تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):منافق به آنچه مؤمنان بواسطه آن خوشبخت مى‏شوند، ميلى ندارد، ولى خوشبخت سفارش به تق...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826010179




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روشنفكر كيست؟!


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: نخستين رگه‏هاى نهضت روشنفكرى قرنها پيش از عصر روشنگرى ، يعنى در دوران رنسانس ، يافت مى‏شود كه در آن اولين مقولات روشنفكرى شكل مى‏گيرد. خردگرايى، رهايى از سنت فكرى و مرجعيت كليسا، تكيه بر عقل و تجربه بشرى، نقد انديشه، شكاكيت (اسكپتيسيزم) ، علم‏گرايى افراطى و پشت كردن به ماوراء الطبيعه همه از ويژگيهاى دوران پس از رنسانس است. نويسنده در اين مقاله با اشاره به برخي مقولات مطروحه در اين عصر آنها را مورد بررسي قرار داده است.


نخستين رگه‏هاى نهضت روشنفكرى قرنها پيش از عصر روشنگرى (1) ، يعنى در دوران رنسانس (2) ، يافت مى‏شود كه در آن اولين مقولات روشنفكرى شكل مى‏گيرد. خردگرايى، رهايى از سنت فكرى و مرجعيت كليسا، تكيه بر عقل و تجربه بشرى، نقد انديشه، شكاكيت (اسكپتيسيزم) (3) ، علم‏گرايى (4) افراطى و پشت كردن به ماوراء الطبيعه همه از ويژگيهاى دوران پس از رنسانس است. از همه مهمتر رواج الحاد و بى‏دينى و انواع مكاتب دينى ضد كليسايى (چرا كه برخى از انديشمندان مى‏خواستند در عين‏مخالفت‏باكليسا، به نوعى دين خودساخته يا خداى تنهاى غير كليسايى پايبند بمانند مكتبهاى دئيسم (5) و تئيسم (6) از اين دسته‏اند).


با پيشرفتهايى كه در علوم و صنايع پديد مى‏آمد، انسان را بيش از گذشته باور كردند و وى را بر آنچنان مسند رفيعى . اين تحولات در قرن‏17 و 18 كه به عصر خرد (8) مشهور شد با رعت‏بيشترى دنبال گرديد و مقولاتى چند نيز بر آنها افزوده شد. بحثهاى تازه پيرامون آزادى، طبيعت، جامعه، قانون، حقوق انسانى، حكومت، ترقى، مالكيت و... رواج يافت. و بدينسان قرن 18 به نام عصر روشنگرى (Enlightenment) شناخته شد. اهم مقولات مطروحه در اين عصر از اين قرارند:





1) عقل گرايى (راسيوناليسم) (9)


عقلگرايان مى‏خواستند پاسخ تمام پرسشهاى انسان را خود بيابند، بدون اينكه جايى براى ولايت فكرى گذشتگان و مرجعيت و وثاقت كليسا، باقى بگذارند. به گفته كانت مهمترين شعار دوره روشنگرى اين بود: «جرئت دانستن داشته باش‏» (10) اين شعار عمدتا در مقابل كليسا و اقتدار و حاكميت فكرى‏اش بود كه جرئت دانستن و تحقيق را از مردم و دانشمندان سلب مى‏كرد. مبادا چيزهايى بياموزند كه با انديشه‏هاى كليسايى در تعارض آيد. كانت در مقاله كوتاه «روشنگرى چيست‏» چنين مى‏گويد: «روشنگرى بيرون شدن انسان از كمينه‏گى است كه خود بر خويش تحميل كرده است... شعار روشنگرى اين است كه جسارت بورز و بدان! شجاع باش و از فهم خود بهره گير» (11) و گلدمن چنين مى‏نويسد: «من دستاورد اصلى روشنگرى را يعنى بيرون شدن انسان را از كمينه‏گى خود كرده خويش ميان امور آيينى جاى مى‏دهم‏». (12)


از همين انديشه است كه سنت روشنگرى بر مى‏خيزد و مبارزه با هر تقدسى كه تا آن زمان به طور سربسته پذيرفته شده بود آغاز مى‏شود. اينك مى‏گويند جرئت چون و چرا داشته باش! نقادى انديشه و ظهور فلسفه نقدى (كانت) و شكاكيت نيز فرزندان مشروع و نامشروع همين انديشه‏اند. بى مهرى به عواطف و احساسات انسانى نيز نتيجه عقلگرايى خشك است و ثمره‏اش بعدها به پا شدن نهضت رمانتيسيزم (13) به عنوان آنتى تز آن شد تااينكه حق احساس را از عقل بازستاند. ويليام و وردز ورث چنين مى‏سرود: «كافى است اين همه علم، اين همه فن، آن كتابهاى عقيم را ببنديد، در عوض دلى پاك بياوريد كه بفهمد و ببيند» (14)


البته همانطور كه پيشتر بيان شد پاره‏اى از اين مقولات مدتها قبل از عصر روشنگرى و به دنبال رنسانس پديد آمده بود كه به تدريج‏به تكامل رسيد.





2)انسان‏گرايى(اوماتيسم‏يا� �ومانيزم)


در مغرب زمين حاكميت‏سياسى، مشروعيت‏خويش را از دين به دست مى‏آورد. نظامهاى پادشاهى و كليسا دست در دست‏يكديگر داشتند و دين و سياست كاملا به هم آميخته بودند. علاوه بر صحنه‏هاى سياست، در عرصه فرهنگ نيز اقتدار مطلق از آن دين و دستگاه روحانيت مسيحى بود. تاريخ مغرب زمين، آكنده از جنگها و خونريزيهايى است كه به انگيزه‏هاى دينى و مذهبى به پا شده است. پيوند كليسا با حكومت چنان محكم بود كه پادشاه مشروعيت و بخشى از اقتدار خود را از كليسا و شخص پاپ دريافت مى‏كرد. تاج شاهى به دست پاپ بر سر سلطان نهاده مى‏شد و از اين طريق بر تمامى فجايع و زشتيهاى حكومتهاى استبدادى و ظالم مهر صحت دينى زده مى‏شد. مردم نيز حق هيچگونه اعتراضى نداشتند ومى‏بايست‏به‏عنوان يك تكليف دينى از پادشاه ظالم اطاعت كنند. زيرا پادشاه را پدر مردم‏معرفى مى‏كردندوكتاب مقدس هم اطاعت پدر راواجب مى‏شمرد:«عزت نهيد و فرمان بريد پدرتان را و مادرتان را» (15) كه با تفسيرى غلط از اين فرمان، لزوم اطاعت از پدر به عنوان يك حق موروثى براى پادشاه شناخته مى‏شود.


در آئين مسيحيت انسان به عنوان موجودى شناخته مى‏شود كه ذاتا گناهكار (16) است و شرارت از وجودش سر مى‏كشد. بدى او تا آنجاست كه حتى نمى‏تواند مستقيما براى رفع اين شرمسارى قيام كند و در محضر خدا حاضر شود و عذر تقصير بطلبد و نياز به توسل به آباء كليسايى است.


پس از رنسانس و برداشته شدن پاره‏اى از آن قيود سنگين كليسايى، پيشرفتهايى در علم و صنعت‏حاصل آمد و انسان اروپايى طعم شيرين آزادى را چشيد و به دنبال آزادى بيشتر همچون فنرى تحت فشار يك مرتبه رها شده و فراتر از آنچه بايسته بود رفت. براى دستيابى به حقوق فطرى و طبيعى خود به افراط گرائيد و به خدا هم پشت كرد و انسان را خداى روى زمين نمود. از اينجاست كه آزاد فكر (17) بر مى‏آيد و در مقابل كليسا مى‏ايستد و به كلى به هرگونه تعبدى پشت پا مى‏زند. انسان حرمت پايمال شده‏اش را باز مى‏يابد. «حقوق الهى‏» جاى خود را به «حقوق طبيعى‏» مى‏دهد.


جرمى بنتام (18) مكتب سودگروى (يوتيليتا ريانيسيم) (19) را كه معتقد است‏بايد حداكثر خوشى و آسايشى را براى حداكثر افراد تامين كرد، بوجود آورد. (20)


فرد گرايى (21) نيز از ديگر مقولات فكرى روشنگرى است كه به دنبال نابود سازى شرايط هر نوع حاكميت غير بر فرد است. اصل را بر عدم ولايت انسان يا دستگاهى بر افراد مى‏گذارد. «آزادى (22) انديشه حاكم عصر مى‏شود» (دنى ديدرو) (23) و به «ميثاق اجتماعى‏» (24) كه خود يكى ديگر از مقولات اين عصر است نياز مى‏افتد. برابرى (25) افراد بشر مورد تاكيد واقع مى‏شود. زن از آزادى بيشترى برخوردار شده، ارج و قرب مى‏يابد و از خانه به خيابان كشيده مى‏شود. عيش و عشرت بى محابا و رها از قيود دينى و اخلاقى رايج مى‏گردد.


دنيا پرستى (سكولاريسم) (26) شايع مى‏شود. سودگروى فردى در اقتصاد به عنوان عامل محركه جامعه شناخته شده، مورد تحسين واقع مى‏شود. آدام اسميت (27) با كتاب مهم «ثروت ملل‏» (28) اقتصاد كلاسيك ليبرال را پايه ريزى مى‏كند. دستور عرضه و تقاضا و اقتصاد بازار مبناى كار قرار مى‏گيرد. طبيعت‏بهترين مدبر شناخته مى‏شود و مى‏گويند «بگذار كه به مغالطه ليبراليسم (32) نيز شهره است تكرار شده خير جامعه را در خير تك تك افراد ملاحظه مى‏كنند.


لازمه اين همه تحولات وپديدآمدن‏افكار و مكاتب گوناگون، ايجاد و رشد روحيه تساهل و مدارا و احترام به افكار و نظريات ديگران و پرهيز از تعصب بود. و اين يكى ديگر از ويژگيهاى روشنفكرى است. چنانكه مى‏بينيم ولتر (33) در نامه‏اش به ژان ژاك روسو (34) مى‏نويسد: «با اينكه انديشه‏هاى تو نقطه مقابل انديشه‏هاى من است، حاضرم بميرم تا تو حرفت را بزنى‏» (35)





3)«طبيعت گرايى‏» (ناتوراليسم) (36)


ظهور ناتوراليسم در قرن 18 و رشد آن همپاى شيوع داروينيسم در قرن‏19 و ابتداى قرن 20 بود. اين مكتب چيزى بيرون از طبيعت را نمى‏پذيرد و آن را داراى نظام و حيات پويش عقلانى مى‏داند. حق‏آن است كه طبيعت اقتضاء كند. اين‏نهضت‏به صورت اعتراض عليه پيشداورى‏ها و قرار دادهاى اخلاقى ظهور مى‏كند. حوزه زبان و قلم را با چيزهايى مى‏آرايد كه تا آن زمان در انديشه و هنر جايى نداشته. بى هيچ حجب و حياء و با بيانى عريان زشتى‏ها، فجايع، كژيها، بى‏عدالتيها، جاه طلبيهاى فردى واجتماعى راعيان مى‏سازد. (37)


در نظر روشنگرايان ماوراء طبيعت چيزى جز وهميات زائيده تخيل و ابزار كشيشان براى جلوگيرى از به‏كار افتادن تعقل بشرى و راه بردن او به رموز طبيعت، نيست. لذا نبايد از طبيعت تخطى كرد. همه چيز بايد اين دنيايى (سكولاريزه) شود. سعادت در همين دنيا دنبال مى‏شود و وعده كشيشان به آخرت و پاداش و جزاى خوب و بد نامفهوم مى‏شود. اگر قانون و ولايتى هست و اگر انسان را اخلاقى بايد، همه از اين جهان مادى بر گرفته مى‏شود. هر چه به طبيعت نزديكتر باشد بر حق‏تر است.


از همين روست كه روسو آن وحشى نجيب را مى‏ستايد و او را بهتر از دهقان بى - دست و پا و مطيع مى‏داند. زيرا او به طبيعت آزاد خويش نزديكتر است و اين يكى دربند جامعه‏اى تدبير شده گرفتار آمده و از طبيعت دورتر است. (38) دونى ديدرو نيز ابتدايى‏ترين مردم روى زمين همچون اهالى تاهيتى را كه به سادگى از قوانين طبيعت پيروى مى‏كنند از مردمان متمدن به قوانين نيكو و اخلاق نزديكتر مى‏داند. (39)


در تمام علوم نهضتى طبيعت گرايانه به پا شد. از مسئله معرفت و فلسفه و رياضيات گرفته تا علوم اجتماعى و روانشناسى و تاريخ، از متافيزيك و علوم دينى تا اخلاق و حقوق همه از نو مورد بررسى طبيعت‏باورانه قرار گرفت. در همه اين مقولات مسيحيت راه حل و پاسخ به دست مى‏داد، اما راسيوناليست عصر روشنگرى مى‏خواست همه چيز را از نو شروع كند، لذا خود نو بودن نيز برايش تقدس يافت و از هر چه كهنه بود گريخت. خير و سعادت را در چيزهاى تازه مى‏يافت. اين نوعى خاص از مغالطه از راه قدمت (40) است كه به نام مغالطه از راه نويى (41) خوانده مى‏شود. (42) از همينجا تقابل‏تفكرمرتجعانه وانديشه مترقى مطرح شد.





4) انديشه پيشرفت و ترقى (43)








این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 287]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن