوچک ده سالهاش می یابد و وقتی که «فیبی» همچون او در خطر سقوط به ورطه است به این نتیجه میرسد که کمالاندیشی او هم جز ویرانگری خود چیزی را در برنخواهد داشت .
به واقع کالفیلد هم قبل از آنکه جست و جوی خود را در شهرهای دیگر بیازماید، ناچار است به شکست خود اعتراف کند. زیرا کمالاندیشی او در این محیط پراز ریا وانحطاط جز خود تکه تکهگی نتیجهای نخواهد داشت.
از طرفی سالینجر از همان ابتدای داستان تکلیفاش را با خواننده خود روشن میکند. اینکه نمیخواهد کالفیلد درباره زندگیاش و پدر و مادر و خانوادهاش چیزی بگوید. چرا که این نوع داستان نوشتن را مهملاتی میداند که آدم را به یاد "دیوید کاپرفیلد" میاندازد. اما به نظر میرسد برای خواننده روشن است که گفتن روابط خصوصی خانواده، زمانی معنا مییابد که نخواهیم فردیت خود را بشناسیم. وقتی موضوع شناخت فرد "خود" است، آنگاه فرد، خود را در همان جامعهای که لحظه به لحظه رنگ عوض میکند، جست وجو میکند و این "خود تنها" وقتی خودش را درجامعهای میبیند که پر از دروغ و نیرنگ است، ناچار هویت خود را هم تغییر میدهد. دنیای داستانی هولدن، چنان واقعی است که تضادهای او نیز اساسی و واقعی به نظر میرسد. حتی دروغهایی که برای گم کردن هویت ظاهری خود به دیگران میگوید و یا وقتی حرفهایی میزند که باب میل دیگران باشد؛ به واقع یک نمایش رفتاری است که برای اذیت نشدن همان دیگرانی است که سراسر زندگی اشان نمایش دادهاند و دروغ گفتهاند. به نوعی هولدن رفتار سادومازوخیستی ندارد بلکه او در تنهایی به دنبال کشف "خود" است.
در اینجا خواننده در برخورد با دروغهای کالفیلد، لبخند میزند .اما خود کالفیلد در برابر فریبکاریهای "استرادلیتر" یکی از هم کلاسیهایش تاب نمیآورد چرا که استرادلیتر که هم اتاقش است او را از چند بعد تحقیر میکند.
کالفیلد در رابطه با کتاب مقدس هم فقط دو شخصیت را دوست میدارد. پس از حضرت عیسی، از دیوانهای خوشش میآید که تمام عمرش را درقبرستانها میگذراند و بدنش را با سنگ زخمی میکند. وجالب اینجاست که مهری به حواریونی که تا قبل از مرگ حضرت عیسی، غیر از دردسر هیچ فایدهای نداشتند و تنها بعد ازاو آدمهای خوبی میشوند ابراز نمیکند.
به طور خلاصه این جست وجوگر نوجوان در هزارتوی کثیف دنیای مدرن پس از جنگ، چنان سرخورده و سردرگم میشود که چارهای جز بازگشت نمیبیند. اما سئوالی که برای خواننده میماند آن است که آیا، سالینجر خواسته است چنین جامعهای را مورد نقد قرار دهد یا رفتارنوجوان را؟ پاسخ به این سؤال را اگر در گذشته و حال خودمان بجوییم، میبینیم که به جواب هولدن می رسیم. اینکه نمیشود فهمید. چرا که از این جا به بعد هرچه در پی پاسخ باشیم، انباشتی از مسایل پارادوکسیکال در پیش روی ما قرار خواهد گرفت. آدمها با وجودی که میدانند نمایش میدهند و فیلم بازی میکنند، بازهر لحظه دروغ خواهند گفت و در دنیای یاسآور و خشک خود به دنبال امید و رویایی واهی خواهند بود. و این همان تصویر انسان سرگردان مدرن است که حتی نمیتواند یک روز از این جهان فرار کند و حتا در جست و جوی آن باشد که وقتی زمستان میشود، مرغابیهای پارک کجا میروند... و تاسف بارتر اینکه فکرمیکند به آگاهی رسیده است!
کالفیلد که در رویای خود براساس شعر"رابرت برونز"، شاعر بزرگ اسکاتلندی: اگر شخصی کسی را که از میان مزرعه چاودار میگذرد، ببیند... میکوشد این بچهها را که درعبور ازاین مزرعه به ورطه میروند، نجات دهد و یا به نوعی صیادی در این دشت باشد؛ اما موفق نمیشود و میفهمد جامعه خود دره است که از نظر او باید از آن ترسید ، و نه به آن پناه برد...
"ناتور دشت" یکی از محبوبترین کتابهای همه اعصار است و هنوز هم هر سال دویست و پنجاه هزار نسخه از آن به فروش میرسد.
"الیا کازان" کارگردان معروف سینما قصد داشت فیلمی بر اساس این رمان بسازد و هنگامی که میخواست رضایت سالینجر را جلب کند، سالینجر به او پاسخ داد که: نمیتوانم چنین اجازهای بدهم زیرا میترسم هولدن این کار را دوست نداشته باشد!
در سال ۲۰۰۱یک فیلم سینمایى به نام "در جست وجوى هولدن" درباره سالینجر ساخته شد وهفت سال بعد نیز یک فیلم مستند به نام "دیدار با سالینجر" ساخته میشود که درباره یک سفر چهار روزه به شهر "کورنیش" زادگاه سالینجر است. سه نفرى که این سفر را انجام دادند البته سالینجر را در زادگاهش ندیدند ولى با اطمینان مىگویند که با چه کسانى درباره او صحبت کردند. این فیلم درباره یک نامه عاشقانه است که طرفداران سالینجر براى او فرستادهاند. در این فیلم مضامین رمان ناتور دشت بررسى مىشود و اینکه چه چیزى به سالینجر الهام داد تا او این رمان را بنویسد و چه چیزى باعث شد او در انزوا فرو برود.*
سالینجر از سال ۱۹۶۵ تا کنون هیچ داستانى منتشر نکرده هرچند گفته مىشود که او نویسندگى را کنار نگذاشته است. او در یکی از آخرین گفتگوهایش با روزنامه نیویورک تایمز گفته بود که منتشر نکردن کتاب برایش بسیار آرامشبخش است: "خیلی آرامش بخش است. با انتشار کتاب به حریم خصوصی من به شدت تجاوز میشود. من نوشتن را دوست دارم؛ عاشق نوشتنم، ولی فقط برای خودم و لذت بردن خودم مینویسم."
در سال ۲۰۰۰ دختر سالینجر کتاب خاطراتی درباره زندگی پدرش منتشر کرد که در آن مطالب ناخوشایند زیادی درباره این نویسنده آمده است. سالینجر در حدود سن ۷۰ سالگی وارد یک رابطه عاشقانه با دختری ۱۸ ساله شد که این رابطه تنها یکسال به طول انجامید و معشوق او نیز پس از گذشت این مدت تمامی نامههای عاشقانهای را که با سالینجررد و بدل کرده بود، در کتابی به چاپ رساند، که این کتاب زوایای پنهان زیادی از زندگی این نویسنده آمریکایی را بازگو میکند.
درمجموع دررابطه با مضمون داستانها و آثارسالینجرباید گفت که شواهد نشان میدهد، اودر بسیاری از این آثار به زندگی شخصی خودش میپردازد وشاید به توان گفت هولدن کالفیلد ناتور دشت خود او و زندگیاش، اتوبیوگرافی سالینجر است .**

منابع تالیف :
جروم دیوید سالینجر نوشته: مریم السادات فاطمی سایت کتاب نیوز ۱۳۸۵
سایت ویکیپدیا
جنون از ورطه گذشتن نوشته: محمود امیری نیا سایت ماندگار اسفند ۱۳۸۶
یادداشت های حسین جاوید- ناتور دشت -شاهکارهای ادبی- سایت کتابلاگ جولای ۲۰۰۵
ساخت یک فیلم در باره سالینجر روزنامه حیات نو مهر ۱۳۸۷
* این فیلم را "چارلزمور و جیمز رنر" کارگردانى کردهاند که خود شان هم به همراه "راب لوکاس" جزو بازیگران آن هستند.
** این مقاله چند سال پیش ، وقتی برای اولین بار رمان ناتور دشت را تمام کردم به رشته تحریر درآمده است. به همین خاطر به مرگ سالینجر که در روز سی ژانویه دوهزارو ده در سن نود و یک سالگی نویسنده اتفاق افتاد اشارهای نشده است.








این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1052]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن