واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: ؛استخراج نفت روند سلطه جويي را شدت بخشيد
روايت خسرو معتضد از روابط ايران و انگليس
روز شنبه بخش اول گفت وگو با استاد معتضد درباره روابط ايران و انگليس در صفحه انديشه به چاپ رسيد. در آن قسمت خسرو معتضد چگونگي روابط ايران و انگليس تا اوايل دوره قاجار را بررسي و روايت كرد. امروز آن بخش از روابط كه جنبه استعماري و سلطه جويي به خود مي گيرد و انگليسي ها امتيازات زيادي از ايران دريافت مي كنند روايت شده است. اين سلطه جويي در ادامه به جايي رسيد كه در توافق ١٩٠٧ انگليس با همراهي روسيه ايران را به سه منطقه تقسيم مي كنند و در قرارداد ١٩١٩ وثوق الدوله بحث تحت الحمايگي ايران توسط انگليس مطرح و با كودتاي ١٢٩٩ رضاخان، اين روابط به مرحله تازه اي وارد مي شود.استاد خسرو معتضد در ادامه روايت خود از روابط ايران و انگليس چنين گفت: در زمان محمدشاه به انگليسي ها اجازه داده شد كه در قلهك چادر بزنند؛ اما آن ها پس از چادر زدن، دور تا دور آن جا را ديوار كشيدند و آن جا را تبديل به يك باغ كردند. حاكم تهران دستور داد كه ديوار را خراب كنند. با اين حال پس از شكست ايران در جنگ هرات؛ مسئله قلهك رها شد و سپس قلهك به تملك انگلستان درآمد؛ و هركس هر كاري مي كرد اگر به قلهك پناه مي برد، امنيت كامل داشت. روسيه به پيروي از انگليس در كنار قلهك در زرگنده جايي به عنوان «ريزدانس» (اقامتگاه سفير) برپا كرد. در زمان مشروطه ٥٠٠ سرباز روس در زرگنده اقامت داشتند.منبع اصلي آب تهران در قلهك بود. در واقع مظهر قنات در پشت باغ سفارت انگليس قرار داشت. «آب شاه» از اين سفارت مي گذشت و اين قنات در اختيار انگليسي ها بود. در همين زمان است كه انگليسي ها امتياز تلگراف را از ايران مي گيرند.
عصر امتيازات از ١٨٦٠ ميلادي آغاز مي شود كه حدودا مطابق ١٢٧٠ هجري قمري است. اولين امتياز آن ها همين امتياز تلگراف است. تلگراف هند و اروپا، شامل خط تهران- بوشهر خط مسقط- كراچي و خط زميني بلوچستان و خوزستان مي شد.شركت هند و اروپايي با ايران قرارداد بست تا طرح هاي خود را تكميل كند.امتياز بعدي، امتياز بانك شاهنشاهي ايران است كه در ١٨٧٢ «رويتر» از ايران مي گيرد و نيز امتياز استخراج معادن غير از فلزات قيمتي (نقره و طلا) هم به او واگذار مي شود. بانك شاهنشاهي حق انحصاري كليه معادن و كشيدن راه آهن و راه در سراسر كشور را دريافت كرد. چون براي قاجارها تنها طلا و نقره مهم بود. بر طبق اين قرارداد، سدسازي، آبياري، احداث چاه هاي آرتزين، حفر كانال ها، اجاره و اداره گمرك ها، تاسيس بانك، جاده سازي و زيبايي سازي شهرها، احداث پست، تلگراف و ايجاد حتي كارخانه ها به رويتر واگذار شد. اما مردم زير بار اين قرارداد نرفتند. البته روسيه هم تحريك مي كرد و به دليل اين مخالفت ها، قرارداد ياد شده فسخ شد ولي بعد از ١٦ سال امتياز تاسيس بانك و استخراج معادن را به عنوان غرامت به خانواده رويتر دادند. اين بانك به مدت ٦٠ سال در ايران داير بود، سپس شركتي آمد به نام «حمل و نقل ايران با مسئوليت محدود»، مربوط به برادران لينچ كه جاده قم، سلطان آباد و تهران- اصفهان را به انحصار گرفت. اين شركت علاوه بر دو سه هزار شتر گرمسير و سردسير ٩ هزار قاطر داشت و سپس امتياز كشتي راني در كارون را هم به دست آورد.
يكي ديگر از خيانت هايي كه صورت مي گيرد، ايجاد شركت نفت ايران و انگليس با مسئوليت محدود است. البته واقعه رژي مربوط به امتياز توتون و تنباكو هم با مخالفت علما و مردم كارشان به جايي نرسيد؛ ولي به دليل فسخ همين قرارداد كمپاني رژي ٥٠٠ هزار ليره استرلينگ خسارت مطالبه مي كند. جالب است كه ايران اين مبلغ را ندارد و از بانك شاهنشاهي قرض مي كند. ايران به مدت ٢٠ سال اقساط اين وام را مي پردازد. در واقع تا زمان پهلوي پرداخت اين اقساط ادامه دارد.پس از اكتشاف نفت عده اي به نزد مظفرالدين شاه مي آيند تا امتياز استخراج را بگيرند. شاه هم به دليل نيازش به پول و براي معالجاتش، با ١٥ هزار ليره امتياز را واگذار مي كند.اين مطلب، موضوع كتاب تازه من است و من به اسناد بسيار ارزشمند و فوق العاده اي در اين باره دست يافته ام.
شخصي به نام ويليام ناكس دارسي كه يك انگليسي- استراليايي بود به كمك سرتيپ آنتوان كتابچي خوان كه ارمني بود و نمايشگاه ايران را در پاريس اداره مي كرد امتياز نفت را از مظفرالدين شاه مي گيرد. آن ها حدود ٤٠ هزار ليره هم رشوه دادند تا اين امتياز را در سال ١٩٠١ گرفتند و از همان سال افرادي به ايران آمدند. اول بار در «چاه سرخ» يعني در قصرشيرين، شخصي به نام رينولز اقدام به استخراج نفت مي كند. البته اين فرد بسيار زحمت كش و كوشا بود؛ ولي زحمت هاي او به جيب كمپاني مي رفت. او در هواي خيلي گرم و با شرايط سخت چاهي را حفر مي كند كه بعد از دو سال به نتيجه مي رسد؛ ولي نفت قابلي ندارد و كار موفقيت آميز نيست. سپس به مسجدسليمان مي آيند و چنان كه مي دانيم استخراج واقعي نفت از اين جا شروع مي شود. در آن زمان شيخ خزعل؛ از شيوخي بود كه بين ايران و بصره در حركت بود. دولت ايران از روي ندانم كاري كلمه عربستان را روي خوزستان گذاشته بود؛ چون طوايف عرب در آن جا زياد بودند. شيخ خزعل هم در ايران و هم در عراق ملك داشت. او برادري داشت به نام مزعل، كه با ناجوانمردي او را كشت سپس ٥٠ تا تفنگدار فرستاد كه كنسولگري انگلستان را حفظ كنند، آن هم در «محمره»، (خرمشهر)، اين واژه (محمره) در اصل عربي نيست و در زمان ساسانيان «محمره» به نام مهمان راه يا مهمان كده معروف بود. چنان كه حتي بصره هم در اصل «پاس راه» بوده است. به معني پليس راه. عرب ها در همه جا اسم ها را معرب مي كردند. مثلا آسيروپادگان يعني آذربادگان يعني محل آتش (آذر). اين را آذربيجان كردند و شد آذربايجان. همان طور كه سنگان را هم به «زنجان» تبديل كردند.«مهمان راه» از زمان ساسانيان باقي مانده بود ولي آن را «محمره» كردند تا كارشان را راحت كرده باشند. شيخ خزعل برادرش را در ١٨٩٧ ميلادي كشت چون گرايش هاي ايراني داشت. دولت مظفرالدين شاه هم به اين مسئله توجهي نداشت.همان طور كه گفتم به خوزستان كه يك نام ايراني بود، عربستان مي گفتند و ويليام تئودور استرانگ كتابي در مورد شيخ خزعل دارد كه اخيرا هم در ايران ترجمه شده است. اين كتاب در زمان صدام حسين در بغداد ترجمه شده بود. عنوان كتاب هست: «حكومت خزعل بن جابر و سركوب شيخ نشين خوزستان» من از اين كه در ايران عبارت سركوب شيخ نشين خوزستان آمده بود، ناراحت شدم. چون ما شيخ نشيني در ايران نداشتيم. خوزستان مال ايران بوده است. ولي مدتي يك حاكم به نام شيخ خزعل در آن جا حكمروايي مي كرده است. جالب است كه شيخ خزعل دو زن تهراني داشت و پدران اين دو زن در دربار ايران بودند. نظام السلطنه مافي پدر يكي از اين زن ها بود. خانواده خزعل به نام عامري الان هستند. تعدادي از آن ها در ايران و تعدادي هم در لندن زندگي مي كنند. اين اسناد كه به دست من رسيده از خانواده خزعل است. در ١٩٠٣ مظفرالدين شاه طي فرماني تملك خرمشهر، آبادان، كارون، طوايف تمام كارون و فلاحي ها را براي هميشه به شيخ خزعل مي بخشد. به نظر مي رسد كه شاه در يك شب جنون گرفته و يا اين كه به شدت مريض بوده و چيزي نمي فهميده است؛ ولي دو ماه بعد در ذيقعده همان سال ١٣٢٠ مظفرالدين شاه اين فرمان را نقض مي كند و مي گويد همه آن ملغي است. متاسفانه، درباريان رشوه خوار اين فرمان هاي جديد را اگرچه به خزعل مي رسانند ولي منتشر نمي كنند و به اصطلاح لايش را بالا نمي آورند. ٢٠ سال بعد مستشاران خزانه داري آمريكا در وقت حسابرسي و بررسي ديوان ها، متوجه مي شوند كه مظفرالدين شاه فرمان هاي شوال ١٣٢٠ ه.ق را ملغي كرده است. در ١٩٠٨ كه الان صد سال از آن مي گذرد، چاه هاي نفت نفتون در مسجد سليمان فوران مي كند. ميزان نفت بسيار زياد است. به طوري كه پس از حفر چاه، نفت به مقدار زياد فوران مي كند.
آن ها اين اراضي را از شيخ خزعل اجاره مي كنند. آن هم به مبلغ ناچيزي، جالب است كه اهواز و آبادان مقر خزعل است و او خود در شوشتر شهر ١٥ هزار نفري شمال خوزستان ساكن بود. در ١٩١٢ اولين محموله نفت ارسال و در همين سال تصفيه خانه آبادان ساخته مي شود. انگليسي ها در اين شهر بسيار كار مي كردند چون قصد داشتند براي هميشه در آن جا بمانند.در جنگ جهاني اول، عثماني ها قصد داشتند خوزستان را بگيرند. در همين زمان انگليسي ها به حفاظت اين منطقه مي پردازند و براي حفاظت از چاه هاي نفت قراردادي با بختياري ها مي بندند. علاوه بر اين كلي هم قرارداد با شيخ خزعل مي بندند و نشان و القاب زيادي به او مي دهند مثل نشان شواليه هند و نشان ستاره فرماندهي هند.در جنگ جهاني اول بعد از اين كه علماي عثماني و ساير علما فرمان جهاد مي دهند، خزعل نقش خود را ايفا مي كند و نمي گذارد كه براي انگليسي ها اتفاقي بيفتد. در پايان جنگ هم طرحي تهيه مي شود كه خوزستان مستقل شود. بر اين مبنا مي خواستند بغداد پايتخت جنوبي عراق و موصل پايتخت شمالي آن باشد و خوزستان مربوط به بغداد باشد و شيخ خزعل پادشاه عراق و عربستان (خوزستان) شود.علاوه بر اين، پس از اين قراردادها حتي انگليسي ها مي خواستند «بختياري» را كه قلب ايران بود از ايران جدا كنند. متاسفانه برخي از سران بختياري هم آن را پذيرفتند.طبق قرارداد ١٩٠٧ ايران به سه قسمت تقسيم مي شد كه جنوب آن يعني كرمان، فارس و بلوچستان به انگلستان تعلق مي گرفت و در ١٩١٥ قرار مي شود كه از اصفهان به پايين مال انگلستان باشد و شمال مربوط به روسيه.خود ناكس دارسي كه در همه چيز نقش داشت و قرارداد او معروف است در اين مدت به ايران نيامد و نماينده اش اين كارها را انجام مي داد.در كمپاني هاي انگليسي اول سينيورها بودند بعد جينيورها و بعد ايرانيان بومي. حتي در اين كمپاني ها كه شكلي طبقاتي داشت، هندي ها بر ايرانيان ارجح بودند.اين كمپاني مدت ٣٠ سال نفت ايران را به غارت برد و حتي برخلاف قرارداد دارسي ايرانيان را در منافع سهيم نكرد. يعني همان ١٦ درصد را هم به ايران نمي داد.انگليسي ها در ١٢٩٩ از ترس اين كه ايران به دست بلشويك ها نيفتد، و چون كمونيست ها در خيلي از جاها پيروز شده بودند؛ با رضاخان و سيدضيا طرح كودتا را مي ريزند.
رضاشاه در زمان كودتا نه مي خواست شاه بشود و نه رئيس جمهور بلكه هدفش مقابله با بلشويك ها بود. ولي او سرانجام توانست سلسله پهلوي را تاسيس كند كه البته اين ها همه به طراحي انگليسي ها و يا با مساعدت آن ها بود.
يکشنبه 28 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 232]