واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: كشتي نوح نبي(ع) و تاريخ تمدن
ثالثاً فرض مي كنيم آنچه در علوم در اين زمينه آمده است بيش از حد فرضيه است و از نظر علوم قطعي است و هم فرض مي كنيم كه ممكن نيست شرايط طبيعي به صورتي فراهم شود كه ماده مراحلي را كه در شرايط ديگر، كند و بطيء طي مي كند در آن شرايط، سريع و تند طي كند و از نظر علم قطعي است كه انسان اجداد حيواني داشته است. آيا ظواهر مذهبي غير قابل توجيه است؟(1)
كاملاً روشن است كه استاد شهيد در پي اثبات اين حقيقت هستند كه به فرض اثبات فرضيه ي تكامل هرگز نمي توان آن را به عنوان دليلي بر رد نظريه ي الهيون و انكار وجود خداوند مورد استفاده قرار داد، چرا كه:
اصل تكامل، بيش از پيش دخالت قوه اي مدبر و هادي و راهنما را در وجود موجودات زنده نشان مي دهد و ارائه دهنده ي اصل غائيت است.(2) اما همان طور كه گفتيم، تفكر امروز غربي همواره به اين جهت گرايش دارد كه با استناد حوادث و وقايع به علل و اسباب مادي آنها وجود خداوند و عالم امر را انكار كند، حال آنكه استناد حوادث و وقايع به علل و اسباب مادي وقوع آنها هرگز بدين معنا نيست. اگر به فرض ما فرضيه ي جهش را در سير تكاملي جانداران بپذيريم، اين جهش خود بهترين دليلي است كه مي توان براي احاطه عالم امر بر دنياي مادي ارائه داد، هر چند كه ما با دلالت آيات مباركه اي كه به دو اصل «تقدير» و «هدايت» در آفرينش جهان اشاره دارد ـ الذي خلق فسوي و الذي قدر فهدي(3) ـ با يقين كامل معتقديم كه جهان آفرينش در باطن و جوهره ي خويش حركتي غايي و هدايت شده را به جانب غايت خويش كه وجود مقدس الله است طي مي كند و اگر تكاملي تدريجي در جهان اتفاق مي افتد نيز ناشي از همين حركت جوهري است. جهش يك تغيير دفعي است و اعتقاد به اينكه اين تغيير دفعي خودبه خود و تصادفاً رخ مي دهد درست مثل اعتقاد داشتن به خلق الساعه است؛ اگر اعتقاد داشتن به خلق الساعه (يعني خلقت از عدم) خرافه است، اعتقاد داشتن به اينكه خودبه خود و تصادفاً نوعي از موجودات با جهش بيولوژيك به نوعي ديگر تبدل و تطور پيدا كند همان قدر خرافه است. اگر چه براي ما كه به مشيت مطلقه ي خداوند و رحمانيت و خلاقيت و رزاقيت و صمديت او معتقديم، هيچ تغيير و تبدلي ـ اعم از اينكه دفعي يا تدريجي باشد ـ نمي تواند
خودبه خودي و تصادفاً اتفاق بيفتد و از جانب ديگر، معتقديم كه عالم دنيا عالم اسباب است و مشيت خداوند در اين عالم همواره از طريق اسباب و وسائل متناسب آن اتفاق مي افتد و معجزات نيز، هر چند خارق العاده هستند، اما از اين قاعده ي كلي خارج نيستند.
در كتابي كه اخيرا با نام «... و جهان واژگون شد»(4) در ايران منتشر شده است(5)، نويسنده در جهت اشاعه ي تفكر الحادي سعي دارد كه وقايع معجزه آساي هجرت بني اسرائيل از مصر را به علل و اسباب مادي بازگرداند و از اين طريق الهيون را خلع سلاح كند. او در عرصه ي يك تراژدي فضايي كه الحق بسيار خوب تصوير و توجيه شده است سياره ي زهره را ـ كه در آن روزگار ستاره ي دنباله داري متعلق به سياره ي مشتري با دوره ي تناوب 52 سال بوده است ـ با كره ي زمين برخورد مي دهد. اين برخورد درست همزمان با بعثت حضرت موسي(ع) و هجرت بني اسرائيل از مصر اتفاق مي افتد. او مي خواهد اثبات كند كه همه ي معجزات حضرت موسي(ع) اعم از خون شدن آب نيل، بارش خاكستر، شكافته شدن دريا و... وقايعي است كه از برخورد تصادفي ستاره ي دنباله دار زهره با كره ي زمين حادث شده است، حال آنكه به فرض محال اگر هم اينچنين باشد، باز هم تفاوتي نمي كند. چگونه است كه اين تراژدي فضايي درست در هنگامي اتفاق مي افتد كه حضرت موسي(ع) مي خواهد بني اسرائيل را از مصر هجرت دهد؟ و چگونه است كه اين برخورد فضايي، به تصريح خود نويسنده، به نفع بني اسرائيل و عليه فرعون و لشكريانش عمل مي كند؟ اگر اين تراژدي فضايي به فرض محال حقيقت داشته باشد، باز هم پر روشن است كه دستي قدرتمند با قدرت مطلقه ي خويش همه ي اين وقايع شگفت انگيز فضايي را در جهت تأييد پيامبر خويش تنظيم كرده است و در سراسر داستاني كه اين دانشمند غربي تصوير كرده نيز اين نظم شگفت انگيز و معجزه آسا كه از يك قدرت نامحدود ماورايي منشأگرفته است به روشني مشهود است.
با ذكر خلاصه اي از فرمايش حضرت علامه طباطبائي(ره) در باب خلقت انسان نخستين اين فصل را كه به مثابه حاشيه اي بر دو فصل گذشته ارائه شده است، پايان مي دهيم:
در تفسير سوره ي نساء گفتاري در اين معنا گذشت، و گفتار ما در اينجا به منزله ي تكميل همان بحث است، در آنجا گفتيم كه آيات كريمه ي قرآن ظاهر قريب به صريح است در اينكه بشر موجود امروزي ـ كه ما افرادي از ايشانيم ــ، از طريق تناسل منتهي مي شوند به يك زن و شوهر معين، كه قرآن نام آن شوهر را آدم معرفي كرده، و نيز صريح است در اينكه اين اولين فرد بشر و همسرش از هيچ پدر و مادري متولد نشده اند، بلكه از خاك يا گل يا لايه يا زمين ـ به اختلاف تعبيرات قرآن ـ خلق شده اند.
چيزي كه هست آيات قرآني بيان نكرده كه چگونه آدم از زمين خلق شد، آيا در خلقت او علل و عوامل خارق العاده دست داشته؟ و آيا خلقتش به تكوين الهي آني بوده، بدون اينكه مدتي طول كشيده باشد پس جسد ساخته شده ي از گل، مبدل به بدني معمولي و عادي و داراي روح انساني شده؟ يا آنكه در زمانهايي طولاني اين دگرگوني صورت گرفته، و استعدادهايي يكي پس از ديگري در او تبدل يافته، و نيز صورتهايي يكي پس از ديگري بخود گرفته، تا آنكه استعدادش براي گرفتن روح انساني به حد كمال رسيده، آنگاه آن روح در او دميده شده است، و كوتاه سخن، نظير نطفه ي در رحم علل و شرايطي يكي پس از ديگري در او اثر كرده است؟ هيچ يك از اين احتمالات در قرآن كريم نيامده.
تنها روشن ترين آيه اي كه درباره ي خلقت آدم در قرآن ديده مي شود آيه ان مثل عيسي عند الله كمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون(6) است، چون اين آيه ي شريفه در پاسخ از احتجاج مسيحيان بر پسر بودن عيسي براي خدا نازل شده، مسيحيان احتجاج مي كردند به اينكه او بدون پدري از جنس انساني، به دنيا آمده، و حال آنكه هر كس به دنيا بيايد از پدري متولد مي شود، پس پدر عيسي بايد خدا باشد، آيه ي شريفه در پاسخ آنان مي فرمايد: صفت عيسي (عليه السلام) مانند صفت آدم است، كه خداي تعالي او را از خاك زمين خلق كرد، بدون اينكه پدري داشته باشد، كه از نطفه ي او متولد شود؛ پس چرا مسيحيان نمي گويند آدم پسر خدا است.
و اگر مراد از خلقت از خاك، منتهي شدن خلقت آدم به خاك باشد، همانطور كه همه جانداران متولد از نطفه نيز خلقتشان منتهي به زمين مي شود، در اين صورت معناي آيه چنين مي شود: كه صفت عيسي كه پدر ندارد مانند صفت آدم است كه خلقتش منتهي به خاك مي شود، همچنان كه همه مردم نيز چنينند.
و معلوم است كه در اين صورت ديگر آدم خصوصيتي ندارد، تا به خاطر آن عيساي بدون پدر را با وي مقايسه كنند، و در نتيجه آيه ي شريفه بي معنا مي شود، يعني احتجاج عليه نصاري و پاسخ به دليل آنان نمي شود.
با اين بيان روشن مي گردد كه تمامي آيات قرآني كه از خلقت آدم از تراب، و يا گل يا امثال آن خبر مي دهد، همه بر مدعاي ما دلالت مي كند، يعني مي فهماند كه خلقت او آني، و بدون گذشت زمان، و بدون پدر و مادر بوده، وگرنه همان طور كه گفتيم ديگر براي آدم خصوصيتي نمي ماند، كه تنها خلقت او را به رخ ما بكشد، و بفرمايد من او را از خاك يا گل خلق كرده ام؛ چون در اين صورت تمامي حيوانات و انسانها نيز خلقتشان به گل و خاك منتهي مي شود.(7)
سپس علامه طباطبائي به شبهاتي كه در اين باره وجود دارد يكايك جواب كافي عنايت مي فرمايند كه براي پرهيز از اطناب كلام از ذكر آن خودداري مي كنيم.
نوح نبي (ع) و تاريخ تمدن
و لقد ارسلنا نوحاً الي قومه فلبث فيهم الف سنه الاخمسين عاماً فاخذهم الطوفان و هم ظالمون فانجيناه و اصحاب السفينه و جعلناها ءايه للعالمين(8)
گزارش باستان شناسي مجله ي ماهانه ي «اتفاد نيزوب» شوروي درباره ي كشتي نوح(ع)، شماره ي تشرين دوم سال 1953، يكي از نشانه هاي روشن اين مدعاست كه كتب تاريخ نه بر اساس حقايق كه بر مبناي اعتقادات غير واقعي مورخين عصر جديد نگاشته شده اند و متأسفانه اين مجعولات را در سراسر جهان به عنوان حقايقي مسلم در مدارس و دانشگاه ها تدريس مي كنند. تاريخ هاي مدون از يك سو تاريخ ستمگري هاي پادشاهان است و از سوي ديگر، تاريخ يك مبارزه ي خيالي بين بشر و طبيعت براي رفع فقر و گرسنگي، و در اين ميان آنچه كه به طور كامل مورد غفلت و فراموشي قرار گرفته، راه و تاريخ انبيا و مبارزات عدالت خواهانه ي مؤمنيني است كه براي گسترش توحيد و اقامه ي قسط و عدل در ميان انسان ها قيام كرده اند، حال آنكه اگر با چشم حقيقت بين بنگريم، در تمام طول تاريخ زندگي بشر بر كره ي زمين آنچه كه بيشترين تأثير را در حيات ظاهري و باطني انسان باقي گذاشته و بيشتر از همه عوامل ديگر مستحق بحث و تحقيق است، راه انبيا و مبارزات آنهاست.
در گزارش مجله ي «اتفاد نيزوب» آمده است: هنگاميكه باستان شناسان روسي در منطقه اي معروف به «وادي قاف» مشغول حفاري و جستجوي آثار باستاني بودند در اعماق زمين به چند پاره تخته اي قطور و پوسيده اي برخوردند كه بعدا معلوم شد اين تخته ها قطعات جدا شده از كشتي نوح بوده و بر اثر تحولات دريائي و زميني در طول حدود 5000 سال همچنان در دل زمين باقي مانده است برخورد باين تخته ها نظر محققين باستان شناس را آنچنان بخود جلب نمود، كه دو سال ديگر به كنجكاوي و تعقيب عمليات حفاري خود پرداخته و بالاخره در همان منطقه بيك قطعه تخته ديگري برخوردند كه بصورت لوحي طبق كليشه زير چندين سطر كوتاه از كهن ترين و ناشناخته ترين خطوط بر روي آن منقوش بود.اما بسيار شگفت آور بود كه اين تخته لوح بدون اينكه پوسيده يا محجر شده باشد آنچنان سالم و دست نخورده باقي مانده كه هم اكنون در موزه ي آثار باستاني مسكو در معرض ديد توريستها و تماشاگران خارجي و داخلي است.
بر اثر اين اكتشاف اداره كل باستان شناسي شوروي براي تحقيق از چگونگي اين لوح و خواندن آن، هيئتي مركب از هفت نفر از مهمترين باستان شناسان و اساتيد خطشناس و زبان دان روسي و چيني را مأمور تحقيق و بررسي نموده كه نام آنها بدينگونه است:
1 : پروفسور سولي نوف، استاد زبانهاي قديمي و باستاني در دانشكده مسكو.
2: ايفاهان خينو دانشمند و استاد زبانشناس در دانشكده لولوهان چين.
3: ميشانن لوفارنك مدير كل آثار باستاني شوروي.
4: تانمول گورف استاد لغات در دانشكده كيفزو.
5: پرفسور دي راكن استاد باستانشناس در آكادمي علوم لنين.
6: ايم احمد كولا مدير تحقيقات و اكتشافات عمومي شوروي.
7: ميچركولتوف رئيس دانشكده استالين
اين هيئت پس از 8 ماه تحقيق و مطالعه و مقايسه حروف آن با نمونه ساير خطوط و كلمات قديم متفقاً گزارش زير را در اختيار باستانشناسي شوروي گذاشت:
1ـ اين لوح مخطوط چوبي از جنس همان پاره تخته هاي مربوط بكاوشهاي قبلي و كلاً متعلق بكشتي نوح بوده است منتها لوح مزبور مثل ساير تخته ها آنقدرها پوسيده نشده وطوري سالم مانده كه خواندن خطهاي آن بآساني امكان پذير مي باشد.
2: حروف و كلمات اين عبارات بلغت ساماني يا سامي است كه در حقيقت ام اللغات (ريشه لغات) و به سام بن نوح منسوب مي باشد.
3: معناي اين حروف و كلمات بدين شرح است: اي خداي من! و اي ياور من!. برحمت و كرمت مرا ياري نما!. و بپاس خاطر اين نفوس مقدسه:. محمد. ايليا(علي). شبر(حسن). شبير(حسين). فاطمه. آنان كه همه بزرگان و گرامي اند. جهان ببركت آنها برپاست. باحترام نام آنها مرا ياري كن. تنها توئي كه مي تواني مرا براه راست هدايت كني.(9)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
1. علل گرايش به ماديگري، صص 117 تا 119.
2. علل گرايش به ماديگري، ص 123.
3. اعلي . 2 و 3.
4 World in Collision
5. ايمانوئل وليكوفسكي، ... و جهان واژگون شد، محمد حسين نجاتيان، سيمرغ، تهران، 1365.
6. آل عمران. 59
7. الميزان، صالحي كرماني، ج 32، صص 101 ـ 91.
8. و ما نوح را به رسالت به سوي قومش فرستاديم و او هزار سال پنجاه سال كم (نهصد و پنجاه سال) در ميان آنان ماند. پس طوفان آنان را فرا گرفت، چرا كه ظالم بودند و به نوح ايمان نياوردند و تنها خود نوح و اصحاب كشتي را نجات داديم و آن كشتي را به مثابه آيتي براي خلق عالم قرار داديم؛ عنكبوت. 14 و 15.
9. به نقل از صص 674 تا 676 سال دوازدهم نشريه ي «مكتب اسلام»؛ در اين نشريه به عنوان تذكر آمده است كه اين مطالب ترجمه اي است از مجله ي «بذره» نجف و كتاب «قبس من القرآن» تأليف عبداللطيف خطيب بغدادي، چاپ 1389 نجف.
چهارشنبه 1 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 113]