تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812817936




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چهره ممتاز حافظ‌


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: چهره ممتاز حافظ‌
چه مقدماتي حافظ را پرورده و اين وارستگي و روشن‌بيني را در او پديد آورده؟ و چه موجباتي به او امكان داده است كه انديشه‌هاي خود را با بي‌پروايي و به صورت ساده و بي‌پيرايه به زبان آورد؟ حل اين مسئله، سبب خواهد شد كه فهم انديشه و شعر او آسان‌تر گردد. براي رسيدن به جواب اين سوال، بايد ديد وضع فكري و اجتماعي ايران در ايام كودكي و جواني يعني دوره تحصيل و تكوين شخصيت حافظ و سالهاي شاعري او با وضع دوره شاعران پيشين چه فرقي داشته است؟

به حدس و گمان مي‌دانيم كه حافظ در دهه سوم قرن هشتم به دنيا آمده و از نيمه‌هاي همان سده به سن كمال رسيده و شعرهاي خود را سروده است. اين زماني است كه صد سالي از استيلاي مغول و برافتادن خلافت عباسي بغداد مي‌گذرد. در اين مدت بعد از سپري شدن كشتارها و درنده‌خويي‌ها و ويرانگريهاي مغول، و نشيب و فرازهاي بعد از آن، وضع جديدي در زمينه‌هاي فكري و فرهنگي و اجتماعي در ايران استقرار يافته كه با وضع قرون قبل دگرگونگي‌هاي آشكاري داشته است.‌

توجه به اين نكته هم ضرورت دارد كه خاندانهاي اميراني كه پيش از مغول (از غزنويان به بعد) در ايران حكومت كرده‌اند، سلسله‌هاي كاملا مستقلي نبوده‌اند. در حالي كه در كتب جديد تاريخ ما، تابعيت آنها از خلافت بغداد و نفوذ خلافت بر روي آنها، و تاثير اين مسئله بر اجتماع و فرهنگ ايران ناديده گرفته شده است. گويا عارمان آمده كه بگوييم ايران در آن چند قرن استقلال نداشته، و اين پرده‌پوشي اگر به قصد بزرگداشت حاكمان و اميران هم باشد؛ اما در مقابل، ظلم به شاعران و نويسندگان و انديشه‌وراني است كه در آن روزگاران زيسته، و آثاري از خود برجاي گذاشته‌اند.‌

امتياز سخن حافظ بر پيشينيان ، از آنجاست كه او بعد از برافتادن خلافت عربي بغداد، كه ايران حال و هواي ديگري يافته بود، به دنيا آمده و پرورش يافته و شعر سروده است. اختناق عصر عباسي در ايران و نتايج زوال آن، داستان ناگفته‌اي است كه بررسي آن براي شناخت چهره ممتاز حافظ ضرورت دارد. اين است كه ناچار براي روشن شدن موضوع نگاه گذرايي به وضع ايران پيش از مغول مي‌اندازيم.‌

به طوري كه همه مي‌دانند، بعد از تسلط عربها بر ايران، در ابتدا فاتحان چندان كاري با عقايد و افكار و فرهنگ مردم نداشتند. فقط تسليم و اطاعت و خراج مي‌خواستند و به دريافت جزيه قانع بودند. حتي بني‌اميه با وجود عصبيت عربي و تحقير ايرانيان (كه مغاير با روح اسلامي بود)، ترجيح مي‌دادند كه مردم سرزمينهاي فتح شده مسلمان نشوند تا درآمد خلافت از محل جزيه كاهش نيابد. اگرچه عباسيان به دست ايرانيان به خلافت رسيدند، اما تعصب ضدايراني در آنها هم برجاي بود، و با اينكه در اداره امور امپراتوري پهناور خود به دانش و هوش و تجربه وزيران ايراني نيازمند بودند، وجود رجال ايراني را تحمل نمي‌كردند. اين است كه با كمال ناسپاسي منصور، ابومسلم را كشت و سفاح ، ابوسلمه خلال را هارون، برمكيان را مامون، فضل بن سهل را و معتصم، افشين را.‌

عباسيان هم در آغاز كار خود با عقايد مردم كاري نداشتند و آزادي پيروان مذاهب مختلف و بحث و جدل ميان آنها يك نوع آزادي فكري فراهم كرده بود. تحت حمايت خاندانهاي ايراني، دانش و فرهنگ در ايران رواج گرفت و دانشمنداني چون رازي و فارابي و ابن‌سينا و بيروني پديد آمدند. زبان فارسي جاني گرفت و به نحوي كه در مقدمه ترجمه تفسير طبري مي‌بينيم، منصور بن نوح ساماني از فقيهان ماوراءالنهر فتوا گرفت كه: در همان سالهاست كه به فرمان ابومنصور محمدبن عبدالرزاق طوسي شاهنامه گردآوري شد و بعدا همان را فردوسي اساس كار خود ساخت. حتي كتابهاي فراواني به زبان عربي در شرح مآثر ايرانيان به دست شعوبيه تاليف مي‌شد كه از قرن پنجم به بعد با استقرار سياست جديد عباسيان آنهمه را نابود كردند.‌

اندك اندك با افزايش نفوذ فقهاي حنبلي و مالكي، خليفگان بغداد سياست فرهنگي خشني در پيش گرفتند. متوكل (232 - 247 ) به محض اينكه به خلافت رسيد، هرگونه بحث علمي و فكري را ممنوع ساخت و عامه را به تسليم و تقليد امر كرد. در دوره قادر (381 - 422) سختگيري دستگاه خلافت و فقيهان وابسته بدان به اوج رسيد. آن خليفه خود كتابي به نام بر پايه عقايد اهل حديث و در رد معتزله و شيعيان نوشت و فقيهان بغداد فتوا دادند كه هر كس با آن مخالفت كند، فاسق و كافر است.1‌

بدين ترتيب خلافت عباسي بغداد به صورتي درآمد كه تعصب عربي بني اميه را با تعصب مذهبي جديد در خود جمع كرد و به عنوان رياست ديني، نفوذ نهان و آشكار خود را بر كليه سرزمينهاي اسلامي تحميل كرد، و اختناق و خفقان وحشتناكي برقرار ساخت.‌

سياست بغداد، بر مبناي تعصب و تنگ‌نظري و دشمني با هر نوع آزادانديشي و روشن‌بيني بود. و با هرگونه تفكر و تامل و بحث و استدلال و نظر و فلسفه و حكمت كينه مي‌ورزيدند. دور دور غلبه عوام و ظاهرپرستان بود.‌

اين عقيده وحشتناك كه: ، موجب چه ظلمها و فاجعه‌ها كه نشد!‌سرانجام عارفان و حكيماني مثل حلاج، عين القضات، سهروردي نمونه‌هايي از آثار سياست خلافت بغداد است. حكيم ناصرخسرو به گناه انديشه‌هايش از غوغاي عوام، و به تعبير خود به كوهها پناه برد و ديوانش آيينه محيط تحمل‌ناپذيري است كه سياست عباسي پديد آورده بود. ابيات زير حكايت حال بسياري از انديشه‌وران و فرهيختگان روزگار اوست:‌

هرگز كس آن نديد كه من ديدم‌

زين بي‌شبان رمه، يله گو باره‌

تا پر خمار بود سرم، يكسر

مشفق بدند بر من و غمخواره‌

واكنون كه هوشيار شدم، بر من‌

گشتند مار و كژدم جراره‌

در بلخ ايمن‌اند ز هر شري‌

ميخوار و دزد و لوطي و زنباره ‌

ور دوستدار آل رسولي تو ‌

چون من زخانمان شوي آواره‌

آن روزگار شد كه حكيمان را ‌

توفيق تاج بود و خرد ياره‌

روشن است كه وقتي حكومتي پايه سياست خود را بر سختگيري و تعصب و خشونت بگذارد، دامنه خشونت به دلخواه حكومت محدود نمي‌ماند. از يك طرف خشم و نفرت ايرانيان از سياست بغداد موجب شد كه علي‌رغم آنها گروه‌گروه به تشيع و اسماعيليه روي آوردند، حكومت هم به عنوان ملحدكشي از كشتار فجيع اسماعيليان دريغ نمي‌كرد. در مقابل پيروان حسن صباح هم سهم‌‌آفريني‌ها و هراس‌انگيزي‌ها به راه انداختند. قضيه به كشتن پيروان حسن و متهمان به هواداري از آنها منحصر نماند، كم‌كم جنگ و كشتار به بهانه اختلاف مذهبي ميان مردم شهرها از هر مذهب و فرقه‌اي از جمله در دو شهر بزرگ اصفهان و ري جرياني مداوم و هر روزه شد. سياست خلافت بغداد در ايران، به دست حكومتهاي به ظاهر مستقل اجرا مي‌شد. سياست‌نامه منسوب به نظام‌الملك، سياست حكومت وابسته به بغداد را توجيه مي‌كند، و كتاب نقض آيينه خشونتها ميان فرقه‌هاي مختلف مذهبي، و ديوان ناصرخسرو روايتگر ستمديدگي اهل انديشه و قلم است.‌

از همان ابتدا كه خاندانهايي به دعوي استقلال در ايران برخاستند، دستگاه خلافت به هزار حيله و نيرنگ سعي مي‌كرد كه نفوذ خود را بر آنها تحميل نمايد. رسولان بغداد مدام در رفت و آمد بودند: براي اميران مطيع و لوا مي‌آوردند و براي برانداختن امراي نافرمان رقيبان آنها را تحريك و تقويت مي‌كردند. آخرين پرده اين سياست آن بود كه الناصر لدين الله به سبب اختلاف با سلطان محمد خوارزمشاه، چنگيز را در حمله به ايران تشويق كرد (ابن اثير، حوادث سال 622)، و در روزهايي كه جلال‌الدين خوارزمشاه با مغولان مي‌جنگيد، اميران خود را به جنگ با او برانگيخت.‌

وسعت و قدرت نفوذ خلافت بغداد آنچنان بود كه حتي در مواقعي ‌‌هم كه ديلميان يا اميران ترك يا سلجوقيان بر بغداد تسلط مي‌يافتند، و دستگاه خلافت از نظر نظامي و سياسي ضعيف مي‌شد، نفوذ ژرف و نهان مذهبي خلافت و فقيهان وابسته بدان همچنان برقرار بود.‌

نخستين خاندانهاي مستقل ايراني از صفاريان و سامانيان و آل‌زيار و امراي طبرستان و آل‌بويه چون ايراني بودند و پشتگرمي‌شان به ايرانيان بود، زير بار دستگاه ظلم خلافت نمي‌رفتند. وقتي نوبت به غزنويان رسيد، چون پايگاهي ميان مردم اين كشور نداشتند، ناچار اطاعت كوركورانه از اوامر بغداد را تنها راه ادامه قدرت يافتند و در واقع آغاز حكومت آنان شروع اختناق در ايران بود. جنايات محمود غزنوي در فتح ري و قتل‌عام آن شهر در سال 420 نمونه‌اي گويا از اين سرسپردگي و اجراي سياست اختناق است. دكتر صفا شرح فاجعه را از مجمل‌التواريخ، و از گزارش محمود به قادر خليفه عباسي آورده كه فقيهان فتوا داده‌اند كه باطنيان و معتزله و شيعه، اهل كفر و ضلالت و معتقد به فلسفه و اباحه و الحاد هستند. گروهي را به دار كشيده‌اند و پنجاه خروار كتابهاي روافض (يعني شيعيان) و باطنيان و فلاسفه را در زير دارها سوخته‌اند.2

نمونه‌اي ديگر از سياست خليفگان بغداد در برقراري خفقان و اختناق، سختگيري آنها با محمود غزنوي در باب حسنك وزير است كه محمود در اين مورد اندك مقاومتي نشان داده است.

حسنك وزير از رجال ايراني دربار محمود در سال 415 با كاروان حاجيان خراسان به مكه رفت. چون راه بغداد ناامن بود، از راه شام بازگشت. در ميان راه، خلعتهايي براي حسنك و همراهان از طرف خليفه فاطمي مصر آوردند. اين بود كه بيچاره حسنك جرات نكرد از راه بغداد به ايران بيايد، از راه موصل بازگشت. قادر - خليفه بغداد - برآشفت و رسول در پي رسول به نزد محمود مي‌فرستاد كه حسنك قرمطي است و بايد او را به دار كشيد و سرش را به بغداد فرستاد و محمود مقاومت مي‌كرد، و سرانجام مسئله به اينجا ختم شد كه خلعتهاي مصري را به بغداد فرستادند كه به دستور خليفه در دروازه بغداد آتش زده شد.‌

محمود هم از سماجت خليفه خشمگين بود. بيهقي گفته او را آورده كه نشانه سختگيري خليفه درباره دگرانديشان و كوشش محمود در اجراي سياست بغداد و در عين حال مقاومت استثنايي او در دفاع از حسنك وزير است: !‌3

بعد از محمود، آنگاه كه پسرش مسعود بر تخت نشست، حسنك را به بهانه قرمطي بودن و به عنوان اجراي امر خليفه به دار آويختند. و چون آن وزير ايراني محبوب مردم بود، براي مشروع جلوه دادن كار فرمان خليفه را به رخ مردم كشيدند: ... بدين صورت پيكر حسنك وزير را سنگسار كردند و سرش را به بغداد فرستادند.

سنگ بناي اجراي كوركورانه سياست اختناق بغداد را محمود در ايران گذاشت. معروف است كه ابن‌سينا را به تهمت تعقيب مي‌كرد و ابن‌سينا گريخت و نجات يافت. در روايت معروف چهار مقاله عروضي آمده كه فردوسي شاهنامه را به نظر محمود رسانيد. سلطان با اطرافيان مشورت كرد. ممكن است اصل روايت درست نباشد، اما اين حقيقت را مي‌رساند كه در دستگاه محمود بيان چنين عقيده‌اي بي‌كيفر نمي‌ماند.

سياست فرهنگي بغداد در دوره سلجوقيان به‌طور كامل در ايران استقرار يافت. مورخان ما سلجوقيان را به عنوان اينكه بالاخره دولت واحدي در سرزمين ايران تشكيل دادند، با نظر موافق نگريسته‌اند؛ اما حقيقت اين است كه تشكيل دولت سلجوقي مقارن با سالهايي بود كه سياست خفقان و اختناق بغداد تدوين و تكوين شده و درست جا افتاده بود، و سلجوقيان با اجراي آن سياست هرگونه آزادگي و آزادانديشي را در ايران ريشه‌كن كردند. از خواجه نظام‌الملك به سبب شايستگي و تدبير او در كشورداري ستايشها شده است. غافل از اينكه آن همه هوش و تدبير و شايستگي او به مدت سي سال در راه پيشبرد سياست اختناق بغداد به كار رفت. سياست‌نامه او معرف طرز فكر و سياست اوست. او مدرسه‌هايي به نام نظاميه در بغداد و نيشابور و مرو و بخارا تاسيس كرد. برنامه‌هاي اين مدارس هم منطبق با سياست عباسيان و درسها منحصرا به زبان عربي بود. استادان و طلاب هم مي‌بايست فقط از مذهب معيني باشند.‌

توانگران عصر هم به تقليد از او مدرسه‌هاي فراواني مختص پيروان مذاهب معين تاسيس كردند. و چون هر مدرسه‌اي موقوفات فراوان داشت و مقرري ماهانه به شاگردان داده مي‌شد، بازارگرمي يافتند. رسميت زبان عربي در برنامه‌هاي اين مدارس موجب تضعيف زبان فارسي شد. در اين مدارس اشعار دوره جاهليت عزيز بود، و اساطير و آداب و رسوم عرب‌تر و تازگي يافته بود؛ اما آنچه به ايران باستان مربوط مي‌شد، مورد طعن و لعن

بود. تاليفات به زبان عربي انحصار داشت، زبان مكاتبات هم عربي شد. در آنچه هم كه به فارسي نوشته مي‌شد، الفاظ و تركيبات و عبارات عربي جاي بر كلمات فارسي تنگ كرده بود. معمول نبودن تدريس علوم محض در اين مدارس، پيشرفت علمي را در ايران متوقف كرد و ممنوع بودن فلسفه، مانعي در راه رشد انديشه‌ها گرديد. هرگونه تفكر و تحقيق و بحث و استدلال و چون و چرا موقوف شد. تكفير فلاسفه رواج يافت. و اينهمه در اجراي سياست بغداد بود.‌

دوام خلافت عباسي، و اجراي سياست آن با شمشير خاندانهاي دست نشانده در ايران سبب شد كه اندك‌اندك نظرات فرهنگي بغداد در آثار شاعران و نويسندگان هم تاثيري عميق يافت. فرخي سيستاني ضمن قصيده‌اي كه محمود را ستوده، درباره كشتار فجيع مردم بي‌گناه ري گفته است:

دار فرو بردي باري دويست‌

گفتي كاين درخور خوي شماست‌

هركه از ايشان به هوي كار كرد

بر سر چوبي خشك اندر هواست‌

خاقاني اگرچه در قصيده ايوان مدائن دلبستگي خود را به ايران بيان كرده، اما در تعصبات تنگ‌نظرانه تحت‌تاثير خلافت بغداد است. حتي سعدي در پايان كار، قصيده‌اي در مرثيه مستعصم سروده است:

آسمان را حق بود گر خون بگريد بر زمين‌

بر زوال ملك مستعصم اميرالمومنين‌

نفوذ خلافت به درجه‌اي است كه حتي در مقدمه بعضي كتابها مي‌بينيم كه دعا به خليفه وقت و نفرين و دشنام به دشمنان آنها به صورت سنت گريزناپذير درآمده است. دوره‌هاي غزنويان و سلجوقيان را عصر درخشان ادب فارسي ناميده‌اند، غافل از اينكه آنچه هست، موضوعات محدود و تكراري است. سياست اختناق بغداد مانع تجلي انديشه شاعران و نويسندگان و آفرينش شاهكارهاي جاوداني شده است.

شاعر اين دوره مجبور بود در چارچوب معين مورد پسند حكومت بينديشد و اگر به شيوه‌اي جز آن فكر مي‌كرد، جرات بيان انديشه‌هاي خود را نداشت؛ مثلا اگر حكيم عمر خيام انديشه‌هاي فلسفي را در رباعيهاي خود آورده، معلوم است كه آنها را براي كسي جز دوستان نزديك خود نمي‌خوانده و به همين دليل است كه در منابع قديم از شاعري او ذكري نكرده‌اند. اگر در سخن حكيم سراج قمري آملي انديشه‌هاي فلسفي هست، او در مازندران و رويان مي‌زيست كه نفوذ خلافت بغداد در آنجا ضعيف بود و نيز دوره شاعري او مقارن با نخستين حمله‌هاي مغول و انقراض دستگاه خلافت بود.

خلافت بغداد و عمالش سعي مي‌كردند كه گذشته ايران را به صورتي زشت و نكوهيدني جلوه دهند. اين سياست آنچنان ريشه دوانده بود كه حتي مورخ منصفي مثل بيهقي افسانه دروغي درباره بزرگمهر حكيم در تاريخ خود آورده است.6 صاحب بن عباد مي‌گفت: ! مولف نقض درباره تاريخ و داستانهاي گذشته ايران مي‌نويسد: از نمونه‌هاي مخالفت با گذشته ايران، آن قصه معروف است كه ابوالقاسم قشيري صوفي جنازه فردوسي را به گورستان مسلمانان راه نداد و همان شب در خواب خطاب خداوندي رسيد كه او را به خاطر اين بيت كه گفته است، آمرزيدم:‌

جهان را بلندي و پستي تويي‌

ندانم چه‌اي، هر چه هستي تويي‌

اين داستان را عطار در اسرارنامه خود به نظم درآورده، و چون بعضي محققان از اين حكايت خلاف نظر عطار نتيجه‌گيري كرده‌اند، برگزيده‌اي از آن را مي‌آوريم و بعد نظر عطار را بيان مي‌كنيم:

شنودم من كه فردوسي طوسي‌

كه كرد او در حكايت بي‌فسوسي‌

به بيست و پنج سال از نوك خامه‌

به سر مي‌برد نقش شاهنامه‌

به آخر چون شد آن عمرش به آخر

ابوالقاسم كه بد شيخ اكابر

اگرچه بود پيري پر نياز او

نكرد از راه دين بر وي نماز او

چنين گفت او كه: فردوسي بسي گفت‌

همه در مدح گبر ناكسي گفت‌

به مدح گبركان عمري به سر برد

چو وقت رفتن آمد، بي‌خبر مرد

مرا در كار او برگ ريا نيست‌

نمازم بر چنين شاعر روا نيست...

خطاب آمد كه: اي فردوسي پير

اگر راندت ز پيش آن طوسي پير،

پذيرفتم منت تا خوش بخفتي‌

بدان يك بيت توحيدم كه گفتي‌

معمولا از اين داستان نظر احترام و ستايش عطار را درباره فردوسي استنباط مي‌كنند؛ در حالي كه چنين نيست و مفهوم نتيجه‌گيري عطار درست برعكس اين است. او كمال بخشايش و آمرزگاري ذات احديت را بيان مي‌كند كه حتي گناهكاري مثل اين شاعر را كه همه عمر را با سرودن منظومه خود مرتكب گناه شده و شايسته بخشايش نيست، عفو بيكران الهي به بهانه يك بيت آمرزيده است!

به عطار ايراد نگيريم كه قدر فردوسي را نشناخته است. عطار صوفي بود. همه صوفيان كه مخالف فلسفه و حكمت بودند، با فردوسي كه همه شاهنامه‌اش خرد و حكمت است، ميانه‌اي نداشتند. وآنگهي بزرگترين گناه فردوسي اين بودكه علي‌رغم سياست عباسيان، ايران را ستايش كرده است. اين است كه يكي او را به معتزلي بودن، يكي به رافضي بودن، يكي هم به مدح گبركان متهم كرده است.

خليفگان بغداد، چشمشان از قيامهاي ايرانيان ترسيده بود. خلافت عباسي ماهيت عربي داشت و بر پايه عصبيت عربي استوار بود، و از خاندانهاي ايراني آل‌زيار و آل‌بويه و اميران طبرستان دل خوني داشتند. اين است كه با هرچه با ايران بستگي دارد، از تاريخ و فرهنگ و آداب و رسوم و زبان ايراني كينه مي‌ورزيدند و حتي جعل احاديثي را به قصد زشت جلوه دادن چهره ايران و فرهنگ ايراني مخصوصا ايران پيش از اسلام تشويق مي‌كردند. از اينجا بود كه حكومتهاي دست‌نشانده بغداد در خوارداشت حماسه ملي ايران مي‌كوشيدند و فقط در چند گوشه دور از بغداد،

در سيستان و طبرستان و شروان و روم، قرائني هست كه اين سياست بغداد درست اجرا نمي‌شد. ‌

تاثير اين سياست را در متون نظم و نثر فارسي هم مي‌بينيم. با اينكه شاهنامه محبوب‌ترين كتاب مردم ايران بود، و در سراسر ايران زمين در بزمهاي ايرانيان در كلبه‌ها و چادرهاي دهقانان و روستاييان شبهاي دراز زمستان را با خواندن و شنيدن داستان‌هاي پهلوانان آن به صبح مي‌رسانيدند، و در جامعه ايران شاهنامه‌خواني هنر و شغلي رايج بود، اما در كتاب‌هايي كه در قلمرو حكومتهاي دست نشانده عباسيان تاليف گرديده (جز آنچه در سيستان و طبرستان و اران و روم تاليف شده)، كمتر اشاره‌اي به شاهنامه هست.

در ترجمان البلاغه رادوياني شاهدي از شاهنامه نيامده، در كتب ادبي مثل كليله و دمنه و مرزبان‌نامه و سندبادنامه و نظائر آنها كه نثر به نظم در آميخته و سخن با ابياتي از شاعران بزرگ زينت يافته، از فردوسي شعري نيست و اين تصادفي نمي‌تواند باشد. البته اگر عشق مردم ايران به شاهكار فردوسي نبود، با ادامه سياست آن روز شاهنامه هم مثل بسياري آثار ديگر از ميان رفته بود. ‌

اين نظر نامساعد ظاهرا انحصار به شاهنامه هم نداشت. همه آثار قرنهاي سوم و چهارم، يادگارهاي سالهايي كه هنوز سياست فرهنگي عباسيان در فكر و زبان شاعران و نويسندگان جا نيفتاده بود، مورد بغض و بي‌مهري بود. اين هم تصادفي نيست كه ديوانهاي شاعراني چون رودكي و شهيد و دقيقي و كسايي و معاصران‌شان كه نشان از داشت، و رنگ فلسفي يا ديني آنها مغاير با سياست عباسيان بود از ميان رفته، در حالي كه ديوانهاي شاعران مدح‌پيشه‌اي چون فرخي و عنصري و منوچهري (كه از نظر زماني فقط يك نسل جديدترند) برجاي مانده است.‌

آن سياست تا حمله مغول و بر افتادن عباسيان و حكومتهاي دست نشانده آن ادامه داشت، و بعد از آن است كه با زوال سياست اختناق، شاهنامه هم با وجود كهنگي زبان زندگي دوباره مي‌يابد. دريغا كه آثار بسيار ديگري به تندباد تنگ‌نظريها و كوته‌بيني‌ها رفته است! اختناق دويست و پنجاه‌ ساله‌اي كه از اوايل قرن پنجم تا اواسط قرن هفتم بر ايران سايه افكنده بود، و بيداد و ستمي كه در آن مدت بر اهل دانش و انديشه و قلم رفته و لطمه‌اي كه از اين راه به پيشرفت دانش و هنر و فرهنگ در ايران وارد آمده، داستان مصيبت بار عبرت‌انگيزي است كه كتابها درباره آن بايد تاليف شود، تا علل و نتايج ماجرا روشن گردد. ‌

آقاي دكتر صفا در كتاب مشهور خود گناه آن همه ظلم و تعصبات را به گردن قبايل زردپوست انداخته، و ناشي از ويژگي‌هاي نژادي و تربيت اوليه غزنويان و سلجوقيان دانسته‌اند؛ اما حقيقت اين است كه اگر رواج تعصبات و غيره مقارن با حكومت غزنويان و سلجوقيان آغاز گرديد، اما آنها خود مبتكر اين سياست نبودند. سياست عربي خليفه بغداد را اجرا مي‌كردند. سرنخ ظلم و تعصب در بغداد بود.

گرچه تير از كمان همي گذرد

از كماندار بيند اهل خرد

در ماجراي حسنك وزير ديديم كه خليفه بود كه فشار مي‌آورد حسنك بيچاره بي‌گناه را به دار آويزند و سرش را به بغداد بفرستند،‌ و اين محمود بود كه مقاومت مي‌كرد و مي‌گفت: حسنك را من پرورده‌ام، او قرمطي نيست، اگر او قرمطي باشد من هم قرمطي باشم.پس گناه اصلي از امرا نبود، از خلافت عربي بغداد بود. گناهي كه اينها داشتند، اين بود كه به علت پايگاه نداشتن ميان ايرانيان، ناچار خود را به دستگاه خلافت بسته بودند و كوركورانه از سياست فرهنگي بغداد اطلاعات مي‌كردند. سرانجام كار هم مويد نظر ماست كه با برافتادن خلافت بغداد، ظلم و تعصب هم از حدت و شدت مي‌افتد.

آنچه مهم است، اين است كه در برابر اختناق عباسيان، ايران و انديشه ايراني مقاومت مي‌كرد. اگر عوام مردم به تدريج و در طول قرنها تحت تاثير تبليغات خلافت بغداد رفته بودند و امكان قيام‌هايي نظير آنچه در قرون نخستين جريان يافت از ميان رفته بود، ولي برخي از اهل قلم و انديشه (نه همه آنها) براي برانداختن آن بساط جهل و جور به شيوه‌هاي گوناگون مي‌كوشيدند. در آغاز اجراي سياست بغداد ديديم كه فردوسي با سرودن شاهنامه روزگاران آزادگي و سرافرازي را به ياد ايرانيان مي‌آورد، كسايي مروزي در قصايد خود با منطق شيعي، خليفگان بغداد و دست نشاندگان آنها را زير تازيانه خشم و نفرت مي‌گرفت، ناصرخسرو از تبعيدگاه خود با حكمت اسماعيلي خروش پيكار با خليفه بغداد و سرسپردگان او را سر مي‌داد. و مجموع اين كوششها اميد زنده ماندن و آينده بهتر داشتن را در دلهاي آزادگان و انديشه‌وران ايراني زنده نگه مي‌داشت. تا در پايان كار ديديم كه چون لحظه زوال خلافت بغداد فرا رسيد، خواجه نصير طوسي براي برانداختن خلافت در كنار هلاكو قرار گرفت.

نخوت باد دي و شوكت خار آخر شد!

درباره فاجعه جانسوز مغول كه يكي از چهار يا پنج حادثه خونين و جانگداز تاريخ ما، و شايد فجيع‌ترين و غم‌انگيزترين آنهاست، سخن بسيار گفته‌اند و آزادگان ايران داغ جنايات آن خونخواران وحشي را تا ابد بر سينه دارند، و با يادآوري آنها بدان وحشيان خون‌آشام نفرين مي‌فرستند. فجايع آن اهريمنان درنده‌خوي از كشتارها و ويرانگريها و نابودسازي آثار تمدن و فرهنگ و زيانهاي آن از فقر و بدبختي جامعه ايراني كه طبيعت چنين حوادثي است، به تفصيل چه به وسيله نويسندگان آن قرن كه شاهدان واقعه به شمار مي‌روند، و چه به وسيله محققان متاخر ايراني و خارجي بيان شده است؛ اما آن فاجعه هولناك سودي هم داشت كه ناگفته مانده است و در اينجا آن را مطرح مي‌كنيم تا زمينه شناخت محيط زندگي و انديشه و شعر حافظ فراهم آيد.

وقتي آتش در جنگلي مي‌افتد و همه چيز را مي‌سوزاند و خاكستر مي‌كند، نابودي درختان تناور سايه افكن، و نهالهاي زيباي بارور، و گلهاي خوش رنگ و بوي، و مرغان نغمه‌خوان مصيبت عظيمي است؛ اما اينقدر هست كه در آن ميان گياهان هرز زهرناك و حشرات موذي و آفات گياهي و حيواني هم نابود مي‌شوند. سيل بنيان كن مغول هم، مثل يك بلاي آسماني همه‌چيز را زير و رو و نابود كرد؛ اما اين حسن را هم داشت كه بالاخره ايران را از شر خلافت بغداد آسوده ساخت. اين يكي اگر چه خيلي دير بود، اما از نظر فرهنگ ايراني حادثه خجسته‌اي بود. سقوط خلافت بغداد مقدمه‌اي بود براين كه به تدريج بندهاي تعصب و اختناق گسسته شود تا اهل ذوق و انديشه نفس راحتي بكشند. با اين حادثه زنجيرهايي كه به دست خلافت بغداد به پاي انديشه و فرهنگ در ايران بسته شده بود، نمي‌گويم به كلي گسست، شايد اندكي سست شد. ‌

مغول بيگانه خونخواري بود، اما خلافت بغداد بيگانه‌تر و از نظر معنوي و فرهنگي خونخوارتر بود. مغول چون خود فرهنگي نداشت، فهم و شعور ستيزه با فرهنگ ايراني را هم نداشت. فرمانروايانش خيلي زود در نسل دوم و سوم با فرهنگ ايراني خو گرفتند و مروج آن شدند؛ اما عباسيان تا بودند، با فرهنگ ايراني كينه مي‌ورزيدند و كابوس حكومت ريشه‌دارشان بيش از پنج قرن دوام كرد. ‌

سخن كه به اينجا رسيد، يك نمونه از تحول فرهنگ و جامعه ايران و برافتادن نفوذ فرهنگ عربي بعد از زوال خلافت عباسي به خاطرم گذشت، و آن زايل شدن و از نام‌هاي ايرانيان است. در قرون قبل به تقليد عرب‌ها اشخاص را از باب احترام با كنيه صدا مي‌كردند، يعني به نام بزرگترين پسرشان. و اين رسم به ن-حوي در ايران رواجل يافته بود كه حتي اكنون بسياري از بزرگان سده‌هاي نخستين ما نامشان فراموش گرديده و كنيه و جاي نام را گرفته است؛ مثل: ابوالحسن كسايي، ابوالفضل بيهقي، ابوالفرج روني، ابوسعيد ابوالخير؛ يا ابن سينا، ابن عميد، ابن مسكويه، ابن مقفع و صدها تن ديگر. برافتادن اين نحوه نامگذاري نمونه‌اي از زوال تدريجي نفوذ فرهنگ عربي با سقوط خلافت به دست مغول‌ها مي‌تواند به حساب آيد. اين اشاره يك استنباط مقدماتي است و ارزش آن را دارد كه با تحقيق دقيق مراحل تحول آن روشن گردد. ‌

مهمترين نتيجه سقوط خلافت، برقراري آزادي نسبي فكري و مذهبي بود. مغولها دين درستي نداشتند. يك روز بت پرست، يك روز مسيحي، يك روز مسلمان مي‌شدند. عقلشان هم نمي‌رسيد كه با عقيده مردم كاري داشته باشند. درست مثل بني‌اميه كه چشم به جزيه و خراج دوخته بودند، اينها هم بعد از آنكه آمدند و كشتند و سوختند و غارت كردند و ماندند، آخر سرايلي (يعني اطاعت) و قبچور (يعني باج و ماليات) مي‌خواستند؛ همين و همين. روشن‌ترين تعريف از سياست مذهبي چنگيز و روح ياساي او، عطاملك جويني نوشته است: 8

با سقوط خلافت بغداد و زايل شدن فتنه جويي‌ها و تعصب انگيزي‌هاي آن مركز، اندك اندك نسيم آزادانديشي وزيدن گرفت.

رافضي كشي و تكفير آزادگان به اتهام زندقه و رفض و الحاد پايان يافت. پيروان انديشه‌هاي گونه‌گون نفس راحتي كشيدند. يكي دو نسل بعد تدريس حكمت و كلام‌ هم در مدرسه‌ها رواج يافت.اگر چه ويراني شهرها و كشتار دانشمندان و فرار عده‌اي از آنان به هند و روم امكان شكفتگي فرهنگي را از ميان برده بود، و بعد از آن هم نبودن يك دولت ايراني مقتدر و ادامه جنگ‌هاي داخلي موجب فقر و گرسنگي و ناامني شده بود؛ اما همچنانكه در هر تحول اساسي پيش مي‌آيد، يك محيط آزادي نسبي فكري پديد آمده بود كه با زمانه ابواسحاق كازروني و شيخ جام و غزالي و سنايي و عطار فرقها داشت.

چهره شعر و انديشه حافظ را در فراز و نشيب تحولات بعد از سقوط خلافت بايد جستجو كرد. وگرنه تحقيق در سلسله‌هاي تصوف قرنها پيش از آن راه جايي ندارد. ‌

پي‌نوشتها:‌

1- رجوع شود به: ذبيح‌الله صفا: تاريخ ادبيات در ايران، جلد اول، تهران، 1335.‌

2- ذبيح‌الله صفا: تاريخ ادبيات در ايران، جلد اول، ص238 - 239.

3- خواجه ابوالفضل محمدبن حسين بيهقي دبير: تاريخ بيهقي، تصحيح دكتر علي‌اكبر فياض، مشهد، ص227.

4- همانجا. ص232‌.

5- ‌ چهارمقاله عروضي سمرقندي، چاپ دكتر معين، 1333، ص.78

6- خواجه ابوالفضل محمد بن حسين بيهقي: تاريخ بيهقي، تصحيح علي‌اكبر فياض، مشهد، ص 8 - 425‌.

7‌- جلد دوم، ص 147 - 161‌.

8- عطاملك جويني: تاريخ جهانگشا، تصحيح علامه محمدقزويني، جلد اول، ص18- 19.




 دوشنبه 22 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 368]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن