واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: سينما - دو نگاه به فيلم «يك مشت دروغ»
سينما - دو نگاه به فيلم «يك مشت دروغ»
شواليه سفيد، روزگار سياه
كرك هانيكات (هاليوود ريپورتر): ريدلي اسكات درست همانطور كه در «سقوط بلكهاوك» نوع جديدي از فيلم جنگي را به ما عرضه كرد در «يك مشت دروغ» هم شكل جديدي از تريلر جاسوسي را به اجرا ميگذارد. «يك مشت دروغ» شايد به اندازه فيلمهاي جاسوسي قديمي با بازي كري گرانت و يا فيلمهاي سرگرمكننده اخير مانند «جاسوس بازي» به كارگرداني برادر ريدلي اسكات مفرح نباشد اما باز هم ميتواند به مقصود خود برسد. فيلم، براي محكمكاري به عناصر آشناي ژانري وفادار ميماند: دودوزهبازي، پيرنگ پيچيده، رابطه عاشقانه (يك رابطه نهچندان شايع)، تعقيب و گريز، مبارزات مسلحانه و نجات در دقيقه آخر. با اين تفاوت كه اينبار داستان در واقعيت شرقي ريشه دارد كه هميشه در چنين فيلمهايي ظاهري ناخوشايند و نگرانكننده دارد. رابطه عاشقانه و محتاطانه ميان فريس (ديكاپريو) و پرستار (گلشيفته فراهاني) خامدستانهترين تمهيد فيلم است چراكه هر نوع رابطهاي ميان يك زن مسلمان و يك آمريكايي كه به عنوان مسافر گذرش به امان افتاده است در جامعهاي مانند اردن كاملا دور از ذهن به نظر ميرسد. اسكات شتاب نفسگيري به فيلم افزوده است و به سرعت از نقطه نظر فريس به نقطهنظر هافمن برش ميزند كه برخلاف فريس در حين صحبت با تلفن مشغول دست و پنجه كردن نرم با خانوادهاش در يك زندگي برونشهري است و با دوربينهاي ماهوارهاي و نماهاي از بالا فريس را هدايت ميكند. بزرگترين ضعف فيلم مشخص نشدن انگيزههاي فريس است چراكه وقتي آدمي مانند هافمن در پشت صحنه مشغول اداره عمليات است هيچ حاشيه امني براي فريس وجود ندارد. وي بيش از حد شبيه شواليه سفيدي شده است كه در دنيايي سياه روزگار ميگذراند. البته ديكاپريو تا حد زيادي به نقشش شور و نشاط بخشيده است و در مقابل كرو هم– كه براي بازي در نقش يك جاسوس به لحاظ فيزيكي و اخلاقي بيقيدوبند 50 پاوند وزن اضافه كرده است– شخصيتي منفور اما خوشايند دارد.
جاسوس بازي
تاد مككارتي (ورايتي): «يك مشت دروغ» يك حساب داخلي براي ماموريتهاي سيا عليه تروريستهاي افراطي باز ميكند و در اين راه تقريبا هر دقيقه يك شليك، تعقيب و گريز يا انفجار به تصوير ميكشد و براي رسيدن به صحنه اوج بهقدري مبتني بر قواعد رفتار ميكند كه ميتواند به عنوان يك ملودرام محصول استوديوي برادران وارنر در دهه 1940 هم به حساب بيايد. به دليل علاقه آشكار اسكات به نزاع ميان جهان غرب و جهان عرب كه در دو فيلم «سقوط بلكهاوك» و «ملكوت آسمانها» به نمايش گذاشته است و به دليل شناخت بدون واسطه و با جزئيات ديويد ايگناتيوس در نقش رماننويس از اين موضوع و البته به دليل حضور فيلمنامهنويسي مانند ويليام موناهان كه مهارت خود را در استفاه از روايات پيچيده و ديالوگهاي تند و تيز به اثبات رسانده است، ميتوان اميدوار بود كه «يك مشت دروغ» چيزي بيش از نسخه به روز شده ملودرام جاسوسي «جاسوسبازي» باشد كه در سال 2001 به كارگرداني برادر ريدلي اسكات، توني به نمايش درآمد. ديكاپريو درست مانند شخصيت ماجراجوي مدرني كه در «الماس خونين» به نمايش گذاشت در اين فيلم هم بارها گرفتار خشونت ميشود كه البته اينبار به نظر ميآيد از اينكه سر و صورتش خوني شود خوشش ميآيد. وي به دليل برخي از جراحاتش راهي يك بيمارستان ميشود تا يك پرستار دوستداشتني به نام عايشه (هنرپيشه تازهوارد ايراني گلشيفته فراهاني) از او مراقبت كند. فيلم در ادامه به تفاوتهاي عميق فرهنگي در مراودات اجتماعي ميان يك مرد آمريكايي و يك زن مسلمان ميپردازد. ديكاپريو مانند فيلم «رفتگان» خودش را به ميانه خطر پرتاب ميكند تا براي دليلي كه از چشم تماشاگر پنهان ميماند جرات خود را به اثبات برساند. مارك استرانگ در نقش يك جاسوس اردني حضور تاثيرگذاري دارد و فراهاني هم به يك نقش استاندارد، حياتي دوباره ميبخشد.
شنبه 20 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 529]