واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: مهدكودكي كه خوشبختي مي آموزد
سرمايه،شكوفه آذر:در حال حاضر تنها 18 درصد كودكان سه تا شش سال سراسر كشور تحت پوشش بيش از 13 هزار مهدكودك هستند كه معادل حدود 650 هزار كودك مي شود. به اين ترتيب حدود دو ميليون و 650 هزار كودك بين سه تا شش سال اوقات خود را در خارج از فضاهاي تفريحي و آموزشي مي گذارنند و فقط با آغاز مدرسه ابتدايي در سن هفت سالگي براي نخستين بار تحت پوشش مكان هاي فرهنگي و آموزشي قرار مي گيرند كه متد آموزشي كاملاً متفاوتي از مهد كودك ها دارند اين درحالي است كه بنا به تاكيد دانشمندان و روانشناسان كودك، 75 درصد مغز انسان در شش سال اول زندگي شكل گرفته و حدود 90 درصد توانايي هاي كودك در اين دوران شكل مي گيرد.
با اين وجود برخي از مربيان مهدكودك ها معتقدند كه عدم حضور كودكان در برخي از اين مهدكودك ها، بسيار بهتر از حضور آنهاست زيرا در اين مهدكودك ها به علت مخالفت هاي مختلف با استعدادهاي كودكان، خلاقيت و استعداد كودكان زائل مي شود.
گهرناز پشوتني كه سابقه 15 سال كار در مهد كودك ها و سال ها تحقيق و مطالعه دارد و امسال براي نخستين بار موفق به راه اندازي يك مركز پژوهشي، آموزشي با استانداردهاي جهاني تحت پوشش NGO شده است، يكي از اين افراد است. او كه دوره هاي متنوعي مانند مباني ادبيات كودك و نوجوان، آموزش مفهوم صلح به كودكان، تربيت معلم و مربي، رويكردهاي آموزشي، بازي و مفاهيم رياضي، تحليل رفتار متقابل، خلاقيت كودكان، روانشناسي يونگ و خودشناسي را پشت سر گذاشته است، اخيراً موفق شده براي نخستين بار نظام و مكتبي را در آموزش كودكان پيش دبستاني پياده كند كه اميد مي رود بعد از سال ها در سطح كشور همگاني شود.
كوچه پس كوچه هاي خلوت امير آباد شمالي، خانه هاي يك و دو واحده و معماري تهران دوره پهلوي، خانه اي سه طبقه را در خود جاي داده كه در يكي از طبقات آن، 15 بچه چهار تا شش سال نفس زنان و عرق كرده و پر انرژي، دوان دوان خود را بالا مي كشند و با جيغ و داد براي خاله گهرناز (خانم پشوتني) توضيح مي دهند كه چطور امروز در وسط پارك با سنگ و گل آبشار ساخته اند و نگهبان پارك نه تنها با آنها مخالفت نكرده بلكه به آنها كمك كرده تا سنگ ها را جا به جا كنند. ايليا، چهار، پنج ساله لباسش را كه خيس عرق شده از تن در مي آورد و آن را پس و پيش مي كند و دوباره با هيجان به حرف زدنش ادامه مي دهد. او و 14 دوست ديگرش قرار است كه بعد از خوردن غذايي كه خودشان سفارش تهيه آن را داده اند، همراه با سه مربي و مادرهاي شان به استخر شنا بروند.
بچه ها اين سو و آن سو مي دوند و با صداي بلند با همديگر حرف مي زنند و مي خندند .
پشوتني توضيح مي دهد: «ما در اينجا تاكيد داريم كه هيچ نوع آموزشي را به بچه ها تحميل نكنيم. ما كلاس هاي اجباري نداريم. به بچه ها اين فرصت را مي دهيم تا خودشان به مرور متوجه علايق شان بشوند. مثلاً يك مربي يوگا به اينجا مي آيد و بي آنكه با بچه ها به طور مستقيم كاري داشته باشد، خودش به ورزش يوگا مي پردازد. هر بچه اي كه به او علاقه نشان داد و كم كم جذب او شد به اين معني است كه او در اين زمينه علاقه يا استعداد دارد و ما از آن پس بيشتر با او در اين زمينه كار مي كنيم و البته ما براي جذب او ايجاد شور و شوق و انگيزه را فراموش نمي كنيم.»
محيط به نظر كوچك است و تصور اينكه بعدها بيش از 15 بچه بتوانند در آنجا دور هم جمع شوند، سخت است. پشوتني مي گويد: «اميدوارم بتوانم براي سال بعد مكان بزرگ تري را تهيه كنم اما واقعيت اين است كه الان اين محيط براي ما زياد هم هست چون طبق سيستم آموزشي ما، بچه ها در اغلب ساعات روز، در بيرون از اينجا به سر مي برند. ما آنها را به مكانيكي، كارگاه هاي ساختماني، سوپر ماركت، پارك، گالري نقاشي، استخر، آرايشگاه و هر جاي ديگري كه در شهر وجود دارد و رفت وآمد در آن مجاز است، مي بريم تا از نزديك با محيط كارهاي متنوع و رشته هاي مختلف آشنا شوند. بچه ها در اينجا خودشان ناهارشان را انتخاب مي كنند، همراه با مربي به خريد براي مواد ناهار مي روند و خودشان همراه با مربي آشپزي مي كنند. به اين ترتيب ما معتقديم كه اگر بتوانيم بچه ها را طوري تربيت كنيم كه بنا به استعداد و علاقه خودشان مثلاً يك آشپز خوشبخت بشوند خيلي بهتر از اين است كه مهندس معمار و فقط موفق بشوند. ما بين خوشبختي و موفقيت تفكيك قائل هستيم. يعني هر آدم موفقي خوشبخت نيست و هدف ما رسيدن به احساس خوشبختي در آينده بچه هاست. يعني رسيدن به يك احساس رضايت دروني.»
دو آناتومي از اندام زن و مرد، تعدادي كتاب كودك براي فروش و مقداري عكس هاي بريده روزنامه و چند نقاشي اين سو و آن سو است. معلوم است كه موسسه هنوز آن طور كه بايد و شايد پا نگرفته. او توضيح مي دهد: «ما فقط سه ماه است كه اينجا را راه اندازي كرده ايم و اميدواريم بعد از اينكه يك دوره تحقيقي-آموزشي را در اينجا سپري كرديم، بتوانيم به دولت بگوييم كه مي توان از متدهاي متنوعي براي آموزش و تربيت بچه هاي پيش دبستاني استفاده كرد و بتوانيم اندك اندك دولت را مجاب كنيم كه مركزهاي كار با كودكان پيش دبستاني هم مانند مدارس يارانه دريافت كنند تا همگاني شود.»
او در مورد متد خاصي كه از آن در تربيت بچه ها استفاده مي كنند، مي گويد: «ما به شكل گيري رابطه طبيعي بين بچه ها با خودشان، با همديگر و با طبيعت تاكيد داريم. ما پيرو الگوي انسان گراها هستيم. اين مكتب نقطه مقابل مكتب «رفتارگرايي» است. در مكتب رفتارگرايي، بزرگسالان، طي يك سري برنامه هاي از پيش تعيين شده همه كودكان را به طور يكنواخت و مشابه، طوري تربيت مي كنند كه با جامعه هماهنگ شوند. يعني در اين سيستم، فرد تحت الشعاع جمع قرار مي گيرد اما در مكتب انسان گرايي كه تاكيد زيادي بر طبيعت نيز دارد، فرد مطابق انگيزه هاي دروني، استعداد و سليقه فردي خود تربيت مي شود تا با يك زندگي خلاقانه، حتي بتواند جامعه را تغيير دهد.»
او طي سال ها مطالعه و كار، متوجه
5 ايراد عمده در بيشتر مهدكودك ها شده است كه تلاش دارد براي رفع اين ايرادها روش خود را اعمال كند.
1- در مهدكودك ها، يك برنامه آموزشي براي كل بچه ها وجود دارد كه از نظر ما منجر به از بين رفتن استعدادها و خلاقيت بچه ها مي شود و نيز به روحيه، سليقه و استعداد فردي بچه ها بي تفاوت است.
2- در مهدكودك ها، قوانين از بالا به وسيله مربي ها، مديرها و والدين تعيين و وضع مي شود و بچه ها مكلف به رعايت آنها هستند در حالي كه به اعتقاد من بايد روشي اتخاذ كرد كه كودكان بتوانند در كمال آزادي، سليقه و استعداد خود را بروز دهند.
3- در بعضي مهد كودك ها، شيوه آموزش مستقيم است در حالي كه بايد غيرمستقيم و همراه با بازي و سرگرمي باشد.
4- بيشترين وقت بچه ها در محيط مهدكودك مي گذرد درحالي كه به نظر ما بايد در جامعه، در شهر و محيط هاي طبيعي بيرون شهر بگذرد تا بتوانند زندگي روزمره را بشناسند.
5- تعداد مربي ها به نسبت بچه ها در مهدكودك ها كم است. و مربي ها آموزش اصولي را در رابطه با رفتار با كودكان نديده اند.
6- سيستم برنده و بازنده، موفق و ناموفق و رقابت در مهدكودك ها وجود دارد كه خطاست. ما معتقديم كه اساساً قضاوت كردن درباره ديگري خطاست و رقابت از هر نوعش مخرب است. بچه ها بايد ياد بگيرند كه در مورد همديگر قضاوت نكنند، با همديگر رقابت نكنند و بفهمند كه در زندگي اساساً چيزي به نام موفق و شكست خورده وجود ندارد.
و اما سوال آخر... كودكي كه مي آموزد تا از همان كودكي، خود، سليقه، طرز فكر مستقل و آرزوهاي خود را بشناسد، به آنها احترام بگذارد و براي آنها پافشاري كند، آيا با ورود به نظام آموزش ابتدايي ايران كه از بالا ديكته مي شود يا جامعه اي كه مردم در آن ياد گرفته اند به خاطر آرزوهاي خود چندان تلاشي نكنند و در مورد يكديگر مدام قضاوت كنند، چگونه با اين تناقض ها برخورد مي كند؟
پشوتني پاسخ كاملاً موجهي دارد: «كودكان كه در اينجا اوقات خود را مي گذارنند، بعد از مدتي خوشبختانه بيان فكر، بيان احساس، تحليل مساله و حل مساله را مي آموزند. به اين ترتيب اين كودكان مي آموزند تا با روش هاي خلاقانه، در موقعيت هاي نامناسب و نامطلوب مانند گل نيلوفر در مرداب، رشد و عمل كند. او از جامعه تغذيه مي كند و گل مي دهد. يعني حتي مي تواند جامعه و محيط نامطلوب خود را اندك اندك تغيير دهد.»
شنبه 20 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 226]