تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دين را پناهگاه و عدالت را اسلحه خود قرار ده تا از هر بدى نجات پيدا كنى و بر هر دشم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812755180




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يك تئاتري تمام عيار


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: يك تئاتري تمام عيار








«هارولد پینتر» نمایشنامهنویس و شاعر انگلیسی برنده نوبل ادبیات در حالی پنجشنبه صبح در 78 سالگی به علت ابتلا به سرطان، دنیای ادبیات و نمایش را ترک کرد که میلیونها نفر از شیفتگانش در سراسر جهان مشغول برپایی جشنهای کریسمس بودند. همسر پینتر با اعلام این خبر به روزنامه انگلیسی «گاردین»، همسرش را «مردی بزرگ» توصیف کرد و گفت : «سعادت داشتم که سی و سه سال با او زندگی کنم و هیچگاه فراموشش نخواهم کرد». «هارولد پینتر» هر چند به جز نمایشنامهنویسی در حوزههای دیگر هنری از جمله شاعری، فیلمنامهنویسی، بازیگری و کارگردانی و حتی سیاست شهرت داشت اما بیشتر از هر چیزی از تاثیرگذارترین چهرههای تئاتر امروز دنیا به حساب میآمد. «پینتر» ۱۰ اکتبر سال ۱۹۳۰ در خانوادهای یهودی در شهر لندن بهدنیا آمد. از جوانی به بازیگری علاقه نشان داد و در سال ۱۹۵۱ بود که نخستین نمایشش را به نام «اتاق» منتشر کرد. «هارولد پینتر» از همان جوانی کتابخوانی حرفهای بود و تمامی آثار «داستایوفسکی»، «جرج الیوت»، «ویرجینیا وولف» و «ارنست همینگوی» را مطالعه کرد. وی سپس به عضویت حلقه دوستان تاثیرگذار و بانفوذی درآمد که بعدها در شکلگیری جریانات ادبی و هنری انگلستان نقش بسزایی ایفا کردند. هر چند منتقدان نمایش و ادبیات جهان «هارولد پینتر» را یکی از نویسندگان ثابتقدم «ابزوردیسم» میدانند اما وی به واقع بیشتر نویسندهای سیاسی بود. «پینتر» پس از دریافت نوبل ادبیات سال ۲۰۰۵، شهرت بیشتری یافت و از هیچ فرصتی برای انتقاد از «تونی بلر» نخست وزیر سابق انگلیس و همچنین «جرج بوش» دریغ نکرد. وی از معترضان جدی حمله به عراق بود و در سخنرانی مراسم دریافت جایزه نوبل خود نیز آشکارا از آن سخن گفت. وی در اظهاراتش گفت: «چقدر آدم باید بکشید تا قاتل بالفطره و جنایتکار جنگی لقب بگیرید؟ صد هزار آدم؟». وی همچنین بارها خود را به خاطر رای دادن به «مارگارت تاچر» در سال ۱۹۷۹ و «تونی بلر» در سال ۱۹۹۷ سرزنش کرده است. «پینتر» در طول زندگی خود ۳۲ نمایشنامه نوشت. از میان نمایشنامههایش «سرایدار» چاپ سال ۱۹۶۰ و «جشن تولد» بیشتر از بقیه مورد توجه منتقدان و علاقهمندان دنیای نمایش قرار گرفتهاند. وی همچنین ۲۲ فیلمنامه نوشت. «هارولد پینتر» در سال ۲۰۰۵ رسما از نمایشنامهنویسی کناره گرفت و بر روی سیاست تمرکز کرد و برنامه رادیویی «اصوات» را بهمناسبت هفتاد و پنج سالگی خود در رادیو «بیبیسی» راهاندازی کرد. وی در همین باره گفت: «به اندازه کافی نمایشنامه نوشتهام و به اندازه کافی نمایشنامههای من به خورد دنیا رفته». درگذشت «هارولد پینتر» نمایشنامهنویس بزرگ انگلیسی در روز کریسمس خبرهای مهم دیگر این کشور از جمله سخنرانی ملکه «الیزابت دوم» و همچنین پیام امروز «محمود احمدینژاد» به مناسبت کریسمس در شبکه چهارم «بیبیسی» را تحت شعاع خود قرار داده است.يك تئاتري تمام عيارهارولد پينتر(1930-2008) كه پنجشنبه گذشته، بيست و چهارم دسامبر در سن 78 سالگي درگذشت، اثرگذارترين، برانگيزندهترين نمايشنامهنويس نسل خود بود كه شاعرانهترين نمايشنامههاي اين دوران را نوشت. وي همزمان بهعنوان بازيگر، نويسنده نمايشنامههاي راديويي و تلويزيوني و كارگردان نيز فعاليت ميكرد و در ضمن، خصوصاً در سالهاي اخير، از فعالان قدرتمند سياسي در زمينه مبارزه با نقض حقوق بشر نيز بهشمار ميآمد. اما او را بيشتر با نمايشنامههايش و بهواسطه توانايي فوقالعادهاش در خلق ادبيات دراماتيك از سخنان روزمره و معمولي ميشناسيم. از ميان نمايشنامهنويسان قرن گذشته، بكت تنها رقيب جدي او از لحاظ تأثيرگذاري تئاتري بود. ميزان تأثيرگذاري پينتر در جهان نمايشنامهنويسي بهاندازهاي بود كه در همان سالهاي اوليه فعاليت حرفهاياش، صفت «پينتري»(Pinteresque) بهوجود آمد. اين اصطلاح به يك موقعيت مرموز و پنهاني اشاره ميكند كه نوعي خطر و تهديد پنهاني را در خود مستتر دارد. پينتر در يك خانواده يهودي در منطقه هاكني لندن بهدنيا آمد. پدربزرگها و مادربزرگهاي او، هر چهار نفر يهودياني بودند كه در لهستان و اُدسا از تعقيب و شكنجه جان بهدر برده بودند. پدرش جك، خياط سختكوشي بود كه در خانوادهاي با تمايلات هنرمندانه بزرگ شده بود. خانواده مادرش، فرانسيس نيز خوشگذران، برونگرا و باطناً شكاك بودند. رديابي اجزايي كه از هر دو سوي خانواده، به شخصيت پيچيده پينتر راه يافته بود، كار چندان مشكلي نيست. در او، طبيعتِ تااندازهاي قدرتطلبِ پدرش، با بخشندگي فطري مادر در كنار هم به تعادل رسيده بود.پينتر، تكفرزندي بود كه در حياط خلوت خانه با دوستان خيالي خود گفتوگو ميكرد. نكته منفي اين وضعيت اين بود كه در او حسي از تنهايي، جدايي از ديگران و گمگشتگي ايجاد ميكرد؛ بستر پرورشي كاملاً مناسب براي يك نمايشنامهنويس. وي در سن 9 سالگي به كورنوال فرستاده شد و در آنجا بود كه از بيرحمي و وحشيگري پسربچهها در حين انزوا و دوري از خانواده آگاه شد. در طول بمبارانهاي جنگ، به لندن بازگشت و به اين ترتيب، طبيعت دراماتيك زندگي دوران جنگ را نيز در خود جذب كرد؛ ترس دائمي و قابل لمس، سرخوردگي جنسي و اين حس هميشگي كه ممكن است همين فردا همه چيز تمام شود. آثار او در مقام يك نويسنده، از اين تجربهها تغذيه كردهاند؛ بهعنوان مثال، خاطرات وي از لندن دوران جنگ، در سال 1989 منجربه يك اقتباس تلويزيوني بسيار زنده و واقعي از رمان اليزابت بوئن با عنوان «گرماي روز»، توسط وي گرديد.
از سوي ديگر، نويسندهاي بود كه براي خود اشعار، طرحهاي ساده و يك رمان خودزندگينامه درباره دوران زندگي در هاكني مينوشت؛ رماني كه نهايتاً در سال 1990 با عنوان «كوتولهها» (The Dwarfs) منتشر شد. او همواره از لحاظ مالي در مضيقه بود و تنها تسلي او اين بود كه از 1956 بهبعد، همسر اولش ويويان مرچنت در تحمل مشكلات، در كنارش بود. مرچنت دختر بسيار دلربايي از طبقه متوسط منچستر بود كه ستاره جريان رپرتوار تئاتري آنها شده بود. سال 1957 نقطه عطفي در زندگي پينتر بود. در آن زمان، هنري وولف، يكي از دوستان قديمي او در هاكني، از او خواست كه براي گروه تازه تأسيس نمايش دانشگاه بريستول نمايشنامهاي بنويسد. نتيجه، نمايشنامه «اتاق» بود؛ نمايشنامهاي كه از همان آغاز آشكار ميكرد پينتر به كاوش در قلمرو خاص خود ميپردازد. نمايشنامه فرد منزوي و مضطربي را به تصوير ميكشيد كه در برابر فشار موذيانه جهان مقاومت ميكرد. پينتر در اين نمايشنامه، ماهرانه يك وضعيت مخاطرهآميز را با كمدي تركيب ميكند.شروع مطمئن و تكاندهندهاي بود كه توجه تهيهكنندهاي جوان به نام مايكل گوردون را به خود جلب كرد و او را مصمم ساخت كه نمايشنامه بعدي او يعني «جشن تولد» را در 1958 در لندن ورودي صحنه ببرد. نتيجه، يكي از بلند آوازهترين فجايع تئاتر پس از جنگ انگلستان بود. نمايش بهشدت توسط منتقدين روزنامهها مورد حمله قرار گرفت و در پايان هفته از صحنه پايين كشيده شد. تنها مايه تسلي پينتر ، هارولد هابسون بود كه در ساندي تايمز بهشدت از او ستايش كرده بود و مدعي شده بود كه پينتر داراي «بديعترين، بيقرارترين و جالبترين استعداد در جامعه تئاتري لندن است».پينتر از فاجعه «جشن تولد» جان بهدر برد و نشان داد كه بهسرعت صداي خود را بهعنوان يك نمايشنامهنويس يافته است. او در اين نمايش، با استفاده از بسياري ابزارهاي نمايشهاي دلهرهآور، اثري را ارائه كرده بود كه هم خندهآور بود و هم به فكر فرو برنده و هم بهطرز غريبي مبهم و ناگشوده و در ضمن، عميقاً سياسي، از نظر ادعايي كه در مورد مقاومت در برابر همرنگي و هم شكلي اجتماعي و عقايد موروثي داشت. اين نمايشنامه، عليرغم شكست ابتدايي، در پي، مجموعهاي متنوع از قراردادهاي جديد براي او به ارمغان آورد؛ طرحهايي براي جُنگهاي نمايشي در وِستاِند، «يك درد خفيف» و «شبي بيرون از خانه» براي راديو بيبيسي و «بالابر» را بهعنوان ضميمه نمايشنامه «اتاق» نوشت.پينتر هرچند اغلب با آبزورد نويساني همچون بكت و يونسكو در يك دسته طبقهبندي ميشود، اما او يك نويسنده ذاتاً سياسي است. شاهد اين مدعا نيز نمايشنامهاي است كه در سال 1958 نوشت اما در عمل تا سال 1980 به اجرا درنيامد: «گرمخانه»، يك فارس وحشيانه است كه در يك آسايشگاه دولتي ميگذرد؛ جايي كه با هدف تبديل ساكنين ناخشنودش به شهروندان نمونه، تأسيس شده است.


نمايشنامهاي كه در نهايت به تثبيت شهرت وي انجاميد، «سرايدار» بود. اين نمايشنامه، نخستين بار در سال 1960 در «تئاتر هنر» بهاجرا درآمد و بعد به وستاند منتقل شد. همان منتقداني كه «جشن تولد» را به بهانه نامفهومي كوبيده بودند، حال مهارت تكنيكي استادانه و جذابيتي فوقالعاده در «سرايدار» يافته بودند. گفت وگوهاي نمايشنامه او بهگونهاي بود كه انگار با ضبط صوت از زندگي روزمره ضبط شده باشد؛ اما ستايشهاي فراواني كه از آن نوع ديالوگنويسي ميشد، توانايي پينتر براي يافتن شعر پنهان در گفتوگوهاي روزمره را تحتالشعاع قرار ميداد. نكتهاي كه ميتوان ثابت كرد، بزرگترين سهم انفرادي وي در خلق نمايش مدرن، همين بوده است. در اين نمايشنامه، در تمام بازيهاي نشانهگيري، افراد هدف آشكارتري را نيز دنبال ميكنند. اين نمايشنامه، يك بازي عميق انساني درباره نياز همگاني به دنياي تخيلات و نيز نوعي بررسي عالم صغير از لحاظ قدرتي است كه قهرمان خانه به دوش، ديويس، از طريق آن به همپيمانيهاي گاهبهگاه با افراد مختلف، بهعنوان جزئي از استراتژي خود براي بقا شكل ميدهد.«سرايدار» از هرجهت، نقطه عطفي براي پينتر بهحساب ميآمد. اعتبار و شهرت و همهگونه قراردادهاي جذاب براي او به ارمغان آورد؛ اما همزمان، منجر به از هم گسيختگي زندگي زناشويي وي نيز گشت. محرك نگارش اين نمايشنامه نيز همچون بسياري از ديگر نمايشنامههاي پينتر، يك تجربه شخصي بود. در اين مورد، تجربه زندگي در خانهاي متعلق به يك مالك غايب كه يكروز برادرش، ولگردي را با خود به خانه ميآورد كه در نهايت هم بيرونش ميكنند. ويويان مرچنت از اين نمايشنامه متنفر بود؛ زيرا بهگمانش اين نمايشنامه افشاي سِر برادري بود كه به پينترهاي در حال تقلا براي زندگي، لطف فوقالعادهاي كرده بود. او همچنين معتقد بود كه موفقيت اين نمايشنامه بهمعناي جابهجايي قطعي در تعادل قدرت زن و شوهري است. با اين وجود، در اوايل دهه شصت، ويويان تجسم نوع خاصي از زنان پينتر شد: زناني با جورابهاي مشكي و كفشهاي پاشنهدار كه تركيبي از نجابت بيروني و اشتياق شديد دروني بودند؛ شخصيتي كه به شكلهاي متفاوت در «مدرسه شبانه»، «كلكسيون»، «فاسق» و «مهماني چاي» به چشم ميخورد و در 1965 در شخصيت روت نمايشنامه «بازگشت به خانه» به كمال رسيد. رويكرد پينتر نسبتبه زنان، همواره موضوعي مناقشهبرانگيز بوده است. بعضي از منتقدان در آثار او نوعي استفاده فِتيش از جنسيت زنانه تشخيص ميدهند؛ اما بعضي ديگر، او را به چشم يك فمينيست پنهان نگاه ميكنند كه قدرت و سختجاني زنان را مورد تجليل قرار ميدهد. هر دو ديدگاه ميتوانند درست باشند. او مسلماً به زنان عشق ميورزيد و پس از تباهي ازدواجش با ويويان، درگير چندين ماجراي عاشقانه شد. اما علاوه براين، نمايشنامههاي پينتر به واكاوي دائم ضعف و ناامني جنس مذكر در برابر قدرت و توانايي بقاي زنانه ميپردازد. تابهحال كسي نتوانسته است تفسيري قطعي از نمايشنامه «بازگشت به خانه» به دست دهد. اما روشن است كه شخصيت روت در آن نمايشنامه، در ترك همسرش با هدف زندگي با فاميلهاي سببي و ظاهراً كار كردن بهعنوان يك فاحشه كلاس بالا، انتخاب شخصي خود را انجام ميدهد و فيالنفسه بيشتر احساس قدرت ميكند تا بردگي.قدرت و سكس همواره دو موضوع سنتي نمايشنامههاي پينتر هستند.اين شروعي بود براي دوران دوم نمايشنامهنويسي پينتر كه در آن نهتنها صحنهها خشنتز و لحن سردتر شده بود، موضوع خاطره نيز ذهن او را بيشتر به خود مشغول كرده بود. شيوه استفاده ما از يك گذشته خيالي و ايدهآل بهعنوان تسلايي براي حال حاضري كه در آن احساس شوربختي ميكنيم همواره براي پينتر جذاب بوده است. اما در «قديميها» (1971) خاطره به سلاحي تبديل ميشود كه توسط دو شخصيت رقيب براي تسلط رواني بر شخصيت سوم بهكار ميرود. وقتي پينتر تصميم به اقتباس سينمايي از رمان «در جستجوي زمان از دسترفته» اثر پروست گرفت نيز خود را با بزرگترين اثر قرن بيستمي كه به خاطره ميپرداخت، درگير كرد. نتيجه اين تلاش، فيلمنامهاي با عنوان «پروست» بود كه گرچه هرگز به فيلم درنيامد، اما بعدتر بر روي صحنه اجرا شد. در «سرزمين بيصاحب» كه در سال 1975 توسط رالف ريچاردسون و جان گيلگاد در تئاتر ملي بر صحنه رفت، پينتر برخوردي ميان دو مرد مأيوس را دراماتيزه ميكند. يكي تسخير شده و گرفتار مصيبت خاطرات گذشته و ديگري در طلب خلق دوباره خود در لحظه. در همان سال، زندگي شخصي پينتر دستخوش تحولي شد كه تأثيري عميق بر كار وي نهاد. او در پي يك جاروجنجال تبليغاتي از همسر نخستش جدا شد و زندگي با آنتونيا فريزر مورخ را آغاز كرد كه در سال 1980 دومين همسر پينتر شد. آنطور كه خيليها فكر ميكنند، اين مسئله الهامبخش نمايشنامه «خيانت» (1978) او نبود. اين نمايشنامه كه به تأثير تباهكننده عدم پايبندي به ازدواج ميپردازد، بهشدت مرتبط با رابطهاي عاشقانه با يك خبرنگار و مجري تلويزيوني بهنام جون بلكول بود. اما زندگي جديد پينتر با آنتونيا فريزر، بدون شك به افزايش و تشديد علاقه وي به سياست كمك نمود.نمايشنامههاي او همواره به بغرنجيهاي قدرت داخلي يك كشور ميپرداختند. اما زندگي شخصي مطمئنتر، حالا او را قادر ميساخت كه توجه خود را به بازيهاي قدرت در يك پهنه عمومي گستردهتر معطوف سازد. پينتر مدتها بود كه به مشق سياست ميپرداخت. نزديكترين دوستانش عبارت بودند از نمايشنامه نويس ماركسيست، ديويد مِرسِر و بازيگر مبارز، پگي اَشكرافت كه در سال 1973 او را ترغيب كردند تا مخالفت خود با درگيري آمريكا در سرنگوني آلنده، رئيس جمهوري شيلي اعلام نمايد. اما تازه در ميانه دهه هشتاد بود كه وي شروع به بيان احساسات شديدش در رابطه با شكنجه، حقوق بشر و معيارهاي متناقض دموكراسيهاي غربي در شكل نمايشي كرد.نخستين اثر وي در اين دوره، نمايشنامه «آخرين نوشيدني پيش از رفتن»(One for the Road) بود كه در سال 1984 نوشته شد: يك نمايشنامه پيچيده روانشناختي درباره سرشت زجركشيده شكنجهگر و آرزوي برآوردهنشدني او براي برخورداري از احترام، تحسين و حتي عشق. چهار سال بعد، با الهام از ممنوعيت زبان كردي در حكومت تركها، نمايشنامه «زبان كوهستان» را نوشت كه بازتابي از دغدغه پينتر در مورد آزادي بيان و عقيده در بريتانياي تحت سلطه تاچر نيز بود. او در سال 1991 در نمايشنامه «مهماني» با نمايش دنياي بورژواهاي ثروتمند و سطح بالايي كه به انزوايي خودپرستانه تن دادهاند و از ميان رفتن آزاديهاي مدني برايشان بياهميت شده است، همين موضوع را دنبال ميكرد. اما بهترين نمايشنامه از ميان نمايشنامههاي سياسي اخير پينتر، نمايشنامه «خاكستر به خاكستر» (1996) است. يك نمايشنامه ديرفهم بازگشتي كه با سرزنشهاي بازجويانه يك مرد در مورد فاسق همسرش آغاز ميشود و بهشكل نسبتاً زيركانهاي به اعتراف به موافقت با آشويتس، بوسني و سراسر چشمانداز سبعانه قرن بيستم منجر میشود. عموماً در انگلستان به نمايشنامههاي سياسي اخير پينتر با نوعي چشمپوشي تفكربرانگيز نگاه ميشود. وقتي هم كه پينتر و آنتونيا فريزر در اواخر دهه هشتاد جلسات بحث خصوصي در خانهشان به راه انداختند، مورد تمسخر شديد روزنامهها قرار گرفتند؛ تاحدي كه در نهايت گروه منحل شد. اما نمايشنامههاي سياسي پينتر، نه تنها در كشورهايي همچون روسيه يا اسپانيا كه خود را از سلطه كمونيسم يا فاشيسم رها ساختهاند، بلكه در سراسر جهان، مخاطبان بسياري را بهوجد آورده است. استهزا بر پينتر بياثر بود و او در سالهاي اخير نيز هيچ مجالي را براي حمله به آنچه كه كلبيمسلكي و تناقض معيارها در دموكراسيهاي غربي ميخواند، خصوصاً عملگرايي سبعانه آمريكا در سياست خارجي، از دست نداده است؛ چه در روزنامهها و چه در تلويزيون و مجامع عمومي. پينتر با اينكه از جايگاه يك فرد محبوب در بريتانيا برخوردار نيست، اما تمام عمر براساس ديدگاه اروپايي در مورد وظايف نويسنده زيسته است؛ اينكه نويسنده شخصي است متعهد كه بيپرده از مسائل عمومي سخن ميگويد و مخالفتهاي اخلاقي خود را با عملكرد حكومت بهوضوح بيان ميكند. وقتيكه او در سال 2005 جايزه نوبل ادبيات را دريافت كرد، سخنرانيِ پذيرشِ جايزه خود را بهصورت يك فيلم ويدئويي فرستاد كه در آن پتويي بر زانوانش انداخته بود و بر روي ويلچر نشسته بود و پسزمينه، تصويري از جواني خودش بود. او يك سخنراني پرحرارت و حيرتانگيز در حمله به آمريكا ايراد كرد. بحث او اين بود كه «ايالات متحده از جنگ جهاني دوم بهبعد، در سراسر دنيا به حمايت و در بسياري از موارد، به خلق مجدد ديكتاتوري نظامي دست راستي پرداخته است». او سپس مثالهايي از اين موارد را ذكر كرد و پس از آن با نوعي تمسخر بيروح ادامه داد: «آن اتفاق هرگز روي نداده است. هيچ چيزي تابهحال اتفاق نيفتاده است. حتي وقتي كه آن اتفاق در جريان بود، چيزي اتفاقي نميافتاد. آن، عاري از اهميت است». پينتر با چند جمله تند، بر سهلانگاري ارادي رسانهها نسبتبه رويدادهايي كه در نظر عموم ثبت شده است، تأكيد مينمايد. اما او در سالهاي آخر عمرش هم از خلاقيت دست نكشيده بود و زندگي خود را بهطور كامل با سياست پر نكرده بود. او به نوشتن نمايشنامههايي پرداخت، همچون «مهتاب»(1993) كه به كاوشي تكاندهنده در زندگي خانوادگي بهمثابه ميدان جنگي وحشيانه ميپرداخت و «بزرگداشت» (2000) كه بهصراحت زمختي اخلاقي سرمايهداران بزرگ را به استهزا ميكشيد. وي همچنين در اين سالها دوباره بهعنوان بازيگر بر صحنه بازگشت و در اجراي مجدد «سرزمين بيصاحب»، «بزرگداشت» و «آخرين نوشيدني پيش از رفتن» بازي كرد. در اين سالها، بر پرده سينما نيز در فيلمهاي متفاوتي، از «موجو» گرفته، تا «مانسفيلد پارك» به ايفاي نقش پرداخت و در تمام طول زندگي نيز به كارگرداني نمايشنامههاي خودش و ديگران پرداخت.ماندگاري هيچ نمايشنامهنويس ديگري از نسل پينتر، بهاندازه او نبوده است. اما او در ضمن، يكي از نويسندگان كميابي است كه به رسانهاي كه در آن كار ميكنند، شكل ميدهد و بر آن تأثير ميگذارد. او پيش از هر چيز، ايده نويسنده واقف بر همه چيز را كنار نهاد؛ پس از نمايشنامههايي همچون «جشن تولد» و «سرايدار». ديگر براي نويسندگان ضروري نبود كه داستانِ پيشزمينه يا آينده شخصيتهايشان را بدانند. همانطور كه پينتر در 1962 در يك سخنراني كه بسيار از آن نقل قول شده است، ميگويد: «شخصيتهاي من، در مورد تجربه، آرزوها، انگيزهها و پيشينهشان، اين اندازه به من ميگويند و نه بيشتر». اما در كنار آن، پينتر نشان داد كه شعر نمايشي، نوعي زائده كلامي تزئينشده نيست. او ثابت كرد كه آن را ميتوان در كارهاي پيش پا افتاده، تكراري و طفره رفتنها و حتي وقفههاي يك گفتوگوي روزمره جستجو كرد. او بهدليل استفاده مكررش از مكث مشهور شده است؛ چيزي كه همواره اعتراف ميكند كه از جك بِني كمدين آموخته است. بااين حال، گفتارهاي نمايشي پينتر نيز اغلب مخفيگاه حقيقت، ناگفتهها و احساسات بودند. به قول خودش: «چه بسا كه در زير كلمات بر زبان آمده، چيزي آشكار، اما بر زبان نيامده وجود داشته باشد». او نيز مانند تمام انسانها پر از تضاد و تناقض بود، به تندخويي و عصبانيت مشهور بود؛ و كاملاً درست است كه وقتي با عقايد سياسياي روبهرو ميشد كه از روي بيفكري ابراز شده بودند، بهشدت از جا بهدر ميشد. اما در نگارش يك زندگينامه انتقادي از او، من بيشتر تحت تأثير ثبات قدم و صداقت پولادين، دقت موشكافانه و ظرفيت ذاتي او براي دوستي قرار گرفتم. او در ميان نمايشنامهنويسان مشهور، تقريباً تنها كسي است كه پيوند خود را با دوستان دوران جواني، يعني «دار و دسته هاكني» حفظ كرد. او در ضمن، به سخنان افراد ديگر گوش ميداد؛ چيزي كه رمز موهبت نويسندگي كه به وي اعطا شده بود، در آن نهفته است. پينتر رغبت بياندازهاي به زندگي داشت. او عاشق شعر، شراب، بازي بريج و تقريباً همه انواع ورزشها، خصوصاً كريكت بود. من اغلب به اين فكر ميافتم كه او از بابت تيم كريكتي كه براي نخستينبار در آن بازي كرده و بعدها به هدايتش پرداخته بود، تقريباً بهاندازه تمام موفقيتهاي ادبياش به خود ميباليد. زندگي او نيز فجايع و تراژديهاي خود را داشته است که عمدهترين آنها جدايي از دانيِل، پسرش از نخستين همسرش يعني ويويان مرچنت بود. اما ازدواج دومش با آنتونيا فريزر، شش فرزندخوانده و 16 نوه، منبع شادكامي فوقالعادهاي براي او شد و به گمان من، وديعه تازهاي بود كه زندگي به دنياي نويسندگي او داد و علاقه او را به سياست نيز برانگيخت. پينتر يك تئاتري تمام عيار بود؛ از آن نوعي كه بعيد است دوباره در زندگيمان ببينيم؛ كسي كه آموزش عملي خود را در تئاتر سيار و رپرتوار هفتگي ديده بود و در تمام مدت نيز ديدگاه شخصي خود را نسببه جهان حفظ كرد. اين چيزي است كه در نهايت، بزرگترين دستاورد او بود.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 358]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن