واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: پستچي سه بار در نميزند (1387) حسن فتحي
خلاصه داستان فيلم
حبيب با گروگان گرفتن سارا، قصد دارد از پدر او انتقام بگيرد؛
غافل از آنكه خود در دامهايي گرفتار آمده است...
* * *
فيلمنامه را بايد نقطه قوت «پستچي...» به حساب آورد.
به خاطر داستان اصلي، داستانهاي فرعي پر و پيمان،
ساختار دقيق مهندسي، و ارزش هنري معماري كه از آن برخوردار است.
داستانهايي كه به موازت و در عين حال در
تعامل با داستان اصلي روايت ميشوند و
حسن فتحي با قرار دادن آنها در طبقات بالاي خانه (بالاخانه؟)،
وجهي خاطره ـ وهمناك به آنها داده است.
آغاز ماجرا و داستان اصلي در طبقه همكف و
با امروز غروب آدمهاي اصلي ـ حبيب و سارا ـ كليد ميخورد كه
با از سر گذراندن شبي پرمهيب از
كابوسهاي توبهتوي بيداري،
در سپيدهدم همانجا به پايان ميرسد.
فتحي با اين نحوه ورود و چيدمان طبقات،
از ارزش تاريخي وقايعي كه در بالاخانه ميگذرند،
ميكاهد و اجازه نميدهد كه در تضاد با
وجه خاطره ـ وهمي آنها قرار گيرد؛
چيزي كه در غير اين صورت،
ضرورتا نه در طبقات بالا كه بعكس،
در طبقات زيرين و زيرزمين بايد تعبيه ميشد (چرا كه
گشتوگذار در گذشته به عنوان
مهمترين دلمشغولي باستانشناسان
با كندن زمين و سر زدن به سردابهها و دفائن مدفون در زيرزمين همراه است).
رويكردي كه از طريق جايگزين ساختن روايتهاي وهمآلود، نه تنها
حاوي نفي عينيت تاريخي است، بلكه
سطح آن را به سطح خرد تقليل داده و
بدان كيفيتي روانشناسانه ميبخشد.
در واقع، زوج قهرمان داستان فيلم، هر دو
به شهادت نشانههاي آشكار و پنهاني كه با خود دارند،
دچار اسكيزوفرنيا هستند كه به منظور
مواجهه با (و نه رويگرداني و فرار از) خاطرات ناگوار گذشته
به كلينيك روانتحليلگر(؟!) مراجعه كردهاند؛
تا نفرت، ميل به كشتن، مرگ و نيستي برود و
جاي خود را به عشق و ميل به زندگي بدهد، و
احساس رهايي و آرامش جايگزين
بيم و واهمه، و نگراني و اضطراب شود.
انگار درازكشيده بر تخت روانكاوي و از وراي سقف،
با تماشاي طبقات بالا (همچون ابري كه
گرافيستها براي نمايش افكار شخصيتهاي كارتوني
بالاي سر آنها ميكشند) به بازيابي و مرور خاطرات دردناك خود ميپردازند.
بدين ترتيب، فيلم نوعي درمان روانكاوانه است از طريق
مواجهه با خاطرات تلخ و انكارشده گذشته كه
موجب شكل گرفتن عقدههايي در روان افراد شدهاند و
فتحي در مقام روانكاو،
«ناديده گرفته شدن زنان» را علت بيماري تشخيص داده است.
زناني كه همواره ناديده و هيچ انگاشته شدهاند و
عشق آرماني آنان انكار (بدتر از سركوب) شده است.
سارا، قهرمان امروزي داستان فيلم نيز عاشق است؛
عشقي كه از فرط انكار، به نفرت بدل شده.
اما از ديگر سو، حبيب (محب[عاشق] و محبوب[معشوق]) قرار دارد كه
برغم گرفتار ساختن سارا،
خود گرفتار سارا شده است!
اين درست كه حبيب دستهاي سارا را بسته و او را اسير كرده ولي
اندك اندك درمييابيم كه اين خود سارا بوده است كه
تن به اين اسارت داده و در واقع،
حبيب را با نقشهاي به بازي گرفته است و
گرفتار كرده است.
سارا اسير عشق حبيب است و
حبيب اين را نميداند و
بلكه نخواسته كه بداند و
اين امر سارا را به نفرت ميكشد.
با اين حال، همواره اين سار است كه
به ياري حبيب ميآيد و او را نجات ميدهد.
بنابراين، گره يا عقدهاي كه بايد گشوده شود،
عشق انكارشده زنان است؛
گره كوري كه با گذشت ايام،
هر نسل بر آن گرهي تازه زده و اين جراحت را ناسور ساخته.
تمثال حبيب از سويي، وجه اسطورهاي وي آشكار ميسازد و
از سوي ديگر به عنوان نماد عشق آرماني و
غالبا بيپاسخ و ناكام زنان در طول تاريخ اين سرزمين عمل ميكند.
زناني كه همواره قرباني نظام مرد ـ پدرسالار گشتهاند.
نظام ناموزوني كه با انكار نيمي از وجود خود،
ناخودآگاه دستاندركار ويراني خود است!
از اين رو است كه اين مواجهه،
نه فقط براي زنان كه
براي مردان هم لازم است.
در نظام سلطه،
آنكه ظلم ميكند همانقدر بيمار است كه
آنكه ظلم را ميپذيرد؛
و هر دو نيازمند درمان.
با اين همه، فيلمنامه حسن فتحي از دو مشكل رنج ميبرد:
يكي اينكه در جاهايي زيادهگويي دارد، و
ديگر آنكه بار اصطلاحات بر ديالوگهاي فيلمنامه
بيجهت سنگيني ميكند.
كارگرداني فتحي هم دو مشكل دارد:
يكي اينكه فيلمنامه در اجرا دچار ضعف است و
بسياري از صحنهها به اصطلاح درنيامده و
پيش تماشاگر لو ميروند و
ارزش خود را از دست ميدهند؛
دوم آنكه انتخاب بازيگر به درستي صورت نگرفته است.
زوج فروتن ـ كوثري هيچكدام مناسب نقش نيستند و
بازيهايشان هم به تن فيلم زار ميزند؛
جعفري، ابرام غيرت را با بازي ضعيف تلويزيوني خود به
كاريكاتور بيمزهاي از نقش تقليل داده است؛
نصيريان ميان نقشهاي تاريخي و امروزي خود بلاتكليف است و
از اين رو نه چيز تازهاي ارائه ميكند و نه بازياش گيرايي دارد،
ضمن اينكه به يكدستي بازي تقريبا متوسط بقيه هم صدمه ميزند؛
بازي منسجم تيموريان هم در نقش جا نميافتد.
البته پانتهآ بهرام را بايد در ميان استثنا كرد؛
چه به لحاظ انتخاب بازيگر، چه به لحاظ بازي.
از ديگر نكات قابل توجه فيلم ميتوان به
موسيقي متن بسيار مناسب و جذاب، و
طراحي صحنه حساب شده آن اشاره كرد.
در هر حال، «پستچي...» نشان از درك درست حسن فتحي
نسبت به سينما دارد و
ما را به آينده وي به عنوان سينماگري ژرفانديش و باذوق
اميدوار ميسازد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 123]