واضح آرشیو وب فارسی:برنا نيوز: در غسالخانه چه ميگذرد.../ بوروكراسي اداري در دنياي مردهها رنگ ميبازد
گاه شستشو تا يك ساعت طول مي كشد مثل همين متوفي. از پزشك قانوني آوردنش از گوش هايش خون جاري است هر چقدر هم شسته مي شود، فايده اي ندارد با هر تكان، خون بيشتري از بدنش خارج مي شود. وان پر از خون شده است خانواده اش گريه مي كنند، با دستانشان محكم به شيشه مي كوبند، يكي از غسال ها كيسه اي مي آورد و سر متوفي را داخلش قرار مي دهد تا خون از سرش جاري نشود... اينجا خانه يك قبر دومتري است كه بهترين شرايط و امكاناتش در دسترسي به آب و مسير مناسب، دنج و ساكت، زير سايه درختان بودن خلاصه مي شود. البته بماند كه اين شرايط را هم همين زنده ها ايجاد كردند تا خودشان راحتتر بتوانند سر قبر مرده شان بيايند وگرنه براي مرده چه فرقي مي كند زير سايه درختان تدفين شود يا زير تيغ آفتاب...
باشگاه جواني برنا/ مريم يارقلي- معلوم نيست بايد از دنيا تعجب كنيم از خودمان يا از شرايطمان كه تا وقتي زندهايم و نفس مي كشيم سال به سال در خانه همديگر را باز نمي كنيم اما به محض اينكه خبر رسيد فلاني دار فاني را وداع گفت، كار و زندگي را تعطيل ميكنيم و با لباس هاي سياه به تن راه مي افتيم به سمت بهشت زهرا...
برخلاف آخر هفته ها كه اتوبان منتهي به بهشت زهرا حسايي شلوغ مي شود امروز در يك وسط هفته پاييزي روز آرامي را سپري مي كند البته احتمالا براي آدم هاي شهري كه تنها پنجشنبه و جمعه ها مسيرشان را به اين سمت كج مي كنند، چنين شرايطي حاكم است. وگرنه براي نوجوانان گل فروش حاشيه اتوبان و براي مرده هايي كه امروز پيمانه عمرشان سر آمده و راهي قبرستان شده اند پنجشنبه و جمعه اي وجود ندارد...
اينجا مرده باشي عزيزي!
سكوت مرگباري بهشت زهرا فرا گرفته است؛ جز چند نفري كه بصورت پراكنده اين طرف و آنطرف پاي قبري نشسته اند انسان دوپاي ديگري ديده نمي شود اما همين چند نفر هم گاه گره گشاي جماعتي اند كه سرگردان نشاني پشت سر هم راه افتاده اند. اكثر آنهايي كه براي تشيع جنازه مرده اي به بهشت زهرا مي آيند يك راست مي روند پشت مقبره هاي خانوادگي جايي كه ميت آنجا شسته و تكفين مي شود برايش نماز مي خوانند و با آمبولانس به سمت محل تدفين مي برند.
سكوت وسط هفته بهشت زهرا يك طرف و شلوغي اطراف غسالخانه يك طرف. بيچاره مرده ها نمي دانند آنهايي كه امروز براي تشيع جنازهشان جمع شده اند قرار است تا ساعتي ديگر آنها را در ميان همان مردگاني به خاك بسپارند كه مدت هاست در اين انتظار بسر مي برند كه يكي از اعضاي خانواده شان به سراغشان بيايد و آبي روي قبرشان بريزد و فاتحه اي بخواند و....
"دير اومدي... ديدي از دستم رفت... بدبخت شدم..." همديگر را در آغوش مي گيرند و يكديگر را تسلي مي دهند. هر چه در مورد تنهايي و وداع و دوري باشد اينجا مهم و ارزشمند است اصلا خود مرده عزيز و دردانه است زنده بودن عادي شده است عادي تر از هميشه... محوطه غسالخانه و گريه ها و ضجه هاي مردم بد جوري آدم را اذيت مي كند. اصلا محل خوبي براي قرار گذاشتن و ديد و بازديد نيست اما مثل اينكه اين جماعت هيچ بهانه و جاي ديگري جز اينجا پيدا نكرده اند گروهي از اين مردم كه حال به بهانه مرگ فردي دور هم جمع شده اند سالهاست همديگر را نديده اند...
دنبال يك قبر اكازيون است...
به گزارش برنا، پس از اينكه گواهي فوت از پزشك مربوطه، بيمارستان و يا پزشكي قانوني صادر شد متوفي به بهشت زهرا انتقال پيدا مي كند كه در اين بين آنهايي كه از بضاعت مالي بيشتري برخوردارند با ماشين هاي مدل بالاي گل زده و تزئين شده مرده شان را تا بهشت زهرا بدرقه مي كنند... مردي در ميان قبور خالي بهشت زهرا به دنبال يك قبر در قطعه اي خوش و آب هوا است تا ناغافل آفتاب روي سنگ قبر نيفتد و مرده اذيت نشود!
مسئول مربوطه مي گويد: يك قبر در قطعه 14 داريم؛ قيمت 10 ميليون. مرد جواب مي دهد: رديف و شماره چند مي شود؟ نزديك خيابان است؟ اطرافش درخت است؟...
اينجا آدم را ياد بنگاههاي معاملات ملكي مي اندازد؛ طرف وارد مي شود و شرايطش را مي گويد و سر قيمت خانه چانه مي زند و بنگاهدار هم تا مي تواند ويژگي هاي مثبت خانه را به رخ خريدار مي كشد. اما يك تفاوت اساسي وجود دارد اينجا ديگر آپارتماني و مستقل بودن شرط نيست داشتن تراس، آسانسور، شوتينگ زباله و آيفن تصويري هم مهم نيست.
اينجا خانه يك قبر دومتري است كه بهترين شرايط و امكاناتش در دسترسي به آب و مسير مناسب، دنج و ساكت، زير سايه درختان بودن خلاصه مي شود. البته بماند كه اين شرايط را هم همين زنده ها ايجاد كردند تا خودشان راحتتر بتوانند سر قبر مرده شان بيايند وگرنه براي مرده چه فرقي مي كند زير سايه درختان تدفين شود يا زير تيغ آفتاب...
مرده حسابي عزيز شده است، چند نفر باهم مي روند سراغ كارهاي تدفينش. يكي جواز فوتش را مي گيرد، ديگري در صف بانك مي ايستد، جواني دنبال دريافت برگه شستشو، برگه حمل به مزار، فيش تابلوي موقت، ترمه و برگه كامپيوتري جهت دفن... آن يكي شناسنامه متوفقي را باطل مي كند... هر قدر كه در دنياي زنده ها كارها با دعوا، هراس، التماس و پارتي پيش مي رود، وقتي مردي كارهاي تدفين ظرف يكي دو ساعت انجام مي شود، ظرف ده دقيقه جواز دفن صادر مي كنند، شناسنامه باطل مي كنند، قبر مي خرند و مرده را مي برند تا شسته شود...
ما همه مي گذريم آخر از اين در...
تنديِ بوي كافور كه توي سر مي پيچد حسابي آدم منگ ميشود؛ هنوز منگي اش از سر بيرون نرفته كه ضجه ها و ناله هاي جماعت عزيز از دست داده اضافه مي شود. چقدر شلوغ است. مردم دسته دسته با چهره اي اشك آلود وارد مي شوند. يك سالن اصلي با نوري نسبتا كم و گرم، دو طرف سالن با شيشه هاي مشجر با ضخامت سه سانتي متر پوشانده شده كه تنها باريكه اي از اين شيشه ها براي تماشا باز است! راستي تماشاي چه؟...
اينجا غسالخانه است گرم و تاريك... حداقل آنجايي كه زنده ها مجاز به ايستادن اند كه جز اين نيست. اما پشت اين شيشه ها اوضاع بهتري حاكم است؛ نور كافي، آب فراوان، هواكش، سكو و وان هاي سنگي سردي كه انتظار مرده ها را مي كشند... دنياي زنده ها اينطرف با ناله و شيون عجين شده است. سراسيمگي و تشويش در چهره ها موج مي زند انگار كه چيزي را از دست داده اند. اما آنطرفي ها كه پشت اين شيشه هاي ضخيم اند صوت قرآن و صلوات مي شنوند و پاك و تميز مي شوند؛ درست مثل زماني كه مي خواستند وارد دنيا شوند... اين طرفي ها سر و دست مي شكنند، از سر و كول هم بالا مي روند، فرياد مي زنند و ناله مي كنند تا از پشت شيشه ها شستن و حمام كردن مرده ها را نظاره كنند اما آنطرفي ها در سكوت به سر مي برند، نظاره ميكنند و دستشان كوتاه است و زبانشان بسته...
پارتي بازي در شستشو نداريم
هر چقدر هم كه متوفي پول دار باشد و با تشريفات خاص وارد بهشت زهرا شود و قرار باشد در خانه اي اكازيون با هزاران حلقه گل سكني گزيند و دهها مراسم ترحيم ميليوني برايش برگزار شود باز وقتي پايش به اينجا مي رسد مي شود يك متوفي مثل تمام آنهايي كه مرده اند. "قانون" اينجا حكم مي كند متوفي مثل تمام مرده ها با برانكارد آهني غسالخانه وارد و از دري ديگر خارج شود. تنها چيزي كه اينجا ارزش ندارد نام، نشاني، شهرت و مقام افراد است همه مرده ها بايد منتظر باشند تا نوبت شان شود اينجا كارها عين مساوات است...
برانكاردي وارد مي شود، چشمها كنجكاوتر از هميشه در تلاش اند تا قبل باز شدن كاور و چسباندن نام متوفي روي شيشه، مرده را شناسايي كنند. خودش است؟... نه فكر نكنم اين باشد...اين خيلي لاغر است...
بسم الله الرحمن الرحيم، كاوري كه متوفي در آن قرار دارد باز مي شود. چهار غسال با روپوش هاي سفيد، پيش بندهاي سبز، دستكش هاي زرد و چكمه هاي سفيد با گفتن يا ابوالفضل(ع) متوفي را بلند كرده و او را روي سنگ شست وشو قرار مي دهند. صداي شيون دردناكتر از هميشه به گوش مي رسد زني سرش را به شيشه مي كوبد آن يكي از درد بي مادري فغان مي كند و ديگري... هر حركتي كه به متوفي داده مي شود اين طرفي ها صداي ناله هايشان را بالاتر مي برند و خود زني ها يشان را بيشتر مي كنند اما زنده هاي آنطرفي آرام و استوار ذكر مي گويند و صلوات مي فرستند...
به گزارش برنا، حدود 130 نفر در روز با برانكارد هاي آهنين از در غسالخانه وارد مي شوند و بعد از شستشو و تكفين براي به خاك سپردن از دري ديگر خارج مي شوند. معمولا بيشتر از 20 دقيقه طول نمي كشد تا مرده اي شسته و به خانواده اش تحويل داده شود.
اما گاه شستشو تا يك ساعت طول مي كشد مثل همين متوفي. از پزشك قانوني آوردنش از گوش هايش خون جاري است هر چقدر هم شسته مي شود، فايده اي ندارد با هر تكان، خون بيشتري از بدنش خارج مي شود. وان پر از خون شده است خانواده اش گريه مي كنند، با دستانشان محكم به شيشه مي كوبند، يكي از غسال ها كيسه اي مي آورد و سر متوفي را داخلش قرار مي دهد تا خون از سرش جاري نشود...
يك نفر آب مي ريزد، سدر و كافور ريخته مي شود، ميت حنوط داده شده و با شلنگ شسته مي شود در همين حال يكي از غسال ها(خلعت بر) از روي ديوار پارچه هاي خلعتي برمي دارد و روي سنگ خلعت پهن مي كند. متوفقي كاملا شسته شده است؛ يازهرا(س) مي گويند و متوفي را روي سنگ خلعت قرار ميدهند. پنبه ها را داخل گوش و دهان متوفي مي كنند ديگر از گوشش خون نمي آيد خلعت ها به او پوشانده و بندهاي كوتاه و بلند دو سر كفن متوفي گره مي خورد.
تمام شد... تغسيل و تكفين شد! زنان شيون كنان از در غسالخانه بيرون مي روند تا مرده شان را تحويل بگيرند، برچسب مشخصات متوفي روي كفن چسبانده مي شود. متوفي روي برانكارد آهني كه روي زمين سالن اصلي غسالخانه قرار دارد گذاشته مي شود و توسط كمك غسال به بيرون فرستاده مي شود...
ادامه دارد...
***
در باشگاه جواني برنا ثبتنام كنيد: [email protected]
سه شنبه 23 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برنا نيوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 527]