واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: نگاهي به مجموعه داستان نوشته ناتاشا اميري*؛ همرنگ جماعت از نوع ديگر - سپيده جديري
سالهايي است كه اگر زن باشي و نويسنده هم باشي، حتما بايد در داستانهايت به ظلمي كه از مردان بر زنان ميرود بپردازي؛ به مرداني كه در عين خيانتكار، عقبمانده و منفور بودنشان، قهرمان زن داستان بدون ضديت و دشمني با آنها منطق وجودي خود را از دست ميدهد.
در اين ميان، نويسنده زني كه نخواهد همرنگ جماعت باشد، چه بايد بكند؟ و اصلا مگر ميشود در چنين فضايي كه قلم زنان فقط و فقط عليه شخصيتهاي مرد داستان ميچرخد، به موضوعي جز اين هم انديشيد؟ من ميگويم: بله، ميشود اما به قيمت اينكه پشتيباني تمام منتقداني را كه پيشتر به تمجيد از داستانهاي ضد مردتان پرداخته بودند، از دست بدهيد، چرا كه در تفكر آنها جايي براي زني كه با وجود زندگي در جامعهاي مردسالار، به موضوعي به جز آن هم از نوع ضد مردش) بينديشد، وجود ندارد. در ديدگاه اين منتقدان، چيزي كه خندهدار است اينكه زني به جاي نوشتن از خيانتها و جنايتهاي شوهرش يا شوهر دوست غيرنويسنده و از همه جا بيخبرش، داستان علمي- تخيلي يا مثلا داستاني با موضوع جنگ بنويسد: آخر يكي پيدا شود به او بگويد: زن! بنشين داستان زنانه خودت را بنويس...! سالهايي است كه سخت است زن بودن و نوشتن از موضوعاتي كه در طبقهبندي تفكر مردسالار، در دسته قرار گرفتهاند. سخت است زن بودن و نگاه كردن به مرد به مثابه يك انسان چندبعدي و نه يك مرد تكبعدي. سخت است كه در مسابقه هرچه ظالمتر نشان دادن مرد، شركت نكنيم. سيمون دوبووار در مينويسد: ...** در اين ميان، گاهي زنان نويسندهاي هم پيدا ميشوند كه در عين همرنگ جماعت شدن، سعي دارند به جز موضوع داستانكه همان است، به مقولات ديگري چون تعليق، پيرنگ، زاويه ديد، زبان و در مجموع بودن داستانشان هم بينديشند و اين خود جاي تامل دارد.
ناتاشا اميري در مجموعه داستان نشان داده است كه علاوه بر دغدغههاي موضوعي - از نوع زنانهاش - به چگونه ساختن و پرداختن داستانهايش نيز اهميت ميدهد. بهطور مثال، او داستان را از ميانه ماجرا و با قيد شروع ميكند: ص 7) با آوردن اين قيد زمان، در عين حال، راوي از زمان روايت به گذشته بازميگردد و بهانه منطقي و خوبي براي مرور گذشته پيدا ميكند. انتخاب راوي اول شخص نيز باعث افزايش باورپذيري داستان و همذاتپنداري خواننده (بهخصوص خواننده زن) با آن شده است. تمهيدهايي از اين دست و اينكه راوي مدام پس از مرور گذشته به لحظه وقوع داستان و سپس دوباره به گذشته بازميگردد، حتي انتخاب عنوان كه به فاصله ميان راوي و دوستش اشاره دارد، حكايت از ذهن جزيينگر و چيننده نويسنده داستان دارد. او اجزاي داستان را طوري سر جاي خود قرار ميدهد كه به اين نتيجهگيري بينجامد: با وجودي كه راوي و دوستش از دوران دبيرستان يكديگر را ميشناسند، بهدليل عدم تشابه خواستهها، اهداف و دغدغههايشان، هيچيك از آنها قادر به درك جهان طرف مقابل نيست. اين عدم تفاهم و عدم درك متقابل، از همان ابتداي داستان با لحن تحقيرآميزي كه راوي در توصيف دوستش به كار ميبرد و نگاهي كه از بالا به همه چيز و از جمله دوستش دارد، نشان داده ميشود و هرچه در داستان پيش ميرويم، روشنتر و بيشتر به چشم ميآيد. داستان سعي در معرفي دو ديدگاه و دو رويكرد نسبت به يك مساله (خيانت شوهر) دارد و شايد به همين دليل، راوي مدام ديدگاههايش را درباره كنشها و واكنشهاي دوستش بيان ميكند: ص 10)
!ص 15)
مسلما اين راوي با وجود اظهارنظرهاي فراوان، هيچگاه ذهن شخصيت ديگر داستان را نميخواند و در بيان احساسات او راي مستقيمي نميدهد: ص 12) اما داستان در عين حال، به رغم تمام اين تمهيدهاي خيرهكننده، شايد به همان دلايلي كه در مقدمه اين يادداشت به آنها اشاره شد، از عدم شخصيتپردازي صحيح در مورد شخصيت (شخصيتهاي) مرد رنج ميبرد و به تيپسازي از او به عنوان مردي ستمگر، قدرناشناس، هوسران و منفور قناعت ميكند. اين نوع پرداختن به مرد به مثابه يك تيپ - و نه شخصيت باورپذيري كه بيهيچ تعصبي به تصوير كشيده شده باشد - در داستانهاي ديگري از اين مجموعه نيز به چشم ميخورد و از آن جمله است ، كه به رغم استفاده زيبايي كه از نماد در نشان دادن چهره حقيقي شخصيت راوي به خودش داشته است، همچنان مرد داستان (شوهر خواهر راوي) را به شكل شخصيتي تكبعدي توصيف ميكند؛ ، كه ظاهرا در آن، مرد هوسران داستان قرار است تقاص تمام ستمهايي را كه بر زنان داستانهاي ديگر كتاب رفته است، پس دهد و به دست قهرمان زن داستان كشته شود؛ ، كه در سراسر آن مردي كه جز اميال جنسي (از نوع حيوانياش)، دغدغه ديگري در سر داشته باشد، به چشم نميخورد و حتي ، كه شخصيت شوهر در آن به ظاهر مرد بيآزاري است اما پاشيده شدن ذرههاي كف خميردندان به آينه دستشويي به هنگام مسواك زدنش، بلند حرف زدن او در مهمانيها بهخصوص وقتي خاطره چرت زدن در توالت عمومي را تعريف ميكند، آوردن استدلالهاي بياساسش براي ثابت كردن اين نكته كه هيچوقت مقصر نيست، بويش كه از ملافه دونفره استشمام ميشود و اشاره داستان به اينكه همه اينها به عنوان باعث شده كه زن- راوي داستان از يك فيلسوف به آدمي عادي تبديل شود، شوهر را مردي منفور و گناهكاري نابخشودني جلوه ميدهد. اما به طور مثال، داستان از اين مجموعه، از نظر موضعگيري نسبت به جنس مخالف، به مراتب بيطرفانهتر عمل ميكند و بيش از دغدغههاي و ، شگردهاي روايت در آن حرف اول را ميزند. هزارتوي روايتهاي پراكندهاي كه با خط روايي كلي داستان به هم پيوند ميخورند، را به داستاني ساختارمند تبديل كرده است كه عنصر در آن نقش اصلي را بازي ميكند، چرا كه با پيشروي آن، شخصيتهاي به ظاهر بيربطي كه در ابتداي داستان پشت سر هم معرفي ميشوند، مثلا دختر ابتداي داستان (زن ميانسال ميانه داستان) و پسر پرمو (مرد طاس ميانه داستان) با يكديگر ارتباط برقرار ميكنند و معرفي آنها در داستان معني پيدا ميكند.
همچنين كه از نظر تناسب زبان با فضاي داستان و راويان آن (ارواح نياكان شخصيت عروس)، شايد بهترين داستان اين مجموعه باشد، كاملا به دور از دغدغههايي كه كمابيش در نوشتن داستانهاي ديگر كتاب دخيل بوده، نوشته شده است و بيش از آنكه طرفين ماجرا (خانواده عروس و خانواده داماد) را از نظر ميزان مقصر بودنشان در جدايي زوج جوان، مورد قضاوت قرار دهد، به توصيف زمانه و موقعيت غمانگيزي پرداخته كه قرار گرفتن در آن به فاجعه انجاميده است. امتياز ديگر داستان، لحن طنزآميز روايت است كه بر كشش آن ميافزايد:صص67 و 68)
ناتاشا اميري با پرداختن به موضوعات بكر و بهكارگيري صحيح و دقيق عناصر داستاني در هر سه كتابش ، و ثابت كرده كه از معدود نويسندگان معاصر ايران است كه بايد به طور جدي به آنها پرداخت. اميد كه در دام مدهاي موضوعي نويسندگان زن اين سالها گرفتار نيايد.
* انتشارات ققنوس، چاپ اول: زمستان 1386.
** جنس دوم، ترجمه قاسم صنعوي، جلد دوم، انتشارات توس، صفحات 654، 655 و 658.
------------
------------
پنجشنبه 2 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 335]