تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه انسان چهل ساله شود و خوبيش بيشتر از بديش نشود، شيطان بر پيشانى او بوسه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837308221




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بوي خوش زندگي - سعيده اسلاميه


واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: بوي خوش زندگي - سعيده اسلاميه


صبح كه از خواب بيدار شدم دستم هنوز بوي خوش آن خانه را مي‌داد. قبل از آنكه چشم‌هايم را باز كنم تمام لحظه‌هاي شب قبل را مزه‌مزه كردم. دو شب بعد از اينكه به مكه رسيدم تنها رفتم مسجدالحرام؛ آخر شب بعد از كار روزانه. محله‌اي كه هتل ما در آن واقع شده بود فاصله زيادي با مسجد داشت اما ميني‌بوس‌ها هر ساعت از شبانه‌روز آماده بودند تا زائران را به مقصد برسانند؛ خودروهايي كه فقط ايراني‌ها را سوار مي‌كردند. آنقدر شب‌هاي مكه روشن و درخشان بود و همه تا صبح در رفت‌وآمد بودند كه تنها بيرون رفتن اصلا‌ به چشم نمي‌آمد. اين برخلا‌ف آن چيزي بود كه درباره تردد زن‌ها در عربستان مي‌گفتند. من هيچ‌گاه احساس ناامني در اين شهر نكردم. اين در حالي بود كه تقريبا هر شب حدود ساعت 11، 12 شب از هتل به مسجدالحرام مي‌رفتم و نزديكي‌‌هاي صبح برمي‌گشتم.

آن روز صبح حتي دلم نمي‌خواست چشم‌هايم را باز كنم، فكر مي‌كردم اگر اين چشم‌ها باز شوند آن جادو از بين مي‌رود و آن بوي خوشي كه در تمام وجودم پيچيده بود محو مي‌شود. شب پيش بعد از كار و شام عازم مسجدالحرام شدم. آخرين ايستگاه ماشين‌ها اول بازار اباسفيان بود؛ بازاري مثل بازار تجريش خودمان. بازاري سنتي كه معمولا‌ در اطراف مكان مذهبي شكل مي‌گيرد. زائران مثل همه جاي دنيا از مال دنيا غافل نبوده و در حال خريد و چانه‌زني بودند حتي در نيمه شب. در آستانه در ورودي صحن زنان پوشيه‌زده ايستاده بودند و كيف‌ها را بازرسي مي‌كردند. البته نمي‌دانم چه چيزي را چك مي‌كردند چون برخلا‌ف حرم پيامبر(ص) كه حتي موبايل‌هاي دوربين‌دار را مي‌گرفتند، در اينجا ورود دوربين هم آزاد بود. از لا‌به‌لا‌ي ستون، كعبه نمايان شد. دلم هري ريخت پايين. آن خانه سياه آرام نشسته بود و زائران گردش طواف مي‌كردند. از پله‌ها پايين رفتم (كعبه نسبت به سطح مسجد چند پله پايين‌تر است و در گودي قرار دارد) و همانجا نشستم. دلم مي‌خواست ساعت‌ها به اين خانه سياه مشكين‌پوش نگاه كنم. نمي‌دانم چقدر گذشت اما بالا‌خره دل كندم و يك دور با فاصله دورش چرخيدم. مانند كسي بودم كه مي‌خواهد چيزي را كشف كند. از همه ابعاد نظاره‌اش كردم. بعد رفتم به طبقات بالا‌. طبقه دوم و بعد سوم. كعبه كوچك و كوچك‌تر شد به اندازه دو طبقه و ناگهان دلم تنگ شد انگار ناگهان جدا شدم از آن انرژي نابي كه در طبقه اول احساس كرده بودم و پايين آمدم و اين اولين و آخرين باري بود كه به طبقات بالا‌ي مسجدالحرام ‌رفتم. در تمام زندگي‌ام يكي از آرزوهايم اين بود كه اگر روزي به زيارت كعبه نائل شدم دست‌هايم را از هم باز كنم و مثل خرچنگ بچسبم به آن. از دور وضعيت را بررسي كردم به نظرم رسيد عملي است. وارد اولين دور طواف شدم هنوز دور اول به پايين نرسيده، خودم را كنار كعبه ديدم. باورش برايم سخت بود اما ظاهرا حقيقت داشت. با يك متر فاصله با خانه ايستاده بودم و نگاه مي‌كردم و هيچ نمي‌گفتم كه ناگهان يكي از آناني كه به كعبه چسبيده بود كنار رفت و خودش با دست جايش را تعارف كرد. وقتي به خودم آمدم ديدم همان خرچنگ شدم.

آن‌وقت همه خانواده، دوستان، آشنايان، فاميل و... جلوي چشم‌هايت رژه مي‌روند تا يادشان كني و دعايي. دستانم به كعبه بود كه يك دورش زدم. سمت حجره‌الا‌سود نمي‌شد رفت كه آنجا هيچ‌كس به هيچ‌كس رحم نمي‌كرد. روزهاي بعد فهميدم هر كدام از مسلمين كشورهاي ديگر براي خودشان در اطراف كعبه پاتوقي دارند. ايراني‌ها بيشتر در ركن يماني مي‌نشينند يعني روبه‌روي مستجار؛ جايي كه كعبه شكاف برداشته و مادر حضرت علي(ع) از آنجا وارد كعبه شده و علي(ع) به دنيا آمده است. عراقي‌ها بيشتر در ركن عراقي جمع مي‌شدند، مسلمانان آسياي جنوب‌شرقي علا‌قه خاصي به ركني داشتند كه در كعبه واقع شده بود و افغاني‌ها، عرب‌ها و پاكستاني‌ها به آن طرفي توجه داشتند كه حجرالا‌سود بود. اما هيچ‌كس مانند ايراني در حرم نمي‌نشست براي ساعت‌هاي متمادي. بقيه يكي دو ساعت قبل از اذان مي‌آمدند، قرآني قرائت مي‌كردند و نماز مي‌خواندند و مي‌رفتند. زيارتم كه تمام شد، آمدم كنار ديوار نشستم و به مردمي نگاه كردم كه مي‌چرخيدند و مي‌چرخيدند و مي‌چرخيدند و باز براي من علا‌مت سوال‌هاي قبل رخ نشان داد كه اين چرخيدن و طواف يعني چي؟ براي من خوشايندتر آن بود كه مقابل در كعبه بنشينم و ساعت‌ها به آن خانه سياه نگاه كنم كه عجيب جادويي دارد. كساني كه رفته‌اند مي‌دانند كه آدم نمي‌تواند از آن چشم بردارد و تو فكر مي‌كني مگر مي‌شود ساعت‌ها به چيزي نگاه كني كه هيچ حركتي ندارد و كاري نمي‌كند و تو حوصله‌ات سر نرود از اين همه نظاره. انرژي‌اي دارد كه تو را مسحور خودش مي‌كند.

در همين احوالا‌ت بودم كه خانم كناري‌ام كه يكي از چشم بادامي‌ها بود زيراندازش را بهم تعارف كرد و با كله تكان دادن اصرار كرد كه رويش بنشينم. مراودات در آن ايام را نمي‌شود با هر زمان ديگري مقايسه كرد. همه انگار براي انجام كاري بزرگ آنجا جمع شده‌ايم و مي‌خواهيم با مهرباني به ديگران كوله‌بارمان را پر كنيم. فضاي مسجدالحرام بسيار نوراني است. پروژكتورهاي بزرگ شب را مثل روز روشن مي‌كنند و دروغ نمي‌گويم كه چقدر دلم مي‌خواست برق‌ها همه ناگهان قطع شوند تا ببينم چه جوري مي‌شود، البته حتي دعا هم كردم و خدا مثل همه دعاهايم كه تا حالا‌ مستجاب نشده است آن را اجابت نكرد و برق‌ها هيچ‌وقت نرفت. در محيط مسجد يك چيز جالب ديگري هم بود؛ نوعي پرنده كه مدام در حال پرواز و بازي بودند و صداي جيرجير بامزه‌اي هم داشتند كه بعدها فهميدم آنها همان پرنده‌هاي ابابيل معروف هستند كه اجدادشان با سنگ سپاه ابرهه را به كام نابودي كشاندند. آنها در هر ساعت از شبانه روز آنجا بازي مي‌كردند؛ درست بالا‌ سر كعبه. اذان صبح بلند شد و اين اولين اذان و نماز من در كنار قبله‌ام بود. صف‌هاي نماز به سرعت تشكيل شدند تا درست يك قدم مانده به كعبه. امام جماعت مسجدالحرام نماز را بسيار سوزناك مي‌خواند، صدايش محزون بود و بارها احساس كردم الا‌ن است كه بزنم زير گريه شايد هم كلا‌ جو محيط گرفته بود مرا، نمي‌دانم. در هر حال تو در شرايطي نماز مي‌گزاري كه قبله‌اي را كه يك عمر انتزاعي تصورش كردي، در چند قدمي خودت مي‌بيني. تازه همه اينها در شرايطي بود كه من هنوز وجود خودم را در آن مكان باور نكرده بودم. البته من آدم ديرباوريم!

انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------

------------
 شنبه 27 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 99]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن