واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: بازتوليد تمدن ايراني - اسلامي؛ امكان يا امتناع - اميرعباس سلطانپور
پايان تاريخ و سپهر نمادها، آموزهها و نظام ارزشي مبتني بر ليبرال دموكراسي غرب و پيروزي فرجامين هنجارهاي مدرنيته بر تمامي پارادايمها، ايدئولوژيها و آرمانهاي رقيب، بشارتي بود كه نظريهپردازان غربي چون فرانسيس فوكوياما در عصر پس از جنگ سرد سر دادند. از جانب ديگر انديشمنداني در جوامع غير غربي به اميد زوال امپراتوري غرب و فروريختن ساختارهاي سياسي و فرهنگي حاصل از مدرنيته، سخن از انتظار براي فروپاشي نهايي و رويش علائم افول غرب به ميان ميآورند. به راستي در ميان اين دو روايت افراطي، كداميك ميتواند سرشت تحولات آتي تاريخ و سرنوشت تمدنها را مشخص كند؟ آيا تقدير تاريخي تمدنهاي كهني چون ايران، اضمحلال و استحاله و خشوع در برابر هنجارهاي غربي است و يا امكاني براي برونرفت از اين عسرت ميتوان متصور بود؟
در مورد سرنوشت تمدنها و روند شكلگيري، توسعه، تكامل و يا افول آنها دو رويكرد و دو روايت كلان در حيطه انديشه سياسي وجود دارد. اين دو كلانروايت را ميتوان به اختصار تاريخ تمدنها ناميد. انديشمندان و فلاسفه سياسي كه معتقد به حركت خطي تاريخ هستند بر اين اعتقاد پاي ميفشارند كه رويدادهاي عمده و دورانساز تاريخي، روندي رو به رشد و تكاملي را سير ميكنند و هر دوره با تكميل و پيشرفت نسبت به دوره قبل، ارابه تاريخ را به سمت هدف فرجامين سوق ميدهد. برجستهترين نماد و بارزترين الگوي نظري انديشمندان معتقد به تكامل خطي تاريخ را ميتوان در آراي هگل، فيلسوف شهير آلماني بازيافت. هگل معتقد بود كه يك روح كلي، كه همان نماد عقل مطلق است در بستر تاريخ جاري ميشود و رويدادهاي دورانساز تاريخي، از قبيل ظهور و سقوط تمدنها، تظاهرات و پديدارهايي هستند كه روح كلي خود را در بطن اين رويدادها نشان ميدهد. ظهور هر تمدن، مرحلهاي از پديدار شدن روح كلي است كه در مسير حركت خود در بستر تاريخ به منظور حصول به خودآگاهي كامل و آزادي طي ميكند. هر چقدر كه به دورانهاي متاخرتر و تمدنهاي جديدتر ميرسيم، روح كلي بيشتر به منزل مقصود نزديك ميشود.
هگل چهار تمدن عمده را بهعنوان مراحل چندگانه تكامل روح و ايده كلي برميگزيند:
تمدن شرقي كه برجستهترين تجسم اين تمدن در انديشه هگل، امپراتوري ايران است، تمدن يوناني، تمدن رومي و تمدن ژرمانيك مسيحي.
تقدير تاريخي در انديشه هگل چنين حكم ميكند كه تمدن شرقي فقط منجر به آزادي شخص فرمانروا، تمدن يوناني منجر به آزادي نجيبزادگان، تمدن روميمنجر به آزادي شهروندان روم و تمدن ژرمانيك مسيحي كه پس از گسترش پروتستانيسم در غرب طلوع ميكند، منجر به آزادي نهايي كلي بشريت شود. با تحقق روح كلي در تمدن ژرمانيك مسيحي غرب روند تكامل ايده مطلق در بستر تاريخ به هدف فرجامين خود در انديشه هگل دست پيدا ميكند و تقدير تاريخي باعث به حاشيه راندن ساير تمدنها و بسط و گسترش تمدن غربي بهواسطه عينيت يافتن عقل كل در آن ميشود. در اين ديدگاه كه ميتواند سرمنشاء بسياري از روايتهاي نژادپرستانه و خودبرتربينيهاي قوميدر غرب تلقي شود، چارچوبي نظري براي مشروعيت بخشيدن علمي، به سپهر ارزشها و هنجارهاي غربي در جهان فراهم ميآورد.
در مقابل رويكرد معتقد به تكامل خطي تاريخ و تمدنها كه شرح اجمالي آن بيان شد، پارهاي از انديشمندان، نظريه تكامل دورهاي و سيكلي تمدنها را مطرح كردهاند. در اين روايت هر تمدن مانند يك ارگانيسم زنده تصور ميشود. تمدنها در بستر تاريخ دستخوش تولد، توسعه، استقرار، افول و اضمحلال ميشوند و بهجاي آنها تمدنهاي ديگر كه بتوانند نسبت صحيحتري با الزامات زمان برقرار كنند، ظهور ميكنند. از ميان انديشمنداني كه نظريه پويش دوراني تمدنها را مطرح كردهاند ميتوان به ابنخلدون، فيلسوف و انديشمند جهان اسلام اشاره كرد. ابنخلدون در كتاب گرانسنگ و كمنظير پنج مرحله را براي ظهور و افول تمدنها برميشمارد. اين مراحل، پيروزي اوليه، بسط دامنه نفوذ و استقرار، ثبات و آسودگي، تمتع و بهرهمندي و سرانجام افول و اضمحلال را شامل ميشود. تمدن يا به قول ابنخلدون، عمران با تكيه بر عنصر عصبيت، كه همان پيوستگي قوميو علايق عاطفي و خويشاوندي يك قوم است، بر يك تمدن در حال افول غلبه ميكند و تمدن يا عمراني جديد را سامان ميدهد. در مرحله بعدي به گسترش حيطه نفوذ و استقرار اركان حاكميت ميپردازد. پس از طي اين مرحله حكمران به حذف تمامي مدعيان دور و نزديك حاكميت پرداخته و در سايه ايجاد ثبات و تمركز قدرت، آرامش و آسودگي را در مرحله سوم تجربه ميكند. در مرحله چهارم حكمران و مردم در سايه ثبات و آرامش حاصل از مرحله قبل، به دنياگرايي اقبال نشان داده و در بهرهمندي از لذات دنيوي تلاش ميكنند. با ورود يك تمدن به مرحله تمتع و كاميابي، به خودي خود عصبيت و همگرايي قوم غالب كه تمدن جديد را قوام بخشيده است، رو به افول ميگذارد و درنهايت با ظهور عصبيتي جديد، تمدن سابق رو به اضمحلال ميگرايد. در اين ديدگاه هيچ تمدني بالذات ارجحيت عقلاني و منطقي بر ديگري ندارد و اين زمامداران يا نخبگان يك قوم هستند كه به واسطه رخنه در همبستگي خود موجبات افول نهايي تمدن يا عمران را فراهم ميآورند. متفكراني كه در قاموس انديشه سياسي به نظريهپردازان نخبهگرا نامبردار شدهاند با طرح مجدد موضوع عصبيت، البته با عنواني جديد مانند انسجام اليت حاكم يا پيوستگي نخبگان مستقر، تحولات دورانساز تاريخي را از لابهلاي شيوه تعاملات و مناسبات طبقه حاكم مورد تفسير قرار ميدهند.
با مروري اجمالي به دو كلان روايت موجود در زمينه تمدنها- تكامل خطي و دوراني- و نگاهي گذرا به موقعيت تاريخي كشورمان ايران ميتوان دوگونه مواجهه با مدرنيته نشأتگرفته از تمدن غرب را براي انديشمندان ايراني ريشهيابي كرد. برخي از انديشمندان كشور در حيطه علوم سياسي و جامعهشناسي با نظريهپردازان طرفدار تكامل تاريخ همدل و همراه هستند. آنها تمدن غربي را پيشرفتهترين و متكاملترين تمدن قابل تصور براي بشريت در اين مقطع تاريخ ميدانند. آنها با تمكين به عقلاني بودن روند تكامل و بالندگي تمدن غرب، پذيرش هنجارهاي مدرن و نظام ارزشي غرب را چارهساز برونرفت كشورهايي چون ايران از وضعيت عسرت و عقبماندگي ارزيابي ميكنند. برخي ديگر نيز عليرغم تصريح به تحقق عقل تاريخي در غرب، خوشبينانه و خوشباورانه زوال محتوم و فروپاشي دروني اين تمدن را انتظار ميكشند. ناگفته پيداست كه صرفنظر از اختلافات صوري هر دو دسته از انديشمندان مذكور، انفعال و پذيرش حاشيهنشيني در پويشهاي جاري تاريخ، مخرجمشترك طرفداران اين ديدگاهها است.
مواجهه ديگري كه ميتوان در رابطه با مدرنيته و تمدن غرب متصور بود، اعتقاد به امكان ايفاي نقشي فعالانه در مقطع كنوني تاريخ براي ايرانيان مسلمان است. در اين رويكرد كه از روايت تكامل دوراني تمدنها سرچشمه ميگيرد ميتوان با تكيه بر منابع و عقلانيت انباشته شده تاريخي ايران و استفاده از امكانات و ابزارهاي عقلاني غرب، تمدني نوبنياد و توسعهيافته را سامان داد. ايران اسلامي با پشتوانه عظيم تمدنسازي، فرهنگپروري و خردگرايي كه در بطن تاريخ مكنون شده است، ميتواند در سايه تلاشهاي فعالانه انديشمندان خود كانون پرورش تمدني رهاييبخش و جامعالاطراف شود. انديشمندان كشورمان در اين برهه سرنوشتساز تاريخ ميتوانند با اجماعي كه حول منافع ملي پديد ميآورند مسبب ظهور انسجام و همبستگي ملتي شوند كه به گواهي تاريخ توانسته است سرنوشت و مسير تحولات دورانساز را، با اتكا به خود ترسيم كند.
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
شنبه 27 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 126]