واضح آرشیو وب فارسی:ایسکانیوز: محمد ضيمران : افلاطون در نظام فلسفي خود نتوانسته برتري فلسفه در ادبيات را اثبات كند
تهران – خبرگزاري ايسكانيوز: محمد ضيمران استاد فلسفه گفت : افلاطون در نظام فلسفي خود نتوانسته برتري فلسفه در ادبيات را اثبات كند .
به گزارش گروه فرهنگي هنري باشگاه خبرنگاران دانشجويي ايران "ايسكانيوز" محمد ضيمران درباره تعامل ادبيات فلسفه گفت: كتاب جمهور افلاطون داراي منش ادبي است و امروزه به عنوان متن ادبي مورد مطالعه قرار مي گيرد. افلاطون در نظام فلسفي خود نتوانسته برتري فلسفه در ادبيات را اثبات كند و تنها با رويكردي سياسي و اخلاقي براي فلسفه برتري قائل شده است. ادبيات و فلسفه پيش از زمان ظهور سقراط با هم آميزش داشته اند و فلسفه هم راهبردش در چارچوب ادبيات بوده است. تراژدي هاي گوناگون نمود چنين ره يافتي است.
در نشست سخن ماه كانون ادبيات كه با موضوع تعامل فلسفه و ادبيات برگزار شد دكتر محمد ضيمران با بيان مطلب بالا گفت: تعامل ادبيات و فلسفه را از ابعاد مختلف مي توان بررسي كرد.
زماني كه افلاطون با نگاه آرماني خود چالش تازه اي بين ادبيات و فلسفه را ايجاد كرد، اين دو با هم نسبتي نزديك داشتند. در نگاه افلاطون فلسفه به عنوان نگاهي خردباور جانشين نگاه اسطوره اي شد. افلاطون جهان را به دو بخش محسوسات و معقولات تقسيم كرد و شعر و تراژدي را در دنياي محسوس قرار داد و فلسفه و علوم استدلالي را در جهان معقولات. از نظر افلاطون حقيقت در جهان معقولات است.
ضيمران با بيان اينكه زبان بر پايه خطابه استوار است نه منطق و در متافيزيك هم عنوان مي شود كه زبان را بايد با واقعيت منطبق نمود، گفت: فلسفه داراي ماهيتي خطابي است.
او در ادامه بحثش به نقش استعاري زبان و اينكه جنبه هاي استعاري به خطابه متكي است گفت: فلسفه هم بر همين منطق مبنا استوار است. فلسفه صورتي از ادبيات است و زبان استعاري اين دو را به هم آميزش مي دهد.
دكتر بهزاد قادري در ادامه نشست با اشاره به چگونگي نسبت ادبيات و فلسفه با هم و اينكه آيا در اين تعامل همكاري بين دو قلمرو هم سنگ است و يا ديگري نسبت به آن يك اصل است ، گفت: فريدريش اشلگل مي خواست فلسفيدن را در سطح نفس كشيدن مطرح كند. بنابراين در كتاب آتنوم مي گويد: «اگر هم فلسفيدن و هم شعري دروني و همگاني شود شايد تولد هنر و علوم چندان دور از ذهن نباشند.» فلسفه آگاهانه انديشيدن است و شاعر فلسفه پرداز پيامبر است.
قادري در سخنانش به اين موضوع اشاره كرد: افلاطون جلوي تكرار و تقليد را گرفت و نشان داد هيچ متني الهام هيچ الهه اي نيست. افلاطون با ادبيات مخالفتي نداشت بلكه با نگاه هنرمندان به ادبيات مساله داشت. او با اشاره به م فلسفيدن و هم شعري تعامل ادبيات و فلسفه را در راستاي هم دانست.
در سايت خانه هنرمندان ايران آمده محمد گودرزي هم در ادامه اين نشست با بيان اينكه فلسفه و ادبيات دو گفتمان و باري زباني مختلف هستند كه تاثير بسزايي بر هم دارند گفت: فلسفه و ادبيات تاثير بسزايي روي هم دارند. فلسفه در مباحث هستي شناسي توجه مخاطب را به پرسش هايي جلب مي كند كه پاسخ قطعي و معين ندارند. مانند خوشبختي. فلسفه پيش فرضها را مورد ترديد قرار مي دهد و آن گاه مي داند كه خوشبختي و غايت زندگي چيست از اسطوره ها و آموزه هاي ديني بهره گرفته است. كه هيچ نسيتي با فلسفه ندارد. به گفته آيزيا برلين نه فيلسوف اخلاق وظيفه دارد پاسخ روشن دهد و نه داستان نويس.ادبيات امروز مخاطب را به پرسش وا مي دارد و مهمترين وظيفه ادبيات روشن كردن مسايل است.روب گريه مي گويد: ادبيات فلسفه هر دو به يك نقطه مي رسند:« من چيستم و دراين جهان چه مي كنم؟»/120
دوشنبه 6 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسکانیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 262]