تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خداى تعالى كتابى راهنما فرستاد و در آن خوب و بد را روشن ساخت. پس راه خوبى را پيش گ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826122486




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نوزايي و تحول انديشه سياسي در عصر جديد


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: يكي از ويژگيهاي قرن پانزدهم و شانزدهم اين است كه انسانهاي اين زمان در حال گذارند. يعني از دوره فئوداليسم به سوي انقلاب تجاري سير ميكنند. انسان عصر جديد يك چشمش به قرون وسطي و چشم ديگرش به آينده است. اين انسان كه داراي تفكرات عصر ميانه است، خواهان يك جهان پرجلال و شكوهتري است. وليكن اين بينش هنوز در افكار سياسي جذب نشده است و خلق يك جهانبيني جديد مورد نظر است. يكي از دلايل رشد انديشههاي تخيلي يا اوتوپيايي همين مسأله است. يعني همه متفكران عصر جديد مانند ماكياول نيستند كه سخت گرفتار مسائل علمي سياست باشند، بلكه تفكر آنها بيشتر حوزه نظري را در بر ميگيرد و همين مفهوم در پيدايش اوتوپيا تأثير ميگذارد. اين تصور همواره ايجاد ميشود كه اروپاي عصر جديد، يونان قديم است. در يونان تفكرات اوتوپيايي افلاطون مطرح شد، اما در گذشته چندان مورد توجه واقع نشد. افلاطون از جمله كساني بود كه از واقعيت گريز داشت و به عالم مثل معتقد گرديد. اما در عصر جديد و در قرن شانزدهم ميلادي افكار و انديشه افلاطون مجدداً احيا شد. عصر جديد به دليل شرايطي كه داشت مدينه فاضله را توجيهپذير ميساخت. افلاطون كه با مسأله تغيير و دگرگوني در نظام عالم، كائنات و اوضاع سياسي در يونان مواجه شده بود و اوتوپيا پناه برد. در عصر جديد نيز جهان در حال تغيير است؛ اقتصاديات و اجتماعيات دگرگون شده و نابرابريهايي پديد آمده است كه همه اين تحولات در انديشه و افكار نيز بازتاب مييابد. متفكران سياسي ميخواهند جامعهاي پديد آورند كه اين نابرابريها و مشكلات در آن نباشد. اين مسأله علت پيدايش اوتوپياست. كلمه اوتوپيا ريشه يوناني دارد و به معني ناكجا آباد است. در يك معناي عامتر اوتوپيا همان مدائن فاضله و سرزمينهاي خيالي است. چرا كه اوتوپيا جايي نيست كه در عالم تاريخي محقق شود و ليكن به صورت خيالي در اذهان وجود دارد.


بيشتر اوتوپيستهاي عصر جديد، انگليسي هستند. ممكن است اين سؤال مطرح شود كه چرا در عصر جديد فقط انگلستان به اوتوپيا نظر دارد؟ در پاسخ بايد گفت كه اين مسأله به وضعيت انگلستان در عصر جديد برميگردد. يكي از معروفترين اوتوپيا پردازان انگليسي شخصي است به نام سرتوماس مور كه مهمترين اوتوپيست عصر جديد است كه همپاي ماكياول به شمار ميرود. زمان او زمان ماكياول است يعني نيمه دوم قرن پانزدهم و نيمه اول قرن شانزدهم. توماس مور در اصل از يك خانواده قديمي ايتاليا بود كه به انگلستان مهاجرت كردند. او در خانوادهاي اشرافي متول شد و مسلماً تحصيلات مناسبي داشت و در دانشگاههايي مثل كمبريج و آكسفورد كسب معرفت كرد و زبان لاتين را فرا گرفت و در نهايت با مسافرت به شهر رم و ايراد سخنرانيهايي كسب اعتبار كرد. او در ابتدا ميخواست كه به سلك رهبانيت درآيد اما منصرف شد و ازدواج كرد و در برابر شرايط سخت از خود پايمردي نشان داد. به طوري كه موفق شد تا حد مقامات عاليه در تشكيلات دولت پيش برود و سرانجام به صدراعظمي هانري هشتم دست يافت. او در مسافرتي كه به فنلاند داشت كتاب مشهور خود اوتوپيا(12) را تأليف كرد. اما در مقام حمايت و اطاعت از دولت دچار ترديد شد و هنگامي كه هانري هشتم او را به مقام اسقفي كانتربري منصوب نمود، افكار او در برابر تكاليف ديني و اطاعت از پادشاه دچار مشكل شد و خواست تا از مقام معنوي و مذهبي دفاع كند. اين زمان عصر رفرم بود و منافع ملي دولت انگلستان ايجاب ميكرد كه روابط با كليساي رومي قطع شود و پادشاه بتواند كليسا را كنترل كند. مسأله ازدواج هانري هشتم با «آن بولين» را به اطلاع پاپ رساند و اين موضوع نشان داد كه توماس مور از پاپ اطاعت ميكند و نه از پادشاه. در نهايت به همين دليل سرش را بر باد داد. ولي به هر حال مخالفت با پادشاه موجب شد كه بعدها مقام روحانيتش ارتقا يابد. موضوع برخورد دين و دولت در چهارچوب بحث نظري توماس مور واقع نميشود؛ بلكه توجه به جامعه تخيلي در كتاب معروفش اوتوپيا يا يوتوپيا مورد توجه واقع ميشود. اين كتاب را توماس مور از زماني كه در فنلاند بود نوشت و تا بيست سال بعد از تأليف آن زنده بود. دو اوتوپياي توماس مور پارهاي از مسائل نو و جديد جلب توجه ميكند. اين اثر در مقايسه با اوتوپياي افلاطون تفاوتهايي دارد و آن عناصر جديد است كه با كشف قاره آمريكا پيش آمده است و استنادات اين اثر كمي هم تاريخي ديده ميشود. داستان اوتوپيا عبارت است از يك حادثه تاريخي يعني سفري كه امريكو وسپوچي به امريكا دارد. در اين سفر توماس مور نشان ميدهد كه ناخدايي هم به دنبال امريكو به راه ميافتد و به جزيرهاي به نام اوتوپي ميرسد كه فرمانرواي آن شخصي به نام «يوتوپوس» است كه در آن دنياي خيالي توماس مور ترسيم ميشود. توماس مور در اين كتاب مينويسد كه اين جزيره از ابتدا يك جزيره نبوده، بلكه فرمانرواي آن دستور ميدهد كه ترعهاي بكنند و منطقه تحت فرمان او را از قاره جدا كنند. در اين جزيره بيگانگان حق ندارند وارد شوند و اگر كساني بخواهند از اين سرزمين به كشورهاي ديگر بروند بايد از فرمانروا اجازه بگيرند كه اجازهنامه هم بايد تاريخ رفت و برگشت داشته باشد. در اين اوتوپيا زندگي بسيار سادهاي ترسيم ميشود كه جامعه ان مصون از تغيير و دگرگوني است. جامعهاي كه مردم آن در آرامش به سر ميبرند و در زندگي هيچ مشكلي ندارند. در اين سرزمين مالكيت وجود ندارد، چرا كه مالكيت سبب منازعات ميشود. يعني دولت تمام مزارع، كشتزارها و انبارها و مخازن را در اختيار دارد. دولت مالك اصلي آنهاست و اشخاص مالك هيچ چيز نيستند و ليكن افراد براي رفع حوائج خود اجازه دارند كه به انبارها و مزارع بروند و در حد نياز خود برداشت كنند. در اين جامعه فقير و ثروتمند وجود ندارد. اين جامعه فاقد مراتب اجتماعي است و نوعي تساوي اقتصادي وجود دارد. اين سرزمين به لحاظ اداري براحتي اداره ميشود. به گونهاي كه در اين جامعه سي خانواده متدين به يك طايفه تبديل ميشوند و رئيس دارند كه در رأس همه آنها عاليترين مقام ديني جامعه قرار دارد.(13) او مقامات را تعيين ميكند و به كمك آنها به ادارة امور ميپردازد. افراد به كارهاي او نظارت دارند و اگر خلاف كند او را از كار بركنار ميكنند. تعيين ميزان كار و توليد به عهده كل شهروندان است. در اينجا ساعت كار كم و متناسب با نياز است. يعني افراد روزانه شش ساعت كار ميكنند. بيشتر كارها كشاورزي است، اما كارهاي توليدي ديگري هم وجود دارد. در اينجا نظام بهرهبرداري به طور طبيعي وجود دارد و بردگان يا اسرا كساني هستند كه يا در اثر جنگ به بردگي افتادهاند و يا از جايي آورده شده و يا به سبب ارتكاب جرم براي تنبيه مدتي به بردگي كشيده شدهاند. كسان ديگري نيز هستند كه اجازه دادهاند آزادي كشورشان را از دست بدهند و به بردگي افتادهاند.


تفاوت اصولي توماس مور و افلاطون در مسأله خانواده است. افلاطون خانواده را منحل اعلام ميكند، ولي توماس مور خانواده را ميپذيرد و معتقد است كه خانواده ضرورت دارد ولي اعمال خلاف را نميپذيرد. يعني ازدواج آزاد است، اما زناكاري ممنوع. طلاق هم وجود دارد. در اين جامعه جمعيتها محدودند و خانوادهها نبايد بيشتر از حد نصاب فرزند داشته باشند. كساني كه در اين جامعه زندگي ميكنند، خانههايشان متعلق به خودشان نيست و خانه شخصي وجود ندارد. اين خانهها هر ساله بين افراد اين سرزمين قرعهكشي ميشود و به اين ترتيب خانهها هر ساله عوض ميشود. از طرف ديگر بنياد اين جامعه بر نوعي تفكر آزادي و مذهبي استوار است و آيينها آزادند و هيچ كس نميتواند ديگران را مجبور به پيروي از آيين خاصي كند. در واقع پرستش خداوند و طبيعت مطرح است. ولي اگر افراد آيين خاصي را تبليغ كنند از شهر رانده ميشوند.


براي روشن شدن مطالب كتاب اتوپيا بايد موقعيت انگلستان را در نظر گرفت. يعني هدف توماس مور نشان دادن نابسامانيهاي اقتصادي و اجتماعي است كه در جامعهاش پديد آمده است. اين زمان براي انگلستان پايان جنگهاي صدساله و آغاز جنگهاي داخلي است و كشمكش قدرت بين اشراف براي به دست آوردن قدرت سلطنتي است. مسأله ديگر تغييراتي است كه در وضعيت اقتصادي پديده آمده است. از آنجا كه اين اواخر انگلستان به صورت صادر كنندة پشم ديده ميشود، بازرگانان و تجار براي توليد پشم اضافي به كمك اشراف توانستند مزارع كشاورزي را از آنان بگيرند و به مراتع تبديل كنند. اين مسأله مشكلات عديدهاي را براي روستاييان به وجود آورد. روند درهم كوبيدن مناسبات سرواژي سبب خانه خرابي روستاييان و در نهايت مهاجرت آنان به شهرها شد. از آنجا كه آنان تخصصي نداشتند به راهزني و دزدي پرداختند و دولت براي وضع موجود قوانين سختي را وضع كرد. توماس مور كه اين وضعيت را ديده است به انتقاد از شرايط موجود ميپردازد. از نظر او رشد تجارت و بازرگاني موجب ميشود كه پول به جريان افتد و در واقع طلاست كه سياه را سفيد ميكند و خود به خود گراني نرخ نان و گندم و مسائل ديگر همه در اوتوپياي توماس مور منعكس ميشود. پس واكنش او پناه بردن به اوتوپياست.


در مورد اينكه آيا چيزي از اتوپيا ميتوان دريافت بايد گفت كه كشور اوتوپيايي در واقع سرزمين انگلستان است. يعني به طور حيرتانگيزي وضع انگلستان عصر جديد با اتوپياي توماس مور يكي است. تصويري كه از اتوپيا و سياست خارجي به دست ميآيد، همان سياست خارجي انگلستان است. در اين اتوپيا شرايطي وجود دارد كه در تقابل با وضعيت انگلستان است و آن آزادي افكرا و آزادي مذهب است. يعني اتوپيا مدلي است كه به كمك آن ميتوان جامعه واقعي را با توجه به آن اصلاح كرد. مثلاً اگر در جامعه آزادي مذهب نيست، ميتوان به الگوهاي اوتوپيا مراجعه كرد. از نظر توماس مور همه مسائل در اتوپيا يافت ميشود و همه كارها شدني است. در جامعهاي كه مالكيت وجود ندارد اختلافات طبقاتي نيز وجود ندارد؛ مسكوكات رايج نيست؛ آزادي فكري و مذهبي وجود دارد؛ افراد همه در خدمت دولتند؛ جنگجويي مطرح نيست و سربازي وجود ندارد. در اين جامعه كه توماس مور تصوير ميكند نه مالكيت وجود دارد و نه ثروتمند و گدا و در واقع رگههاي اساسي از نخستين جرم انديشههاي كمونيستي در افكار او منعكس است. پس اثر توماس مور الگويي براي اصلاح و تصحيح جامعه انگلستان و رفع مشكلات آن محسوب ميشود.


گذشته از توماس مور كسان ديگري نيز بودندكه اين افكار را ارائه دادند كه يكي از آنها شخصي به نام «فرانسيس بيكن» است.





فرانسيس بيكن(14)


فرانسيس بيكن نيز اوتوپيا پرداز است، اما اتوپياي او برخلاف اتوپياي توماس مور كه سياسي بود، علمي است. از نظر بيكن تماس با ديگر سرزمينها ضرورت دارد. او معتقد است كه انسان بايد از طبيعت استفاده كند. پس براي اين امر بايد از فناوري و امكانات ديگران استفاده شود. كتاب بيكن اثري است به نام آتلانتيس نو كه پادشاه آتلانتيس نو، سليمان شاه است و با آنكه مردم را از رفتن به خارج و ديدن بيگانگان باز ميدارد، اما خواستار بهرهبرداري از فرهنگ بيگانگان است. هر دوازده سال يك بار يك كشتي از اين سرزمين به سرزمينهاي ديگر ميرفت و در آن سه تن از برادران خاندان سليمان كه سازمان علمي و تحقيقي كشور بودند به سرزمينهاي ديگر ميرفتند تا از امور دولت و اختراعات و فنون آن سرزمينها باخبر شوند و همه پيشرفتهاي علمي و كتابها و وسايل را به آتلانتيس نو بياورند. بايد گفت كه نميتوان روش و عمل ديگران را گرفت، اما فرهنگ آنها را نگرفت. ولي از نظر بيكن اين كار شدني است. نوع ديگر از اوتوپيا كه مديون اوتوپياي ايتاليايي است اوتوپياي شخصي به نام «توماس كامپانلا»ست.





توماس كامپانلا (1568-1639)


كامپانلا(15) راهبي ايتاليايي است كه به فرقة دومينيكن تعلق داشت و از مردمان جنوب ايتاليا بود كه تحصيلات ابتدايي خود را در ناپل به پايان رساند. وي در جواني پرشور و شر بود و از شهري به شهر ديگر ميرفت و در اين دوره با مسافرت به شمال ايتاليا به علت افكار خاص خود مورد توجه واقع شد. از وقتي كه به ناپل بازگشت ايتاليا عصر هرج و مرج را طي ميكرد كه در اين زمان ناپل در دست اسپانيا بود. سازمان تفتيش عقايد اسپانيا كامپانلا را به خاطر افكارش دستگير و زنداني كرد. افكار او ملقمهاي از تفكرات قرون وسطايي و برداشتهاي عصر جديد است. او به مدت 27 سال در زندان بود ولي در آنجا نيز همواره مشغول تدوين آثار خودش بود و به صورت يك فرد جنجالي شناخته ميشد. او براي اينكه از زندان رهايي يابد خود را به ارتداد زد و سرانجام آزاد شد و به فرانسه رفت و سالها در آنجا زندگي كرد. كامپانلا بيشتر عمر خود را صرف تأليف كرد. برداشتي كه كامپانلا دارد اين است كه در هر دورهاي يك دولت، دولت برتر و قويتري است. زماني روم قدرت برتر بود و زمان ديگر ايران، ولي حالا قدرت برتر اسپانياست.


جالب اينكه سقوط اسپانيا در قرن هفدهم در آثار او منعكس است و از نظر او اسپانيا لياقت برتري داشتن را ندارد. او برتري فرانسه را پيشبيني ميكند. اما مهمترين اثر كامپانلا كه خصلتي اوتوپيايي دارد كتابي است با عنوان چيتادل سوله؛ يعني شهر آفتاب يا شهر خورشيد. در اين اثر او تفكر اوتوپيايي خود را در سرزمين «ناپارانا» كه سيلان كنوني است پياده ميكند. در اينجا يك جامعه اشتراكي و كمونيستي وجود دارد، اما علت پيدايش اين جامعه را به گونهاي ديگر تحليل ميكند. او ميگويد كه در اين سرزمين يك فرمانروا وجود دارد كه متافيزيسين است و عالم به علوم الهي است و خود به خود رهبري جامعه با اوست. اما اگر كس ديگري از او عالمتر باشد او به رهبري ميرسد. از نظر كامپانلا متافيزيسين به كمك وزرايي كه انتخاب ميكند به ادارة امور ميپردازد. وي معتقد است كه هر بخش وظايف خاص خود را دارد. در اين سرزمين مالكيت وجود ندارد و ساعات كار هم كمتر از ساعت كار در اتوپياي توماس مور است؛ يعني افراد چهار ساعت كار ميكنند. او ميپذيرد كه در جامعه اوتوپيايي اگر افراد مرتكب خلاف شوند بايد مجازات گردند. در اين جامعه همه بايد كار كنند و افراد بيكار و تنبل بايد طرد و تنبيه شوند. از نظر او خانواده معني ندارد و افراد به خانواده تعلق ندارند. فرزندان هيچگاه والدين خود را نميشناسند؛ يعني توسط دولت بزرگ ميشوند. كامپانلا جامعهاي بيطبقه را متصور است. از نظر او افراد اين جامعه با ديگر جوامع در ارتباطند و اگر كسي از جايي وارد شود بايد به او احترام گذاشته شود و وي ميتواند به شهروندي پذيرفته شود. اين يك نوع ديگر اوتوپياست. اما اين جامعه هم تغييرپذير است، زيرا كساني كه از خارج وارد اين جامعه ميشوند، موجب تغيير جامعه خواهند شد. در نظر كامپانلا تفكيك قواي سه گانه وجود دارد. نخست، مسئول يا وزيري كه براي تعليم و تربيت است. دوم كسي است كه مسئول قدرت و دفاع است و سوم كسي كه مسئول امور زندگي و ازدواج است. كامپانلا در عين حالي كه فردي مذهبي بود تفكرات گوناگوني داشت. او به مسائل تاريخي نيز تا حدودي ميپردازد؛ مثلاً در مورد اسپانيا معتقد است كه اگر اين كشور بخواهد قدرت برتر كه بزرگترين قدرت دريايي زمان است بماند بايد تمامي مردمانش مسلح شوند.





جيمز هارينگتون (1611-1677 م.)


مدينه فاضله ديگر به جيمز هارينگتون(16) تعلق دارد. وي بعد از شكست كرامول و بازگشت نظام سلطنتي در انگلستان به زندان افتاد و بيمار شد. بعد از رهايي از زندان با وجود ناتوانياش به نوشتن مدينه فاضله خويش پرداخت. مدينه فاضله او همان «لاسهدمون» است. الگوي او در لاسهدمون سرزمين يونان است. در اين سرزمين هيچ تماسي با بيگانگان وجود ندارد و جامعه از تغيير در امان است. جميز هارينگتون در اين كتاب مفصل از جمهوريت افلاطون و جامعه اسپارتيان باستان الهام گرفته و در اين جامعه آرماني از هرگونه تغيير گريزان است.


وقتي كه همه اين اوتوپياها را با هم مقايسه كنيم، متوجه ميشويم كه اين آثار حاوي نكات مهمي هستند، يعني جامعه اروپا در حال تغيير و تحول است و اين آثار بيانگر اوضاع و احوال اروپا در عصر جديد است. چرا كه انسانهاي اوتوپيست اين دوره از يكسو به سنتهاي كهن نظر دارند و تفكر عصر ميانه در ذهن آنهاست و از سوي ديگر، خواهان رفع مشكلاتي هستند كه در اين عصر به وجود آمده است. اين خصلت در همه اوتوپياها وجود دارد. اين اوتوپياها به دنبال جامعهاي هستند كه بيطبقه بوده و آزادي داشته باشد. اين خصلتها دقيقاً در جامعه سياسي اروپا وجود ندارد و همه اوتوپيستهاي عصر جديد در تلاشند تا اين خصلتهاي اوتوپيايي را وارد جامعه اروپايي كنند.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 535]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن