واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: انسان شناسي شهري
ابنيه امروزين بافت شهري را به صورت تودهاي خاكستري رنگ در ميآورند كه در نقطـه مقابل ساختـار يكپارچـه و جامـع شهـر در گذشتـه قـرار ميگيرد. بردگي آدمي نسبت به محيط مصنوع روز به روز بيشتر ميشود. اكنون انسان در شهرهايش از امنيتي كمتر از مناطق خارج شهري برخوردار است. او از آزادي قدم زدن در خيابانها و نشستن در ميادين شهر خود محروم و براي گريز از سروصداي خيابانها به زندگي در پشت پنجرههاي بسته مجبور شده است. اجبار، محدوديت و فقدان امنيت انسان را واداشته تا بين عزلت گزيني در داخل محدوده شهر و گريز هميشگي از آن يكي را انتخاب كند. بنابراين آدمي نه به علت تهديدات بيگانه و بيروني بلكه از فجايعي دروني كه خود آفريده از شهر ميگريزد. اكثر ساكنان ما در شهرها در فرارهاي گهگاهشان ناخودآگاهانه به خلوتي دور از شهر مدرن و نظام خشك آن و دور از ازدحام سرسام آور جمعيت و آلودگيهاي محيطي كشانده ميشوند. برخي در اشتياق هواي تازه و محيط پاكيزه و خلوت به دامان طبيعت پناه ميبرند و ديگران روستاها، اماكن تاريخي و شهرهاي كوچك و كم تراكم را بر ميگزينند.
آنچه آنان را براي گذران اوقات فراغت به اين اماكن طبيعي يا غيرمدرن ميكشاند ناشي از خواسته نهفته در ضميرشان يعني از نياز انسان به استقرار در فرآيند طبيعت و نظام ارگانيك است. اين درخواست در واقع ريشه در تمايلي معنوي دارد كه به سوي پرديس يا باغ بهشت پر ميكشد.
در اين مورد طبيعت به شكل باغي در داخل عمارت و شهر تاريخي يا سنتي به صورت عماراتي در داخل باغ ظاهر ميشوند. اولي خانه طبيعت است و دومي خانه آدمي . هر دو اينها اماكني هستند كه سكونت تن و روان را فراهم ميآورند از اين رو هرگونه گريز به طبيعت يا اماكن داراي مقياس انساني پاسخي است منطقي و زيست شناختـي كه از ايـن نياز مشروع سرچشمه ميگيرد. افسوس كه اين گريز كوتاه مدت است و به زودي جذابيت كاذب شهر مدرن سكنه يا زندانيان شهري را به بازگشت به سلولهاي تحت كاركرد ماشين فرا ميخواند. (ياراحمدي، 78)
* درآمدي بر انسان شناسي شهري
شهرنشيني همراه با گسترش سريع، فزاينده و همهگير خود در سراسر جهان همه جوانب زندگي انساني و همچنين ساير سازمانهاي حيات انساني از جمله سازمان اقتصادي, سياسي، آموزشي، فرهنگي و فضايي، مذهبي، همچنين ارتباطات به طور كلي شيوههاي زندگي را به گونهاي بي سابقه و در موازات با يكديگر تحت تاثير قرار داده و متحول كرده است؛ در عين حال كه خود تصاويري از بيگانگي، تشويش و خطر را نيز موجب شده است. بنابراين «شهر» به عنوان يك واقعيت اثرگذار و غيرقابل انكار به شيوه جديتري در قياس با گذشته خود را به غالب حوزههاي مطالعاتي كه به بررسي موضوعهاي انسـاني ميپردازند, تحميل كرده است.
به همين ترتيب حوزه مطالعاتي انسان شناسي نيز كه در تقسيم بنديهاي كلاسيك علوم اجتماعي، باني مطالعه جوامع ابتدايي، نانويسا و در واقع غيرشهري بوده است، امروزه به گونهاي عميق و موثر جايگاهي معنادار براي خود در مطالعات شهري باز كرده است. انسان شناسي شهري يكي از شاخههاي رشته انسان شناسي فرهنگي ـ اجتماعي محسوب ميشود. اين رشته، زندگي شهري را در تنوع گستردهاي از زمينههاي فرهنگي و تاريخي بررسي ميكند و با ديدگاه خاص و روشهاي ويژهاي كه دارد، جنبههاي مختلف زندگي شهرنشينان را مورد بررسي قرار ميدهد. كار اصلي اين رشته در واقع تحليل انسان شناسانه نهادهاي فرهنگي و اجتماعي در جوامع شهري تكثرگرا و صنعتي معاصر است.
انسان شناسي شهري به طور نظري شامل مطالعه نظامهاي فرهنگي شهري و نيز پيوند شهرها با مكانهاي كوچك تر يا بزرگتر و جمعيتها به عنوان بخشي از نظام شهري گسترده جهاني است . انسان شناسي شهري، شهر را به مثابه عرصهاي گسترده در نظر ميگيرد كه در آن واحد هم به مثابه فضاي جهاني تلقي ميشود و هم متشكل از مكانهاي اجتماعي كاملاً متفاوت با يكديگر است كه هر يك فرهنگي منحصر به فرد در اين گستره بسيار وسيع معرفي ميكنند.
* انسان شناسي شهري و وضعيت ايران
كشور ايران از ديدگاه موضوع شهر و شهرنشيني داراي ويژگيهاي خاصي است كه براي رشته انسان شناسي شهري نظير ساير حوزههاي مطالعاتي شهري زمينهاي كاملاً ويژه را فراهم ميكند. گسترش فزاينده و شتابان شهرنشيني در ايران، ناشي از روند مهاجرتهاي داخلي، در نيم قرن اخير، به طور كلي وضعيت شهرنشيني را دچار تغييراتي بنيادي كرده است و در عمل مرز بين زندگي شهري و روستايي و حتي عشايري را هرچه كم رنگتر كرده و ميكند و در عمل باعث شكل گيري صورتهايي از شهرنشيني ميشود كه نه واحد و ثابتاند و نه از پيش تعيين شده و منطبق با تعاريف رايج و متداول از شهر، نظير تعريف ويرث از شهر:... شهر ميتواند به مثابه محصول سه فرايند اساسي تلقي شود ـ فرايندي زيست شناختي، فرايندي اقتصادي و فرايندي فرهنگي كه در پهنه شهري عمل ميكنند تا گروهها و رفتارهايي متمايز از پيرامون روستايي به وجود آورند ( ويرث، 1925، در فكوهي، 1383، ص 38).در اين وضعيت ما در عمل با اشكالي به نام شهر مواجه هستيم كه به سادگي نميتوان آنها را نقطهاي در مقابل روستا قرار داد، بلكه شايد گاهي حتي بتوان آنها را روستاهايي پرجمعيت با فرم و ريخت ظاهري شهرگونه ولي پوياييهاي دروني كاملاً تركيبي از اشكال زندگي روستايي به حساب آورد.اجتماعات ميليوني كه شايد مهم ترين ويژگي بارز فرهنگي ـ اجتماعي آنها اين باشد كه اشكال فرهنگي تركيبي متعددي را در خود جاي دادهاند كه حاصل تركيبهايي از فرهنگهاي مختلف سنتي، روستايي و قومي با مدرن، شهري و غربي هستند.
دوشنبه 22 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]