محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831309858
ناگفته هاي سرلشگر صفوي از آغاز دفاع مقدس؛مسوولين سياسي كشور علي رغم هشدار سپاه غافلگير شدند
واضح آرشیو وب فارسی:حيات: ناگفته هاي سرلشگر صفوي از آغاز دفاع مقدس؛مسوولين سياسي كشور علي رغم هشدار سپاه غافلگير شدند
تهران - حيات
فرمانده سابق سپاه پاسداران معتقد است مسوولين سياسي كشور در حمله سراسري عراق در سال 59 غافلگير شدند و انتظار يك جنگ تمام عيار را نداشتند.
به گزارش حيات آنچه تقديم ميگردد نكات، خاطرات و ناگفتههايي از 8سال جنگ تحميلي است كه سرلشكر سيد يحيي رحيم صفوي مشاور ارشد فرمانده كل قوا در امور نظامي در مصاحبه با ماهنامه پيام انقلاب بيان كرده است. متن اين اظهارات را در ذيل مي خوانيد:
غافلگيري مسوولين سياسي
به نظرم، اولين ناگفته جنگ كه ميتوان بيان داشت، مسئله غافلگيري مسوولين سياسي كشور در رابطه با حمله سراسري عراق عليه ايران بود. اين يك واقعيتي است؛ چرا كه مسوولين كشور انتظار يك جنگ تمام عيار را نداشتند. دليل اين مطلب اين است كه حدود ده روز قبل از شروع جنگ، شوراي عالي دفاع جلسهاي با حضور فرمانده كل قوا - كه بنيصدر بود - در ستاد لشكر 81 زرهي كرمانشاه تشكيل دادند. بنيصدر در سال 58 پس از اينكه رئيس جمهور شد، يك ماه بعد طي حكمي كه امام به ايشان دادند فرمانده كل قوا و رئيس شوراي عالي دفاع شد.
شهيد رجايي نخست وزير بود، شهيد فكوري وزير دفاع، مرحوم امير ظهيرنژاد فرمانده نيروي زميني ارتش، شهيد بزرگوار فلاحيان رئيس ستاد مشترك ارتش بودند.
در سپاه نيز مرتضي رضايي فرمانده سپاه پاسداران و شهيد محمد بروجردي نيز فرمانده سپاه غرب كشور بود. (غرب كشور همدان، كرمانشاه، كردستان و آذربايجان غربي را شامل ميشد.) خود من و نيز شهيد ناصر كاظمي در آن جلسه حضور داشتيم. از ارتش هم شهيد صيادشيرازي كه هم سنگر با ما در آن زمان در كردستان ميجنگيد حضور داشت. در اين جلسه شهيد بروجردي اعلام كرد كه عراق قصد حمله به ايران را دارد. خود من هم آن زمان با ماشين به اتفاق برادر مؤمني كه سروان ارتش بود، به مناطق مرزي قصرشيرين رفته بودم و با اينكه ايشان سروان ارتش بود ما ايشان را فرمانده سپاه سرپل ذهاب گذاشته بوديم. ايشان هنوز هم زنده هستند و از دوستان شهيد صياد شيرازي هم بودند.
ما با هم به ارتفاعات مرزي قصرشيرين به طرف تنگه اويسي كه كاملا به دشت مرزي عراق تسلط دارد رفتيم. در آنجا ديديم كه يك لشكر مكانيزه زرهي دشمن در پشت مرز كاملا آرايش گرفته، آن هم در سطح زمين و هيچ خاكريزي نزده بودند. در آن جلسه كه بنده فرمانده عمليات كردستان بودم و تازه شهرهاي سنندج، سقز، بانه، مريوان و سردشت را آزاد كرده بوديم، وقتي كه ما گفتيم عراقيها ميخواهند جنگ راه بيندازند، آقاي بنيصدر با گفته ما مخالفت كرد و گفت: شما پاسداران اصلا ميدانيد كه جنگ چگونه آغاز ميشود؟ بايد موازنه قوا بين شوروي و آمريكا در دوران جنگ سرد بهم بخورد و تا اين موازنه قوا بهم نخورد جنگي آغاز نميشود! بالاخره يك تحليل سياسي شد. فرماندهان عزيز ارتش هم باور نداشتند كه بخواهد جنگي شروع بشود. بعد هم آقاي بنيصدر از كرمانشاه به مهران رفت و در يك مصاحبه تلويزيوني گفت: كه اين چيزها شايعات است و براي تضعيف دولت اين شايعات ساخته ميشود. بعد هم كه بنيصدر خيانتش آشكار شد، چون ايشان هم به رأي مردم خيانت كرد و هم اينكه با منافقين همراه شد و هم در قضيه جنگ به ملت خيانت كرد. بنابر اين اولين ناگفته جنگ، همين غافلگيري مسئولين سياسي كشور بود. در حاليكه فرماندهان سپاه آنرا گوشزد كرده بودند و گزارشات ژاندارمري نيز حاكي از حمله عراق بود؛ چراكه عراق از دو ماه قبل تحركاتي را عليه ايران در مرزها شروع كرده و حتي ارتفاعات ميمك را قبل از 31شهريور تصرف كرده بود.
اولين روزهاي جنگ در شهرهاي مرزي
در رابطه با برخي از عملياتها هم، ناگفتهاي كه جاذبه داشته باشد بيان ميكنم.
اولين خاطره من به روزهاي اول جنگ در اهواز برميگردد؛ به اوضاعي كه در شهر اهواز و خرمشهر و آبادان در آن زمان حاكم بود. ما همان ابتداي جنگ يعني مهرماه از كردستان وارد شهر اهواز شديم. فلكه چهارشير اهواز كه اولين فلكه شهر اهواز است گلولههاي توپخانه عراقيها درست به وسط اين فلكه اصابت ميكرد. حالت اضطراب بالايي تمام شهر را فرا گرفته بود. در جادهاي كه از ماهشهر به آبادان ميرود، مردمي كه از خرمشهر و آبادان، خانه و كاشانهشان را از دست داده بودند، با حالت رقت باري پياده در حاليكه مادران بچههاي خودشان را بغل كرده بودند و با لب تشنه در آن گرماي مهرماه خوزستان آواره شده بودند. ديدن اين صحنهها آدم را به گريه واميداشت و بنده واقعا به گريه افتاده بودم و ميگفتم: خدايا اين چه امتحان الهي است؟!
بعد وارد آبادان شديم. شهر آبادان و سوسنگرد از اكثريت مردم تخليه شده بود و با اينكه مهرماه بود و بايد بچهها به مدارس ميرفتند، هيچ مدرسه و مغازه و ادارهاي باز نبود! آرزوي ما اين بود كه مردم به خانه و زندگيشان برگردند و دوباره بچهها به سر كلاسهاي درس بروند. واقعا ما آن مظلوميت را در آبادان و خصوصا سوسنگرد مشاهده كرديم. صدام تصور ميكرد با اشغال خوزستان از حمايت و استقبال مردم خوزستان خصوصا اعراب آنجا برخوردار خواهد شد، ولي اين اشتباه بزرگ او بود؛ چراكه همه مردم خوزستان از فارس و عرب و عشاير خوزستان خصوصاً شمال خوزستان عشاير ايذه جانانه مقابل صدام ايستادند. ما از اعراب خوزستان هم رزمندگان و هم فرماندهان شجاع و دليري داشتيم مانند شهيد عالي مقام علي هاشمي كه فرمانده قرارگاه نصرت سپاه بودند ودر عملياتهاي آخر جنگ به احتمال زياد به شهادت رسيدند چرا كه سرنوشتش هنوز معلوم نشده است.
حصر آبادان
اما سومين نكته، در رابطه با حصرآبادان است. در اين ارتباط چند نكته ميگويم كه شايد از ناگفتههاي جنگ باشد. عراقيها 19مهرماه 59 از رودخانه كارون عبور كردند و جاده آبادان به اهواز و ماهشهر به آبادان را اشغال كردند و در حال عبور از رودخانه بهمنشير بودند كه آبادان را اشغال كنند، اما با مقاومت جانانه سپاه و بسيج و كليه مردم آبادان برخورد كردند و از رودخانه بهمنشير عقب رانده شدند. ولي جاده ماهشهر به آبادان بسته و آبادان 270درجه محاصره بود. حضرت امام(ره) 14آبان ماه 59 فرمان دادند كه حصر آبادان بايد شكسته شود. سپاه پاسداران از همان ابتدا شروع به طرحريزي حصر آبادان كرد. يكي دو تا عمليات توسط نيروهاي ارتش و فرماندهي ستادي به نام ستاد اروند كه در ماهشهر تشكيل شده بود انجام گرفت، ولي موفق نبود.
طرح نهايي شكست حصر آبادان را بنده به عنوان فرمانده عمليات جنوب به شوراي عالي دفاع بردم كه در پايگاه هوايي دزفول تشكيل شده بود. وقتي طرح را به شورا برديم و دفاع كرديم با آن مخالفتهايي شد، ولي با حمايت قاطعانه مقام معظم رهبري كه در آن موقع نماينده امام در شوراي عالي دفاع بودند، سرانجام به تصويب رسيد. اگر آن قاطعيت و استدلالهاي ايشان نبود، واقعاً شوراي عالي دفاع طرح را تصويب نميكرد. تصويب اين طرح، سرنوشتساز بود. چون آن را سپاه تدوين كرده بود. آنها ميگفتند بايد با لشكر 77 خراسان هماهنگ شود. بعداً ما با شهيد حسن باقري چندين بار از اهواز به ماهشهر كه مقر لشكر 77 بود رفتيم و آنها هم هماهنگ كردند.
در هرحال، نكته قابل ذكر، آن دفاع قاطعانه مقام معظم رهبري از طرح شكست حصر آبادان بود.
شكست حصر آبادان در واقع كليد پيروزيهاي ايران و سرآغاز شكستهاي استراتژي رژيم عراق شد.
نكته ديگر در مورد حصر آبادان، قدرت وحدت و انسجام بين نيروهاي سپاه و ارتش است.
شكست حصر آبادان اولين عمليات گسترده مشترك ارتش و سپاه بود كه خود اين وحدت بين سپاه و ارتش بركت زيادي داشت. يكي از اين بركات، شروع عملياتهاي مشترك سپاه و ارتش بود. در اين عمليات، مرحوم ظهيرنژاد بعنوان فرمانده نيروي زميني و سرلشكر پاسدار شهيد يوسف كلاهدوز بعنوان قائم مقام كل سپاه حضور داشتند. قرارگاه آنها در چادري در زير نخلهاي سه راهي جاده شادگان به ماهشهر بود. رده پائينتر، بنده به عنوان فرمانده عمليات جنوب بودم و فرمانده لشكر 77 خراسان كه سرهنگ جواديان بودند. ما چهار محور عملياتي را تعيين كرديم. يك محور دارخوين بود كه فرمانده عملياتي آن حسين خرازي بود. از ستاد عمليات جنوب هم حسن باقري مسئول آن محور بودند. در آن محور حسين خرازي با حدود 5 الي 6 گردان همراه با يك تيپ از لشكر 77 خراسان شركت داشتند. در محور فياضيه شهيد سرافراز احمد كاظمي و جانشينش يدالله كلهر بود. من هم در آن محور به كمك آنها رفته بودم و در محور 7 و ايستگاه 12، عزيزانمان سردار جعفر اسدي كه الان فرمانده نيروي زميني هستند و مرتضي قرباني بودند و سردار «رشيد»، هم بالا سر آن محور را فرماندهي ميكردند. در جاده ماهشهر هم، يگاني از سپاه ماهشهر و تفنگداراني از نيروي دريايي ارتش بودند كه آقاي عساكره مسئول عمليات سپاه ماهشهر، فرمانده آن بود. البته فرمانده سپاه ماهشهر آقاي حبيب آقاجاري بود كه الان معاون عمليات نيروي دريايي سپاه است. به هر جهت، عمليات شكست حصر آبادان نقطه پيروزي بزرگ و گشايشي براي پيروزيهاي بعدي بود. بعد از شكست حصر آبادان در آن واقعهاي كه رخ داد امير فلاحيان شهيد شد و امام بزرگوارمان سرتيپ ظهيرنژاد را رئيس ستاد ارتش و صياد شيرازي را فرمانده نيروي زميني ارتش قرار داد. اين تغييرات و فرمانده شدن صياد شيرازي بركاتي را براي جنگ درپي داشت.
عمليات طريق القدس
عمليات بعدي، آزادسازي بستان يا عمليات طريق القدس بود، كه يكي دو مطلب ناگفته دربارة آن بيان ميكنم. اول اينكه مهمترين عامل آزادسازي بستان يك تك احاطهاي بود كه براساس برنامه، چند گردان از تيپ امام حسين(ع) از منطقه رملي شمال منطقه چزابه بايد عبور ميكردند. عبور از اين رملها بسيار سخت بود و پاها تا زانو در رملها فرو ميرفت.
فرمانده آن گرداني كه بايد تنگه چزابه را دور ميزد، سردار علي زاهدي بود كه قبلاً فرمانده نيروي زميني سپاه بود. به لطف خداوند شب عمليات باران رحمت باريدن گرفت كه دو نعمت بزرگ در پي داشت؛ يكي اينكه رملها را سفت كرد و مسير تقريباً 10كيلومتري را كه بسيجيان و سپاهيان قرار بود در منطقه دشمن از آن عبور كنند تا به توپخانه 130 دشمن برسند، براي عبور سهل كرد، دومين نعمت باران بنا به گفتة اسيراني كه از اين عمليات گرفتيم، غافلگيري عراقيها بود، چرا كه آنها فكر ميكردند با بارش باران، ديگر ما حملهاي نخواهيم كرد.
ناگفته ديگر از عمليات طريقالقدس اينكه چند روز بعد از پيروزي عمليات كه فرماندهان عمليات به گلف - كه قرارگاه كربلا بود - برگشتند، (بنده و سردار رضايي و سردار رشيد)، پستهاي شنود، به ما گفتند لشكر 5 مكانيزه عراق حمله مجددي به منطقه كردهاند و از روي پل سابله عبور ميكنند. مسئوليت آن منطقه به عهده سردار مرتضي قرباني فرمانده تيپ 25 كربلا بود. ما با او تماس گرفتيم و گفتيم كه پستهاي شنود ما خبر از حمله مجدد عراقيها از روي پل سابله ميدهند كه سردار قرباني با اطمينان گفت: نه و اين خبر دروغ و جنگ رواني است. شايد يكي دو ساعتي نگذشته بود كه فهميديم عراقيها پاتكي را طرحريزي كرده و از پل عبور ميكنند. ما بلافاصله همگي به سمت جبهه برگشتيم و نيروهاي كمكي فرستاديم و چون آن پل باريك بود، دو طرف آن را تانكها و نفربرهاي عراقي گرفته بود و در آن طرف هم با استقامت رزمندگان ما روبرو شده بودند، نتوانستند كاري از پيش ببرند. به هر جهت باز عملياتي آغاز شد و يكي دو شبانه روز ما درگير آن جنگ بوديم، چون عراقيها به هر طريق ممكن ميخواستند دوباره بستان را تصرف كنند و با دسترسي به تنگه چزابه از شمال و جنوب به جبهه هويزه كه جادهاي به فتح المبين كشيده بودند دست يابند.
سردار در خصوص آن غافلگيري مسئولين سياسي در آغاز جنگ با توجه به اينكه مسئولين نظامي بخصوص سپاه تقريباً در يك آمادگي و آگاهي نسبي بودند، در مراوداتي كه شما يا ساير فرماندهان با حضرت امام(ره) داشتيد امام در اين فاصله چه ميفرمودند؟
سپاه پاسداران آن موقع ماموريت مقابله با ضدانقلاب و ايجاد امنيت داشت و اصلاً تصور اينكه ما وارد عرصه جنگ شويم نداشتيم. سازمان ما هم سازماني براي ورود به عرصه جنگ نبود و اطلاعات ما اطلاعات نظامي نبود؛ مثلاً اطلاعاتي در خصوص لشكر عراق يا دفاع از مرزها نداشتيم. نيروي زميني و ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي مسئوليت دفاع از مرزها را داشتند. البته لازم به ذكر است كه برخي از يگانهاي ارتش در منطقه مرزي بودند. مثلاً يك تيپ از لشكر 92 زرهي درهمين تنگه عين خوش، فرماندهاي بسيار دلاور به نام رامين داشت ولي عراقيها اين يگان را دور زدند و اينها مجبور شدند فقط نيروهايشان را نجات دهند.
يا منطقه غرب كشور قصرشيرين (بابيسي و ازگله) در شمال قصرشيرين در بازديدي كه از منطقه مرزي داشتم، يك واحد از لشكر 81زرهي در آنجا مستقر بود. فرماندة آن هم سرهنگي با موهاي سفيد بود كه موضع خوبي را اتخاذ نكرده بودند. من چون قبل از انقلاب افسر وظيفه هوابرد بودم به او كه اسمش را نميبرم گفتم: اين موضعي كه شما انتخاب كرديد، موضع درستي نيست، بايد مقداري عقبتر برويد تا دور نخوريد. ايشان بلند شد و دستي به پشتم زد و گفت: برادر پاسدار! ما موهايمان را در ارتش سفيد كرديم، ما بهتر از شما جنگ را ميفهميم. شما نگران ما نباشيد! و متاسفانه همين تيپ هم توسط عراقيها دور خورد. آنها اصلاً باور نميكردند جنگي با اين گستردگي رخ بدهد. در آن موقع نه سپاه و نه بسيج مسئوليتي نداشت و همه هم و غم ما اين بود كه امنيت كردستان، سيستان و بلوچستان و شمالغرب را حفظ كنيم و اكثر پاسداران ما به اين مناطق اعزام شده بودند. اطلاعات سپاه آن موقع هم كار ميكرد، ولي باور نبود نه در مسئولان كشور و نه در ستاد مشترك ارتش و نه در شوراي عالي دفاع و همه فكر ميكردند يك جنگ موضعي در خرمشهر اتفاق افتاده است!
پايان پيام
يکشنبه 28 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[مشاهده در: www.hayat.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 92]
-
گوناگون
پربازدیدترینها