تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):بالاترین عبادت، عفت شکم و شهوت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826750030




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ماندن يا نماندن؟ مسئله اين است


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ماندن يا نماندن؟ مسئله اين است
سينماي‌ايران- ندا رجبي:
حتما برايتان پيش آمده كه دو ساعت در سالن تاريك سينما بنشينيد و چشم بدوزيد به پرده عريض و طويلش؛ نماهاي خوشگل ببينيد، آدم‌هاي مرموز و كم‌حرف، اتفاقات مشكوك و خيال كنيد با عجب چيز شگفت‌آوري روبه‌رو هستيد.

اما هرچه پيش مي‌رود و فيلم به پايانش نزديك مي‌شود، يعني وقتي كار به جايي مي‌رسد كه بايد لذت كشف حقيقت ماجرا را تجربه كنيد و به يك جمع‌بندي برسيد، اميدتان نااميد مي‌شود و نمي‌توانيد بفهميد بالاخره اين آدم‌ها را چه مي‌شود؟! ماجراي ما با «كنعان» كه چنين بود. فيلمي كه شروع خوبي دارد اما در ميانه‌هاي راه باز مي‌ماند و درست از همانجايي كه بايد نقطه عطفش باشد مي‌لنگد.

مسئله كنعان ماندن يا نماندن است، ولي پاسخي كه براي آن دست و پا مي‌شود ارزش سؤال را هم زيرسؤال مي‌برد و تماشاگرش را مثل شخصيت‌هايش در سردرگمي رها مي‌كند. حتي گفت‌وگوي ما با ماني حقيقي (كارگردان فيلم) نتوانست از اين سردرگمي نجاتمان دهد. اگرچه او هم مثل هر صاحب اثري براي دفاع از فيلمش حرف‌هايي دارد، احترام‌برانگيز و شنيدني اما در نهايت «كنعان» اثري است كه روي پرده است، نه آن چيزي كه حقيقي توضيحش مي‌دهد.

* آقاي حقيقي از فروش «كنعان» راضي هستيد؟

بله. تا به حال كه خيلي خوب بوده.

* فكر مي‌كنيد چرا؟

فكر مي‌كنم به خاطر مضمون، بازيگرهاي فيلم و به اين دليل كه مخاطبش را دست‌كم نمي‌گيرد.

* يعني ماجراي كشمكش و اختلاف زناشويي براي مردم جذاب شده؟

هم اين و هم نوع پرداخت به اين موضوع. صرف مضمون زناشويي نمي‌تواند فروش را تضمين كند. به هر حال موفقيت در گيشه هميشه يك راز است؛ دلايل موفقيت فيلم‌ها در گيشه را هميشه نمي‌شود درست تحليل كرد. تهيه‌كننده فيلم و من تنها كساني بوديم كه از روز اول مي‌گفتيم كنعان مي‌فروشد. قبل از مصطفي شايسته حدود ده نفر از تهيه‌كنندگان نامدار سينما فيلم‌نامه كنعان را رد كردند. معتقد بودند كه فيلم نمي‌فروشد چون تلخ است.

* البته هنوز هم زود است كه در اين‌باره نظر قطعي بدهيم. ضمن اينكه فيلم در روزهاي اول براي فروش مي‌تواند دلايلي غيراز كيفيت و مضمون هم داشته باشد. مثل حضور چهره‌ها.

بله، براي قضاوت زود است و من هم نمي‌خواهم درباره فروش فيلم صحبت كنم. اما حضور ستاره‌ها در فيلم نمي‌تواند به تنهايي موجب موفقيت فيلم بشود. فيلم در روزهاي اول اكران متكي به ويترينش است تا تماشاگر را به سينما بكشاند، اما اگر اين گروه فيلم را نپسندند استقبال تماشاگران ادامه پيدا نمي‌كند.

هنوز زود است كه قضاوت كنيم شرايط «كنعان» اين‌طور هست يا نه، به‌نظر مي‌رسد كه تماشاگران فيلم تا امروز كنعان را دوست داشته‌اند. فيلم در اكران جشنواره فجر هم راي بالايي از تماشاگران گرفت. در بخش بين‌الملل، راي اول و در بخش مسابقه سينماي ايران، سوم شد، آن هم بعد از فيلم‌هاي آقايان تبريزي و مجيدي. اين اولين نشانه جذابيت‌ فيلم براي مخاطب عام بود. گمان مي‌كنم دو، سه هفته ديگر سرنوشت فيلم دقيقا معلوم مي‌شود.

* گويا قرار بوده فيلم اقتباسي باشد از داستان كوتاهي به نويسندگي آليس مونرو.

كه هست.

* هست؟! اسمي از او در شناسنامه قيد نشده.

اين اقتباس خيلي آزادي است از آن قصه.

* برداشت خيلي آزاد يعني چه؟ دقيق‌تر توضيح مي‌دهيد؟

زن و شوهر داستان آليس مونرو، برخلاف زوج كنعان، بچه دارند و در آستانه طلاق هم نيستند. اما تنش پنهاني در رابطه‌شان وجود دارد و زن به اين مي‌انديشد كه آيا مي‌تواند تحولي در وضعيت زندگي‌اش ايجاد كند يا نه. در اين ميان دختر عمه زن وارد زندگي آنها مي‌شود و همزمان با ورود او اين زوج به يك مراسم عروسي در شهري ديگر دعوت مي‌شوند. شوهر حاضر نيست دختر عمه زن را همراه با خودشان به اين مراسم ببرند چون با تفرعن به او نگاه مي‌كند، او را زني شهرستاني مي‌بيند و از همراه شدن با او معذب است. زن و مرد به مراسم مي‌روند و خيلي هم به آنها خوش مي‌گذرد. در راه بازگشت زن تصويري را در ذهنش مي‌بيند از دخترعمه كه خودش را به دار آويخته.

او اين تصوير را جدي مي‌گيرد و نگران مي‌شود و با اينكه آدم مذهبي نيست شروع مي‌كند به راز و نياز با خدا و عهد مي‌بندد كه چيز باارزشي را در زندگي‌اش قرباني كند تا در ازاي آن دختر عمه زنده باشد. ولي هرچه فكر مي‌كند چيز باارزشي براي قرباني كردن در زندگي‌اش نمي‌يابد و تازه پي مي‌برد كه چه زندگي مزخرفي دارد. تصميم مي‌گيرد منتظر بماند تا هرچه را كه خداوند مقدر كرد قرباني كند و وقتي كه باز مي‌گردد و دختر عمه را زنده مي‌يابد متوجه مي‌شود چيزي كه بايد قرباني كند اميدي است كه به تحول زندگي‌اش داشته تا از وضعيت فعلي نجات پيدا كند. درمي‌يابد زندگي‌اش همين است كه هست و ديگر جاي اميد و آرزويي در زندگي نيست.

* چه قصه خوبي و چقدر هم دور است از قصه «كنعان» شما!

لازم بود كه فيلم اين بحران ذهني را بيروني كند و در قالب تصوير ارائه كند. بخش عمده‌اي از داستان مونرو به التهابات دروني و ذهني اين زن در راه بازگشت اختصاص داشت و نگراني‌هاي زن جلوه تصويري نداشت.

* اصلا اساس و حرف داستان شما فرق دارد.

اين‌طور نيست. ما صرفا براي ايراني كردن فضا و مناسبات و براي سينمايي كردن داستان، نكاني را بايد تغيير مي‌داديم و دست خودمان را براي اين كار باز گذاشتيم.

* به‌نظر مي‌رسد شما به يك‌سري از مسائل اين داستان تعلق خاطر داشتيد و خواستيد به آن وفادار بمانيد، از طرفي هم قصد داشتيد قصه‌اي را روايت كنيد كه مخاطب سينماي ما را راضي نگه دارد.

نه، ما اصراري نداشتيم به آن قصه وفادار بمانيم ولي اصرار داشتيم كه فيلم گل درشت و پرالتهاب نباشد. يك فيلم آرام و ظريف باشد و اتفاقاتي هم كه در آن مي‌افتد خيلي ساده و پيش‌پا افتاده باشند. اتفاقاتي كه ممكن است در زندگي روزمره براي هر كسي بيفتد.

* ولي اتفاقي كه در پايان فيلم مي‌افتد با توجه به تعريفي كه در كل فيلم از مينا ارائه داده‌ايد خيلي خارق‌العاده است.

اتفاق دروني خارق‌العاده‌اي مي‌افتد. ذهن مينا مشوش و به‌هم‌ريخته است و او تصميم عجيبي مي‌گيرد. ولي كار خارق‌العاده‌اي انجام نمي‌دهد.

* من برعكس شما فكر مي‌كنم. مينا، يك‌سال تلاش كرده از مرتضي جدا بشود. حالا طي يك هفته همه چيز تصادفي كنار هم چيده مي‌شود تا او يك تصميم خارق‌العاده بگيرد.

خب، اين نكته‌اي است كه شما يا در طول فيلم آرام‌آرام به آن انس پيدا مي‌كنيد، يا نمي‌كنيد. يعني بستگي دارد به شكل درگير‌شدن‌تان با قصه و هركس به شيوه خودش اين كار را مي‌كند. خيلي‌ها برداشت‌شان اين بود كه مينا ته‌ دلش از اين جدايي مي‌ترسد و دنبال بهانه‌اي است كه بماند. خيلي‌ها هم فكر مي‌كنند كه نه، نمي‌ترسد ولي فشارهايي كه از همه طرف بر او وارد مي‌شود آرام‌آرام شكستش مي‌دهند و يك برداشت هم اين است كه او واقعا راست مي‌گويد و آن‌قدر نگران زنده بودن خواهرش است كه اين قول را مي‌دهد و تصميم مي‌گيرد پايبند به اين قول بماند. اينها همه امكانات تفسيري فيلم هستند و همه‌شان هم مي‌توانند در آن واحد درست باشند. دست شما باز است كه تصميم خودتان را بگيريد.

* من فكر مي‌كردم غيراز اينها مي‌شود به نمايي كه علي، مرتضي را در آغوش مي‌گيرد تكيه كرد كه بعد از آن مينا با مرتضي حرف مي‌زند و مي‌گويد تصميم گرفته بماند.

اين هم يك شكل ديگر از تفسير است.

* به شرط اينكه ما بفهميم بالاخره رابطه علي و مينا چه نوع رابطه‌اي است، كه نمي‌فهميم.

اگر منظورتان خيانت است، ما به صراحت نشان داده‌ايم كه چنين نيست و هيچ‌چيز هم در فيلم كه حاكي از خيانت باشد وجود ندارد.

* قبول ندارم. خيلي دوپهلو است.

ما نشان داده‌ايم كه ارتباط علي و مينا يك ارتباط دوستانه انساني است. سكانسي وجود دارد كه اين دو كنار هم نشسته‌اند و هيچ‌كس هم در خانه نيست. علي به مينا مي‌گويد: شوهرت را رها نكن، او مرد خوبي است.

* بله ولي يك‌جايي هم به علي مي‌گويد كسي كه عوض نشده تويي و اين خوب است. يك جاي ديگر مي‌رود به خانه علي سرك مي‌كشد، البته طوري به همه جا نگاه مي‌كند انگار بار اول است به آنجا قدم گذاشته. يك‌جا هم آذر از علي مي‌پرسد چرا مينا و مرتضي ازدواج كردند، تو درس و دانشگاه را رها كردي. علي جواب نمي‌دهد و آذر وقتي وارد محل زندگي علي مي‌شود با يادآوري روز رفتن مينا به آنجا، به هم مي‌ريزد، انگار كه سؤالي در ذهنش به جواب رسيده باشد. در حقيقت يك جاهايي اين فرضيه تاييد و يك جاهايي رد مي‌شود و اين حالت در تمام فيلم حفظ شده و هرگز درستي و نادرستي‌اش معلوم نمي‌شود، حالا يا دست شما بسته بوده براي بازتر كردن اين مسئله يا اينكه عمداً اين حالت را تا پايان حفظ كرديد تا دليلي باشد براي دنبال كردن فيلم.

ما مي‌توانيم حدس بزنيم كه علي و مينا قبل از اينكه مرتضي از راه برسد به هم علاقه‌مند بوده‌اند و بعد كه سروكله مرتضي پيدا شده مينا عاشق او شده و با او ازدواج كرده. اما دليلي ندارد كه به امكان چيزي به زمختي و گل‌درشتي خيانت فكر كنيم. الان اين دو نفر دوست هم هستند، دوستان قديمي هم هستند. عشق بين زن و مرد يك مقوله است و رفاقت ميان آنها مقوله ديگري، كه در فرهنگ ما خيلي به آن پرداخته نمي‌شود، با اينكه خيلي هم رايج است. مشكل از نگاه كج و معوج كسي است كه اين‌طور برداشت مي‌كند.

من هميشه حرف منتقدان برايم محترم و مهم بوده اما طبعا معني‌اش اين نيست كه هر حرفي بزنند حق است. مخصوصا در اين مورد خاص. من تلاش معقول خودم را كردم كه اين سوءتفاهم ايجاد نشود. ولي وقتي به‌وجود آمد ديگر كاري از من ساخته نيست. ما اگر مي‌خواستيم مضمون خيانت را مطرح كنيم كه دستمان بسته نبود. نشان دادن خيانت ديگر در تلويزيون هم رايج است چه برسد به سينما. اصلا هيچ خط قرمزي در اين زمينه وجود ندارد.

شما به راحتي مي‌توانيد يك مثلث عشقي را مطرح كنيد و طرح مسئله خيانت زن به شوهرش در رسانه‌هاي ما هم سال‌هاست كه مسئله ممنوعي نيست. اگر ما مي‌خواستيم بگوييم مينا به شوهرش خيانت مي‌كند هزاران راه پيش‌پايمان بود كه مشكلي با سانسور هم پيدا نكنيم. ولي ما مطلقا چنين قصدي نداشتيم. اگر آذر در قصه ما با رفتن به محله علي دچار چنين شكي مي‌شود بيننده بايد بداند كه او اشتباه مي‌كند چون با مينا و علي در تنهايي‌هايشان همراه بوده.

* پس اگر اين تصور را هم واقعي بدانيم و دليل درخواست طلاق مينا نباشد، چه دليلي باقي مي‌ماند جز اينكه او يك آدم دمدمي است كه از هر طرف بادي بوزد با آن همراه مي‌شود. البته فقط اين تعريف تصميم پاياني او را هم توجيه مي‌كند.

مينا شخصيت محكم و بسيار قابل احترامي است. او زن بزرگي است. آدمي است كه روي خواسته‌هايش پافشاري مي‌كند و از طرفي آنقدر آدم صادق و درستي است كه وقتي مرتضي از او مي‌پرسد چرا مي‌خواهي جدا شوي؟ مي‌گويد: به خاطر اينكه دلم نمي‌خواهد كسي منتظرم باشد، دلم نمي‌خواهد كسي به من وابسته باشد. اين قانع‌كننده‌ترين جواب ممكن است. او مي‌توانست هزار تا بهانه بياورد، ولي راستش را مي‌گويد.

* نمي‌شود كه با اين تعريف تحول و دخيل بستن و تصميم به ماندن او را توجيه كرد.

او قولي مي‌دهد كه محاسباتش را به هم مي‌ريزد. فكر مي‌كند همانطور كه از اول ماجرا روي حرفش براي رفتن پافشاري كرده، بايد به اين قول هم پايبند باشد. شوهرش هم مثل شما معتقد است اين دليل خوبي براي ماندن نيست.

* و اينجاست كه همان فرمول كليشه‌اي همه فيلم‌ها و سريال‌ها كاربرد پيدا مي‌كند و پاي بچه‌اي كه در راه است وسط كشيده مي‌شود. در حالي كه شما تمام هم و غمتان اين بوده كه از كليشه‌ها فرار كنيد.

مينا پايبند فرديت خودش است. ولي از يك جايي به بعد ديگر زورش نمي‌رسد و شكست مي‌خورد. ديگر نمي‌تواند ادامه بدهد.

* به خاطر مرگ مادرشوهرش؟

به خاطر اينكه احساس مي‌كند موجب مرگ مادر‌شوهرش شده. به خاطر اينكه يك جايي از وجودش احساس گناه مي‌كند نسبت به سقط‌جنين. به خاطر اينكه عجز و ناتواني شوهرش را مي‌بيند و نگران خواهرش هم مي‌شود و سرانجام چنين عهدي مي‌بندد.

* و دقيقا همين ترحم نارواي مينا به مرتضي هم يكي از مسائل آزاردهنده است. آنقدر كه وقتي مينا مي‌گويد مي‌خواهد بماند و فيلم تمام مي‌شود آدم با خودش مي‌گويد درست است كه بالاخره ماند ولي مرده شوي زندگيشان را ببرد.

براي همين است كه اين فيلم پايان خوشي ندارد و تلخ است. اما وظيفه من اين نيست كه درباره تصميم مينا حكم صادر كنم. اين با تماشاگر است. ممكن است شما بگوييد مينا آدم هرهري مذهبي است يا به بادي ‌بند است يا هر چيز ديگري. مهم اين است كه شما يك وضعيت اجتماعي را مي‌بينيد كه با شما حرفي مي‌زند و نشانه‌اي از زندگي اطراف خودتان را در آن مي‌بينيد.

* شما سه تا فيلم ساختيد كه فقط سومي، يعني كنعان، اكران شده...

«آبادان» را با اينكه اكران نشد، خيلي‌ها ديدند و در خارج از ايران هم در جشنواره‌هاي زيادي نمايش داده شد. «كارگران مشغول كارند» هم كه خيلي بيشتر از «آبادان» ديده شد، از جشنواره فجر و جشنواره‌هاي ديگر جايزه گرفت و در آمريكا هم اكران شد..به هر حال مسيري كه طي كرده‌ام مسير پيچيده‌اي بوده. وقتي فيلم‌ات در كشور خودت اكران نشود وضع كارت به هم مي‌ريزد. ادامه كار را دشوار مي‌كند براي فيلمساز و به همين دليل برايم مهم بود كه «كنعان» حتما اكران شود.

* و در هر سه كار چهره‌هاي مطرحي بازي كرده‌اند. استفاده از چهره در فيلم‌هايي با اين سبك و سياق به خاطر موفقيت فيلم در برخورد با مخاطب بوده يا زحمت مضاعفي كه كار با آماتورها مي‌طلبد.

اختيار داريد. اتفاقاً من بيشتر وقتم را براي بازي گرفتن از بازيگرهاي حرفه‌اي مي‌گذارم.

* جداي از بحث فيلمنامه شايد كمترين ايراد به كارگرداني «كنعان» وارد است. در واقع ما با فيلم خوش ساختي طرفيم، قاب‌هاي قشنگي مي‌بينيم، موسيقي زيبايي مي‌شنويم و بازي درخشاني خصوصا از محمدرضا فروتن شاهديم. با اين حساب چطور بيشتر وقتتان صرف بازيگران مي‌شود، آن هم بازيگران حرفه‌اي؟!

بازي گرفتن از بازيگر حرفه‌اي خيلي وقت‌گيرتر از كار با نابازيگر است. چون نابازيگر متناسب با نقش مورد نظر انتخاب مي‌شود. در واقع او همان شخصيتي است كه دارد بازي مي‌كند. لازم نيست كار عجيب و غريبي با او بكنيد كه تبديل به آدم ديگري بشود. ولي بازيگر تكنيك و قابليت‌هاي حرفه‌اي دارد و شما از اين ابزار براي ساختن يك شخصيت نو استفاده مي‌كنيد.

* پس چقدر شما از اين مرارت خوشتان مي‌آيد كه ترانه عليدوستي را براي نقش مينا انتخاب كرديد! كه يك زن‌سي و چند ساله است و عليدوستي را همه با من ترانه 15سال دارم مي‌شناسند.

ترانه عليدوستي در حال حاضر يكي از بهترين بازيگران زن سينماي ايران است و كاركردن با او اين تضمين را به من مي‌داد كه نقش همان چيزي بشود كه بايد بشود. من اين درجه از اطمينان خاطر را با بازيگر ديگري نداشتم.

* حتي ليلا حاتمي كه حضورش در كار منتفي شد؟

حتي با ايشان هم اين تضمين را نداشتم. ليلا حاتمي وقتي انتخاب شد كه ترانه عليدوستي هنوز بازيگر مطرحي نشده بود. يعني حدود هشت سال پيش. اما وقتي خانم حاتمي نتوانستند در اين كار حضور پيدا كنند و ترانه عليدوستي خودش پيشنهاد بازي در اين نقش را به من داد، من بسيار خوشحال شدم، چون هميشه دوست داشتم موقعيتي پيش بيايد و بتوانم با او همكاري ‌كنم. اگر 8سال پيش ديده بودمش همان موقع انتخاب اولم مي‌شد.

* وقتي ليلا حاتمي را براي نقش مينا در نظر داشتيد، سه بازيگر ديگر نقش‌ها چه كساني بودند؟

پرويز پرستويي در نقش مرتضي، علي مصفا در نقش علي و فاطمه معتمدآريا در نقش آذر.

* بنابراين فيلمنامه با انتخاب بازيگران جديد بايد خيلي متحول شده باشد.

بله تغيير اصلي اين بود كه در نسخه اول فيلمنامه تفاوت سني زيادي بين مرتضي و مينا وجود داشت.

* اين‌طوري درخواست طلاق مينا قدري معقول‌تر بود.

اين تفاوت سني نكته‌اي بود كه مينا مي‌توانست روي آن تكيه كند. ما در نهايت اين را كنار گذاشتيم. فكر كرديم بايد همه ويژگي‌هاي منفي مرتضي را اساسا كنار بگذاريم.

* مي‌خواستيد از كليشه‌ها فرار كنيد. اين بد نيست اما تا جايي كه در باور مخاطب بگنجد.

ما مي‌توانستيم به راحتي مرتضي را منفي جلوه دهيم تا خواسته مينا معقول‌تر به‌نظر برسد. مرتضي مي‌توانست هزار عيب داشته باشد، معتاد باشد، خيانت‌پيشه باشد، ناتواني جنسي داشته باشد، خشن باشد، خسيس باشد يا خيلي پير و فرتوت باشد. همه اينها كليشه‌هايي بود كه مي‌شد استفاده كرد.

* ولي در چهارشنبه سوري عدم‌تناسب زن و مرد به چشم مي‌آمد و زماني كه سيمين(پانته آبهرام) در ماشين را باز مي‌كرد و كنار مرتضي (حميد فرخ‌نژاد) مي‌نشست مي‌ديدي چقدر اين دو نفر با هم تناسب دارند و به مرد حق مي‌دادي، از طرف ديگر وقتي كنار مژده (هديه‌تهراني) بود عدم‌تناسب آنها به‌عنوان زن‌وشوهر قانع‌ات مي‌كرد كه مشكلاتشان طبيعي است.

من با شما هم‌نظرم، ولي مي‌دانيد كه خيلي‌ها هم در مورد چهارشنبه‌ سوري و نكته‌اي كه گفتيد نظر ديگري ‌داشتند. تمام لذت كاري كه ما مي‌كنيم شكل دادن به اين همه نظرات متفاوت است.

* تفاوت عقايد در جزئيات بله. گرچه درباره همان هم مي‌شود بحث كرد و به نتيجه واحدي ‌رسيد، اما كليت ماجرا كه بايد مشخص باشد. يعني شما قطعا مي‌دانيد كه داريد چه كار مي‌كنيد. غيراز اين است؟

لذتي كه مي‌بريم در قضاوت نكردن است. ما نمي‌خواهيم و اصلا نمي‌توانيم بگوييم فلان كار درست است يا نادرست. اين سيستم كار من و آقاي فرهادي بوده. ما معتقديم كه در داستان‌هاي‌مان آدم بدي وجود ندارد. همه حق دارند. هر كسي مي‌تواند از زاويه ديد خودش به آدم‌هاي قصه حق بدهد. بار دراماتيك قصه به اين شكل وزين‌تر مي‌شود. يعني وقتي دو تا آدم خوب با هم مي‌جنگند، قصه غم‌انگيزتر مي‌شود. وقتي يك آدم خوب با يك آدم بد بجنگد تكليف روشن است. درامي در كار نيست، مثل اغلب فيلم‌هاي شعاري رايج كه مي‌بينيد.

* ولي وقتي شما هيچ عيب و نقصي را به مرد قصه‌تان وارد نمي‌دانيد و زن را هم آدم پايبند و درست ‌و صادقي مي‌دانيد دليلي ندارد اين مسائل ميانشان به‌وجود بيايد. دوتا آدم خوب بيشتر با هم سازش دارند تا جنگ و بيننده با خودش مي‌گويد اگر كار اين دو نفر به اينجا كشيد، تكليف بقيه چه مي‌شود؟

اين بستگي دارد به نوع نگاه هر آدمي به زندگي. من اعتقاد ندارم كه آدم‌هاي خوب لزوما با هم سازش دارند.

* زن و شوهر فيلم شما البته خيلي شيك و پيك بودند. اصلا مستخدمشان هم بيشتر شبيه منشي يك شركت بود تا مستخدم يك خانه!

بله. ما قشري را انتخاب كرديم كه زندگي‌شان چنين شكلي دارد. قشري كه به قول شما مستخدم‌شان هم همين‌طور است كه مي‌گوييد.

* حرف من هم اين است كه اين آدم‌ها چند درصد از مخاطبان شما را در برمي‌گيرند كه مي‌توانند با آنها همذات‌پنداري كنند و دغدغه‌شان را درك كنند و بپذيرند. تفاوت مهم فيلم چهارشنبه سوري و كنعان انتخاب همين آدم‌ها و قراردادنشان در موقعيتي است كه باور تماشاگر را برمي‌انگيزد. در آنجا حضور شخصيتي مثل روح‌انگيز يا زن سرايدار، همسايه‌ها، سيمين، همه و همه موجب ايجاد فضايي ملموس‌تر و جذاب‌تر در فيلم مي‌شد.

اين‌طور نيست كه مخاطب فقط با كسي كه شبيه خودش باشد همذات‌پنداري مي‌كند. شما در فيلم‌هاي تاريخي هم همذات‌پنداري داريد، در فيلم‌هاي وسترن هم داريد. مخاطب مي‌تواند با شخصيت اي.تي هم در فيلم اسپيلبرگ همذات‌پنداري كند. اين تفاوت‌ها به اندازه تشابه‌ها موجب كنجكاوي تماشاگر مي‌شود. در چهارشنبه‌سوري آدم‌هاي ما از طبقه متوسط شهر تهران بودند كه در مجتمع شلوغي زندگي مي‌كردند. فيلم سعي داشت فضاي شلوغ و پرالتهابي را نشان بدهد. براي همين هم داستان در شب چهارشنبه سوري اتفاق مي‌افتاد. ولي كنعان فضاي سرد و سركوب شده‌‌اي را به تصوير مي‌كشد و زندگي ذهني و دروني و عاطفي شخصيت‌هايش را بررسي مي‌كند.

* ولي كنعان هم طبق گفته خودتان قصد دارد مثل چهارشنبه‌سوري مخاطب داشته باشد.

طبعا همين‌طور است. ولي سردي و گرمي فيلم هم لزوما ارتباطي با جذب مخاطب ندارد. مي‌بينيد كه كنعان هم دارد مخاطبان زيادي را به سينما مي‌كشاند. به هر حال آدم بايد بداند دارد فيلمش را براي چه كسي مي‌سازد. كم پيش مي‌آيد كه كسي سيصد يا چهارصد ميليون تومان خرج كند تا براي دل خودش فيلم بسازد.

* پس وقتي هم مي‌نوشتيد معتقد بوديد كه فيلم با استقبال مردم مواجه مي‌شود؟

بله. من آن زمان هم اطمينان داشتم كه فيلم در گيشه موفق مي‌شود و دلايلم براي خودم روشن بود. وقتي تهيه‌كنندگان كار را رد مي‌كردند كمي به قضاوتم شك كردم، ولي وقتي مصطفي شايسته گفت كه به‌نظر او فيلم موفق مي‌شود، خيالم راحت شد و كار با همين اعتقاد ساخته شد. هدايت فيلم تبحر بسيار زيادي در شناخت مخاطب سينماي ايران دارد. به اين خاطر است كه اغلب فيلم‌هاي اين دفتر فروش موفقي دارند. البته ما هيچ‌وقت نگفتيم كه كنعان در ابعاد فيلمي مثل آتش‌بس مي‌فروشد. اما مي‌دانستيم كه مخاطب قابل‌قبول خودش را پيدا خواهد كرد.

اميدواريم همين‌طور باشد
 شنبه 27 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 216]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن