محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831055446
اشاعه فحشا در مؤمنين
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: اشاعه فحشا در مؤمنين
كتاب: آشنايى با قرآن جلد 4 صفحه 47
نويسنده: استاد مرتضى مطهرى
بسم الله الرحمن الرحيم ...
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين امنوا لهم عذاب اليم فى الدنيا و الاخرة و الله يعلم و انتم لا تعلمون، و لولا فضل الله عليكم و رحمته و ان الله رؤوف رحيم، يا ايها الذين امنوا لا تتبعوا خطوات الشيطان و من يتبع خطوات الشيطان فانه يامر بالفحشاء و المنكر و لولا فضل الله عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا و لكن الله يزكى من يشاء و الله سميع عليم .
عذاب اليم براى اشاعه دهندگان فحشاء
قرآن كريم تكيه فراوانى روى اين مساله دارد كه جو جامعه اسلامى نبايد جو تهمت و بهتان و افترا و بدگويى باشد.
مردم مسلمان موظفند كه هر وقت چيزى در مورد برادران و خواهران مسلمان خود شنيدند، مادامى كه به سرحد يقين قطعى-نه ظن و گمان-نرسيدهاند كه جاى شك و شبهه نباشد، و يا بينه شرعى اقامه نشده است، آنچه مىشنوند، به اصطلاح معروف «از اين گوش بشنوند و از گوش ديگر بيرون كنند» و به تعبير ديگر همانجا كه مىشنوند دفن كنند، و حتى به صورت اينكه «من شنيدم» هم نقل نكنند، نه تنها به صورت يك امر قطعى نقل نكنند، حتى اينطور هم نگويند كه «من چنين چيزى شنيدهام» .
همين گفتن «شنيدم» هم «پخش» است و اسلام از پخش اين نوع خبرهاى كثيف و ناپاك و آلوده ناراضى است.
مخصوصا يك جمله در ذيل دارد كه مىفرمايد: « و الله يعلم و انتم لا تعلمون مىخواهد بفرمايد كه شما نمىدانيد اين جنايت، چقدر جنايتبزرگى است و طبعا هم نمىدانيد كه عقوبت اين جنايت چقدر بزرگ است.
اسلام مىخواهد كه محيط و جو جامعه اسلامى بر اساس اعتماد متقابل و حسن ظن و ظن خير و بر اساس خوب گويى باشد نه بر اساس بى اعتمادى و بدگمانى و بد گويى، و لهذا اسلام غيبت را آنچنان حرام بزرگى دانسته است كه تعبير قرآن اين است: «و لا يغتب بعضكم بعضا ا يحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا» (1) كه خلاصهاش اين است:
آنكه از كس ديگر غيبت مىكند در واقع دارد گوشت او را مىخورد در حالى كه او مرده است.
روى همين اساس است كه قرآن با بيانات گوناگون، اين مطلب را تاكيد و تكرار مىكند. از آن جمله اين آيه است:
ترجمه آيه را ذكر مىكنم و بعد عرض مىكنم كه به دو طريق مىتوان اين آيه را تفسير كرد و تفسير هم كردهاند و هر دو شكل هم نزديك به يكديگر است.
آيه مىفرمايد:براى كسانى كه دوست دارند فحشا در ميان اهل ايمان شايع شود عذاب دردناكى آماده شده است.
اين آيه از آن آيههايى است كه دو معنى دارد و هر دو معنايش هم درست است.
يكى از گناهان بسيار بزرگ كه قرآن وعده «عذاب اليم» براى آنها داده است اين است كه كسى يا كسانى بخواهند خود فحشا را در ميان مردم رايج كنند.
هستند كسانى كه عملا مروج فحشا هستند، حال يا به حساب پول پرستى و يا از روى اغراض ديگرى، كه غالبا در عصر ما اين اغراض، اغراض استعمارى است، مىخواهند فحشا در ميان مردم زياد شود، چرا؟
براى اينكه هيچ چيزى براى سست كردن عزيمت مردانگى مردم، به اندازه شيوع فحشا اثر ندارد.
شما اگر بخواهيد فكر جوانان يك مملكت را از مسائل جدى منصرف كنيد تا اينها دائما دنبال سرگرميهاى عيش و نوش باشند و هيچوقت فيلشان ياد هندوستان نكند و دنبال مسائل جدى نروند-آن مسائل جدىاى كه منافع استعمار را به خطر مىاندازد-راهش اين است كه هر چه دلتان مىخواهد مشروب فروشى اضافه كنيد، كاباره زياد كنيد، زنان هر جايى زياد كنيد، وسائل تماس بيشتر دخترها و پسرهاى جوان را اضافه كنيد. به همان اندازه كه هروئين و ترياك نيروى جسمى و روحى طبقه جوان را تباه مىكند، اراده را از مردم مىگيرد و آن را سست مىكند و مردانگى و احساس كرامت و شرافت را از بين مىبرد، به همان اندازه فحشا اين كار را مىكند.
آمريكاييها كه يك برنامه عمومى براى فاسد كردن همه دنيا دارند برنامهشان همين است:فحشا را زياد كنيد، خيالتان ديگر از ناحيه مردم راحتباشد. مىگويند مدير يكى از مجلات در شماره اين هفته (2) گفته است: «كارى خواهم كرد كه تا ده سال ديگر يك دختر ده سال به بالاى باكره در تهران پيدا نشود.» اينها روى برنامه است، روى حساب است.اسلامى كه در مساله عفاف اين همه تاكيد مىكند براى چيست؟يك شب درباره فلسفه عفاف صحبت كردم.
يك فلسفه عفاف اين است كه نيروهاى انسانى در وجودها ذخيره شود.اين را شايد شما باور نكنيد كه نيروى اراده انسانى از مجارى «پايين تنه» هم خارج مىشود، ولى اينچنين است.
اسلام طرفدار جلوگيرى از ارتباط جنسى نيست، در حدود خانواده، آن را تصديق مىكند و طرفدار نظر كاتوليكها و كليسا نيست، اما از دايره ازدواج مشروع كه خارج شد، به هيچ وجه اجازه نمىدهد و اين يك تدبير و توطئهاى (3) است از ناحيه اسلام براى حفظ روح مروت، مردانگى، انسانيت و شرافت در زن و مرد مسلمان.
در آياتى كه بعد راجع به «حجاب» مىآيد، درباره اين موضوع بيشتر صحبتخواهيم كرد. قرآن[درباره كسانى كه]براى كشتن روح، فحشا را زياد مىكنند مىفرمايد:
«ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين امنوا لهم عذاب اليم» آنان كه دوست دارند و علاقه دارند فحشا را در ميان اهل ايمان زياد كنند خدا برايشان عذاب دردناكى آماده كرده است.
چرا[عذاب اليم داشتن را]در آيه قرآن ذكر مىكند؟براى اينكه بفهماند كه چقدر اين مساله از نظر اسلام حساسيت دارد!اين يك تفسير آيه است كه قرآن درباره اشاعه فحشا در ميان اهل ايمان حساسيتخود را بيان مىكند.
[براى روشن شدن معناى دوم آيه]يك نكته ادبى در اينجا عرض كنم و آن درباره كلمه «فى» است.
«فى» به جاى كلمه «در» در فارسى است. ما مىگوييم «در خانه» و عرب مىگويد «فى الدار» .كلمه «فى» در زبان عربى گاهى به معنى همان كلمه «در» مىآيد، و گاهى به معنى كلمه «درباره» .اينجا اين آيه را اينطور هم مىتوان معنى كرد و معنى هم شده است و هر دو معنى درست است (4) و هر دو معنا با آيات افك تناسب دارد، معناى دوم آيه اين است:
«آنان كه دوست دارند كه فحشا درباره اهل ايمان شايع شود» .اين، معنايش اين نيست كه خود فحشا در ميان اهل ايمان شايع شود، بلكه نسبت فحشا درباره اهل ايمان شايع شود، يعنى كسانى كه دوست دارند عرض اهل ايمان را لكه دار كنند.
يك عده مردم، به اصطلاح روانشناسى امروز «عقده» دارند، هر جا كه يك كسى را مىبينند كه در ميان مردم يك وجههاى و حيثيتى دارد، براى اينكه به اين اشخاص حسادت مىبرند، همت و عرضه هم ندارند كه خودشان را جلو بيندازند، فورا به اين فكر مىافتند كه يك شايعهاى درباره او درس كنند.
مىگويند ما كه نمىتوانيم به او برسيم پس او را پايين بياوريم.[چگونه اين كار را انجام مىدهند؟]با يك عملى در منتهاى نامردى و آن اينكه يك شايعهاى عليه او بسازند و يك تهمتى به او بزنند.
آنقدر اين گناه بزرگ است كه خدا مىداند!
پيغمبر اكرم(ص)يك وقت در حضور اصحاب فرمود: «الا اخبركم بشر الناس؟» آيا به شما خبر ندهم كه بدترين مردم كيست؟گفتند: «بلى يا رسول الله» .
فرمود(عين جمله يادم نيست):بدترين مردم آن كسى است كه خير خودش را از ديگران منع مىكند و هر چه دارد تنها براى خودش مىخواهد. آنهايى كه حاضر بودند گمان كردند با اين مقدمه ديگر بدتر از اين افراد كسى نيست.يك وقت فرمود:آيا مىخواهيد به شما بگويم از اين بدتر كيست؟صنف ديگرى را ذكر فرمود.اصحاب گفتند:خيال كرديم بدتر از اين گروه دوم ديگر كسى نيست.بعد فرمود:آيا مىخواهيد از آن بدتر را به شما بگويم كيست؟گفتند از اين بدتر هم مگر هست؟
آنگاه صنف سوم را فرمود:بدتر از اين افراد، مردمان بد زبان فحاش تهمت زن و آبرو برند .اينجا ديگر حضرت توقف كرد، يعنى بدتر از اينها ديگر وجود ندارد.
پس معناى دوم آيه اين است كه آنان كه دوست دارند نسبتهاى زشت-كه خود نسبت زشت هم خودش زشتى استدرباره اهل ايمان شايع شود بدانند كه براى آنها عذاب دردناكى است.
بعد مىفرمايد: «فى الدنيا و الاخرة» در دنيا و آخرت عذابشان دردناك است، يعنى خدا اينها را نه تنها در آخرت عذاب مىكند بلكه در دنيا هم عذاب مىكند.
مساله مكافات يك مسالهاى است.چنين چيزى به ما نگفتهاند كه هر گناهى عقوبتى در اين دنيا دارد، نه، خيلى از گناهان است كه اصلا در اين دنيا عقوبتى ندارد، ولى هر گناهى در آن دنيا عقوبت دارد، اما خدا از بعضى گناهان در همين دنيا هم نخواهد گذشت.
يكى از آن گناهانى كه در همين دنيا عكس العمل دارد-كه مىتوانيد آن را تجربه كنيد!-گناه تهمت زنى و آبروبرى است.آنكه تهمتبه ناحق مىزند، به هر حال در يك روزى گرفتارش خواهد شد حال يا يك كسى مثل خودش به او تهمت ناحق خواهد زد و يا به شكلى آن شخص رسوا و مفتضح خواهد شد.
«و الله يعلم و انتم لا تعلمون» خدا مىداند و شما نمىدانيد.
مىخواهد بگويد مطلب خيلى بزرگ است، خدا مىداند كه اين كار چقدر بزرگ است و شما نمىدانيد!
«و لو لا فضل الله عليكم و رحمته و ان الله رؤوف رحيم» اگر نبود فضل و رحمت الهى و اگر نبود كه خدا مهربان و رؤف است، به حكم اين غفلتى كه كرديد، عذاب بزرگى به شما مىرسيد، ولى فضل الهى مانع شد، يعنى اين غفلتى كه كرديد و بلندگوى منافقين شديد، شما را مستحق يك عذاب بزرگ در دنيا كرده بود كه اصلا جامعه شما از هم بپاشد ولى فضل و رحمت الهى مانع شد.
باز تاكيد ديگرى مىكند:
«يا ايها الذين امنوا لا تتبعوا خطوات الشيطان و من يتبع خطوات الشيطان فانه يامر بالفحشاء و المنكر»
اى اهل ايمان گام جاى گام شيطان نگذاريد، دنبال شيطان نرويد.
اگر بگوييد ما كه شيطان را نمىشناسيم و او را نمىبينيم از كجا بفهميم گام جاى گام شيطان مىگذاريم؟ اين ديگر ديدن نمىخواهد.شيطان را از وسوسههايش بشناسيد.آنجا كه شما مىبينيد يك وسوسهاى در قلب شما پيدا شد كه شما را به يك عمل زشت و به يك عمل منكر و ناپسند دعوت مىكند بدانيد كه [جاى] پاى شيطان است، شيطان جلو افتاده و به شما مىگويد: «بيا» . آن وسوسه، «بيا» ى شيطان است.نمىخواهد[شيطان را]به چشم ببينى، به دل ببين «و من يتبع خطوات الشيطان» آن كه گام در جاى گامهاى شيطان مىگذارد بايد بداند «فانه يامر بالفحشاء و المنكر» شيطان دعوت به كارهاى زشت و ناپسند مىكند.
«و لو لا فضل الله عليكم و رحمته» بار ديگر مىگويد:اى مسلمين!در زمان پيغمبر در يك پرتگاهى قرار گرفتيد كه اگر فضل و رحمتخدا نبود-آنهم به خاطر پيغمبر-جامعه شما چنان سقوط كرده بود كه نجات پيدا نمىكرديد.همه اينها براى اين است كه بدانيد اگر در زمانهاى بعد نظير اين قضيه رخ داد و مساله شايعه سازى عليه مسلمين زياد شد بدانيد كه سقوط خواهيد كرد و بدبختخواهيد شد(همانطورى كه ما امروز هستيم).
«و لو لا فضل الله عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا» اگر فضل الهى نبود يكى از شما پاك از آب درنمىآمد
«و لكن الله يزكى من يشاء و الله سميع عليم»
اين خداست كه هر كس را كه بخواهد و مستحق بشناسد، از گناه تزكيه مىكند، خدا شنوا و عالم است.
آيه ديگر باز مربوط به همين قضيه است.اما در دنبال قضيه يك مطلب ديگرى است:
«و لا ياتل اولوا الفضل منكم و السعة ان يؤتوا اولى القربى و المساكين و المهاجرين فى سبيل الله و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم و الله غفور رحيم»
آيه به يك جريان تصريح مىكند و آن اين است كه بعضى از مسلمين كه به تعبير قرآن «اولو الفضل» بودند[از انفاق خوددارى كردند].مقصود از «فضل» در اينجا ثروت و مال است، «اهل فضل بودند» يعنى متمكن بودند.
كلمه «فضل» در اصطلاح امروز ما فقط به فضل علمى گفته مىشود.ما امروز اگر بگوييم فلان كس فاضل است، يعنى مرد عالمى است، «او از فضلاست» يعنى از علماست، صاحب معلومات و فضل است.
ولى در قرآن به مال و ثروتى كه از راه مشروع به دست آمده باشد كلمه «فضل» اطلاق شده است (5) .از جمله در سوره جمعه مىفرمايد:وقتى از نماز فارغ شديد «و ابتغوا من فضل الله» (6) دنبال فضل الهى برويد، يعنى دنبال كسب و كار و تجارت و درآوردن پول از راه مشروع برويد.
قرآن مىفرمايد:ثروتمندانى كه از راه مشروع صاحب مال و ثروت شدند و صاحب سعه و صاحب تمكن هستند قسم نخورند كه كمكشان را قطع مىكنند.
بعضى از مسلمين كه متمكن و ثروتمند بودند، به بعضى از مسلمين كه يا از مهاجرين و مساكين و يا از خويشاوندان خودشان بودند كمك مالى مىكردند، بعد در يك جريانى-ظاهرا در همين جريان افك بوده-از اينها بدى ديدند و لذا ناراحتشدند و گفتند: عجب!ما به خاطر رضاى خدا به اينها كمك مىكنيم و اينها از كمك ما سوء استفاده مىكنند و مرتكب گناه مىشوند، ما به اينها كمك مىكنيم و اينها شايعه مىسازند، دروغ جعل مىكنند.
تصميم گرفتند آنچه را به طور مداوم به اين فقرا و مساكين-كه در قضيه افك شركت كرده بودند-مىدادند، قطع كنند.قسم خوردند و سوگند ياد كردند كه ما ديگر به اينها كمك نخواهيم كرد.
ولى قرآن به مساله وحدت مسلمين بيش از هر چيزى اهميت مىدهد.
با اينكه در اينجا قضيه افك و تهمتبزرگ پيش آمده بود و عموم مسلمين هم اشتباه كردند، قرآن فقط در مقام اصلاح اشتباه گذشته است، به عامه مسلمين مىگويد شما خيلى اشتباه كرديد كه بلندگوى يك جمعيتبه هم وابسته شديد، و بعد كه بعضى تصميم مىگيرند كمك مالىشان را قطع كنند، چون اين قطع كمك مالى سبب مىشود آن دسته كه جدا شدند، براى هميشه جدا شده باشند، مىفرمايد:
در عين حال گذشت داشته باشيد و از اينها بگذريد و عفوشان كنيد: «و لا ياتل اولوا الفضل منكم و السعة...» قسم نخورند متمكنان و ثروتمندان شما كه كمكشان به آن دسته از خويشاوندانشان يا مهاجرين و يا مساكين و فقرا را-كه تاكنون به آنها كمك مالى مىكردند-قطع مىكنند، باز هم كمك بدهند.
«و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم» عفو كنند، بگذرند، گذشت داشته باشند، آيا دوست نداريد خدا از خودتان بگذرد؟ اين آيه كه نازل شد آن گروهى كه تصميم داشتند كمكهاى خود را قطع كنند، گفتند ديگر كمكمان را قطع نمىكنيم.
اسلام هم دين شمشير است و هم دين محبت
اينجا يك نكته است كه بايد عرض كنم:اشخاصى كه با منطق اسلام آشنا نيستند و به آن وارد نيستند، غافلند كه اسلام منطق محبت را در جاى خود در حد اعلى به كار برده است.
مسيحيها منتشر كرده و مىكنند كه دين مسيح، دين محبت است، دين نيكى كردن و گذشت است، چرا؟مىگويند چون حضرت مسيح گفته است اگر كسى به يك طرف صورتتسيلى زد آن طرف ديگر را جلو بياور، بگو به اين طرف هم بزن، اما دين اسلام دين خشونت است، دين سختگيرى است، دين شمشير است، دينى است كه به هيچ وجه گذشت در آن وجود ندارد، محبت در آن وجود ندارد.روى اين قضيه، مسيحيها خيلى تبليغ كردهاند و مرتب تبليغ مىكنند.
اين اشتباهى استبسيار بزرگ. اسلام هم دين شمشير است و هم دين محبت، هم دين خشونت است و هم دين نرمى.
خشونت را در جاى خود تجويز مىكند و نرمى را در جاى خود، و عظمت و اهميت اسلام به همين است.
اگر اسلام اينچنين نمىبود، يعنى اگر نمىگفت «زور را با زور جواب بدهيد، منطق را با منطق جواب بدهيد، در مورد محبت، محبت كنيد و حتى در جايى در مورد بدى هم محبت كنيد» آنوقت قبولش نداشتيم.
اسلام هرگز نمىگويد اگر يك قلدر به يك طرف صورتتسيلى زد، آن طرف ديگر را بياور.
مىگويد: «فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم» (7)
آنكه به شما تجاوز مىكند، به همان اندازه حق داريد تجاوز او را جواب دهيد.اگر چنين نگفته بود، در آن نقص بود.
دين مسيح، به همين دليل يك دين غير عملى از آب درآمده كه اتباع آن خونخوارتر از همه مردم دنيا از آب درآمدند.
همانهايى كه روزى عليه اسلام تبليغ مىكردند و انجيل را به دست مىگرفتند كه اين كتاب، كتاب محبت است، امروز مىبينيم هر روز دهها تن «محبت» روى ويتنام مىريزند (8) !
اينها همان محبتى است كه انجيل به آنها گفته است!اين محبتها به صورت بمبها و حتى بمبهاى ناپالم درآمده است كه همين قدر كه فرود آمد بچهها و پيرها و زنها آتش مىگيرند.
اسلام در درجه اول، محبت را به كار مىبرد، آنجا كه محبت مفيد نبود، ديگر ساكت نمىنشيند.گفت: «چون پند دهند نشنوى، بند نهند» .
على(ع)درباره پيغمبر اكرم(ص)مىفرمايد:
«طبيب دوار بطبه قد احكم مراهمه و احمى مواسمه» (9) طبيب سيار است، طبيبى كه در يك دستش مرهم است و در دست ديگرش ابزار جراحى، آنجا كه با مرهم مىشود معالجه كرد، مرهم مىگذارد و آنجا كه مرهم مفيد نيست، كارد و چاقو به كار مىبرد، ابزار داغ كردن به كار مىبرد، از هر دو استفاده مىكند، هم از درشتى و هم از نرمى.
سعدى خوب مىگويد:
درشتى و نرمى به هم در به است چو رگزن كه جراح و مرهم نه است
و اين عين مضمونى است كه على(ع)فرموده است... (10)
صحبت دعوت به خداست.بعد مىفرمايد: «ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم» (11)
اى پيغمبر-كه وظيفه تو دعوت به راه خداست-بدان كه نيكى و بدى يك وزن ندارد، حتى [بديها]با هم، هم وزن نيستند و نيكيها هم با هم، هم وزن نيستند، تو بديها را با بهترين نيكيها دفع كن: « ادفع بالتى هى احسن » ديگران بدى مىكنند، تو نيكى كن.بعد خصلتى روانى را ذكر مىكند، مىگويد آنگاه كه دشمن بدى مىكند و در مقابل بدى او نيكى مىكنى، مىبينى خاصيت نيكى كردن در مقابل بدى، خاصيت كيمياست، يعنى قلب ماهيت مىكند، يكوقت مىبينى همان كه دشمن سرسخت تو بود قلب ماهيتشد و به يك دوست مهربان تبديل شد.
چه كسى مىگويد اسلام به محبت دستور نمىدهد؟!چه كسى مىگويد اسلام دين محبت نيست؟!اسلام دين محبت است، ولى آنجا كه محبت كارگر نيست ديگر سكوت نمىكند، آنجاست كه خشونتبه كار مىبرد، شمشير به كار مىبرد.
شما در تاريخ زندگى پيغمبر اكرم(ص)، در تاريخ زندگى امير المؤمنين(ع)و ساير ائمه اطهار(ع)داستانهاى زيادى درباره «ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم» مىبينيد.اگر در مقابل بدى نيكى كنيد خاصيتش را مىبينيد، خاصيتش اين است كه دشمن را تبديل به دوست مىكند.
در دعاى «مكارم الاخلاق» تعبيرات عجيبى هست:خدايا به من توفيق بده آن كسى كه به من فحش مىدهد من به او حرف خوب بگويم، آن كسى كه قطع رحم مىكند من در مقابل صله رحم كنم، آن كسى كه پشتسر من بدگويى مىكند من پشتسرش خوب بگويم.
جملههاى زيادى است.
خواجه عبد الله انصارى هم تعبير شيرينى دارد، مىگويد بدى را بدى كردن سگسارى است(كار سگها هم چنين است.يك سگ، سگ ديگر را گاز مىگيرد، او هم گاز مىگيرد. اگر كسى به انسان بدى كرد و او هم بدى را با بدى جواب داد، هنرى كه كرده، كار سگها را انجام داده است.اگر انسان سگى را بزند فورا برمىگردد و پاى او را مىگيرد).خوبى را خوبى كردن، خرخارى است(يعنى اگر كسى به آدم خوبى كند و در مقابل خوبى او خوبى كند خيلى هنر نكرده است.يك الاغى مىآيد شانه الاغ ديگر را با دندانش مىخاراند، او هم فورا شانه اين را مىخاراند.اين مقدار را كه خوبى را بايد با خوبى جواب داد و در مقابل خوبى بايد خوبى كرد الاغ هم مىفهمد)، اما بدى را نيكى كردن(در مقابل بدى خوبى كردن)كار خواجه عبد الله انصارى است.
مىفرمايد: « و لا ياتل اولوا الفضل منكم و السعة ان يؤتوا اولى القربى و المساكين و المهاجرين فى سبيل الله » متمكنين قسم نخورند، غيرت دينىشان اينجا به جوش نيايد، آنها بدى كردند ولى شما در مقابل بدى خوبى كنيد، قسم نخورند كه از كمك مالى به خويشاوندانشان يا مسكينها يا مهاجرينى كه در راه خدا مهاجرت كردند[صرف نظر مىكنند]به خاطر اين كار بدى كه كردند و در اين تهمتشركت كردند
«و ليعفوا و ليصفحوا» عفو كنند، گذشت داشته باشند «الا تحبون ان يغفر الله لكم» آيا دوست نداريد كه خدا شما را بيامرزد؟(چه تعبير عجيبى است!)اى بشرها، از گناه يكديگر بگذريد،
زيرا خودتان گنهكاريد و اميد داريد خدا از گناهان شما بگذرد، آنچه را كه انتظار داريد خدا درباره شما رفتار كند درباره بندگان خدا رفتار كنيد، سختگير نباشيد، تا ممكن است گنهكاران را از راه خوبى[كردن]معالجه كنيد، آنجا كه ممكن نشد، از راه مجازات و سختگيرى[وارد شويد]، خداوند آمرزنده و مهربان است، شما هم مهربان و با گذشتباشيد.
از جمله ملكات مستحسنه ائمه اطهار(عليهم السلام)اين بود كه برده زياد مىخريدند و مدتى اين بردهها را در خانه خودشان نگه مىداشتند، چون فلسفه بردگى در اسلام اين است كه بردگان دورهاى را(از دوره كفر تا دوره آزادى)بگذرانند و يك دالانى را طى كنند كه تحت تربيت افراد مسلمان باشند، و از اين ناحيه، اسلام بسيار بهرههاى انسانى خوبى گرفته است.
ائمه اطهار(ع) يكى از كارهاشان همين بود-چون يكى از مصارف زكات اين است كه برده بخرند و آزاد كنند-اما نه اينكه بردهاى را كه هيچ تربيت اسلامى پيدا نكرده از اين طرف بخرند و از آن طرف آزاد كنند، بلكه اگر بردهاى قبلا تربيت اسلامى پيدا كرده كه چه بهتر، و اگر اينطور نيست مدتى در يك خانواده واقعا مسلمان نگهداريش كنند تا آداب و اخلاق اسلامى را عملا بياموزد و بعد آزادش كنند.
ائمه اطهار اين كار را زياد مىكردند و بردگان در مدتى كه در خانه آنها بودند با حقيقت و ماهيت اسلام آشنا مىشدند و مسلمانهاى بسيار اصيل از آب درمىآمدند.
بردگان زيادى در خانه امام زين العابدين(ع)بودند.در طول سال كه بردگان خطا مىكردند و كار بدى مىكردند امام(ع)در يك دفترى اينها را يادداشت مىكرد تا اينكه روز آخر(يا شب آخر)ماه رمضان امام(ع)همه بردگانشان را جمع مىكرد و خود در وسط مىايستاد، دفتر را مىآورد، رو مىكرد به آنها و مىفرمود:فلانى يادت هست در فلان وقت چنين جرمى را مرتكب شدى؟مىگفت:بله، [و به هر كدام خطاهايشان را متذكر مىشد و]بعد مىفرمود: «خدايا اينها كه زير دست من بودند، نسبتبه من بدى كردند و من كه بنده تو هستم از همه اينها گذشتم.خدايا من بنده تو هستم و در درگاه تو مقصرم.خدايا از اين بنده مقصر خودت بگذر» و همه آنها را در راه خدا آزاد مىكرد.اين است كه اصل اول در اسلام «گذشت» است.
بله، اسلام در مسائل اجتماعى نمىگذرد، چون اين گذشت، مربوط به شخص نيست، مربوط به فرد نيست، مربوط به اجتماع است.
مثلا يك كسى دزدى كرده است.مجازات دزد ستبريدن است.صاحب مال نمىتواند بگويد من گذشتم.تو بگذرى، اجتماع نمىگذرد، حق تو نيست، حق اجتماع است.
در حديث است كه روزى امير المؤمنين على(ع)-طبق عادتى كه در ايام خلافت داشت كه خود تنها مىرفت و حتى در جاهاى خلوت مىرفت و شخصا اوضاع و احوال را تفتيش مىكرددر يكى از كوچه باغهاى كوفه راه مىرفت، يكوقت فريادى شنيد: الغوث!الغوث! به فريادم برسيد!به فريادم برسيد!معلوم بود جنگ و دعوايى است.به سرعتبه طرف صدا دويد.
دو نفر با هم زد و خورد مىكردند.يكى ديگرى را مىزد.تا امام رسيد دعواى اينها تمام شد (شايد هم امام عليه السلام آنها را صلح داد).معلوم شد آن دو نفر با هم رفيق هستند.وقتى امام خواست ضارب را جلب كند و ببرد، مضروب گفت من از او گذشتم.امام فرمود:بسيار خوب تو گذشتى، اين حق خصوصى خودت است، از حق خودت گذشتى، اما يك حقى هم سلطان دارد، يعنى يك حقى هم حكومت دارد و يك مجازاتى هم حكومتبايد بكند، اين را ديگر تو نمىتوانى بگذرى [زيرا]به تو مربوط نيست.
از حق عمومى نمىتوان گذشت، بر خلاف حق خصوصى
غرضم اين است كه از حق عمومى نمىتوان گذشت و در موارد حق عمومى، اسلام هم نمىگذرد اما در حقوق خصوصى [مىتوان گذشت.]اينكه يك كسى كه به يك فرد مجرم و گنهكار كمك مىكرده بخواهد كمك خود را قطع كند اين يك مساله خصوصى است، ولى تو به اندازه خودت عفو كن و ترتيب اثر نده.اين است كه قرآن باز دستور به عفو و گذشت مىدهد و مىخواهد تا حد امكان از راه محبت و نيكى جبران كند.حال به آيه بعد مىپردازيم.
من خيال نمىكنم در قرآن به اندازهاى كه روى موضوع تهمت -مخصوصا تهمت زدن به زنان-تاكيد شده، درباره موضوع ديگرى تاكيد شده باشد:
«ان الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنيا و الاخرة و لهم عذاب عظيم»
آنان كه به زنان عفيف غافل تهمت مىزنند(زن غافل يعنى بىخبر از همه جا كه در خانه خود نشسته)، در دنيا و آخرت مشمول لعنت الهى هستند و براى اينها عذاب بزرگى است
«يوم تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون»
آن روزى كه زبانها و دستها و پاهاى آنان عليه ايشان به اعمالى كه مرتكب شدهاند شهادت مىدهند.
عالم آخرت زنده است
اين يك منطقى است در قرآن كه جايش اينجا نيست كه درباره آن[به تفصيل]صحبت كنم. قرآن در كمال صراحت مىگويد:
عالم آخرت، زنده است، همه چيز عالم آخرت زنده است و در آن دنيا هر چيزى و هر عضوى بر هر عملى كه مرتكب شده است، گواهى مىدهد:دست گواهى مىدهد من چه كردم، پا گواهى مىدهد من چه كردم، چشم و گوش هر يك گواهى مىدهند من چه كردم، پوستبدن-كه حديث است كه كنايه از عورت است-گواهى مىدهد من چه كردم، به زبان مهر مىزنند:اى زبان!تو ساكتباش، بگذار خود اعضا و جوارح حرف بزنند، زبان هم[فقط]به گناهانى كه خودش مرتكب شده است گواهى مىدهد.
قرآن مىفرمايد:در روزى كه زبانهاى اين افراد(چون گناه اينها گناه زبان بوده)و دستها و پاهايشان عليه ايشان به همان اعمالى كه مرتكب شدند گواهى مىدهند «يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق» چنين روزى كه خدا آن جزاى حقى را كه بايد به اينها برسد، به طور كامل به آنان مىدهد.
اگر زنى-العياذ بالله-فاسد و دامن آلوده از آب دربيايد شرافت مرد لكه دار مىشود ولى خودتان مىدانيد كه اگر مردى آلوده شود، به شرافت زن آنقدرها صدمه نمىزند، بلكه[اصلا]صدمه نمىزند.
اين خود يك رمز روانى خاصى دارد.من در يك سلسله مقالاتى كه چند سال پيش در يكى از مجلات زنانه راجع به حقوق زن-عليه مطالب خود آن مجله-نوشتم راز اين مطلب را بيان كردم، و بسيارى از دستورهاى اسلام بر اساس همين مطلب است.
اگر زنى آلوده شد، مرد ديگر نمىتواند ادعاى شرافت كند، ولى چقدر زنان پاكى هستند كه شوهرشان آلوده هستند، هيچوقت مردم آن زن را آلوده حساب نمىكنند، مىگويند شوهرش آلوده استبه او چه كار؟شوهرش كثيف استبه او چه كار؟اين يك مطلب.
مطلب دوم اين است كه زن در جهات عفتى، ناموس مرد است، ولى در جهات شخصى و فردىاش به مرد ارتباط ندارد، يعنى اگر زنى-العياذ بالله-در مسائل عفت آلوده باشد دامن مرد آلوده مىشود، ولى اگر در زنى نقصى باشد، اين، نقص مرد نيست.مثلا اگر زنى مؤمن نباشد و در باطن كافر يا منافق باشد، اين به مرد ارتباطى ندارد و لهذا قرآن هم به زن نوح و زن لوط مثل ذكر مىكند.
هر دوى اينها پيغمبر بودند در حالى كه زنهاى اينها مؤمنه نبودند و وابسته به مخالفين ايشان از نظر فكر و عقيده بودند.
اينجا قرآن مىگويد: «خبيثات مال خبيثين است» زنهاى ناپاك مال مردان ناپاك است و زنان پاك مال مردان پاك است،
و اين ناظر به پاكى ناموسى است:مرد ناپاك غيرت را از دست مىدهد و زن ناپاك را مىپذيرد و ناراحت نيست كه زنش ناپاك باشد،
ولى مرد پاك امكان ندارد كه زن ناپاك را بپذيرد. اين است كه طبعا يك نوع انتخاب صورت مىگيرد:پاكها سراغ پاكها مىروند و ناپاكها سراغ ناپاكها.
اين امر قانون شرعى و بيان حكم شرعى نيست، بلكه قرآن يك قانون طبيعى را بيان مىكند:طبعا اينطور است كه پاكها سراغ پاكها مىروند و ناپاكها سراغ ناپاكها.
شما ببينيد جوانان پاك دنبال دخترهايى مىروند كه اين دخترها پاك باشند، و دخترهاى پاك هم شوهر پاك را مىپسندند، اما يك جوان آلوده و كثيف هيچ اهميت نمىدهد كه با يك دخترى ازدواج كند كه دهها جوان ديگر-به اصطلاح خودشان-او را «تجربه» كردهاند.روح كثيف يك مرد كثيف، يك زن كثيف را مىپسندد و روح كثيف يك زن كثيف، يك مرد كثيف را مىپسندد، ولى روح پاك يك مرد پاك، زن پاك را براى خود انتخاب مىكند و روح پاك يك زن پاك، مرد پاك را انتخاب مىكند...
شما درباره پيغمبر و ناموس پيغمبر داريد چه حرفى مىزنيد؟! محال و ممتنع است كه چنين ناپاكيهايى در خاندان يك پيغمبر راه پيدا كند.
كفر ممكن است در خاندان يك پيغمبر راه پيدا كند يا پسر يك پيغمبر كافر بشود، ولى فسق محال است.
و صلى الله على محمد و اله الطاهرين.
پىنوشتها:
1- حجرات / 12
2- [خواننده محترم توجه دارد كه سخنرانى در زمان رژيم فاسد پهلوى ايراد شده است.]
3- [به معنى طرحريزى].
4- آيات قرآن اساسا اينطور نازل شده كه گاهى يك معنى، دو معنى، سه معنى درست - و بيشتر - در آن واحد از آن استنباط مىشود.
5- شنيدم در اردكان يزد به همين اصطلاح صحبت مىكنند، وقتى مىگويند: «فلانكس از فضلاست» يعنى از ثروتمندان است.
6- جمعه/10.
7- بقره/194.
8- [سخنرانى در سالهاى جنگ ويتنام ايراد شده است.]
9- نهج البلاغه، خطبه 106.
10- [افتادگى از نوار است.]
11- فصلت/34.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 72]
-
گوناگون
پربازدیدترینها