واضح آرشیو وب فارسی:قدس: بررسي تفاوت ديدگاههاي شرق و غرب درباره علم؛ هجرت از تجدبه گرايي به خود گرايي
* فرزاد نوابخش
اشاره
تاريخ علم جديد كه رشد و ترقي فناوري و پيشرفتهاي چشمگير در تمامي عرصه هاي زندگي بشر را به ارمغان آورده است به انقلاب علمي اروپا بر مي گردد. اين تعلق خاستگاه علم جديد به غرب طبيعتاً مقاومتها و واكنشهايي را در مشرق زمين هنگام مواجهه با علم جديد غربي برانگيخته است. نوشتار حاضر در پي آن است تا تفاوت دو ديدگاه تمدن غرب و شرق درباره علم بررسي و عوارضي كه سبب تفاوت دو زاويه ديد غربي و شرقي به علم مي شود را مورد ارزيابي قرار دهد بدون ترديد يكي از علل مهم، نبود همسويي و بهتر بگوييم ناتواني در همسويي جوامع مشرق زمين با جريان جهاني توليد علم و فناوري كه رنگ و بويي غربي دارد همين اختلاف خاستگاه مي باشد.
بي شك ايران يكي از چهار كانون بزرگ فرهنگ و تمدن آسياست. ايران از يك طرف جزئي از دنياي اسلام است كه در بالندگي و شكوفايي آن نقش مؤثر و عمده اي را ايفا كرده است و از طرف ديگر به دليل زبان و فرهنگ باستاني اش با تمدن آريايي هند خويشاوند است، اين وضعيت به ايران صفتي دوگانه مي دهد و آن را به عنوان حلقه ارتباط ميان آسياي بزرگ و تمدن اسلامي و غربي حائز اهميت ويژه مي سازد. بويژه اينكه ايران سرچشمه تجلي انديشه و تفكر بوده است. راه تفكر در غرب دنياي اسلامي يعني در آندولس به ابن رشد ختم مي شود. تفسيري نادرست از فلسفه ابن رشد كه در غرب به حقيقت دوگانه معروف شد در دنيوي كردن آرمانهاي آسماني قرون وسطي نقشي بزرگ و مؤثر ايفا كرد. تنزل مدينه الهي به مدينه هاي زميني و ظهور اوتوپي هاي جديد توماس موروبيكن در انگلستان، برونووكامپانلا در ايتاليا وجه ديگر نهضت دنيوي كردن است اين تحول زميني شدن با سه حركت نزولي ديگر توأم بود :
1) تفكيك روح از ماده كه در قرن هفدهم به جوهر دوگانه در فلسفه دكارت انجاميد.
2) جدايي علم شهودي از علم حصولي كه سرانجام به شناخت تجربه حسي به عنوان تنها منشأ معرفت بي واسطه منجر شد و علوم عقلي و كليات به نفع حسيات از اعتبار ساقط شدند.
3) جدايي دين از فلسفه كه به صورت اصل مسلم درآمد و تئوري (نظر) و پراكيس (عمل) كاملاً پذيرفته شد.
«كورين» و «ژيلبر دوران»، فاجعه تمدن غرب را در اين مي دانند كه غرب به جاي گرويدن به بوعلي سينا كه در آن عقل فعال را مجرد مي شناسد به دو گانگي نهفته در فلسفه ابن رشد روي آورده است. سير تحول انديشه در غرب سرانجام در قرن هفدهم به انقلاب علمي انجاميد كه طي آن بر خلاف دكارت، لايپنيتز و اسپينوزا كه تحت تأثير جنبه عقلاني، نظري و رياضي فيزيك قبل از عصر خود يا معاصر خود قرار گرفته بودند و طبق سنت غالب فلسفي غرب كه نسبتش به افلاطون مي رسد، بر آن بودند كه معرفت حقيقي، درك و دريافت ذهن از مفاهيم فطري است. «بيكن» جنبه قابليت مشاهده علم را مهم مي دانست و «لاك» نخستين خط مشي حساب شده از اصالت تجربه را تدوين كرد. «لاك» در اين كار از نقش مهمي كه تجربه و مشاهده در علم نيوتوني دارد الهام گرفته بود. به عقيده او ذهن حامل هيچ گونه تصور يا مفهوم فطري نيست، بلكه لوح سفيد نانوشته اي است كه حواس بر آن تأثير مي گذارد.
همه تصورات منشأ تجربي دارند و از تأثيرهاي جزئي از حواس پنجگانه حاصل شده اند، ذهن، ادراكات حسي جسماني را مي گيرد و بازسازي مي كند نه صور كلي يا قالبهاي كلي را، بدين ترتيب علوم مختلف بتدريج از فلسفه جدا شدند و روش علم، خاص بررسي موضوعات دنيايي، از روش مذهب كه به اخلاقيات محدود مي شد جدا گرديد. شناخت علمي تنها به مواردي اطلاق مي شود كه با روش مشاهده تجربي حاصل شده باشد، اتفاقاً در همان زماني كه انديشه غربي از خرد گرايي به سمت تجربه گرايي حركت مي كرد در ايران حركت انديشه از تجربه گرايي به سمت خرد گرايي در حركت بود. از فلسفه ابن رشد در آسيا و ايران استقبال چنداني نشد، بلكه فلسفه ابن سينا منشأ اثر شد. سهروردي اين انديشه را از ابن سينا گرفت و فلسفه اشراق را تدوين كرد، فلسفه اشراق باوجود ظاهر يوناني اش اصالتاً پديده اي آسيايي و ايراني است، اگر چه متأثر از ظاهر يوناني اش حاوي تضادهاي نهفته در تفكر غربي بود، تضادهايي كه در انديشه غربي به تجربه گرايي، تكثرگرايي و جدايي علم از الهيات منجر شد در ايران در پرتو انديشه ملاصدرا در هم ادغام شدند در دين (اسلام)، فلسفه (يوناني)، اشراق و عرفان (اروپايي) به نتيجه اي وحدت بخش رسيدند و عناصر اصيل اخلاقي و مذهبي ايراني نظير فره ايزدي، اعتقاد به معاد، رستاخيز منجي موعود در قالب مذهب شيعه و فلسفه اشراق و عرفان ايراني در قالب عرفان شيعي جايگاه خود را بازيافتند.
علاوه بر اين صفويه براي اولين بار در طول تاريخ، شيعه را به عنوان مذهب رسمي كشور اعلام نمودند، اين در حالي بود كه اكثريت مردم ايران سني مذهب بودند. حكام صفوي كه مذهب شيعه را در مملكتي كه اغلب سني بودند به عنوان مذهب رسمي اعلام كردند به وضع قوانين و مقررات بر اساس فقه شيعي نياز شديد پيدا كردند، به همين دليل فقها و مجتهدين تراز اول شيعه را از نقاط مختلف جهان بخصوص علماي شيعي جبل عاملي كه تحت فشار دولت عثماني در شرايط سختي بسر مي بردند به ايران دعوت كردند و مناصب مهمي را در دستگاه ديواني به ايشان سپردند، نياز شديد به استخراج احكام و قوانين از تعاليم اسلامي شيعي باعث شد مدارس علمي اسلامي در ايران به سرعت از توجه به علوم تجربي نظير طب (ابن سينا) نجوم (خيام، خوارزمي) شيمي (زكرياي رازي، جابر ابن حيان) مردم شناسي (ابوريحان بيروني) و جامعه شناسي (ابن خلدون) به سمت علوم دستوري كه وضع قوانين و احكام و قضاوت بر مبناي فقه است تغيير رويه دادند.
حركت از تجربه گرايي به سمت خرد گرايي با غلبه تدريجي نحله اصولي بر نحله اخباري تشديد شد، نحله اصولي معتقد بود لازم است رهبران روحاني به تفسير قرآن و سنتها در همه موضوعات بپردازند. اگر چه نهضت اصولي، نهضتي اصلاح طلبانه بود، اما اثري كه غلبه نهضت اصولي بر نهضت اخباري در رابطه با حركت مدارس علميه از تجربه گرايي به خردگرايي گذاشت، احساس نياز دايمي به كارشناسان متخصص در احكام اسلامي شيعي را تشديد كرد. پس فضاي مدارس علمي شيعه از مطالعات تجربي مبتني بر مشاهده به سمت مباحث حقوقي و قضا متمايل شد. تا اينجا روشن شد از قرن 17 ميلادي بتدريج سير انديشه غرب از خردگرايي به سمت تجربه گرايي حركت كرد و اتفاقاً در ايران سير و حركت انديشه از تجربه گرايي به سمت خردگرايي متمايل گرديد، ولي مشكل اصلي از اينجا شروع شد كه از قرن هجدهم ميلادي به دليل انقلاب صنعتي اروپا كشورهاي صنعتي در پي به دست آوردن بازارهاي فروش كالاهاي توليدي كارخانجات صنعتي شان و همچنين دستيابي به مواد اوليه ارزان قيمت متوجه جوامع آسيايي و از جمله ايران شدند. ايران علاوه بر دو امتياز مزبور از موقعيت استراتژيك هم برخوردار بود، چون روسيه و فرانسه همواره در صدد نزديكي به ايران براي نفوذ به هند مستعمره انگلستان بودند و انگلستان نيز در صدد استفاده از ايران به عنوان حائل در برابر دستيابي قدرتهاي مزبور به هند بود. انگيزه ديگر روسيه از نفوذ بر ايران دستيابي به آبهاي گرم بود، مطامع مزبور باعث شد در آستانه قرن نوزدهم ايران در پي شكست در جنگ با روسيه به ناتواني اش در برابر قدرت بلامنازع غرب در ابعاد نظامي و سياسي پي ببرد.
عهدنامه هاي گلستان و تركمنچاي با روسيه سبب جدا شدن قسمتهاي بسيار مهم و استراتژيك شمال غربي ايران و همچنين امتيازات اقتصادي تجاري، ديپلماتيك زيادي به روسيه گرديد، به واسطه سياست موازنه مثبت كه بر اساس آن هر گاه يكي از قدرتهاي بزرگ امتيازي را در ايران كسب مي كردند بايد معادل آن امتياز به ديگر كشورهاي قدرتمند نيز داده شود، عهدنامه پاريس جداسازي قسمتهاي بسيار مهم و استراتژيك مشرق ايران (افغانستان) و به علاوه امتيازات اقتصادي، تجاري، ديپلماتيك زيادي را به نفع انگلستان بر ايران تحميل كرد.
شكستهاي نظامي به امتيازات ديپلماتيك انجاميد، امتيازات ديپلماتيك اعمال قوانين گمركي به نفع تجار خارجي و به ضرر تجار بومي را در پي داشت (كاپيتولاسيون تجاري) و اين مسأله باعث هموار شدن راه نفوذ اقتصادي شد و نفوذ اقتصادي با متزلزل كردن صنايع بومي، اختلالات اجتماعي شديدي به وجود آورد. اين برخورد توأم با شكست ايران در برابر غرب موجب بيداري وجدان ملي ايرانيان و آگاهي از لزوم نوسازي و واقعيات نظام جهاني شد. در نگاه اول اصلاحات به نظر ايرانيان بسيار آسان آمد، اما پس از شكستهاي مكرر، متوجه شدند اصلاحات در عرصه هاي مختلف اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي آنچنان كه تصور مي كردند سهل و آسان نيست، اولين اقدامها براي اصلاحات و نوسازي، توسط عباس ميرزا انجام گرفت كه به شكست انجاميد، پس از 15 سال وقفه موج دوم اصلاحات توسط اميركبير آغاز شد، كه اجراي همان پروژه متوقف مانده، عباس ميرزاي وليعهد بود، اين بار نيز اصلاحات بيش از سه سال دوام نياورد و اميركبير مقتول و اقدامهاي وي نيز با مرگش تخريب گرديد، موج سوم اصلاحات نيز پس از 20 سال وقفه با صدارت ميرزا حسين خان مشيرالدوله سپهسالار آغاز كه پس از 2 سال دوباره متوقف شد، موج چهارم اصلاحات هم با صدر اعظمي امين الدوله پس از 24 سال وقفه فقط يك سال دوام آورد. پس از 8 سال ديگر در پي انقلاب مشروطه اولين مجلس اسلامي ملي تشكيل شد كه تدوين قانون اساسي را آغاز كرد و...
منظور نگارنده از بيان اين سطور ترسيم كامل آغاز و انجام حركتهاي اصلاحات نوسازي در ايران نبود، بلكه مقصود اشاره به سختي و كندي اين حركتها در دويست ساله اخير بود.
اما به نظر مي رسد يكي از مهمترين موانع جدي اصلاحات نوسازي در دويست سال اخير حركت ناهمگون و ناهمسويي انديشه غربي و ايراني از قرن 17 ميلادي تا كنون بوده است. تعريف علم در مغرب زمين و ايران متفاوت است، زيرا موضوعات علمي غربي براي انديشه ايراني علمي نيستند و موضوعات علمي ايران براي انديشه غربي علمي نيستند.
بر خلاف تصور اوليه به نظر مي رسد علم تنها يك تلاش نيست، بلكه يك نحوه نگرش و يك فرهنگ است. تلاش علمي از زاويه ديد ايراني تلاشي است كه فقط به موضوعات دنيايي و روش مشاهده تجربي طبق تعريف غربي از علم محدود نمي شود، بلكه ديدگاه غرب درباره علم كه آن را به موضوعات قابل مشاهده و تجربه محدود مي داند تحقير و نكوهش مي شود. در مقابل از ديدگاه غرب نيز تعريف ايراني از علم نادرست است. چگونه ايراني مي تواند الگويي را قبول نداشته باشد، اما آن را به كار بندد؟
امروزه سبك زندگي، خوراك، پوشاك، وسايل و تمامي عناصر فرهنگي مورد استفاده در سراسر جهان و از جمله ايران رنگ و بويي غربي دارد. بدون ترديد از همان ابتداي شروع نفوذ غرب به ايران در قرن 19 ميلادي از سوي روشنفكران ايراني راه حلهايي ارائه شده است : برخي غرب زدگي را پيشنهاد كرده اند كه به تلاش در راستاي غربي شدن و سرمايه داري وابسته در دوران پهلوي منجر شد، برخي راه حلهاي منفعلانه پيشنهاد كردند، مانند شاهان قاجار كه از برخورد با غرب گريزان بودند و عملاً شكست اين سياست تجربه شد و برخي روشنفكران در سايه بهره گيري از تعاليم عاليه اسلام در صدد يافتن راهي مشروع و مقبول بر پايه پيروي از هويت فرهنگي و مذهبي ايراني برآمدند كه در نهايت منجر به انقلاب اسلامي 57 گرديد. در حال حاضر به نظر مي رسد تنها راه غلبه بر بحران مزبور راه مسالمت آميز آشتي تمدن ايراني به عنوان يكي از تمدنهاي اصيل مشرق زمين با ديگر تمدنهاي باستاني دنيا بخصوص تمدن مغرب زمين است.
با توجه به قدرت تجربه شده غرب، دنبال كردن برنامه گفتگوي تمدنها عملي ترين، به صرفه ترين و عيني ترين راه ممكن به نظر مي رسد، با اين شرح كه اصلاً نگريستن غربي، شرقي به تمدنهاي دنيا با توجه به استحاله تمامي فرهنگها اعم از فرهنگ غربي و فرهنگ شرقي در يك فرهنگ عمومي جهاني كه هم شامل عناصر شرقي و هم عناصر غربي است، حاصلي جز تشنج و بحران اختلاف، كه فعلاً با شرايطي كه متذكر شد به نفع غرب است، در پي نخواهد داشت.
هيچ گاه نبايد تبادل فرهنگها را فراموش كرد، زيرا همان گونه كه مشرق زمين از خودرو، هواپيما، شكل معماري و ... غربي استفاده مي كند، غربيها نيز از اخلاقيات و مذهب مشرق زمين پيروي مي كنند، علم باوجود جنبه تمدني اش مي تواند به عنوان پديده اي متعلق به تمامي بشريت نگريسته شود.
منابع:
1- باربور، ايان «علم و دين»، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي.
2- همالينگ ديل، ر. ج ،مباني و تاريخ فلسفه غرب، ترجمه عبدالحسين آذرنگ.
3- هلزي هال، لوئيس ويليام، تاريخ و فلسفه غرب، ترجمه عبدالحسين آذرنگ .
4- حقيقت «رفيع» عبدالرفيع، نقش ايرانيان در تاريخ تمدن جهان .
5- ميراحمدي، مريم، دين و دولت در عصر صفوي.
6- كدي، نيكي، آر : ايران دوره قاجار و برآمدن رضاخان، ترجمه مهدي حقيقت خواه .
7- شجاعي زند، عليرضا، مشروعيت ديني دولت و امتداد سياسي - ديني.
8- بشيريه، حسين، موانع توسعه سياسي ايران .
9-ساروخاني، باقر، دايرة المعارف علوم اجتماعي، تهران، كيهان، 1370.
10- مجموعه مقالات نخستين كنگره بين المللي - دانشگاه آزاد اسلامي
يکشنبه 21 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 160]