واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: كريستيان بروم برژه، انسانشناسي ايراندوست
شرقشناسي (Orientalisme) رشتهاي است كه سر دراز دارد. اسلامشناسي (Islamologie) عربشناسي (Arabologie) و ايرانشناسي (Iranologie) و شناسيهاي ديگر زير شاخههاي همين رشته دانشگاهياند كه در مغرب زمين ريشه گرفته است و در محافل و مجامع و مراكز علمي غرب مورد بحث و تتبع، تدريس و تحقيق، كند و كاو قرار ميگيرد.
اين پديده شناختشناسي چندصد ساله به تدريج كه گسترش يافته و ژرفا گرفته است صورتهاي متفاوتي پيدا كرده، افزارهاي نرمي آفريده و بنا بر مصلحت زماني و مكاني، رنگهاي مختلف علمي به خود ديده و به قول ادوارد سعيد (Edward w.said)، دانشمند فلسطيني تبار و استاد فقيد دانشگاه كلمبيا مانند آينهاي در برابر چشمان شرقيان نهاده شده است تا خود را در آن ببينند و بيابند.
كشور ما ايران يكي از برتر صحنههاي جولان اين فاتح بزرگ بوده و به همان نسبت كه از نظر دانش و بينش از ثمرات آن براي غرب خوشه چيده، دستخوش خسران و عصيان نيز شده است، چه در علوم انساني، شناخت از بيرون الزاماً شناخت از درون نيست و ذهنيتها را هميشه با عينيتها نميتوان سنجيد.
خوشهچيني از آن نظر كه شناخت ما و ميهن ما و فرهنگ و تمدن ما ولو از بيرون ـ كه به خودي خود دستاوردي است براي شناخت ژرفتر بشريت ـ به شناخت ما از خودمان نيز مدد رسانيده و نگاه بيگانه را به ما به خودمان نشان داده است.
خسران و عصيان از اين بابت كه نيت بيگانهشناسان هميشه به خير و صلاح بيگانه نبوده است. وقتي ناپلئون به مصر لشكر كشيد دانشمندان عصر خود را همراه كرد تا در صورت پيروزي بتواند سلطه خود را در جامعه تسخير شده بنشاند و همين تجربه بود كه منجر به تاسيس «مدرسه ملي زبانها و تمدنهاي شرقي در پاريس شد و به نام اينالكو (INALCO)» هنوز هم پابرجاست.
در اين جا ميتوان به اختصار و به طور كلي بيگانهشناسان غربي را به چهار دسته تقسيم كرد:
1. آنها كه رخت از تن گرفته و به لباس بازرگان و كشيش و حكيم و رحيم به درون سرزمينهاي غريب رخنه كرده و بيهيچ وسواسي به كار خودي، و نه بيگانه، مشغول شدهاند و خواه ناخواه در خدمت سياست روز دولت و دستگاهشان قرارگرفتهاند.
2. آنها كه مظلومانه به قصد جهانگردي و سياحتگري و از راه كنجكاوي پا به سرزمينهاي بيگانه نهاده، بهره دادهاند و بهره گرفتهاند و به داد و ستدي بيغل و غش دست يازيدهاند و بيتوجه به نتايج كار خود، با نگارش كتابها و مقالهها و سفرنامهها و ترتيب سخنرانيها و ترغيب مسافرتها، به خودي و بيگانه خدمت كردهاند.
3. آنها كه تشنه شناخت غيرخودي بوده و قصد خدمت به بشريت داشتهاند؛ كمر همت بسته و به دشواريهاي راه تن داده، بخشي از عمر يا بقيه عمر گرانبها را وقف نيت پاك خود كرده و با عشق خود زيستهاند، پروانهوار گرد شمع دانش چرخيده و سوختهاند و بعضاً در خاك بيگانه ابديت گزيدهاند.
4. و سرانجام آنها كه راه علمي را برگزيدهاند و نهادهاي علمي و شبهعلمي بنا داشتهاند و روشهاي عملي تعبيه كردهاند؛ ماموريتها و مسئوليتهاي ظريف و خطيري ترتيب دادهاند و به ناچار ابزار سلطه را كه همانا شرقشناسي باشد به كار گرفتهاند.
ما در اين گزارش مختصر با اين دسته چهارم و به ويژه آنهايي سر و كار داريم كه به دليل شخصيت علمي و طينت انساني خود، زحمات و خدمات خود را در اختيار عموم قرار دادهاند و بيشتر به دنبال علم ناب رفتهاند تا علم ناباب، و ما در اين مجال از آنها تجليل ميكنيم.
يكي از انسانهاي پاك و عالم اين دسته از شرقشناسان انسانشناسي است فرانسوي به نام كريستيان بروم برژه (Christian Bromberger) آگاه به امور ايران و به طور دقيقتر متخصص در امور گيلان.
برد علمي كار او
اين ايرانشناس ايران دوست شاگرد برجسته استادان فرهيخته و به نامي همچون كلود لوي ـ استروس (Claude Levi-Strauss)، روژه باستيد (Roger Bastide)، آندره لوروا ـ گوران (Andre Leroi Gouran) و ماكسيم رودتسون (Maxime Rodinson) بوده است.
امروز ديگر دامنه مطالعات پرشمار اين پژوهشگر بزرگ از موطن اصلي خود به كشورهاي همجوار مانند ايتاليا و اروپاي ميانه و منطقه مديترانه كشيده شده است.
او از سال 1367 تا 1385 (تاريخ شروع آخرين ماموريت او در ايران) مسئوليت مركز تحقيقات قوم نگاري مديترانه را به عهده داشته است؛
او از سال 1374 عضو ارشد انجمن دانشگاههاي فرانسه و مسئول بخش مردمشناسي آن گرديده است؛
او از سال 1377 تا 1380 عضو هيئت علمي موزههاي تمدن اروپايي و مديترانهاي بوده و در تاسيس موزه در حال ساختي در شهر مارسي (فرانسه) سهم داشته است؛او بيش از 180 مقاله و كتاب به رشته تحرير كشيده، به سفرهاي عديدهاي در عالم دست زده، در كنفرانسها و كنگرهها و در تشكيل سمينارهاي علمي فراواني شركت جسته است.تنوع موضوعات پژوهشي و دامنه فعاليتهاي علمي و دانشگاهي او وسعت ديد انسانشناختي وي را نشان ميدهد.
برد انساني شخصيت
اوآنها كه اين دانشمند بزرگ را شناختهاند از چند خصوصيت بارز او ميگويند و به نسبت نوع رابطهاي كه با وي داشتهاند براين يا آن ويژگي شخصيتي او پا ميفشارند. اما ميتوان گفت كه ويژگيهاي شخصيتي او بر خصوصيات علمي او و خصوصيات علمي او بر ويژگيهاي شخصيتي او اثر بخش بودهاند و در واقع از او انساني با اخلاق شخصي و اجتماعي، با روحيهاي قوي و علمي و با رابطهاي استادانه و پدرانه ساختهاند. از توان او در گوش سپردن، از آمادگي او در پاسخ گفتن، از صبر او در تحمل كردن، از اطمينان خاطر و باريكبيني او در برگزيدن و از مقاومت او در مصافهاي سخت علمي و صحنههاي غدار زندگي نيز گفتهاند.
ماموريتهاي او در ايران
كريستيان بروم برژه نخستين بار در سال 1350 در چارچوب طرح مشترك ايران و فرانسه يعني «مركز مردمشناسي ايران» و «مركز ملي تحقيقات علمي (CNRS)» در فرانسه به ايران گام نهاد و به كار مطالعه و پژوهش پرداخت و نتايج نخستين تحقيق خود را تحت عنوان: «اسنادي درباره چگونگي توزيع چند ويژگي فرهنگي در گيلان و آذربايجان شرقي» به سال 1354 در مجله «مردمشناسي و فرهنگ عامه» انتشار داد. در همين پژوهش بود كه وي كشفيات اوليه خود را در زبان و مذهب، مصالح معماري و ابزار كشاورزي و انواع دامداري و چراگاهي به روي نقشه آورد. آنگاه دو كتاب در مورد گيلان و آذربايجان با همكاري جغرافيدان همميهن خود مارسل بزن (Marcel Bazin) و چند تن از پژوهشگران تازه كار ايراني آن زمان به زبان فرانسه در سالهاي 1353 و 1361 چاپ كرد. كتاب «مسكن و معماري در جامعه روستايي گيلان» را در سال 1370 به زبان فارسي نگاشت و سپس مقالات متعددي در مجموعهها و دائره المعارفها به رشته تحرير كشيد. او در جنگل سراوان به تاسيس موزه مردمشناسي دست زد و اخيراً مجمع بينالمللي انسانشناسي ايران را شكل داد.
توجه و علاقه اين مرد پركار به كشور ما چنان بالا گرفت كه در بسياري از شئون زندگي ما ايرانيان از ريخت، خوراك و پوشاك، معماري و موسيقي، نمايش و همايش گرفته تا دين و فرهنگ و تمدن و تاريخ ما صاحب نظر شد و راهنماي رسالههاي بسياري از برجستهترين دانشجويان ما در كشور خود شد.
آخرين سمت در ايران
او از تابستان 1385 تا تابستان 1387 از طرف نهاد مربوطه كشور خود به رياست «موسسه فرانسوي تحقيقات ايراني (IFRI)» انتخاب و به ايران اعزام شد. در همين مدت كوتاه بيش از 30 مقاله به زبانهاي فرانسوي و آلماني و پرتغالي و البته فارسي به چاپ رسانيد. فعاليتهاي موسسه را گستردگي و تنوع بخشيد، برنامههاي پژوهشي تازهاي طرحريزي كرد، دست كم پنج همايش بينالمللي در ايران برپا داشت، بيش از پنجاه كنفرانس و نمايش فيلم مستند و كنسرت پژوهشي ترتيب داد، زياده از سه هزار نفر اعم از پژوهشگر و علاقهمند را به اين فعاليتها كشانيد و زمينه را براي ارائه تجارب و تفكرات علمي بسياري فراهم آورد و خلاصه بستر علم انسانشناسي را كه پهن شده بود پهنتر كرد و... با نيمه جاني كه برايش مانده بود، رفت.
پايان ماموريت
شب هنگامي كه در خانه هنرمندان به افتخار او و براي بزرگداشت او و توديع با او جشن گرفتيم قريب 150 نفر از دستاندركاران نه فقط هم رشته او، يعني انسانشناسان ايراني، شركت كردند، بلكه استادان و پژوهشگران ساير رشتههاي علوم اجتماعي نيز گرد آمدند. در اين مجلس پرهيجان و پرمعنا، سفير كشور فرانسه و برخي از فرانسويان مقيم تهران نيز حضور يافتند و زير تاثير مشايعت صميمانه و صادقانهاي كه از هموطنشان در يك كشور بيگانه به عمل ميآمد، افزون بر چند سخنراني دلنشين و تشويقآميز ايرانيان، در منقبت او سخن راندند كه مجموعه آنها به زودي انتشار خواهد يافت.
چهارشنبه 17 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 90]