واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: حسرتآباد!
دين حقيقي باخرافات يكسان نيست و حتي آموزههاي تعبّدياش نيز مبتني بر تحليل عقلاني و منطقي است، امّا در عين حال طول موج راديويي اين دو پديده به هم نزديك است. و به همين دليل ممكن است ناگهان امواج دو ايستگاه راديويي مختلف به اصطلاح روي هم افتاده، وضعيّت جديدي به وجود آيد كه آميزه اي از آن و از اين را با هم پخش كند. چندان كه شنونده نتواند بفهمد كه آنچه منتشر ميشود دقيقاً به كدام ايستگاه و كدام طول موج تعلّق دارد.
شايد در طنز نوشتههاي قديمي خوانده باشيد كه شنوندة خانهداري هر روز به راديو گوش ميداده و آموزههايش را در خلوت خانه به كار ميبسته است.روزي طول موج راديو آشپزي با راديو ورزش در هم ميآميزد و مثلاً ملغمه يا آلياژي درست ميشود از اين قبيل: تخم مرغها را در كاسه آرد بشكنيد، با همزن مخلوط كنيد، خمير را خوب ورز بدهيد، حالا آن را سردست بگيريد، ببريد عقب، خيز برداريد، با همه قدرت به سمت هدف پرتاب كنيد!
با همين مقياس، قياس كنيد حالتي را كه طول موج راديويي مذهب با خرافات از فرط نزديكي چنان درهم ميآميزد كه به سادگي قابل تفكيك نيست. اين ويژگي ممتاز در جامعه انساني بالاخص جامعه ايراني، هشدارمان ميدهد كه به عنوان كارگردان و فيلمنامهنويس و سفارش دهنده و فرمايش كننده و هر نام و نشان ديگر، درهم آميختن و روي هم افتادن موجها را مراقب باشيم. يكي از علل موفقيّت سريال تلويزيوني "ميوه ممنوعه" كه عشق حاج يونس فتوحي (پيرمرد بازاري متدّين و خانوادهگرا) را به هستيِ جوان و جاذبهمند و جلوهدار با زبان دوربين شرح ميداد و در رمضان هشتاد و شش برسر سفره مهماني مردم خوش مينشست و شايد تاحدودي با حكايت عرفاني و معروف "شيخ صنعان و دخترترسا" پهلو ميزد، اين بود كه وقايع را واقع بينانه و عقلمحورانه و منطق مدارانه و طبيعتگرايانه (با تكيه بر واقعيّت و طبيعت امور) روايت ميكرد. دل و ديدة بيننده ميتوانست مشابه آنچه را كه بر پرده تلويزيون تماشا ميكند، در زندگي زميني آدمياني كه پيرامون خود او راگرفته اند ببيند يا به ياد آورد. باورپذير بود.
برخلاف آن، سريال ديگر (اغما) عليرغم كار و ابتكار بسيار، باورپذيري و واقعيّت فهمياش مشكل و مانع داشت. شيطان با نام الياس در سريال اغما، مرّتباً حضور مييافت و پزشك تحصيلكردهي دينداري را به عدول از فهم طبيعي امور و به كارهاي مسخره و خطرناك و خوفآور وادار ميكرد. بنابراين، بينندة چنين مجموعهاي به جاي آنكه بيدار شود، خود به اغماي نامرئي فرو ميرفت. يعني در زندگي فردي و اجتماعي خودش فقط زماني و در صورتي احساس هراس ميكرد كه شيطان مجسّم را با چشمان خويش مشاهده كند و آنگاه با خود بگويد هش، هشدار كه تو هم داري اغوا ميشوي و حالا هرچه اين مرتيكه يا زنيكهي فلانفلان شدهي كذا و كذا به تو ميگويد تو بايد دقيق و درست و درشت برعكسش عمل كني!
اين درحالي است كه هركدام از ما آدمها دهها انگيزه و غريزه در ژرفاي لايههاي دروني وجود مبارك خودمان داريم كه هركدامش ميتواند دست صد شيطان و به قول آن خوانندة خارج خوان: شيـ شيـ شيـ شيطونك را، از پشت ببندد. هنر برتر سريال تلويزيوني اين است كه با ژرفكاوي روانشناختي، كاركرد اين لايههاي پيچيده و پنهان را آشكار كند و برآفتاب بيفكند و بيننده را از حالت اغما بدر آورد. نه اينكه شيطان و آيات شيطانياش را فقط در قالبهاي سطحي و در چهرههاي پسردايي و پسرعمّه و پسرخاله و پسرعمو مجسّم كند. تنها همين برايمان باقي مانده است كه فردا و فرداها ببينيم هركس و ناكسي مشغول به پروژه شيطانيابي درميان اطرافيان شده و با ادّعاي هوشمندي فوقالعاده درحالِ كشف اين موجود ملعون در درون هيكل اخوي و ابوي و اموي و عَمَوي و فرزندان آنان ميباشد!
روز حسرت، يك سريال تلويزيوني (مجموعة سيمايي!) است كه بازيگران هنرمندي را به كار گرفته است. فرامرز قريبيان و افسانه بايگان كه نقش زن و شوهرِ همدرك و همدرد و متمكّن (بابا رضا و مامان نرجس ـ بازاري و وكيل) را در اين مجموعه ايفا ميكنند، از هنرمندان برجسته و تواناي كشورند. پوريا پورسرخ (مسعود) كه نقش فرزند گهنكار آنان را برعهده دارد و با وجود قصور يا تقصير در تصادف همسر معصومش و فلج شدن وي و بستري شدنش در خانه مهربان پدر شوهر و مادر شوهرش خود با زن ديگري مخفيانه ازدواج ميكند، پيشتر در فيلم سينمايي روز سوّم (عمليات نجات خواهر بازمانده و پا شكسته اش در خرمشهر اشغال شده) به خوبي درخشيده است. همچنين مهراوه شريفينيا (فريده) كه خود از خانوادهيي هنرمند برخاسته و در اين سريال نقش زن دوّم را عهدهدار است و معتاد است و بي پدر و مادر است و پس از آنكه باردار ميشود اعتيادش را شجاعانه ترك ميكند و قرار است كه كسي دستمزد بگيرد و او را دوباره به دام اعتياد بيندازد و كسي ديگر حقّالزّحمه بگيرد و با اتوموبيل چنان به او بزند كه بچه سقط كند و در آخرين لحظهها همسرش مسعود پشيمان ميشود و او را نجات ميدهد و خودش فلج ميشود، از زنان توانمند و هنرآزمودة سينما و تلويزيون است.
سريال روز حسرت، شايد پرجاذبهترين مجموعه سيماي رمضان هشتاد و هفت است. معلوم است كه كارگردان و فيلمبردار و بازيگر و فيلمنامهنويس براي خلق اين قبيل آثار در وضعيّت ويژهي جامعه ما واقعاً بار زحمات بسياري را بردوش بردهاند. تماشاي صحنههاي مختلفي از اين مجموعه، تأثيرگذار بوده و اشك تماشاگر را درآورده است. با اينهمه امّا، چه بايد گفت؟ آري چه بايد گفت وقتي كه همين مجموعه گيرا خوابنمايي و خيالات فرمايي را رواج و رونق ميدهد و مهمتر اينكه در برخي جهات و جوانب نيز رنگ سريال اغما را به خود ميگيرد و به جاي پيجوييِ علل و عوامل طبيعي در متن واقعيّتهاي زندگي، به استهلال در عوالم اثيري و رؤيايي و كابوسي و مثالي و برزخي روي ميآورد. به ياد زندگي متلاشي شدهيي افتادم كه نقطه شروعِ تلاشي و طلاقش همين بود. همسر مرتباً به همسر ميگفت خواب ديدهام كه حضرت با غيظ و غضب به تو نگاه ميكنند! پس بيا بنشين به روي صندلي و براي من روشن كن كه در پنهانگاههايت با چه كبيره و صغيره و صغرا كبرايي رودررويي؟!حسرتآباد جهان، پُراست از عبرتها و آموزههاي تكان دهندهي عقلاني و تأثيرگذار. همهاش حسرت است، نيازي به نقل قول از حضرت نيست، آنهم در عالم خواب و خيال!
چهارشنبه 24 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 110]