واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: مرد جوانی که در اقدامی جنون آمیز همسر جوان خود را قربانی سوءظن کرده بود، از سوی قضات شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد. در ابتدای این جلسه محاکمه، علی دلداری در جایگاه نماینده دادستان قرار گرفت و گفت؛«۱۲ دی ماه سال ۸۴، پلیس رباط کریم از طریق همسایه ها در جریان قتل زنی جوان به نام صغرا قرار گرفت، با اعلام این گزارش ماموران در محل حضور یافتند و تحقیقات خود را آغاز کردند. بررسی ها نشان داد جسد متعلق به زن ۲۳ ساله یی به نام صغرا است که با شوهرش در آن خانه زندگی می کرده، اما شوهر وی به طور ناگهانی مفقود شده است. در تحقیق از همسایه ها ماموران متوجه شدند، آنها ابتدا از بوی تعفن که از خانه این زوج به مشام می رسید متوجه شدند که اتفاقی افتاده و بعد که وارد خانه شدند در داخل حمام جسد صغرا را پیدا کردند. با انتقال جسد به پزشکی قانونی، پلیس در ردیابی های خود بعد از چند روز موفق شد جواد متهم حاضر در دادگاه را شناسایی کند و وی به قتل همسرش اعتراف کرد. هر چند جواد مدعی شد، همسرش را به خاطر فساد اخلاقی به قتل رسانده اما بررسی ها نشان داد، وی خود به مواد مخدر اعتیاد داشته و به خاطر درگیری هایی که بر سر این موضوع با همسرش داشته او را کشته است و اکنون با توجه به تقاضای اولیای دم درخواست صدور حکم قانونی را دارم.» در ادامه جلسه محاکمه قاضی کوه کمره یی از اولیای دم خواست تا تقاضای خود را از دادگاه مطرح کنند. پدر و مادر صغرا نیز درخواست کردند جواد به مرگ محکوم شود. سپس قاضی کوه کمره یی از متهم خواست تا از خود دفاع کند. وی گفت؛ اتهام قتل را قبول دارم و به کشتن همسرم افتخار می کنم و آماده اعدام هم هستم. هیچ مرگی این قدر با عزت نیست و من با افتخار آن را می پذیرم. از پدر و مادر همسرم هم تقاضای بخشش نمی کنم چون کار درستی کردم. وی افزود؛ من باید خدا را شکر کنم که فقط یک فقره قتل انجام دادم چون تصمیم داشتم خیلی ها را بکشم اما بعد از مرگ همسرم نتوانستم. ما ساکن مشهد بودیم و صغرا خواهرزن دایی من بود. وقتی از سربازی برگشتم دایی ام گفت او دختر خوبی است و پیشنهاد داد که با صغرا ازدواج کنم. من هم قبول کردم. بعد از مراسم عقد اولین دروغ صغرا معلوم شد. او دو سال سنش را کمتر از آن چیزی که بود گفته بود، بعد از عقد متوجه شدم همسرم قبلاً با کسی ارتباط داشته است اما این را به من نگفته بود، وقتی این موضوع را متوجه شدم از او خواستم تا برایم بگوید چه اتفاقی برایش افتاده. صغرا به من می گفت اگر واقعیت را بگوید طلاقش می دهم و از من برای بخشیدنش قول گرفت و بعد گفت شخصی که او را مورد آزار قرار داده حالا در مشهد نیست و رفته است، اما من دیگر به همسرم اعتماد نداشتم، بعد از آن هم بارها به او شک کردم تا اینکه تصمیم گرفتم از وی جدا شوم. جواد ادامه داد؛ همسرم را که طلاق دادم، دیگر او را ندیدم و یک ماه گذشت، دلم برایش تنگ شده بود، مرتب خواب های عجیب و غریب می دیدم و در نهایت تصمیم گرفتم به سراغ صغرا بروم. بعد از یک ماه مهریه او را از قبل بیشتر کردم و خواستم سر زندگی اش برگردد. با هم به تهران آمدیم، من شغلی پیدا کردم و صاحبکارم برایم خانه اجاره کرد، اما زنی که همسایه ما بود زن خوبی نبود. او همسرم را به بیراهه می کشاند، بعد از ۵ ماه من از آن خانه اسباب کشی کردم و جای دیگری رفتم اما آن زن دست بردار نبود. چندین بار نیمه های روز به خانه آمدم و دیدم همسرم نیست و وقتی از او می پرسیدم کجا بوده همیشه جواب می داد نانوایی رفته تا اینکه یک بار به سراغ نانوایی محل رفتم ولی او تایید نکرد که همسرم آنجا بوده است. روز حادثه دوباره به خانه رفتم و دیدم همسرم نیست، وقتی به منزل بازگشت یک لباس دستش بود. گفتم آن را از کجا آوردی جواب داد که از حراجی خریده است. دستش را کشیدم و گفتم باید با من بیایی و حراجی را نشان دهی، اما نیامد و با داد و فریاد گفت از دست سوءظن های من خسته شده. در حین درگیری همین طور که داشتم دستش را می کشیدم روی زمین افتاد و گردنش بین دست من و دیوار گیر کرد و بعد هم با فشاری که ناخودآگاه به او وارد کردم، صورتش سیاه شد. هر چه سعی کردم نفسش را برگردانم نتوانستم و او جان باخت. ۴۸ ساعت کنار جسد صغرا نشستم، می خواستم او را در بیابان های رباط کریم دفن کنم اما پشیمان شدم و گفتم بهتر است جایی دفن شود که نام و نشان داشته باشد، بعد جسد را در حمام گذاشتم و از خانه خارج شدم و به مشهد رفتم و هدفم این بود که دیگران جنازه را پیدا و خاک کنند. در این هنگام قاضی دادگاه از متهم پرسید، تو سابقه اعتیاد هم داشتی و آن طور که در پرونده منعکس است همسرت بر سر این مساله با تو درگیری داشته، در این خصوص چه می گویی؟ متهم گفت؛ من مدتی تریاک مصرف می کردم، اما بعد ترک کردم. در این سال ها هم حشیش استفاده می کردم و حشیش مصرف کردن به معنای اعتیاد نیست. من صغرا را دوست داشتم ولی او به بیراهه رفت. سپس قاضی پرسید اگر زنت دچار مشکل اخلاقی بود، بعد از طلاق چرا دوباره رجوع کردی؟ متهم پاسخ داد؛ من او را دوست داشتم حالا هم دیه یی که خانواده اش باید بپردازند، نمی خواهم و با افتخار می پذیرم که مرا قصاص کنند. بعد از دفاعیات جواد و وکیل مدافعش او بار دیگر برای آخرین دفاع در جایگاه قرار گرفت و گفت؛ حرفم را پس می گیرم، من از تفاضل دیه نمی گذرم و نمی خواهم اعدام شوم. ۵ قاضی شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران (تردست، باقری، سالاری شکربیگی و کوه کمره یی) پس از محاکمه وارد شور شدند و جواد را به قصاص محکوم کردند. روزنامه اعتماد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 462]