محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826517979
بوطيقا و نشانهشناسي پراگي
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: در حد فاصل سالهاي 1939 ـ 1926 م، مكتبي در علوم انساني در پراگ فعال شد كه متواضعانه نام «حلقهي زبانشناسي پراگ» به خود گرفت. در تاريخ زبانشناسي، از اين مكتب به گونهاي ياد ميشود كه گويي تنها حلقهاي براي پرورش انديشههاي فرديناند دو سوسور بوده است؛ اما به واقع، اين حلقه حوزهي مطالعهاي گستردهتر از زبانشناسي داشت و در مباني نيز، حركتي پرارزشتر از آن بود كه تنها پانوشتي بر آموزههاي سوسور تلقي شود.
با وجود آن كه در دورههاي پسين، بيشتر واجشناسي حلقهي پراگ در تاريخ علوم انساني به ياد ماند، بوطيقا و نشانهشناسي نيز از جمله علاقههاي اساسي حلقه بود كه گامهاي مؤثري در راستاي آن برداشته شده بود. گفته ميشود كه آثار حلقهي پراگ دربارهي نظريهي ادبي، پلي ميان صورتگرايي روسي و ساختگرايي جديد است كه دستاورد مهم آن ـ نسبت به صورتگرايي روسي ـ توجه به عناصر فرامتني است (ارليخ، ص 154). با وجود درستي اين سخن، بايد توجه داشت كه اين داوري دربارهي نظريهي ادبي پراگ به عنوان يكي از حوزههاي مورد علاقهي حلقه، از دقت كافي برخوردار نيست.
در واقع حلقهي زبانشناسي پراگ، حلقهاي براي مطالعهي حوزههاي مختلف علوم انساني است كه از مباني مشتركي برخوردار است. بنيادهاي انديشهي پراگي مانند نقشگرايي، مطالعهي همزماني پويا و برخي نظريههاي خاص مانند نظريهي نشانداري در حوزهي بوطيقا و نشانهشناسي نیز مبنا بوده است.
در ميان شخصيتهاي برجستهي حلقهي پراگ، به خصوص دو تن از آنان، يان موكارژوفسكي و رومن ياكوبسن در تاريخ بوطيقا و نشانهشناسي نامي ماندگار از خود باقي گذاردهاند. اين واقعيت كه ياكوبسن و عضو جوانتر حلقه، رنه ولك، بخش مهمي از ديدگاههاي خود را مدتها پس از پاشيدگي حلقهي پراگ و در سالهاي حيات خود در آمريكا انتشار دادهاند، اين تصور را پديد ميآورد كه ديدگاههاي ياكوبسن و ولك انديشههايي متأخرند كه كمتر در دورهي درخشش حلقهي پراگ زمينه داشتهاند. به طور كلي جابهجاييهاي پي در پي در اثر جنگ، تشكيل اردوگاههاي سياسي پس از جنگ و محدوديتهاي موجود براي انتشار نظريهها در اردوگاه شرق، زمينهساز آن بوده است تا بسياري از واقعيتها در پس پردهاي از ابهام باقي ماند. از جمله شخصيتهاي كليدي در حلقهي پراگ يان ريپكا (1968 ـ 1886م) است كه در سطح جهاني بيشتر به عنوان يك خاورشناس و به سبب مطالعاتش در ادبيات فارسي و تركي شهرت يافته است. ريپكا كه پس از استقرار حكومت ماركسيست در چك به فعاليت علمي خود ادامه داده، به سبب ملاحظات سياسي سعي بر آن داشته كه در نوشتههايش نامي از انديشمندان حلقهي پراگ به ميان نياورد. بدين ترتيب، ارتباط ميان نوشتههاي ريپكا با بنيادهاي انديشهي حلقهي پراگ را نه از طريق ارجاعات صريح به صاحبان انديشه، كه از طريق تحليل و بازشناسي انديشههاي بدون ارجاع بايد جستوجو كرد. با وجود آن كه دربارهي شخصيت علمي ريپكا نوشتههاي متعددي منتشر شده است (مانند: بچكا، 1969؛ تاور، 1970)، جايگاه او به عنوان گسترش دهندهي انديشههاي بوطيقايي حلقهي پراگ مورد توجه قرار نگرفته است.
در ميان پرسشهاي متعددي كه دربارهي نظريهي ادبي مكتب پراگ مطرح است، دو پرسش در مقالهي حاضر مورد پيجويي قرار خواهد گرفت: «يان ريپكا تا چه حد ازديدگاههاي حلقهي پراگ، به خصوص موكارژوفسكي، بهره گرفته است؟» و ديگر آن كه «چه گامهايي براي توسعهي نظرات موكارژوفسكي توسط ريپكا برداشته شده است؟» در اينجا مهمترين اثر ريپكا، تاريخ ادبيات فارسي نو، مبناي مطالعه قرار گرفته و كوشش شده است تا بر اساس دادههاي آن كتاب، موادي براي پاسخ دادن به اين دو پرسش فراهم آيد.
زمينههاي نظري در حلقهي پراگ
فارغ از آنچه دربارهي بنيادهاي انديشهي پراگي ـ شامل نقشگرايي، مطالعهي همزماني پويا و نشانداري ـ گفته شد، يكي از مباني اساسي در نظريهي بوطيقايي پراگ، جداسازي زبان روزمره از زبان شاعرانه است كه با وجود تفاوتهايي در پرداخت، ميان نظريهپردازان مختلف حلقه مشترك بود.
ويليام ماتسيوس (1945 ـ 1882) كه در طي سالهاي فعاليت حلقه، رياست آن را بر عهده داشت، در دورهي فعاليت علمي خود پيش از پايگيري حلقه، به نكتهاي توجه كرده بود كه بعدها زمينهي بسط نظريهي مشترك قرار گرفت. ماتسيوس در مقالهاي كه در 1911 م منتشر ساخت، ميان جملههاي با پرداخت هنري و پرداخت عادي تفاوتي زبانشناختي قائل شد. بازگشتي ديگر به مبحث رابطه ميان زبان و هنر كلامي در كتابي بود كه بعدها با نام زبان، فرهنگ و هنر كلامي از او انتشار يافت. گفتني است ياكوبينسكي، انديشمند صورتگراي مكتب پترزبورگ نيز در سال 1919 ميان نظام «زبان عملي» كه در آن عناصر زباني داراي ارزشهاي مستقل نيستند و تنها ابزاري براي ارتباط محسوب ميشوند و «زبان ادبي» تفاوت گذاشت (اشكلوفسكي، ص 8؛ ماركيويچ، ص 192؛ پاچپتسوف، ص 111). بسط اين ديدگاهها با وجود تفاوت در ظرافتها، در آثار انديشمندان حلقه ـ مانند ياكوبسن، موكارژوفسكي و ولك ـ ديده ميشود. از جمله بايد به مجموعهاي پژوهشي دربارهي آثار كارل هينك ماخا، شاعر قرن نوزدهم چك اشاره كرد (چاپ 1928م) كه در آن ويژگيهاي فرامتني و به خصوص زمينههاي اجتماعي و تاريخي در بررسي «نشانههاي متن» مورد توجه قرار گرفته است. اين پژوهش حاصل مشاركت كساني چون ياكوبسن، موكارژوفسكي و ولك بوده است (ارليخ، ص 161).
ياكوبسن انديشمندي پرورشيافته در «حلقهي زبانشناسي مسكو» ـ از حلقههاي اصلي صورتگرايان روسي ـ است كه به خصوص از 1928 م در همراهي با محافل علمي چك، تحولي در افكار خود بروز داد. با وجود آن كه ياكوبسن در دورهي زندگي در پراگ ساختگرايي را به عنوان مبناي فكري خود پسنديد، اما همان گونه كه برخي از ناقدانش اشاره كردهاند، انديشههاي برخاسته از محافل صورتگراي روس بر افكار او تأثيري ژرف نهاده است. جداسازي زبان روزمره از زبان شاعرانه در انديشهي ياكوبسن هم ديده ميشود. بدون آن كه ناچار باشيم داوري كنيم كه در اين باره تا چه حد از انديشمندان چك، مانند ماتسيوس، تأثير پذيرفته است. ياكوبسن در پرداخت خود از اين نظريه، شعر را «كاركرد زيباشناختي» و آن را «حملهاي سازمانيافته و آگاهانه به زبان روزمره» انگاشته است (ارليخ، ص 94).
نظريهي وجه غالب که ياكوبسن در سال 1935 م در قالب مقالهاي ارائه كرد، كوشش در جهت بازخواني و بسط ديدگاهي برگرفته از محافل صورتگراي روس بود كه توسط ياكوبسن به حلقهي پراگ ارائه شد. وجه غالب در پرداخت ياكوبسن، ناظر به رابطهي بدون گسست آوا و معنا در آثار ادبي بود كه درون كليتي تجزيهناپذير از ادبيات معنا مييافت. اين خوانش به نحو درخور ملاحظهاي قابل مقايسه با تصويري است كه باختين از رابطه ميان صورت و جوهر در آثار ادبي ارائه داده است (تودوروف، 1981).
آنچه در حوزهي بوطيقا و نشانهشناسي بيشترين شهرت را نصيب ياكوبسن ساخت، نظريهي ارتباط و الگوي ارتباطي شش وجهي اوست (ياكوبسن، 1960). انتشار اين نظريه در اثري با عنوان «زبانشناسي و بوطيقا» در سال 1960 م نبايد از مقولهي تأخير در انتشار نظريات كهنه تلقي شود، بلكه اشاراتي كه ياكوبسن دربارهي خاستگاه برخي از اجزاء نظريهاش به دست داده است، نشان ميدهد كه الگوي ارتباطي ياكوبسن حاصل دورهاي متأخر از انديشهي او پس از ترك پراگ بوده است. اثر مشهور او با عنوان «شعر دستور و دستور شعر» نيز در راستاي نظريهاي نشانهشناختي در باب اثر ادبي است كه در زماني نزديك به الگوي ارتباطي وي شكل گرفته است (ياكوبسن، 1983).
رنه ولك، كه در دورهي زندگي در آمريكا در شمار مروجان نقد نو محسوب ميشد و بيشترين آثارش را دربارهي شيوههاي نقد ادبي و تاريخ نقد ادبي به نگارش درآورد، از ديگر شخصيتهاي درخور توجه در حلقهي پراگ بوده است (فيتس، 1978). او كه در زمان تشكيل حلقه در سال 1926 م، از مؤسسان جوان حلقه بود، پيش از مهاجرت به آمريكا در سال 1939م، كمتر دست يه تأليف زده است به هر روي بر اساس آنچه در آثار پسین او نقش بسته، تا اندازهاي ميتوان گرايشهاي او در دورهي درخشش حلقهي پراگ را برآورد كرد. در اين باره، به خصوص بايد به كتاب او با عنوان «روياروييها»(1) (انتشار در 1965 م) اشاره كرد كه در آن به مطالعه دربارهي روابط فكري و ادبي ميان آلمان، انگلستان و ايالات متحده در طي قرن نوزدهم پرداخته است.
ديدگاههاي زمينهاي موكارژوفسكي در بوطيقا و نشانهشناسي
يان موكارژوفسكي (1975 ـ 1891م) برجستهترين شخصيت حلقهي پراگ در حوزهي بوطيقا و نشانهشناسي است كه كشور خود را ترك نكرده و پس از پاشيدگي حلقه، با وجود محدوديتها، آموزشهاي حلقه را دوام بخشيده است. اگر نظريهي ياكوبسن بر پايهي رابطهي زبان و بوطيقا شكل گرفته، برجستهترين ويژگي نظريهي ادبي موكارژوفسكي، بسط ديدگاه «روش بيان» بوده است. موكارژوفسكي تحت تأثير انديشهي كاسيرر، بر آن بود كه بوطيقا از سطوحي جزء جنبههاي زبانشناسي است (احمدي، ص 123).
در سخن از نظريهي بوطيقايي موكارژوفسكي، نخست بايد گفت او در مقالهاي با عنوان «زبان معيار و زبان شاعرانه»، انديشهي اشاره شده از ماتسيوس را دستمايهي پرداخت نظريهاي بسط يافته قرار داد. او به روشني ميان زبان روزمره و زبان شاعرانه تفاوت قائل شد و بر اين اصل تأكيد ورزيد كه «زبان شاعرانه بيش از آن كه بر ارتباطات و رجوع به واقعيت تمركز داشته باشد، بر خود زبان متمركز است» (موكارژوفسكي، 1964 الف). موكارژوفسكي در برآورد خود از شعر، آن را «حاصل تعامل توقفناپذير و دائماً نوشوندهي اثر زيباييشناختي ساختاريافته و ساختارنيافته» دانسته است (موكارژوفسكي، 1964 ب). اين برآورد به شدت از ديدگاههاي مكتب پراگ دربارهي مطالعهي هم زماني پويا و نه ايستا، ريشه گرفته است.
ويژگي ديگر در نظريهي موكارژوفسكي آن است كه وي با دستمايه قرار دادن ديدگاههاي عمومي حلقهي پراگ دربارهي جمع ميان ساختگرايي و نقشگرايي، جايگاه نشانه را در آثار هنري مورد توجه قرار داد و ديدگاههاي خود در اين باره را در مقالهاي با عنوان «ساختار، نشانه و نقش»(2) ارائه كرد. او باور داشت كه «اثر هنري چيزي جز دادههاي نشانهشناختي نيست» و اين نظريه را در «كاركرد زيباييشناختي» تبيين كرد (موكارژوفسكي، 1936). در اينجا موكارژوفسكي با دور شدن از ساختگرايي مطلقنگر، اهميت بررسي عناصر خارج از متن را به گونهاي پذيرا گشته بود.
كتاب فلسفهي اشكال نمادين، اثر ارنست كاسيرر (چاپ برلين، 1931 ـ 1923م)، با اين انديشهي محوري كه «زبان گرچه نظام مركزي و اولي نمادهاست، اما تنها نظام نيست»، در گفتوگوهاي حلقه پراگ بسيار تأثيرگذار بود، اما تأثير ژرفتر آن در انديشهي موكارژوفسكي ديده ميشود. موكارژوفسكي در راستاي انديشيدن به نظامهاي نمادين ديگري به جز زبان، نظريهي ادبي را از «سطوحي فراي جنبههاي زبانشناختي» وابسته به علم نشانهها دانست كه آن را سماسيولوژي ميناميد (موكاروژفسكي، 1976؛ ارليخ، ص 159).
بر اساس ديگاهي كه موكارژوفسكي در كتاب خود، پژوهشهايي دربارهي زيباييشناسي (چاپ 1966م)، ارائه كرد، «در اصل، تمايزي ميان زبان و اثر هنري نيست. اثر هنري مانند زبان ماهيتي نشانهاي دارد و تمايز آن از بيان، از همين روست». با اين حال موكارژوفسكي بر اين نكته تأكيد دارد كه نشانههاي بنيادين اثر هنري نمادين نيستند، بلكه نشانههايي زبانياند. بدين معنا كه جانشين موضوع نميشوند، بلكه بر اساس قرارداد بر آن دلالت ميكنند (احمدي، 123). در مقايسه ميان ديدگاههاي موكارژوفسكي و ياكوبسن، بايد گفت برخلاف ياكوبسن كه بوطيقا را حتي در دورهي حضورش در آمريكا جزء جداييناپذير زبانشناسي ميدانست (ياكوبسن، 1987)، موكارژوفسكي بر اين امر تكيه داشت كه هنر كلامي، نظامي نشانهاي در عرض زبان و نه در طول آن است.
رويكرد موكارژوفسكي به رابطهي اثر هنري با عناصر خارج از متن، زمينهي بروز سنت اروپاي شرقي در نقد جامعهشناختي را فراهم آورده و در همين راستا، موكاروژفسكي در نظريهي ادبي ـ هنري خود اموري چون كاركرد زيباييشناختي، هنجار و ارزش را واقعيتهايي اجتماعي انگاشته است (موكارژوفسكي، 1936). او در همين راستا، اثر هنري را به منزلهي يك شيء زيباييشناختي دانسته كه «در آگاهي جمعي جامعه ميزيد» (موكارژوفسكي، 1976). ديدگاههاي موكارژوفسكي در بوطيقا و نشانهشناسي بيرون از حوزهي پراگ، به ويژه از خلال بازتابهاي آن در آينهي مكتب بوداپست از يك سو و نقش آن به عنوان زمينهي مكتب تارتواز ديگر سوء قابل پيجويي است.
دربارهي رابطه ميان اثر هنري و جهان پيرامون، موكارژوفسكي بر آن است كه هر اثر هنري را ميتوان به سان كنشي ارتباطي در نظر گرفت كه حاكي از موردي مشخص و خاص است و اين زمينهي پيوند هنر با موقعيت اجتماعي و تاريخي است (موكارژوفسكي، 1936). او در رسالهاي با عنوان «ساختگرايي و زيباييشناسي» كه در 1946 م انتشار يافت و از دستاوردهاي دورهي پس از جنگ بود، برآيندي از ديدگاههاي خود در زمينهي روابط اثر هنري با بيرون متن را ارائه داد. بر اساس دادههاي اين كتاب، در اثر هنري و مناسبات آن با جهان بيرون همه چيز در چارچوب نشانهاي و معناي نشانهها جاي ميگيرد و بر همين پايه، زيباييشناسي را بخشي از علم نشانهها ميدانست (ارليخ، ص 159).
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 98]
-
گوناگون
پربازدیدترینها