محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830911221
راهنمای کامل دستور زبان فارسي 1
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
فعل باید حتی الامکان به فاعل نزدیک باشد : وقتی که فعل یک جمله، چه جملۀ اصلی باشد و چه فرعی ، از فاعل جمله فاصلۀ زیادی پیدا کند، شنونده ارتباط آن با فاعل را گم می کند. آنچه این فاصله را بین فاعل و فعل آن ایجاد می کند، علاوه بر جمله های فرعی یا تبعی، عبارتهای توضیحی و قیدهای مختلف است. برای نمونه به این جمله توجه می کنیم:
« از افغانستان گزارشهای ضد و نقیضی در مورد درگیریهای بین ائتلاف مخالف جنبش طالبان و نیروهای این جنبش که در چند روز اخیر پیشرویهای عمده ای در شمال افغانستان داشته اند ، می رسد.»
فاعل جمله اصلی: گزارشهای ضد و نقیض. فعل جمله اصلی: می رسد.
جمله اصلی این است: « گزارشهای ضد و نقیضی می رسد ».
برای اینکه فاعل و فعل به همدیگر نزدیک باشد، می توانیم همین جمله را این طور شروع کنیم: « از افغانستان، در مورد درگیری بین ائتلاف مخالف جنبش طالبان و نیروهای این جنبش، که در چند روز اخیر پیشرویهای عمده ای در شمال افغانستان داشته اند، گزارشهای ضد و نقیضی می رسد .»
- اجزای جمله باید ترتیب عادی فارسی گفتاری داشته باشد. می دانیم که بیشــتر جمله های گفتــاری در زبان فارســی با فاعل شـروع می شـود. مثـلاً دراین جمـله، که از انگلیـسی ترجمه شده است،
مترجم تحت تأثیرنظم کلام درجملۀ انگلیسی، فاعل را در اول جمله نیاورده است: « قبل از شکستش از نیروهای متحدین در جریان جنگ خلیـج فـارس ، دولت عـراق از مـنابع قابل توجه و پیـشرفته ای از سلاحهای بیولوژیک برخوردار بود.» در زبان فارسی به محض اینکه کسی بشنود: قبل از شکستش از نیروهای متحدین، در ذهنش می پرسد: شکست چه کسی؟ شنوندۀ فارسی زبان انتظار ندارد که پیش از معرفی فاعل جمله، دربارۀ شکست او چیزی بشنود. ترتیب عادی اجزای این جمله برای شنوندۀ فارسی زبان به این صورت است:« دولت عراق، پیش از شکستش از نیروهای متحدین ... »
همین تأثیر زبان انگلیسی در ترتیب اجزای جملۀ فارسی را در این جمله می بینیم: « در کویت به مناسبت مرگ امیر این کشور، شیخ جابر الاحمد الصباح، چهل روز عزای عمومی اعلام شده است. » اگر ترتیب اجزای جملۀ فارسی را رعایت کنیم، این جمله به این صورت در می آید: «در کویت ، به مناسبت مرگ شیخ جابر الاحمد الصباح، امیر این کشور، چهل روز عزای عمومی اعلام شده است. »
قید زمان هم معمولا بعد از فاعل می آید . مثلا به جای « ظرف سالهای اخیر، شیخ جابر کمتر در انظار عمومی دیده می شد»، بهتر است که بگوییم: « شیخ جابر در سالهای اخیر کمتر در انظار عمومی دیده می شد. »
اسمهای معنی و چیزهای بیجان و فعل جمع
زبانهای مردمان جهان، از ساده ترین آنها گرفته تا پیچیده ترین آنها، پیش از کشف و تألیف دستور (grammar) آنها پیدا شده است و شبیه نوعی موجود زنده ((organism به تکامل حیاتی یا عملی خود رسیده است. بنابر این زبان فارسی جدید هم که تحوّل یافتۀ زبان فـارسی میـانه است، از دورۀ بعد از سـاسـانیان تا به امـروز، با وجـود
تحولهایی که پیدا کرده است، قاعده های اصلی خود را داشته است و این قاعده ها را مردم عادّی، بدون اینکه از چگونگی آنها آگاه باشند، پیروی می کرده اند. مثلاً می گفتند:
- کوزه ها از دست آنها افتاد و شکست.
- خانه ها بر اثر زلزله خراب شد.
- دیوارها چند سالی است که رنگ نخورده است.
- رنجهای ما هیچوقت به پایان نمی رسد.
- گفت و گوهای آنها همیشه به دعوا می کشید.
- خبرهایی که می رسید، هیچکدام خوش نبود.
این مردم عادّی زبان خود را به نحوی طبیعی آموخته بودند و آن را از روی نوشته ای پر از اشتباههای دستوری آدمهای کم سواد یاد نگرفته بودند، و حالا هم زبان فارسی را درست حرف می زنند و مثل بعضی از تحصیلکرده های امروز، به واسطۀ اندک آشنایی ای که با زبان انگلیسی پیدا کرده اند، ذهنشان آشفته نشده است تا با سرافکندگی در برابر قاعده های زبان انگلیسی، از قاعده های زبان خود دست بردارند و زبان فارسی را مستعمرۀ زبان انگلیسی کنند و مثلاً بگویند:
- کوزه ها از دستهای آنها افتادند و شکستند.
- خانه ها بر اثر زلزله خراب شدند.
- دیوارها چند سالی است که رنگ نخورده اند.
- رنجهای ما هیچوقت به پایان نمی رسند.
- گفت و گوهای آنها همیشه به دعوا می کشیدند.
- خبرهایی که می رسیدند، هیچکدام خوش نبودند.
مردم عادّی بدون اینکه دستور زبان عبدالعظیم خان قریب را خوانده باشند، ناخوانده می دانستند که در زبان فارسی برای اسم چیزهای بیجان و اسم معنی ((abstract noun در حالت جمع، بر خلاف زبان انگلیسی، فعل به صورت مفرد به کار می رود. «اسم معنی» را همه می دانند که به چیزی گفته می شود که در عالم خارج وجود مادّی ندارد و به حالتها، صفتها، مفهومها، احساسها، و مانند اینها اشاره می کند. در اینجا نمونه هایی از این عیب را در کاربرد بعضی از نویسندگان و مترجمان یک رسانۀ گروهی می آورم.
- این سخنان هنوز به طور مستقل تایید نشده اند (نشده است).
- این اسناد عمدةً جنبۀ تاریخی دارند (دارد).
- و گفت که این ادّعاها دروغند (دروغ است).
- امّا نشانه های موجود هم چندان امیدوار کننده نیستند (نیست).
- گزارشها حکایت از آن داشتند که محمد عمر... (داشت).
- این اقدامات رو به افزایشند (افزایش است).
- مشکلات موجود در وضعیت حاکم به قوت خود باقی اند (باقی است).
- در دورۀ بیست و چهارم آثاری (اثرهایی) مورد داوری قرار گرفتند (گرفت).
- این حقایق لزوماً حقایق منطقی نیستند (نیست).
- همۀ پاسخها به یک اندازه معقول و منطقی نیستند (نیست).
- اگر این خشونتها ادامه یابند... (یابد).
- این طرحهای اولیه به مرور آرام آرام در دستهای او پخته شدند (پخته شد).
- تا فرصتها از دست نرفته اند (نرفته است) باید جنبید.
- جاده های ایران از امنیت کافی برخوردار نیستند (نیست).
- انواع گیاههای دارویی هم مؤثّر نبودند (نبود).
- به سبب وجود اختلافات... آتش بسها مؤثّر نبودند (نبود).
- مسائل اجتماعی به سادگی در کشور ما حل نمی شوند (نمی شود).
- مناقشات معمولاً با گفت و گوی محض حل نمی شوند (نمی شود).
- هنگام انتقال جسد بمبها منفجر نشدند (نشد).
- خیابانها شلوغ بودند (بود).
- عوامل زیادی هستند (هست) که ممکن است این خطاها را به وجود بیاورند (بیاورد).
نمونه ها بسیار است و همینها که آورده شد، برای روشن تر شدن بحث کافی است. در اینجا یادآوری این نکته لازم است که گاهی در گفت و گوی روزمرّه و بیشتر در ادبیات، گوینده یا نویسنده به قصد
به چیزی بیجان یا به یک اسم معنی شخصیت انسانی می دهد (personification) و برای آن در حالت جمع فعل جمع می آورد. این موردها در خبرها وگزارشها و تفسیرهای رسانه های گروهی به ندرت پیش می آید. به چند نمونه نگاه می کنیم:
- بادها در زمستان میان شاخه های خشک آوازهای غم انگیز می خوانند.
- ساعتها با انسان با زبان تک تک سخن می گویند.
- شاخه های بید مجنون در نسیم آرام می رقصیدند.
- غمهای بیرحم از همه سو به او هجوم آورده بودند.
- خاطره های شیرین گذشته در صحنۀ ذهنش ظاهر می شدند و به او لبخند می زدند.
در این مورد هم، برای اینکه نویسنده یا مترجم رسانه های گروهی در نوشتن، که در واقع همان گفتن است، از آوردن فعل جمع برای اسمهای معنی و چیزهای بیجان خود داری کند، باید به گفت و گوی روزمرّۀ خود توجّه کند، چون با اطمینان می توان گفت که همان کسانی که در نوشته هاشان چنین اشتباهی می کنند، در موقع گفت و گو با دیگران به ندرت در چالۀ این اشتباه می افتند.
جای «را» در جمله
در زبان فارسی بعد از «مفعول بیواسطه» (direct object) که آن را «مفعول صریح» هم می گویند، «را» آورده می شود. فعل در جمله ای که مفعول دارد فعل «متعدّی» است. عملی که از فاعل صادر می شود بر مفعول وارد می آید. ساده ترین جمله آن است که غیر از فاعل و مفعول و فعل کلمۀ دیگری نداشته باشد، مثل «علی کتاب را آورد». فعل «آورد» متعدّی است، «علی» فاعل است و «کتاب» مفعول بیواسطه و «را» علامت یا نشانۀ این مفعول. اگر بگوییم «علی کتاب را به هوشنگ داد»، جمله دو مفعول پیدا می کند، یکـی «کتـاب» و دیگـری «هـوشـنگ» کـه مفـعـول دوّم «مفـعـول به واسطه» (indirect object) است. واسطه در این مورد حرف اضافۀ (preposition) «به» است.
امّا می دانیم که بیشتر جمله ها به این سادگی نیست و بیش از یک فعل دارد و مرکّب است و با صفت و قید و عبارتهای توضیحی، دراز و پیچیده می شود. در مورد همین جمله های دراز و پیچیده است که بسیاری از نویسندگان و مترجمان «را»، یعنی نشانۀ مفعول بیواسطه را در جای درست نمی گذارند، و این خود نشانۀ محدودیت دانش زبانی است. به یک نمونه از این جور جمله ها که در آن «را» در جای درست نیامده است، نگاه می کنیم. در این نمونه و نمونه های بعدی جای درست «را» را با علامت [ ] نشان می دهم.
- «جاده ها و فرودگاههای موقّت در خاک زئیر باید احداث شود تا جای خطوط ارتباطی و حمل و نقلی [ ] که عملاً در چند دهۀ گذشته از سوی دولت به آن توجّهی نشده است را بگیرد.» مفعول بیواسطه در این جمله که باید «را» بلافاصله بعد از آن بیاید این «عبارت مفعولی» (phrasal object) است: «خطوط ارتباطی و حمل و نقلی». به چند نمونۀ دیگر توجّه می کنیم.
- جان کورن بلوم قرار دیدار این هفتۀ خود را از بلگراد [ ] لغو کرد.
- خانم آلبرایت می کوشد تا حمایت کشورهای عرب منطقه را از موضع امریکا [ ] به دست آورد.
- پنجره های بیمارستانی [ ] که جسد مولانا قدری به آنجا برده شده بود را شکستند.
- در ایران شورای نگهبان طرح تشویق و حمایت سرمایه گذاری خارجی [ ] که مجلس به تصویب رسانده بود را ردّ کرده است.
- موریس کاپیتون گزارشهای اخیر را دربارۀ ملاقات با مقامات قضایی ایران در ژنو [ ] تکذیب کرد.
- او برای حفظ ارزشهای دینی حکم شلاق زدن را در میدانهای شهر برای متخلفان [ ] به اجرا درآورد.
چیزی که موجب پیش آمدن این اشتباهها می شود این است که نویســنده دقـیقـاً عبارت مفعـولی را تشـخیص نمی دهـد، امّـا اگـر معنی عبارت مفعولی را فهمیده باشیم، تشخیص آن آسان است. هر فعلی که مفعول داشته باشد، این مفعول یا «شخص» است یا «شیء». فعل بر این شخص یا شیء وارد می شود. می توانیم از خود بپرسیم «چه کس را؟» یا «چه چیز را؟» مثلاً در جملۀ سادۀ «علی هوشنگ را دید»، فعل «دیدن» است. از خود می پرسیم «علی چه کسی را دید؟» جواب این است «هوشنگ را» و «را» بلافاصله بعد از«هوشنگ» که مفعول بیواسطه است، می آید. وقتی هم که مفعول یک عبارت دراز باشد، «را» درست بعد از آخرین کلمۀ عبارت مفعولی می آید.
در اینجا نمونه های بالا را با این قاعده تجزیه می کنیم. می گوییم «جان کورن بلوم (فاعل) چه کرد؟» جواب این است: «لغو کرد». بعد از خودمان می پرسیم «چه چیز را؟» تا مفعول بیواسطه معلوم شود. جواب این است: «قرار ملاقات این هفتۀ خود از بلگراد را». می بینیم که با این دو سؤال عبارت مفعولی به آسانی شناخته شد و «را» بلافاصله بعد از آن آمد. حالا همین کار را در مورد بقیۀ نمونه ها انجام می دهیم.
سؤال: خانم آلبرایت می کوشد چه چیز را به دست آورد؟
جواب: حمایت را.
سؤال: چه حمایتی را؟
جواب: حمایت کشورهای عرب منطقه از موضع آمریکا را.
سؤال: پنجره های کجا را شکستند؟
جواب: پنجره های بیمارستان را.
سؤال: پنجره های کدام بیمارستان را؟
جواب: پنجره های بیمارستانی را (که جسد مولانا قدری به آنجا برده شده بود) شکستند.
سؤال: در ایران شورای نگهبان چه کرده است؟
جواب: رد کرده است.
سؤال: چه چیز را؟
جواب: طرح تشویق و حمایت سرمایه گزاری خارجی را (که مجلس به تصویب رسانده بود) رد کرده است.
سؤال: موریس کاپیتون چه کرده است؟
جواب: تکذیب کرده است.
سؤال: چه چیز را تکذیب کرده است؟
جواب: گزارشهای اخیر دربارۀ ملاقات با مقامات قضایی ایران در ژنو را رد کرده است.
سؤال: او چه کرد؟
جواب: به اجرا در آورد؟
سؤال: چه چیز را؟
جواب: حکم شلاق زدن در میدانهای شهر برای مخالفان را به اجرا در آورد.
«را» ی زائد در جمله
بعضی از نویسندگان و مترجمان علاوه بر آوردن «را» ی مفعول بیواسطه در جای نادرست، در موردهایی در جمله «را»ی زائد می آورند. پیش از آنکه در این باره توضیحی بدهم، نمونه هایی می آورم که در آنها «را» ی زائد آمده است:
-دولت باید برای مقابله با فساد ... تدابیر تازه ای را اتخاذ کند.قصد دارند با به اجرا گذاشتن قانون مبارزه با تروریسم، اختیارات تازه ای را به دادگاههای این کشور بدهند.
- شرکت ملّی نفت ترکیه... قرارداد جدیدی را با شرکت ملّی نفت عراق ... امضا کرده است.
- حکومت خودگردان فلسطین یک اعتراض غیر رسمی را تسلیم شورای امنیت سازمان ملل متحد کرده است.
- او یک ارتش منظم را تشکیل داده است.
اگر با دقّت به ترکیب این جمله ها توجّه کنیم، می بینیم که هیچیـک از عبـارتهای اسمی ای کـه در این جمله هـا در حالت مفعولی قرار گرفته است، مشخّص و معیّن و معلوم نیست. دولت باید برای مقابله با فساد «تدابیر تازه ای» اتخاذ کند. چه تدابیری؟ نمی دانیم. قبلاً از آنها صحبتی نشده است. شناخته نیست. «معرفه» نیست. تعریف «معرفه» را از «لغتنامۀ دهخدا» نقل می کنم:
«اسمی است که نزد مخاطب معلوم و معهود باشد؛ مثلاً اگر کسی به مخاطب بگوید: «عاقبت خانه را فروختم و دکلانها را خریدم» مقصود این است: خانه و دکانهایی را که شما اطلاع دارید... معرفه به صورتهای ذیل در فارسی به کار می رود:
1- به صورت اسم جنس با قرینه: «مردی در بیابان دچار گرگی شد. مرد با گرگ جنگید و سرانجام گرگ را کشت».
2- گاه اسم را با «آن» و «این» معرفه سازند: « گفت برو و این زن را بیاور. او بشد و زن را پیش طالوت آورد».
3- در زبان تخاطب با الحاق «ـه» معرفه سازند: «اسبه را خریدم»، «خانهه را فروختم». با این تعریف اسمی که بر «مخاطب معلوم و معیِّن و معهود» نباشد «نکره» است. مثلاً می شنویم که «دولت دربارۀ مبارزه با قاچاق موادّ مخدّر لایحه ای جدید به مجلس داده است». در این جمله «لایحه» اسم «نکره» است و نشانۀ آن هم «ی» است که در آخر اسم می آید: «لایحه ای». معمولاً در زبان گفتاری این «ی» به آخر صفتی که بعد از اسم می آید، اضافه می شود، یا به جای آن پیش از اسم «یک» آورده می شود. مثلاً در جملۀ بالا به جای «لایحه ای جدید» می گویند «لایحۀ جدیدی» یا «یک لایحۀ جدید». حالا اگر در یک گزارش، بعد از جملۀ بالا گفته شود: «مجلس این لایحۀ دولت را بررسی خواهد کرد»، دیگر «لایحه» برای مخاطب نامعلوم و نامعیّن نیست و «معرفه» است. در جملۀ اوّل «لایحه ای» نکره است و بعد از آن «را» نیامده است، امّا در جملۀ دوّم که «لایحه» معرفه شده است، «را» آمده است.
در اینجا این یادآوری لازم است که «ی» بعد از اسم در همۀ موردها نشانۀ «نکره» بودن آن نیست. در بعضی موردها مثل «این» و «آن» که پیش از اسم می آید و آن را «معرفه» می کند، «ی» بعـد از اسـم به آن حالـت «معرفه» می دهـد و بعـد از آن «را» آورده
می شود. به چند نمونه توجّه می کنیم:
- کتابی را که شما روی میز من گذاشته بودید، برداشتم.
- دولت لایحه ای را که مجلس رد کرده است، با اندک اصلاحی، بار دیگر برای تصویب به مجلس داده است.
در «فرهنگ فارسی معین»، بعد از تعریف «نکره»، این دو مثال آورده شده است: «کتابی را خریدم»، «اسبی را فروختم». این دو مثال را، با تبدیل «ی» به «یک» که در محاوره معمول است، به این صورت هم می توانیم بگوییم: «یک کتاب را خریدم»، «یک اسب را خریدم». می بینیم که چنین ترکیبی در زبان فارسی درست نیست. دو مثال «فرهنگ فارسی معین» باید به این صورت می آمد: «کتابی خریدم»، «اسبی فروختم»، که برابر است با «یک کتاب خریدم»، «یک اسب فروختم».
برای تشخیص لازم بودن یا زائد بودن «را» در جمله یک تمرین می کنیم. در اینجا جمله های دوگانه ای می آورم که در یکی از آنها «را» می آید و در دوّمی نمی آید. ببینید از هر دو جمله کدامیک به نظرتان طبیعی تر می آید، آنکه «را» دارد، یا آنکه «را» ندارد؟
- اگر شما قانونگزار بودید، چه قانونی را برای نوجوانان و جوانان وضع می کردید؟
- اگر شما قانونگزار بودید، چه قانونی برای نوجوانان و جوانان وضع می کردید؟
- روش و دیدگاه سیاسی حکومت ناگزیر مخالفتهایی را به همراه داشت.
- روش و دیدگاه سیاسی حکومت ناگزیر مخالفتهایی به همراه داشت.
- دولت باید محدودیتهایی را درزمینۀ تعداد فرزندان وضع کند.
- دولت باید محدودیتهایی درزمینۀ تعداد فرزندان وضع کند.
- این دو گـونه بیـش از یک میـلیـون سال قبـل از یکدیگر جـدا شدند و راه تکاملی متفاوتی را در پیش گرفتند.
- این دو گونه بیش از یک میلیون سال قبل از یکدیگر جدا شدند و راه تکاملی متفاوتی در پیش گرفتند.
- برای اجرای خواست شورای امنیت تحریمهایی را علیه این کشور وضع کرد.
- برای اجرای خواست شورای امنیت تحریمهایی علیه این کشور وضع کرد.
هر وقت که نویسنده یا مترجمی در مورد لازم بودن یا لازم نبودن «را» در یک جمله تردید داشته باشد، بدون نظرجویی از کتاب یا شخص مرجع، می تواند آن جمله را چند بار با «را» و بدون «را» پیش خود تکرار کند، به طوری که انگار دارد آن جمله را به کسی می گوید. آنوقت جمله ای را انتخاب کند که به گوشش طبیعی تر می آید. لازم بودن یا لازم نبودن «را» را «طبیعی تر» بودن جمله تعیین می کند و در اکثر موردها درست تعیین می کند.
وجه وصفی کاذب
اصطلاح دستوری «وجه وصفی»(Adjectival Mode) به حالتی از فعل گفته می شود که موقعیت «صفت» پیدا کرده است و دیگر مثل فعل وابسته به زمان نیست و چنانکه در «فرهنگ فارسی معین» آمده است، «فعل به صورت، صفت و در معنی فعل» است. در دنبالۀ همین تعریف می خوانیم: «فعل وصفی با فاعل مطابقت نمی کند و همیشه مفرد است».
یکی از بهترین نمونه های «وجه وصفی» در ادبیات کلاسیک فارسی در حکایتی از باب پنجم گلستان سعدی آمده است: «شنیدم که سحرگاهی با تنی چند از خاصان به بالین قاضی فراز آمد. شمع را دید ایستاده و شاهد نشسته و می ریخته و قدح شکسته و قاضی در خواب مستی، بی خبر از هستی.». در این دو جمله فقط دو فعل داریم، یک «فرازآمـد» و دیگری «دید» کـه هـر دو به سـوّم شخص مفرد و زمان
گذشته اشاره دارد. کلمه های ایستاده، نشسته، ریخته، و شکسته وجه وصفی است و حالت اسمهای مربوط به خود را وصف می کند. «قدح شکسته» همان حالت و موقعیت دستوری «قاضی در خواب مستی» را دارد و فعل نیست.
امّا زبان رادیویی زبان گفتاری امروز است، زبان نوشتاری نیست، زبان ادبیات کلاسیک یا جدید نیست، و به ندرت پیش می آید که در آن ضرورت کاربرد «وجه وصفی» پیش بیاید. بنابر این اگر در نوشته های امروز به چیزی شبیه«وجه وصفی» زیاد بر می خوریم، «وجه وصفی کاذب» است. در بیشتر موردها آنچه به نظر وجه وصفی می آید، برای گریز از فعلهای همزمان پی در پی است که اصلاً چنین گریزی نه تنها در زبان گفتاری ضرورت ندارد، بلکه به هیچوجه نشانۀ زیبا نویسی نیست و با فصاحت و بلاغت میانه ای ندارد. اوّل به چند نمونه از کاربرد این جور وجه وصفی کاذب نگاه می کنیم. صورت درست هرفعل را در پرانتز می آورم تا ببینیم که ترکیب طبیعی کلام چگونه بوده است.
- شرکتهای بزرگ... احتیاط پیشه کرده (پیشه می کنند) و بدون دریافت تضمینهای قوی حاضر به معامله با ایرانیها نیستند.
- نمایندگان مجلس هفتم در حالی طرح افزایش قیمت بنزین را پیگیری می کنند که سه سال پیش برنامۀ دولت محمد خاتمی را برای کاهش مصرف و کاهش یارانه ها در نیمه راه متوقف کرده (کردند) و با تصویب طرح تثبیت قیمتها از افزایش ده در صدی سالانۀ قیمت بنزین جلوگیری کردند.
- نیروهای ضد دولتی و قاچاقچیان مواد مخدّر از مناطق مرزی میان پاکستان و افغانستان من حیث پناهگاه استفاده کرده (استفاده می کنند) و آزادانه به رفت و آمد می پردازند.
- ما باید از پلورالیسم دینی استقبال نموده (استقبال نماییم) و بپذیریم که حقیقت در انحصار هیچ دینی نیست.
- دولت موظّف است که این طرح را به اجرا گذاشته (به اجرا بگذارد) و بدینوسیله از ثبت ازدواجهای متخلّف (!) جلوگیری کـند.
- برای تسکین درد دندان نعناع را در دهان گذاشته (بگذارید) و بجوید.
- وجود این مشکل را تأیید کرده (تأیید کرد) و اضافه کرد که این مشکل چندی قبل رفع شده است.
در این نمونه ها می بینیم که اصلاً وجه وصفی وجود ندارد و نویسنده قلم به عادتی سپرده است که در میان آنهایی که علاقه به «زیبا نویسی از طریق ناهنجار پردازی» دارند، از خیلی پیش رواج یافته است، حال آنکه بزرگترین نثرنویسان کلاسیک زیبا ترین و ساده ترین و طبیعی ترین نثرها را نوشته اند و هرگز به این جور تکلّفها متوسّل نشده اند. برای نمونه چند جمله ای از «تاریخ بیهقی» (اوایل قرن پنجم هجری) می آورم:
- «مفسدی چند مردمان جَلد با وی یار شده، کاروانها می زدند و دهها غارت می کردند.» عبارت «با وی یار شده» وجه وصفی است و اشاره به «یارشدگی» چند مفسد با شخصی معیّن دارد. اگر نویسنده به جای وجه وصفی، از فعل استفاده می کرد، جمله را این طور می نوشت: «مفسدی چند با وی یار شدند و [ باهم ] کاروانها می زدند و دهها غارت می کردند».
- «من شمّـتی از آن شنیده بودم بدان وقت که به نیشابور بودم، سعادت خدمت این دولت ثبّتها الله (خدا آن را پیدار بداراد) را نایافته». ملاحظه می کنید که در این مورد«وجه وصفی» بعد از جملۀ اصلی آمده است و بین آن و جملۀ اصلی «واو عطف» آورده نشده است. امّا اگر عبارت وصفی بیش از یکی باشد و همه بعد از جملۀ اصلی بیاید، بین عبارتهای وصفی «واو عطف» می آید. این نمونه هم از تاریخ بیهقی است:
- «و من در ساعت برفتم، امیر را یافتم در کران شهر اندر باغی فرود آمده، و به نشاط و شراب مشغول شده، و ندیمان نشسته، و مطربان می زدند».
در اینجا دو نمونۀ وجه وصفی هم از «مرزبان نامه»، نوشتۀ سعدالدّین وراوینی (اوایل قرن هفتم هجری) می آورم:
- «ما ر را دید از فرط سرمای که هوا یافته بود، برهم پیچیده، و سر و دم در هم کشیده، و ضعیف و سست و بیهوش افتاده».
- « و هر دو بر بالین او نشسته، افسانه می گفتند».
نویسنده یا مترجمی که در زبان گفتاری تقریباً هرگز وجه وصفی به کار نمی برد، امّا همینکه قلم به دست گرفت، به وجه وصفی، آن هم از نوع کاذبش متوسّل می شود، معمولاً به علّت وحشتی که از «تکرار» دارد، این کار را می کند. تکرار در زبان طبیعی است و گریز از آن با ترفندهای «سخن آزار» نشانۀ ناآگاهی از ماهیت زبان به طور اعمّ و زبان فارسی به طور اخصّ است. جمله ای نقل می کنم که در جایی برای نشان دادن «وجه وصفی نادرست» آورده شده است و تنها عیبی که نویسنده از آن گرفته است، این است که بعد از وجه وصفی «واو عطف» به کار رفته است: «مُحرِم پس از احرام وارد حرم گشته و بعد از غسل وارد مسجد الحرام می شود».
با اینکه نویسنده برای کاربرد درستِ «وجه وصفی» شرطهایی آورده است و اضافه کرده است که «اصولاً در بهره گیری از فعل وصفی (وجه وصفی) باید جدّاً صرفه جویی کرد»، توجّهی به این واقعیت نکرده است که فقط همین حذف «واو عطف» از این جمله، عیب آن را بر طرف نمی کند. واقعیت این است که نویسندۀ چنین جمله ای پیداست که از ماهیت «وجه وصفی» در زبان فارسی بیخبر است و به سبب همان فرار از «تکرار» است که خود را به چالۀ این عیب انداخته است. او اگر می خواست که این جمله را با زبان گفتاری ادا کند، می گفت: «محرم بعد از احرام وارد مکّه می شود و بعد از غسل وارد مسجدالحرام می شود». این جمله در زبان گفتاری و رادیویی هیچ عیبی ندارد و کاملاً طبیعی است، امّا هراس از «تکرار» نویسنده را به این چاله ها انداخته است:
- در جملۀ اوّل کلمۀ «پس» به کار برده است و در جملۀ دوّم کلمۀ «بعد»، که باعث ضعف در شیوایی کلام شده است.
- در جملۀ اوّل «وارد گشتن» به کار برده است و در جملۀ دوّم «وارد شدن». برای گریز از تکرار «شدن»، بدون ضرورت، «گشتن» به کار برده است.
- و بالاخــره، با هـراس از تکـرار، یکـجا گـفـته اسـت «وارد مسجدالحرام می شود» و در عبارت نظیر آن گفته است «وارد مکّه گشته و...»
مورد دیگری که هراس از «تکرار» موجب ناشیوایی کلام می شود، «حذف فعل به قرینه» است.
حذف فعل به قرینه
بعضی از نویسندگان و مترجمان وقتی که چند جملۀ پشت سر هم می آورند که فعلهای آنها ترکیبی است، در جمله های پیش از جملۀ آخر، جزء تکراری فعلها را می اندازند، یعنی «حذف به قرینه» می کنند. البته در زبان رادیویی که زبان گفتاری است، نیازی به «حذف فعل به قرینه» نیست، امّا گاهی این حذف به غلط انجام می گیرد، به این معنی که جزء حذف شده «تکراری» نبوده است. مثلاً می نویسند: «تا کنون مرگ 5 نفر تأیید و عدّۀ دیگری زخمی شده اند». در این جملۀ مرکّب فعل اوّل «تأیید شده است» است و فعل جملۀ دوّم «زخمی شده اند». بنابر این «شده است» را نمی توان به اعتبار «شده اند» جملۀ دوّم حذف کرد چون این دو تکراری و قرینه نیست تا فعل حذف به قرینه بشود. در حذف فعل به قرینه باید به این نکته ها توجّه داشت:
- فعلها باید همزمان باشد، یعنی مثلاً همۀ آنها ماضی نقلی (present perfect tense) باشد: رفته است، گفته است. «متـّّهم پیش قاضی رفته [است] و به او گفته است».
- شخص در فاعلهای جمله ها یکسان باشد، یعنی همۀ آنها اوّل شخص، دوّم شخص، یا سوّم شخص مفرد یا جمع باشد. من رفته ام و گفته ام؛ تو رفته ای و گفته ای؛ او رفته است و گفته است؛ ما رفته ایم و گفته ایم؛ شما رفته اید و گفته اید، آنها رفته اند و گفته اند. جزء تکراری در این فعلها را با سیاهی حروف و خط زیر مشخّص کرده ام. مثلاً در این جملۀ مرکّب «نظرات او از جانب پارلمان تأیید شده است و از جانب دولت نیز پذیرفته شده است»، فعل در هر دو جمله ماضی نقلی مجهـول است و فاعل سـوّم شخص مفرد. اگـر حذف فعل به قرینه بکنیم، جمله به این صورت در می آید: «نظرات او از جانب پارلمان تأیید و از جانب دولت نیز پذیرفته شده است». معمولاً نویسندگان یا مترجمانی که به این نکته ها توجّه نداشته باشند، جمله هایی می نویسند که در آنها حذف فعل بدون قرینه صورت می گیرد. در نمونه هایی که در اینجا می آورم، حذفهای نادرست را در داخل پرانتز می گذارم:
- رئیس جمهور(ی) و وزیر خارجۀ ایالات متحده نیز آن را تأیید (کرده اند) و لابد مراتب تشکر خود را نیز اعلام داشته اند.
- اساسنامۀ شرکت را تأیید (کردند) و مورد امضاء قرار دادند.
- مأموران کلانتری با حضور در صحنه، مرگ نوجوان را تأیید (کردند) و صورت جلسه ای از آن تهیه شد.
- قوانین و مقرّرات ویژه ای را تصویب و مورد اجرا قرار دهد.
- عناوین مورد نظر خود را ملاحظه (کنند) و مورد مطالعه قرار دهند.
- سؤالی از لیست زیر انتخاب(کنید) و جواب دهید.
- امکان استفادۀ مفید تر از برنامه فراهم (خواهد شد) و احتمال بروز خطا در آنان کاهش خواهد یافت.
فرض کنیم که نویسندگان این جمله ها به خیال خودشان حذف فعل به قرینه کرده باشند و ما بیاییم این فعلهای قرینه را در جای حذف بگذاریم. در این صورت چنین جمله هایی خواهیم داشت:
- رءیس جمهور و وزیر خارجۀ ایالات متحده نیز آن را تأیید داشته اند و ...
- اساسنامۀ شرکت را تأیید دادند...
- مأموران کلانتری... مرگ نوجوان را تأیید شد و ...
- قوانین و مقررات ویژه ای را تصویب دهد و ...
- عناوین مورد نظر خود را ملاحظه دهند و ...
- سؤالی از لیست زیر انتخاب دهید و...
- امکان استفادۀ مفیدتر از برنامه فراهم خواهد یافت و ...با توجّه به این آشفتگی ناشی از ناآگاهی از قاعدۀ «حذف فعل به قرینه»، بهتر است که این گـروه از نویسندگان و مترجمان از حذف فعل به قرینه خود داری کنند. امّا نویسندگان و مترجمانی هم که از این قاعده آگاهند، بهتر است که بنا بر پیروی از طبیعت زبان گفتاری، در حذف فعل به قرینه اصراری نداشته باشند. در پایان این موضوع دو نمونه از حذف فعل به قرینه در تاریخ بیهقی می آورم. در این نمونه ها، بر عکس شیوۀ امروز، در جمله های بعد از جملۀ اوّل فعلها به قرینه حذف شده است:
- بوسهل پوشیده نیز کس فرستاده بود و منشور و فرمانها بخواسته (بود) و فرو نگریسته (بود) و ترجمه های آن راست کرده (بود) و باز در خریطه های دیبای سیاه نهاده، (وجه وصفی) باز فرستاده (بود).
- اگر این حادثۀ بزرگ مرگ پدرش نیفتادی، اکنون به بغداد رسیده بودی و دیگر عاجزان و نابکاران را بر انداخته (بودی) و رعایای آن نواحی را فریاد رسیده (بودی) و همچنین حلاوت عدل بچشانیده (بودی).
در این نمونه های بسیار زیبا حذف فعل به قرینه شده است، امّا زبان گفتاری رادیو جایی برای این زیبا نویسیها ندارد. یک مورد دیگر از «گریزهای بی ضرورت از تکرار»، کاربرد فعلهای مترادف است.
فعلهای مترادف
در زبان فارسی دو فعل(verb) داریم که معمولاً در ترکیب با کلمه های دیگر، فعل مرکّب (compound verbs) می سازد. این دو فعل «کردن» و «شدن» است. فعل «کردن» در ترکیب با صفت (adjective) و اسم (noun) و اسم فعل (verbal noun) و اسم مفعول یا صفت مفعولی (passive participial adjective) و اسم فاعل یا صفت فاعلی (active participial adjective) فعل مرکّب متعدّی (compound transitive verb) می سازد:
- درست کردن، بد کردن، پاک کردن، زیبا کردن، ثروتمند کردن، کوتاه کردن، آسان کردن، سست کردن، پشیمان کردن ...
- آشـتی کردن، صـبر کردن، گـوش کـردن، دسـت و پا کـردن، ردیف کردن، همکاری کردن، حساب کردن ...
- اقدام کردن، استفاده کردن، استعمال کردن، اعتراض کردن، پرستش کردن، ورزش کردن، کوشش کردن، ...
- آشفته کردن، پیچیده کردن، آلوده کردن، فریفته کردن، آسوده کردن، آراسته کردن، رنجیده کردن، گسترده کردن ...
- آویزان کردن، نگران کردن، گریزان کردن، روان کردن، درخشان کردن، فروزان کردن، شکوفان کردن ...
فعل «شدن» که نزدیکترین نظیر آن در زبان انگلیسی فعل «to become» است، در معنی و کاربرد به فعلهای «grow» و «turn» هم شباهت دارد. این فعل در ترکیب با صفت، اسم، اسم فعل، اسم فاعل یا صفت فاعلی، اسم مفعول یا صفت مفعولی، «فعل مرکّب لازم» و «فعل مجهول» (passive verb) می سازد.
- آزاد شدن، سبز شدن، بزرگ شدن، گم شدن، پیدا شدن، باخبر شدن، کوتاه شدن، بیدار شدن، پشیمان شدن ...
- آغاز شدن، شکنجه شدن، آب شدن، شناسایی شدن، بررسی شدن، طرّاحی شدن، جمع شدن، خاک شد، دود شدن، بخار شدن ...
- افتتاح شدن، تکرار شدن، تأیید شدن، تصویب شدن، تعمیر شدن، توزیع شدن، تسلیم شدن، تحمیل شدن، اعدام شدن ...
- گریزان شدن، هراسان شدن، نالان شدن، روان شدن، درخشان شدن، شکوفان شدن، نگران شدن ...
- ظاهر شدن، باطل شدن، فاسد شدن، کامل شدن، مایل شدن، عاصی شدن، خارج شدن، حاکم شدن، قانع شدن ...
- مفقود شدن، محکوم شدن، مجبور شدن، منصوب شدن، مضروب شدن، مسدود شدن، مغرور شدن ...
- خورده شدن، گفته شدن، برده شدن، شکسته شدن، ساخته شدن، آفریده شدن، کشیده شدن، گذاشته شدن ...
خلاصه آنکه در زبان فارسی دو فعل «کردن» و «شدن» با بسیاری از کلمه های فارسی و عربی ترکیب می شود و فعل مرکب می سازد. امّا بسیاری از مترجمان و نویسندگان که برای خوانده شدن در رادیو خـبر یا گـزارش می نویسـند، در مـوردهـایی برای گـریز از تکرار این دو فعل، یا به تصوّر خودشان، برای لفظ پردازی و زیبا نویسی، ازفعلهای دیگری استفاده می کنند، از آن جمله برای «کردن» از «نمودن»، «ساختن»، «ورزیدن» و «گردانیدن» استفاده می کنند، و برای «شدن» از فعلهای «گشتن» و «گردیدن». این فعلها در زبان گفتاری امروز در معنیهایی به کار می رود که ربطی به «کردن» و «شدن» ندارد. معنیهای رایج آنها در زبان امروز اینهاست:
- نمودن: نشان دادن، به نظر آمدن ...
- ساختن: درست کردن، بنا کردن، آفریدن، سازش کردن، سازگار بودن، پدید آوردن ...
- ورزیدن: مشت و مال دادن خمیر. این فعل که از آن کلمه های ورزش، ورزیده، و ورزیدگی در زبان گفتاری کاربرد دارد، در اصل به معنی عمل کردن، نیرو به کار بردن، و کوشیدن است که عمل «ورزش» آن را نشان می دهد. در ترکیبهای عشق ورزیدن، کینه ورزیدن و نظیر اینها هم گاهی به کار می رود، امّا کار برد آن به جای «کردن» معمول لفظ پردازان است که مثلاً به جای «خود داری کردن» می گویند «خود داری ورزیدن». معنیهای دیگری که برای «ورزیدن» در فرهنگها داده شده است، در زبان نوشتاری کم و بیش کاربرد دارد، امّا در زبان گفتاری به کار نمی رود یا به ندرت به کار می رود.
- گردانیدن (گرداندن): اداره کردن، گردش دادن، چرخاندن، و با پیشوند «بر» یا بدون آن به معنی ترجمه کردن، امّا معنیهای دیگری که در فرهنگها برای آن داده شده است، در زبان گفتاری به کار نمی رود یا به ندرت به کار می رود. کاربرد آن در زبان نوشتاری و مخصوصاً در زبان گفتاری امروز شیوۀ لفظ پردازان است.
- گشتن (گردیدن) : چرخیدن، گشت زدن، سیاحت کردن، اداره شدن، رونق داشتن، بازرسی کردن. کار برد آن در زبان گفتاری به جای «شدن» روا نیست.
پیش از آنکه نمونه هایی از کاربرد ناروای این فعلها به جای «کردن» و شدن در زبان گفتاری بیاورم، به کسانی که آنها را به کار می برند، می گویم: «شما به یاد ندارید که در تمام عمرتان در گفت و گـو با دیگران مثـلاً گفته باشید: راستی تو گواهینامۀ رانندگیت را اخذ نمودی؟ با این کارت مرا از خودت متنفر ساختی. امروز معلوم گردید که اتوبوسها کار نمی کنند. من وقت ندارم و نمی توانم توی بازی شما شرکت بورزم.» اگر هم کس دیگری در گفت و گو با شما چنین ترکیبهای را به کار ببرد، حتماً شما تعجّب می کنید و خنده تان می گیرد. اگر کاربرد کلمه یا ترکیبی در گفت و گوی روزمرّه تعجّب انگیز، خنده آور و مسخره باشد، آیا کاربرد آن در زبان گفتاری رادیو می تواند روا باشد؟ نه تکرار فعلهای «کردن» و «شدن» عیب است، نه کاربرد فعلهای دیگر به جای آنها نشانۀ زبان آوری و زیبا نویسی و زیبا گویی. در نمونه هایی که از سایتهای بی بی سی و گوگل فارسی در اینجا می آید، صورت گفتاری کلمه ها و ترکیبها را در پرانتز می آورم.
نمودن:
- کارشناسی در رشتۀ فیزیک را از دانشکدۀ علو پزشکی تبریز اخذ نمودند (اخذ کردند، گرفتند).
- کشورهای ساحلی دریای خزر با آن موافقت نموده اند (کرده اند).
- اقدامات مناسب را اتخاذ خواهند نمود (انجام خواهند داد، در پیش خواهند گرفت).
- نظر خود را اعلام نمایید (اعلام کنید).
- در این صورت ترس و نا امیدی به جای امنیت زندگی ظهور می نمایند (می کند).
- سپس آن را از حالت فشرده خارج بنمایید (کنید).
ساختن:
- فوتبال یونان را از جامعۀ جهانی دور می سازد (می کند).
- آنها را با بسیاری از جنبه های حیات (زندگی) اجتماعی بیگانه می سازد (می کند).
- اجازۀ ساخت و ساز (!) نمی دهند و هر منزل جدیدی را که ساخته شود ویران می سازند (می کنند).
- امّا چه کنیم که جوّ فضا را خراب ساخته اند (کرده اند).
- آنها مستکبری چون آمریکا را بیچاره کرده اند و رسوا ساخته اند (بیچاره و رسوا کرده اند).
- وارد دروازۀ مقابل شد و گل «مایکل اوون» از انگلیس را بی اثر ساخت (بی اثر کرد).
ورزیدن:
- تندروها که با کلیۀ مواضع خانم عبادی در زمینۀ حقوق بشر مخالفت می ورزند (می کنند)، از این خبر خرسند به نظرمی رسند.
- در مسابقات آسیایی کیک بوکس در تاجیکستان هشت کشور منطقه شرکت ورزیدند (کردند).
- از پرداخت حقّ عضویت خود به جنبش خودداری می ورزد (می کند).
- برای متوقّف کردن غنی سازی اورانیوم پافشاری می ورزد (می کند).
- به خاطر (برای) ایجاد یک استراتژی عمومی تأمین برق کوشش می ورزد (می کند).
- به طور جدّی برای تمرکز نیروهای خود تلاش می ورزد (می کند).
گردانیدن (گرداندن):
- به جرم عقیده آنها را به زندان افکندند (انداختند) و صدهای دیگر (صدها تن دیگر) را از کشور آواره گرداندند (کردند).
- اگر عقلها آزاد می شدند و آزادی را هدف می گردانیدند (می کردند) و روشهای آزاد شدن را به کار می بردند... جریان اندیشه ها برقرار می شد.
- جهان را به ورطه ای هولناک رهنمود (!) گردانیده است (رهنمون شده است!).
- رسالت همین شیوه را به کار برده و این جماعت را بنیادگرا گردانده است (کرده است).
- و این مساعی هر دوی ما را موفق خواهد گردانید (کرد).
- بخشهای مهمی از مردم کشور را از سهمگیری (مشارکت) در سرنوشت و ادارۀ دولت محروم گردانیده است (کرده است).
گشتن (گردیدن):
- هر تغییر بنیادین (بنیادی) در شکل نظام حکومتی باعث ایجاد ناهنجاریهایی خواهد گشت (خواهد شد).
- برای برخی (بعضی) از مسلمانان سرمشق و الگوی مبارزه گشته است (شده است).
- به مجازات پیش بینی (شده) در قانون محکوم نشد و بعد از مدتی از زندان آزاد گشت (آزاد شد).
- کارگران تولیدکننده در بسیاری از بخشها بیکار گشته اند (بیکار شده اند).
- ساختمان قدیمی مسجد خراب گردید (خراب شد).
- از استحکام و مبانی حقوقی برخوردار نبوده (برخوردار نیست، برخوردار نمی شود) و با دلایل قانونی پشتیبانی نمی گردد (پشتیبانی نمی شود).
- مسلماً قادر به رقابت با کشورهایی که دارای تکنولوژی برتر هستند، نخواهد گردید (نخواهد شد).
حذف ناصواب «که» موصول
در دستورهای زبان فارسی به «که» ای که قسمتی از جمله را به قسمت دیگر آن وصل کند، «که موصول» گفته اند، و در چند دهۀ اخیر هم آن را حرف ربط (conjunction) یا حرف موصولی دانسته اند، مثل «که» در این جمله : «گزارش شده است «که» نبرد سنگین در شرق زائیر در گرفته است». امّا می دانیم که کلمۀ «که» در همه جا «حرف ربط» یا «که موصول» نیست. مثلاً وقتی که می گوییم: «مردی که با تونی بلر وارد لندن شد، رئیس جمهوری روسیه است»، یا «کتابی که روی میز من دیدی، تألیف یک نویسندۀ هنـدی است»، پیداست کـه «که» در این دو جمـله «ضمیر موصولی» است. در این گفتار فقط دربارۀ «که» که موصول یا حرف ربط یا حرف موصولی است، بحث می شود و کاری به «که» های دیگر، از آن جمله «که ضمیر موصولی» نداریم. چیزی که بسیاری از مترجمان و نویسندگان نسل جدید از جمله های خود حذف یا اخراج می کنند، همان «که موصول» است.
شنیدنی است که وقتی که به بعضی از نویسندگان و مترجمان رادیویی می گویید: «چرا شما که موصول را در جمله هاتان حذف می کنید؟» در جواب می گویند: «ما نوشتۀ خود را با لحنی می خوانیم که شنونده متوجّه حذف آن نمی شود و مفهوم را به آسانی می گیرد. پس ضرورتی ندارد که آن را بنویسیم. با حذف که موصول، جمله خوش آهنگ تر می شود!» و شنیدنی است که بعضی از نویسندگان و مترجمان در بعضی موردها «که موصول» را حذف می کنند و در موردهای مشابه دیگر آن را می آورند. به عبارت دیگر کاربرد آن برای آنها «دلبخواهی» است! مثلاً مترجمی در ترجمۀ یک خبر می نویسد: «دولت بریتانیا می گوید [ ] پانزده تفنگدار و پرسنل این کشور در شمال آبهای خلیج فارس در نزدیکی شطّ العرب توسّط سربازان ایرانی دستگیر شده اند». همین مترجم در جای دیگری از همین خبر می نویسد: «مارگارت بکت، وزیر خارجۀ بریتانیا، گفت که ملوانان و تفنگداران بریتانیایی هدف حملۀ غافلگیر کننده قرار گرفته اند».
البته در موردی که نویسنده یا مترجم بخواهد از کسی نقل قول مستقیم (indirect/reported speech) بکند، آوردن «که موصول» لازم نیست، مثلاً در این جمله: «مارگارت بکت، وزیر خارجۀ بریتانیا گفت: «ما برای آزادی تفنگداران خود با مقامات ایران مشغول مذاکره هستیم.» امّا در موقعی که نقل قول غیر مستقیم است، کاربرد «که موصول» ضرورت دارد و «لحن خوانی» و «خوش خوانی» بهانه ای منطقی برای حذف آن نیست. برای ملاحظۀ ناصواب بودن حذف «که موصول» نمونه هایی در آینجا می آورم. وقتی که این نمونه ها را با صدای بلند برای خود بخوانیم، ناصواب بودن حذف «که موصول» را بهتر احساس می کنیم:
- نیروی دریایی بریتانیا گفته است [ ] تمام تلاش خود را جهت (برای) آزاد ساختن (کردن) این ملوانان به کار خواهد بست.
- صدر اعظم آلمان از دیگر رهبران این اتحادیه خواست [ ] تغییراتی را که بخشی از قانون اساسی این اتحادیه بوده است، احیا کنند.
- صدر اعظم آلمان این دیدگاه خود را تکرار کرد [ ] عدم موفقیت در این زمینه خطایی بزرگ است.
- انتظارمی رود [ ] پیشتازان این عرصۀ انتخاباتی چهره هایی نظیر ... باشند.
- ساعاتی پیش دولت بریتانیا اعلام کرده بود [ ] تا زمانی که پانزده ملوان بریتانیایی از سوی ایران آزاد نشده اند، تمام تماسهای اداری و دیدارهای هیئتهای اقتصادی با ایران را متوقف خواهد کرد.
- پلیس محلّی اعلام کرد [ ] در شهر مرزی تنک در اثر حملۀ راکتی سیصد نفر پیکار جو، یک سرباز و یک غیرنظامی جان دادند (کشته شدند).
- تحلیلگران بی بی سی معتقدند [ ] دلیل احیاء دوبارۀ (!) این طرح آن است که ...
عجیب آنکه بعضی از نویسندگان و مترجمان، ظاهراً برای پرهیز از کاربرد «که موصول»، کلمۀ «تا» را به کار می برند که مفهومی دیگر و کاربردی دیگر دارد. کلمۀ «تا» را «حرف ربط» (conjunction) و «حرف اضافه» (preposition) خوانده اند، و در «فرهنگ فارسی معین»، از هشت مورد مفهوم و کار برد متفاوت، در یک مورد مرادف «که» دانسته شده است، با مثالی منظوم از سعدی:
عمر گرانمایه در این صرف شد
«تا» چه خورم صیف و چه پوشم شتا.
اگر می خواستند همین مفهوم را به نثر بیاورند، می گفتند: «عمر گرانمایۀ من در این صرف شد تا [که] در تابستان چه بخورم و در زمستان چه بپوشم.» حالا به نمونه ای امروزی نگاه می کنیم: «اسقف اعظم زیمبابوه از هموطنانش خواست «تا» با برگزاری تظـاهـرات گسـتردۀ خیابانی روبرت مـوگابه رئیس جمهور زیمـبابوه را سر نگون کنند.»
این سعدی است که در شعر(سخن منظوم) «تا» یی به کار برده است که به جای آن «که موصول» هم می توان گذاشت. همان سعدی به منظور ایجاد وزن عروضی در بیت خود، ناچار شده است که به جای تابستان و زمستان، کلمه های عربی نامتداول «صیف» و «شتا» را به کار ببرد و قید (adverb) «در» را هم حذف کند. زبان رادیویی نه زبان ادب کلاسیک است، نه سخن منظوم و بهتر است که در آن به جای «که موصول» از حرف ربط یا حرف اضافۀ «تا» استفاده نکنیم. در اینجا چند نمونه می آورم که در آنها به جای «که» از کلمۀ «تا» استفاده شده است. آنها را می خوانیم «تا» ببینیم که گوش فارسی گو و فارسی شنو ما کدامیک را ترجیح می دهد:
- ایشان (او) در پایان این مقدّمه از همۀ اساتید (استادان) و دانشمندان خواسته است «تا» اشتباهات وی (او) را گوشزد (کنند) و در اصلاح آن بکوشند.
- امّا اکنون دیده می شود که مشکلات هنوز وجود دارد و امریکا به مشرق گفته است «تا» در این زمینه کاری انجام دهد.
- بهتر است «تا» خود مواظب خودت باشی، چون من دیگر نمی توانم برایت (به تو) کمک کنم.
- با اوضاع موجود بهتر است «تا» سران مملکت بدانند که مردم هم (توان) درک مسائل را دارند.
مطابقت فعل با فاعل در اسم جمع
اسم جمع (collective noun) اسمی است که در صورت مفرد است، امّا در معنی جمع، مثل «سپاه» که در ارتش شامل عدّه ای سرباز است. برای اسم جمع در زبان فارسی «فعل مفرد» به کار می بریم، مثلاً می گوییم «روز گذشته سپاهی از سربازان ذخیره وارد جبهۀ جنگ شد». در این جمله «سپاه» فاعل است، نه «سربازان» و بنابر این نمی گوییم «روز گذشته سپاهی از سربازان ذخیره وارد جبهۀ جنگ شـدند». تشخیـص اسـم جمع دشـوار نیست. وقتی کـه به کلمه ای
برمی خوریم که می بینیم صورت جمع ندارد، یعنی پسوند «ها» یا «ان» به آخر آن اضافه نشده است، امّا در معنی شامل عّده ای همسان می شود، می فهمیم که «اسم» جمع است و در جمله برای آن فعل مفرد می آوریم. برای روشن تر شدن موضوع چند نمونه در اینجا می آورم که در آنها این قاعده رعایت نشده است:
- [بر] طبق آخرین گزارشها از تاجیکستان، اتحادی از جناحهای مختلف یک کارخانۀ عظیم آلومینیوم را در غرب دوشنبه تصرّف کرده اند. فاعل در این جمله «اتحاد» است، نه «جناحهای مختلف»، و بنابر این فعل آن باید مفرد باشد: «تصرّف کرده است».
- رسالت با این نوشته به اتهامی اشاره می کند که جناح محافظه کار علیه عبدالله نوری و دولت خاتمی به کار می برند. در این جمله فاعل «جناح محافظه کار» است و «جناح» اسم جمع است و باید فعل آن مفرد باشد: «به کار می برد».
- شورای ننگرهار که متشکّل از نمایندگان هفت حزب جهادی و شخصیتهای اجتماعی است، حاج محمّد زمان را به عنوان فرمانده کلّ قوای ولایت ننگرهار... برگزیده اند. در این جمله فاعل اسم جمع «شورای ننگرهار» است، نه هفت حزب جهادی و شخصیتهای
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 354]
-
گوناگون
پربازدیدترینها