واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: معماى ۵۵ ساله يك جنايت
[فريده مشتاقى]
۵۵سال از جنجالى ترين پرونده كودك ربايى امريكا مى گذرد، اما هنوز ماجراى ناپديدشدن نيمى از ۶۰۰ هزار دلارى كه گروگانگيران در اين ماجرا گرفته بودند در هاله اى از ابهام قرار دارد.
يكى از جذاب ترين و غم انگيزترين ماجراهاى آدم ربايى اواسط قرن بيستم، مربوط به ربوده شدن پسر ۶ ساله «رابرت گرين ليس» فروشنده بزرگ خودروى امريكا در سال ۱۹۵۳ بود. وى براى آزادى پسرش مبلغ كلانى به آدم رباها پرداخت كه ناپديد شدن نيمى از اين مبلغ همچنان به شكل معمايى باقى مانده است.
طراح و اجراكننده اين آدم ربايى، «كار آستين هال» و «بانى بران هدى» بودند.
«كار» ثروت هنگفت و ارثيه خانوادگى اش را در قمار از دست داده بود، چندى بعد از آن نيز به خاطر سرقت ۳۸ دلار از يك راننده تاكسى زندانى شد.
او همان جا سناريوى ربودن فرزند «گرين ليس» را كليد زد. او در دوران خدمت سربازى با «پال گرين ليس» پسر خوانده «رابرت گرين ليس» آشنا شده و از آن زمان طرح اين موضوع در ذهنش نقش بسته بود.
بنابراين زمانى كه از زندان آزاد شد موضوع آدم ربايى را با زن تبهكارى به نام «هدى» برنامه ريزى كرد.
تابستان سال ۱۹۵۳ آن دو به «كانزاس سيتى» رفتند تا نقشه شوم خود را عملى كنند. آنها ابتدا چند هفته اى همه جوانب زندگى «گرين ليس» ها را تحت نظر گرفتند. ابتدا به فكر ربودن دختر ۱۱ساله آنها افتادند اما پس از چندى با مشاهده «بابى» كوچولو كه در يك مدرسه مذهبى درس مى خواند، تصميمشان عوض شد و به سراغ او رفتند.
۲۸ سپتامبر ۱۹۵۳ «هدى» به مدرسه بابى رفت و خود را عمه او معرفى كرد و گفت: مادر «بابى» به علت عارضه قلبى در بيمارستان بسترى است و مرا براى بردن او فرستاده اند.
زمانى كه «بابى» را آوردند، او مستقيم به طرف «هدى» رفت و دستش را در دستان او قرار داد.
سپس آنها به سوى داروخانه اى كه «هال» در آنجا منتظرشان بود رفته و سوار بر خودرو از شهر دور شدند. در جنگل هاى اطراف شهر، «هدى» از ماشين پياده شده و كمى دورتر منتظر تمام شدن كار ماند.
مرد جنايتكار در كمال بى رحمى با شليك گلوله اى پسربچه را از پا درآورد. سپس آن دو به طرف خيابان «جوزف» حركت كرده و جسد «بابى» را در حياط خانه «هدى» دفن كرده و روى آن را با گل هاى فراوان پوشش دادند.
بعدازظهر همان روز «هال» با خانواده «گرين ليس» تماس گرفت و ضمن فرستادن تكه اى از لباس هاى «بابى» از آنها ۶۰۰ هزار دلار در قبال آزادى فرزندشان مطالبه كرد. او در عين حال به آنها اطمينان داد «بابى» در سلامت كامل است اما در صورت نفرستادن پول، جان فرزندشان به خطر مى افتد.
«هال» در تماس بعدى ۲۰ هزار دلار از كل پول را به صورت اسكناس هاى ۱۰ دلارى و ۲۰ هزار دلار ديگر را اسكناس هاى ۲۰دلارى خواست. او با اطلاع از اين كه يك ميليون دلار اسكناس وزنى به سنگينى ۴۰ كيلو دارد و حملش مشكل مى شود از آنها ۶۰۰ هزار دلار مطالبه كرد.
«رابرت گرين ليس» در حالى كه شوكه بود بلافاصله براى برآورده كردن خواسته «هال» با رئيس يكى از بانك هاى كانزاس سيتى تماس گرفت و او را از موضوع باخبر كرد. «آرتور» ـ رئيس بانك ـ نيز با ثبت تمام شماره سريال هاى اسكناس ها پول را براى «رابرت» آماده كرد.
سرانجام پس از گذشت يك هفته «هال» ۶۰۰ هزار دلار را دريافت كرد. در حالى كه خانواده «گرين ليس» منتظر خبرى از پسرشان بودند. «هال» و «هدى» با چمدانى پر از پول به سوى خيابان لوئيس حركت كردند.
وقتى «هال» و «هدى» به خيابان لوئيس رسيدند، ماشين شان را در رودخانه اى انداخته و بعد هم آپارتمانى در جنوب خيابان اجاره كردند اما به محض رسيدن به آپارتمان، «هال» همدستش را با خوراندن شربتى مسموم و با قراردادن مقدار كمى از پول ها ترك كرد.
سپس با يكى از دوستان قديمى اش در مسافرخانه «كورال كورت» ملاقات كرد، اين مسافرخانه سال ۱۹۴۱ توسط جان كار ـ يكى از افراد گروه مافيا ـ ساخته شده بود، در اين اقامتگاه از مشتريان هيچ سؤالى نمى كردند و مدركى هم نمى خواستند.
در آنجا «هال» با پرداخت مقدار زيادى پول به دوستش از او خواست كه براى خودش لباس و وسايل مورد نيازش را تهيه كند، باقى را هم براى خودش نگه دارد اما دوستش با مشاهده ولخرجى هاى «هال» به او شك كرد و موضوع را با رئيس اش «جوكاستلو» ـ سرپرست شركت تاكسيرانى ـ در ميان گذاشت. «جو» نيز با يكى از مأموران پليس خيابان «لوئيس» تماس گرفت. بدين ترتيب مرد جنايتكار به بازداشتگاه منتقل شد.
همزمان با دستگيرى «هال» و اعترا ف هاى تكان دهنده اش پليس ابتدا به خيابان «لوئيس» رفته و «هدى» را بى هوش يافتند. جسد «بابى» را نيز در خيابان جوزف پيدا كردند.
با كشف جسد، پليس جست وجوى خود را براى يافتن نيمى از ۶۰۰هزار دلار مفقود شده پرداختى به آدم رباها آغاز كرد. در اين ميان دو تن از دوستان قاتل به عنوان مظنون تحت بازجويى قرار گرفتند اما پليس به نتيجه اى دست نيافت.
«هال» و «هدى» در جلسات محاكمه به جرمشان اعتراف كرده و هيأت منصفه دادگاه نيز به اعدام هر دو رأى داد. پس از اعلام رأى دادگاه، «هدى» با چشمانى اشكبار ديوانه وار مى خنديد و گريه مى كرد. اما هيچ ندامتى در چهره و رفتار «هال» ديده نشد، به طورى كه هم سلولى هايش نيز اين موضوع را درك كرده و از او متنفر شده بودند.
سرانجام ۱۸ دسامبر ۱۹۵۳ يعنى ۸۱ روز پس از ربوده شدن «بابى» كوچولو، «هال» و «هدى» به طور همزمان و كنار هم روى صندلى هاى گاز قرار گرفته و اعدام شدند. «هدى» نخستين زنى بود كه به وسيله صندلى گاز اعدام مى شد.
اين درحالى بود كه «هال» كمى قبل از اعدامش به وكيل تسخيرى اش در زندان گفته بود: من داوطلبانه اعلام مى كنم كه اعدام من فقط براى آدم ربايى و قتل بابى گرين ليس است و اطمينان مى دهم تمام پول دريافتى از «گرين ليس»، هنگام دستگيرى همراهم بود.
من فاصله كمى با مرگ دارم، پس چرا بايد دروغ بگويم مطمئنم دو پليسى كه مرا بازداشت كردند نيمى از پول ها را برداشته اند.
چندى بعد، «شولدرز» و «دالن» دو پليس مظنون به سرقت در دادگاه فدرال به جرم پيمان شكنى با پليس محكوم شدند، چرا كه آنها شاهدى براى تأييد حرفشان نداشتند. آنها مى گفتند: ما ابتدا «هال» و سپس چمدان را به بازداشتگاه تحويل داده ايم.
اما اين فرضيه وجود دارد كه آنها پس از تحويل هال، به بهانه مأموريت از آنجا بيرون رفته و چند ساعت بعد با چمدان برگشته اند.
با اين حال به دليل طرح چندين فرضيه، معماى ناپديدشدن نيمى از پول ها همچنان حل نشده باقى مانده است.
برخى بازرسان پرونده معتقد بودند مى توان به گفته هاى «هال» در آخرين روزهاى زندگى اش اعتماد كرد. گروهى نيز بر اين باور بودند، جنايتكارى كه به طور وحشيانه «بابى» كوچولو را به قتل رسانده و شريك خود را بى هوش كرده و بدون پرداخت هيچ سهمى او را رها كرده است، شايد نيمى از پول ها را در مكانى پنهان كرده و از روى كينه توزى با دو پليسى كه او را دستگير كردند، آنها را بدنام كرده است كه اگر چنين باشد، نهايت بى عدالتى درباره كار بزرگ دوپليس وظيفه شناس صورت گرفته است.
از سوى ديگر با توجه به كشف نشدن حتى يكى از اسكناس هاى مورد نظر در اين مدت مى توان اين گونه پيش بينى كرد كه رئيس بانك، خود يكى از افراد مرتبط با ناپديد شدن پول «گرين ليس» باشد چرا كه با اطلاع از ماجراى كودك ربايى و شرايط بحرانى خانواده «بابى» ممكن است شماره سريال هاى غيرواقعى در اختيار مردم و پليس قرار داده باشد.
و شايد هم «جان كار» ـ صاحب مسافرخانه كورال كورت ـ پس از بيرون رفتن «هال» از اتاقش، با كليد يدكى وارد آنجا شده و نيمى از پول را با خود برده است. چرا كه او زمان مرگش يكى از ثروتمندترين مردان كانزاس سيتى بود. با وجود تمامى اين فرضيه ها هنوز ماجراى ربوده شدن نيمى از پول «گرين ليس» به صورت معما باقى مانده است.
شنبه 27 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]