واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: ما فرشته نيستيم يا هستيم؟
در دوراني كه فيلمهايي مثل اسكري مووي و كمديهاي سبك، سايه سنگيني بر سر توليدات هاليوودي انداخته است، ديدن فيلمهاي قديميتر كه اصالت خودرا كماكان با خنده گرفتن صحيح از تماشاگر حفظ ميكنند خالي از لطف نيست. هرچند كه روند توليدي كمدي در هاليوود به سمتي رفته است كه اگر اين فيلمها در سالهاي بعد ديده شوند نميتوانند تماشاگر خود را راضي كنند و در اين مسير شايد اشاره به فيلم «بعضيها داغشو دوست دارند» اثر بيلي وايلدر فقيد، خالي از لطف نباشد. شما از هر نسلي كه باشيد اين كمدي بزرگ را دوست خواهيد داشت و لطايف و قصه شيرين آن شامل گذر زمان نميشود. هر چند كه كمدي هم در هاليوود به زوال ميرود و ديگر نميتواند اصالت خود را بر ستون هاي صحيح بنا كند. پايههاي ساخت يك فيلم مفرح و شاد به سمت كيك آمريكائي ميرود و از كمديهاي بينظيري كه به تازگي توانسته است هم مخاطبي براي خود دست و پا كند و هم منتقدان ايراني و خارجي را از خود راضي نگهدارد، ميتوان به فيلم پروموشن (ترفيع) اشاره كرد.
داستان فيلم «ما فرشته نيستيم» به سال 1930 برميگردد. جايي كه ند با بازي رابرت دنيرو و جيم با بازي شون پن دو زندانياني هستند كه به طور اتفاقي درگير جدال ماموران و يك زنداني شرور و خلافكار ميشوند و از زندان فرار ميكنند. آن دو در شهر با دو كشيشي كه قرار بودبه اين شهر مرزي اعزام شوند اشتباه گرفته ميشوند و از آن به بعد با نامهاي پدرِ اورلي و پدر براون شناخته ميشوند. البته از سرنوشت دو كشيش اصلي كه قرار بود به شهر اعزام شوند و مردم مدتها در انتظار آنها بودند خبري نميشود و اين اتفاقات طوري رغم ميخورد كه ند و جيم كه قصد عبور از مرز و فرار به كانادا را دارند، مسير كلي زندگيشان تغيير ميكند و آنها به اهدافشان نميرسند. وارد كليسا ميشوند و در همانجا اقامت ميگزينند. آنها بعد از رشادتهايي كه اين دو نفر در دستگيري قاتل فراري و نجات دختربچه از رودخانه نشان ميدهند، پيش اسقف اعظم به گناههاي خودشان اعتراف ميكنند و توسط كليسا پذيرفته ميشوند.
جيمي (پدر براون) ماندگار ميشود و ند با تنها كاراكتر زن قصه به سمت يك زندگي جديد از مرز عبور ميكنند و به كانادا ميروند.
داستان فيلم، سرنوشت دو سابقهدار فراري را به سمت رستگار شدن و تولدي ديگر بيان ميكند. آنها بعد از فرار از زندان از يك مركز آموزش مذهبي سر در ميآورند و تحت تاثير تعليمات آن محيط، مسير و روند زندگي آنها تغييري بنيادين پيدا ميكند. آنها از رستگاري گريزي ندارند، هر چند كه فيلم سرنوشتي صعودي را براي دو قهرمان رقم ميزند و تمام داستان و محتواي فيلم گرفتار مسئله هپياند. پايان داستان شيرين ميشود اما فيلم از چاشني طنز براي تضاد ايجاد شده د ر دو فضاي متفاوت نميپرهيزد و سعي ميكند قداست سينما و نمادهاي مقدس را در كنار هم قرار دهد. در آخر مجسمه مريم گريان مثل يك قايق نجات براي ند و دختربچه گنگ عمل ميكند و اين باور را ميخواهد به تماشاگر القا كند كه معجزه براي آدمهايي اتفاق مي افتد كه مسير زندگي آنها در چارچوبهاي اصيل حركت ميكند. در آخر فيلم ميبينيم كه از سر همين اعتقاد، بعد از آن حادثه بچه گنگ به حرف ميآيد و اين اتفاق در چارچوب فرايندهايي فراتر از تفكر سكولار جوامع غربي اتفاق ميافتد. پس ميتوانيم بگوييم كه كارگردان فيلم با زرنگي خاص خود در قالب طنز پيامها و سئوالهاي خود را مطرح ميكند و البته در ساخت اين سبك فيلمها بايد توجه داشت كه مردم دوست ندارند با اصول و اعتقادات مذهبي آنها شوخي شود. به همين خاطر، اين فيلم از مذهب به عنوان نماد رستگاري استفاده ميكند و از تحريك اذهان عمومي و مذهبي ميگريزد. فيلم «ما فرشته نيستيم» در القاي پيامهاي خود مسيري را در پيش ميگيرد كه تا نسلهاي بعدي بتوانند با اين فيلم ارتباط برقرار كنند و پيغام فيلم كهنه و تكراري نشود.
داستان اشتباه گرفتن شخصي به جاي شخصي ديگر يك موضوع كليشهاي به حساب ميآيد، مثل تركيب چاق و لاغر در فيلمهاي لورل و هاردي، زن بلوند و مشكي در فيلمهاي هيچكاك و يا تركيب باهوش و كودن. اينها از خطوطي است كه به دقت در فيلمنامه به كار گرفته شده است، اما در كل، خود فيلم، مجموعه فوقالعادهاي به حساب نميآيد و فقط بازيگران بسيار بزرگي در آن حضور دارند.
اين فيلم قرار بود به صورت آر ريتينگ ساخته شود؛ يعني براي بينندگان شانزده سال به بالا، اما از زماني كه اولين هفته فيلمبرداري شروع شد ناگهان كمپاني فيلمسازي كاملاً تصميم خود را عوض كرد و آن را براي رده سني سيزده سال تنزل داد تا هم تعداد بينندگان را بالا ببرد و هم مقاطع سني مختلف بيننده آن باشند.
در مورد طبقهبندي لايههاي گوناگون جامعه در اين فيلم بايد گفت كه پيوندي موجود ميان جامعه گناهكاران و رستگاران، در اين فيلم به اندازه يك مو تعبير و تصوير ميشود و شايد موقعيت مكاني و زماني آدمهاست كه باعث عملكرد و تغيير رويه در زندگي آنها ميگردد.
به زباني سادهتر بايد گفت كه اين فيلم در مورد رستگار شدن است و پيام فيلم اين است كه شايد آدمهاي حاشيه جامعه خيلي زودتر از ديگر افراد بهرستگاري برسند. سير تكاملي آدمها در اين فيلم در لايههايي از پيوندهاي مذهبي پنهان شده است. در مورد كاراكترهاي محوري قصه هم آدمهاي بسيار منفي در همان فرايند رشد و رستگاري صعود ميكنند و انگار قرار نيست بدي در جهان هميشگي باشد.
شونپن
«شونپن» متولد سال 1960 در سانتامونيكاي كاليفرنيا است. اسم اصلياش «شان جاستين پن» است. او از جمله بازيگران با استعدادي است كه در حرفه خودش روزبهروز پيشرفت ميكند و امسال هم رياست داوران جشنواره كن در كارنامه كاري او ورق ديگري را به خود اختصاص داد. اون توانايي بازي در نقشهاي مختلف در كيفيتهاي بالا دارد. مادرش ايل رايان، هنرپيشه و پدرش لوپن، كارگردان سينما بودهاند. برادرش كريس پن در سال 2006 به خاطر عارضه قلبي، چشم از جهان فرو بست. علاقهمندان سينما برادرش را بيشتر با سگهاي انباري كوئينتين تارانتينو به خاطر ميآورند.
شون، فعاليتهاي هنري خود را با حضور در اثر هارولدبيكر در نقش يك جواني كه دانشجوي دانشگاه افسري بود شروع كرد.
در اين فيلم، تامكروز نيز حضور داشت. شانپن در مقام كارگردان و نويسنده در سال 2007 فيلم «به سوي وحشي» را ساخته است. در سال 1987 شانپن به خاطر تخلف و مقابل افسر پليس ايستادن 32 روز به زندان ميافتد. او از سال 1991 با خانم رابينويت پن زندگي مشترك خود را آغاز كرده است. داراي دو فرزند دختر و پسر است. او خانه خود را در آتشسوزي ماليبو در سال 1993 از دست ميدهند. شون در سال 1997 رتبه 76 از بين 100 ستاره سينما در تمام دوران را از طرف مجله امپايريوكي مگزينگ كسب ميكند. گفتني است كه پدر او اصليت روسي و ليتوانيائي دارد و مادرش هم ايتاليايي و ايرلندي است.
نيل جوردن
علاقهمندان «نيل جردن» حتماً او را با فيلم «مصاحبه با خونآشام» به خاطر دارند. نيل جردن متولد سال 1950 در شهر اسليگو در كشور ايرلند است. او در مدرسه كلانتارپ دوبلين درس خوانده است و پدرش استاد دانشگاه بوده است. آقاي نيل جردن تا به حال دوبار ازدواج كرده است و چهارتا فرزند دارد. دو فرزند از ازدواج اول و دو تاي ديگري از ازدواج دوم او هستند كه البته اين پيوند آخري همچنان ادامه دارد.
آقاي جردن جوايز بسياري را به خاطر فعاليتهاي ادبي و مجموعه داستانهايي كه تاكنون به رشته تحرير درآورده، دريافت كرده است. موضوعات اين مجموعه داستانها بيشتر درباره كودكان، روابط خانوادگي و همچنين خاطرات دوران نوجواني است. او در سال 1992 نيز عضو هيأت داوران جشنواره ونيز بوده است.
كلاس درس فيلمنامهنويسي
در ايام عيد نوروز امسال شاهد پخش سريال «مردهزارچهره» از سيماي جمهوري اسلامي ايران بوديم. اين مجموعه با تأسي گرفتن از يك منحني شخصيتي، در دو حالت يعني با جايگزين كردن در لباس و در قالب شخصي ديگران فرو رفتن يا شباهت صورتكها انجام ميپذيرد. اين اثر مهران مديري و سريال گمگشته و فيلم مورد بررسي از همين اصل پيروي ميكنند و نويسنده با در تقابل قرار دادن شخصيتهاي موجود در يك نفر و يا موقعيت گذشته و حال، سبب ايجاد موقعيتهاي طنز ميشود و قالبهاي انتقادي خود نسبت به مسائل جامعه را در واكاوي اين تقابل جستجو ميكند. او در طول سريال و يا فيلم به بررسي شخصيت اصلي نيز ميپردازد و در واقع، شخصيت ظاهري را كنار ميزند تا از موقعيت و شخصيت جديدي رونمايي كند.
پنجشنبه 18 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]