واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: • سقوط اور
در نیمة راه بین بغداد و دماغة خلیج فارس، حدود ده مایلی غرب مسیر کنونی رودخانة فرات، آن جا که امروزه تپة بیتومن<SUP>(1)</SUP> واقع است- تپه ای که اعراب آن را المقیر<SUP>(2)</SUP> می نامند- شهر باستانی اور<SUP>(3)</SUP> قرار داشت. این شهر با جمعیتی تا 500000 نفر که به کشاورزی، ساخت مصنوعات دستی و تجارت اشتغال داشتند، پایتخت امپراتوری سومر بود که در اواسط هزارة سوم ق.م. از آسور<SUP>(4)</SUP> و اربیل تا خلیج فارس و از لبنان تا شوش<SUP>(5)</SUP> وسعت داشت. حفاری های انگلیسی ها، به سرپرستی سرلئونارد وولی<SUP>(6)</SUP> بین سال های 1922 تا 1934، سطح عالی تمدن و فرهنگ مادی این شهر را طی دورة شکوفایی آن به جهانیان نشان داد. لیکن مقدر نبود که این شکوه و عظمت چندان دوام بیاورد. گروه های مهاجم عیلامی که از کمینگاه های خود در دل کوهستان در کنارة خلیج فارس سیل وار هجوم می آوردند به سومر حمله کردند و در 1960 ق. م. شهر اور در کام فاجعه و ننگ و شرمساری سقوط کرد.
سوگنامه ای سومری دربارة سقوط اور، که در سال 1900 در نیپور<SUP>(7)</SUP> کشف گردید، از «تخریب کامل عیار» شهر به دست مهاجمان سخن می گوید. دیوارهای شهر با خاک یکسان گردید، ابنیة آن کاملاً ویران و دروازه هایش انباشته از اجساد کشته شدگان شد. قوی و ضعیف به دلیل قحطی هلاک شدند یا در خانه هایشان طمعة حریق گردیدند، اما آنانی که توانستند جان سالم به در برند در اطراف و اکناف پراکنده شدند. میان خانواده ها جدایی افتاد و والدین فرزندان خود و شوهران زنان خود را رها ساختند• سقوط اور
در نیمة راه بین بغداد و دماغة خلیج فارس، حدود ده مایلی غرب مسیر کنونی رودخانة فرات، آن جا که امروزه تپة بیتومن(1) واقع است- تپه ای که اعراب آن را المقیر(2) می نامند- شهر باستانی اور(3) قرار داشت. این شهر با جمعیتی تا 500000 نفر که به کشاورزی، ساخت مصنوعات دستی و تجارت اشتغال داشتند، پایتخت امپراتوری سومر بود که در اواسط هزارة سوم ق.م. از آسور(4) و اربیل تا خلیج فارس و از لبنان تا شوش(5) وسعت داشت. حفاری های انگلیسی ها، به سرپرستی سرلئونارد وولی<SUP>(6)</SUP> بین سال های 1922 تا 1934، سطح عالی تمدن و فرهنگ مادی این شهر را طی دورة شکوفایی آن به جهانیان نشان داد. لیکن مقدر نبود که این شکوه و عظمت چندان دوام بیاورد. گروه های مهاجم عیلامی که از کمینگاه های خود در دل کوهستان در کنارة خلیج فارس سیل وار هجوم می آوردند به سومر حمله کردند و در 1960 ق. م. شهر اور در کام فاجعه و ننگ و شرمساری سقوط کرد.
سوگنامه ای سومری دربارة سقوط اور، که در سال 1900 در نیپور<SUP>(7)</SUP> کشف گردید، از «تخریب کامل عیار» شهر به دست مهاجمان سخن می گوید. دیوارهای شهر با خاک یکسان گردید، ابنیة آن کاملاً ویران و دروازه هایش انباشته از اجساد کشته شدگان شد. قوی و ضعیف به دلیل قحطی هلاک شدند یا در خانه هایشان طمعة حریق گردیدند، اما آنانی که توانستند جان سالم به در برند در اطراف و اکناف پراکنده شدند. میان خانواده ها جدایی افتاد و والدین فرزندان خود و شوهران زنان خود را رها ساختند<SUP>(8)</SUP>.
از جمله کسانی که از این فاجعة عظیم گریختند خانوادة آرامی صحرانشینی بود که موطن اولیه شان در حران<SUP>(9)</SUP> واقع در جنوب غربی بین النهرین در کنار بلیخی<SUP>(10)</SUP> ، از شاخه های رودخانة فرات، قرار داشت، اما مدت کوتاهی، احتمالاً به خاطر رونق و شکوفایی اور، در آن شهر ساکن شده بودند. در رأس این خانوادة مهاجر طارح<SUP>(11)</SUP> قرار داشت، و هنگام بازگشت به حران طارح با فرزندان و خویشان خود تصمیم به ماندن در آن جا گرفت. اما او قصد نداشت مدتی طولانی در حران بماند. این دوره ای بود که طی آن سراسر منطقه در حالت آشوب و نا آرامی عمومی به سر می برد. در حالی که عیلامی ها از شمال شرقی سرزمین های سومر را به تصرف درمی آوردند، آموری ها در غرب بر این سرزمین ها هجوم می آوردند و حران از سمت غرب در مسیر این تهاجمات قرار داشت. در مواجهه با چنین شرایطی احتمالاً این فکر به ذهن طارح خطور کرده که جان خود و خانواده اش را از این مهلکه و محیط پرآشوب سالم به در برد، و مسلماً پناهگاهی بهتر از سرزمین کوهستانی و امن کنعان مرکزی و شمالی وجود نداشت. لیکن طارح در حران وفات کرد و ابرام<SUP>(12)</SUP> ، فرزند بزرگش، او جانشین او شد و سرپرستی خانواده را به عهده گرفت. اما ابرام اندیشه هایی متفاوت با اندیشه های پدر خود داشت. طارح، که به دین معمول زمانة خود گرایش داشت، به خدایان متعدد معتقد بود، در حالی که ابرام یکتاپرست بود. طارح مجموعة گسترده ای از بت ها را پرستش می کرد که به اغلب احتمال شامل سین<SUP>(13)</SUP> (خدای ماه) می گردید، که خدای بزرگ در اور و حران بود؛ ابرام از بت پرستی روی برتافت و به عبادت تنها یک خدا پرداخت، خدایی که او را آفرینندة آسمان و زمین می شناخت.
• ابرام در صحنه تاريخ
2- باورها و تمایلات یکتاپرستانه قبل از ورود ابرام به صحنة تاریخ وجود داشت، لیکن این باورها وجوه اشتراک اندکی با یکتاپرستی ابرام داشتند. برخلاف خدایان و الهگان دیگر، فی المثل خدای بزرگ سومری آنو<SUP>(14)</SUP> و خدای عظیم بابلی شمش<SUP>(15)</SUP> ، خدای ابرام خدای طبیعت نبود- خدای آسمان یا خدای خورشید- که مقهور و مادون طبیعت است؛ همچنین، خدایی منطقه ای محدود به یک محل یا سرزمین خاص نبود. خدای ابرام به عنوان آفرینندة آسمان و زمین و هر آنچه در آن است، مستقل از طبیعت و فارغ از هر نوع محدودیت جغرافیایی بود. به علاوه، خدای ابرام، برخلاف خدایان دیگر، اساساً خدایی اخلاقی بود که به نزد او عمل به عدالت و پرهیزگاری مهم ترین فریضه بود.
این که چگونه ابرام نخستین بار به این تصور از خدا دست یافت- تصوری که به درستی برای تمیز گذاشتن میان آن و اشکال دیگر توحید و یکتاپرستی به عنوان «یکتاپرستی اخلاقی»<SUP>(16)</SUP> توصیف شده است- واقعاً روشن نیست. شاید از طریق عقل نظری<SUP>(17)</SUP> به این تصور دست یافت همان طور که بسیاری دیگر از این طریق به نگرش های یکتاپرستانة خود دست یافته اند، یا ممکن است نجابت ذاتی منش او، آن گونه که داستان کتاب مقدس گواه آن است، موجب شده باشد که آن نوع صفات اخلاقی را که می کوشید در حیات خود به آنها تحقق بخشد به خدایی که او را عبادت می کرد نسبت دهد. یا ممکن است کل ایمان دینی او از راه نوعی اشراق درونی، تجربه ای عرفانی یا انکشاف معنوی برایش حاصل شده باشد. به هر تقدیر، نجات و رهایی ابرام از اور نقطة عطفی در حیات روحانی او بود. ابرام، که بندة صالح خداوند بود، نجات خود را ناشی از اراده و مشیت الهی می دانست و به زودی به این اعتقاد دست یافت که زنده ماندن او به این منظور بوده که بنیان گذار قوم و امتی تازه گردد، امتی که مقدر بود شناخت خداوند را برای جهانیان به ارمغان آورد و برکاتی را که از این شناخت حاصل می شد به همة اقوام کره خاک ارزانی دارد.
با رسوخ این اعتقاد در ذهن و اندیشه اش، ابرام خود و خانواده اش را از محیط مشرکان حران<SUP>(18)</SUP> جدا کرد و حرکت به سوی کنعان را، که با مرگ پدرش دچار وقفه شده بود، از سر گرفت. احتمالاً مهم تر از انگیزه های مادی، که در تصمیم پدر او برای مهاجرت به آن سرزمین تأثیر داشت، کنعان دارای جاذبة روحانی خاصی برای ابرام بود، زیرا جهت انجام دادن رسالتی که او باور داشت برای تحقق آن برگزیده شده است جای مناسبی بود. در حالی که طبیعت دور افتاده و امن این سرزمین کوهستانی عبادت خدا را در آرامش نسبی برای او امکان پذیر می کرد، موقعیت کنعان در محل تقاطعی که راه های تجاری بسیار مهم دنیای کهن از آن عبور می کرد آن جا را مرکز کم نظیری برای انتشار آیین جدید او در میان گروه های وسیعی از اقوام مختلف می ساخت.
• ابرام در سرزمين موعود
3- ابرام و خانواده اش در حالی که در طول ساحل شرقی رودخانة اردن پیش می رفتند، از رودخانه عبور کردند و وارد کنعان شدند و به شکیم<SUP>(19)</SUP> (بلاطة<SUP>(20)</SUP> جدید، در حدود بیست و هفت مایلی شمال اورشلیم) رسیدند، و در آن جا در عالم رؤیا به او الهام شد که سرزمینی که به آن وارد شده و آن را به عنوان موطن تازة خود برگزیده همان سرزمینی است که از پیش در توصیه های خداوند به او و فرزندانش از آن نام برده شده بود.<SUP>(21)</SUP> از آن جا او به سوی جنوب حرکت کرد و از میان سرزمین کوهستانی به سمت نقب<SUP>(22)</SUP> پیش رفت و در طی سفر شماری را به آیین تازة خود درآورد. در واقع این اقدامی انقلابی و بی سابقه بود، زیرا مفهوم گرواندن افراد از شرک به ایمان به خدا و حیات مبتنی بر تقوا قبل از ابرام به کلی ناشناخته بود.
ابرام و خانواده اش چون از آن سوی رودخانة فرات آمده بودند، در موطن تازه شان به عبرانیان معروف شدند، اصطلاحی که معمولاً از ریشه ای به معنای «آن سو» مأخوذ است، هرچند هم ریشه بودن این اصطلاح با نام اقوام بیابانگرد Habiru (یا Khabiru)، که بین حدود سال 2000 و قرن یازدهم ق. م. در آسیای غربی ظاهر گردیدند، به هیچ وجه نامحتمل نیست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 152]