واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > سادات اخوی، سید محمد - بازخوانی کتاب«یک عمر مسلمانی»- بازآفرینی کتاب معراج السعاده(نوشته مرحوم نراقی)/ منتشر شده از سوی انتشارات امیرکبیر آدم ها به دو دلیل کلی ستمگر می شوند: یا در طول زمان کینه ای را از کسی به دل گرفته اند و مدتها دنبال انتقام گرفتن بوده اند... تا فرصتی را پیدا کرده اند تلافی کرده اند.(اما هیچ کس نمی تواند اندازه تلافی را نگه دارد)... ... یا دیده اند کسی دیگر، چیزی را دارد که آنان نداشته اند و برای گرفتنش، ستم کرده اند.... * گفته اند: - ای داوود!... من بر خود واجب کرده ام که هر کس مرا یاد کند، یادش کنم... اما به ستمگران بگو مرا یاد نکنند؛ چون من هم یادشان می کنم اما با لعنت کردن شان(!)- گفتگوی خداوند و داوود نبی(ع). * گفته اند: - لحظه های آخر عمر پدرم زین العابدین، بود... مرا نگاه کرد و گفت:«فرزندم!... از ستم به کسی که فریادرسی جز خدا ندارد، بترس!... زیرا بانهایت بی کسی، خدا را صدا می کند و آن وقت، خداوند، انتقام او را به سخت ترین شیوه خواهد گرفت»- امام پنجم: محمد بن علی باقرالعلوم(ع). * مراقب باش!... اگر به کسی ستم کنی و به خاطر ستمت، مالی به فرزندانت برسد و تا نوه هایت هم بماند؛ آنان نیز اثر بد ستم تو را خواهند چشید.(*) * وقتی خدا ستمگر را همین جا مجازات می کند, هم برای ستم دیده و هم برای ستمگر، فایده دارد... ستمدیده را آرام و ستمگر را بیدار می کند تا زودتر پشیمان شود و بارش را سبک کند. (*) * گفته اند: - حاکمی که به مردم کشورش ستم می کند، دشمنانش را یاری می کند!- امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع). * شبی سلطان محمود غزنوی، مدام از این پهلو به آن پهلو غلتید تا بخوابد و نتوانست. هر چه فکر کرد چه شده که با خستگی و نیاز خواب، نمی تواند بخوابد، دلیلش را نفهمید. نیمه های شب، به ذهنش حرف حکیمی رسید و با خود گفت: - یقین دارم حرف آن حکیم رخ داده و به کسی در نزدیکی من ستمی دلخراش شده که من، این گونه بی خواب شده ام. از بستر برخاست و فرمانده مأموران را صدا کرد و دستور داد در شهر بگردند و ببینند از کجا ناله ای شنیده می شود. مأموران هم با ناباوری اما به خاطر فرمان سلطان محمود، حرکت کردند و شهر را گشتند و کسی را پیدا نکردند. سلطان محمود راضی نشد و گفت: - آیا در عمارت حکومت هم گشتید؟ مأموران دوباره حرکت کردند و ناگهان متوجه شدند در مسجد کوچک خادمان و سربازان عمارت حکومت، مردی گریان، نشسته و چنان ناله می زند که هر قدم عابری را سست می کند. به سلطان محمود خبر دادند و بی خبر، وارد مسجد شد و کنار مرد نشست و بی آنکه خود را معرفی کند، حال مرد را پرسید و او هم گفت: - مردی از اهالی حکومت، دو روز پیش با زور به حریم خانه و خانواده ام تجاوز کرد و وعده داد که فردا شب نیز برخواهد گشت... من هم هر چه تلاش کردم، نگذاشتند حرفم را به سلطان برسانم... حالا به اینجا آمده ام تا به سلطان حقیقی عالم خداوند منتقم شکایت کنم. سلطان محمود بر خود لرزید و گفت: - ای مرد!... کاری کردی که خدا، خواب سلطان را گرفت... من سلطانم و از تو می خواهم فردا شب، هر وقت مرد به خانه ات آمد، زیرکانه بیرون بیا و مرا باخبر کن... فرمانده مأموران نیز اینجاست و تو را شناخت... هر وقت بیایی، راهت خواهد داد. شب بعد که مرد حکومتی به خانه مرد ستم دیده وارد شد و او نیز با زیرکی گریخت و سلطان را خبردار کرد؛ سلطان، شمشیری بست و بی خبر به خانه مرد وارد شد. ابتدا، چراغدانی را که شعله اش روشن بود خاموش کرد و بعد، مرد حکومتی را کشت. سپس دوباره شعله را برافروخت و خدا را سجده شکر کرد! مرد ستم دیده، هم خوشحال شد و هم تعجب کرد و گفت: - حکمت خاموش و روشن کردن آتش را نفهمیدم. سلطان محمود، نگاهی به مرد کرد و گفت: - دیشب که ماجرای بی شرمی مرد را گفتی، فکر کردم محال است کسی جز فرزندان خودم جسارت چنین کاری را در نزدیکی عمارت حکومتم داشته باشند... شعله را خاموش کردم تا اگر فرزندم اینجاست، مهر پدری مانع مجازاتش نشود... اما چهره اش را که دیدم و فهمیدم از فرزندان من نبود، خدا را شکر کردم. دوستی کسی که دوستش نیازمند کمک اوست و او، یاری اش نمی کند، یا از سر کسالت و بی حوصله گی است... یا از سر حسادت. * گفته اند: - هر وقت دوست همدینت را یاری نکنی، موقعیتی پیش می آید و کسی دیگر را یاری می کنی که بعد خواهی فهمید کارش گناه بوده و تو هم بی آنکه بدانی در گناهش شریک شده ای- امام پنجم: محمد بن علی باقرالعلوم(ع). * هنگامی که دو نفر از ما با دلگیری از هم جدا می شویم، دینداری هر دوی ما آسیب می بیند... فرصت آشتی را از دست ندهیم.(*) * حتی اگر حق با تو بود، سراغ دوستت برو و از او پوزش بخواه... که هم برای رشد روحت مفید است و هم به خاطر پیشدستی در آشتی، خدا بیشتر دوستت خواهد داشت و هم دوستت را شرمنده خواهی کرد تا قدر تو را بیشتر بداند.(*) * وقتی دو دوست باایمان، هم را در آغوش می کشند، سایه لطف و رحمت خداوند، بر سر هر دو می افتد.(*) * گفته اند: - خداوند، روی زمین، بندگانی دارد که مدام در فکر شادکردن مردم و حل مشکل آنانند... وقتی در قیامت، همه دچار اضطراب می شوند، این بندگان خدا، آسوده خواهند بود- امام هفتم: موسی بن جعفر(ع). * کسی که به زیارت خانه خدا برود، انبوهی از گناهانش بخشیده می شود... انبوهی از پاداش های آخرتی برای او ذخیره می شود... خداوند، درهای بهشتش را برای او باز می کند... انبوه نیازهایی که در دعایش از خدا خواسته باشد، به او عطا خواهد شد... ... و کسی که نتوانسته به حج برود، اما تلاش کرده و نیاز دوستش را چنان رفع کرده که دوستش شاد شده، از خدا چند برابر همه پاداش هایی را که گفتم خواهد گرفت.(*) * - یکی از بندگان مؤمن خدا، به خاطر ترس از حکومت روزگارش، به کشور دیگری فرار کرد و از سر درماندگی به خانه ای پناه برد و بعد فهمید که صاحب خانه کافر است! صاحب خانه هم با آنکه فهمید عقیده شان هماهنگ نیست، اما مرد باایمان را مانند مهمانی عزیز نگه داشت تا خطر از او گذشت و به کشورش برگشت. ... وقتی هنگام مرگ مرد کافر رسید؛ خداوند به او الهام کرد: - سوگند می خورم که اگر کافر نبودی، تو را از اهل بهشتم می کردم؛ اما به خاطر نیازی که از دوست من رفع کردی، نمی گذارم آتش تو را بسوزاند و فقط ترس از آتش را همدمت می کنم و هجوم ترسناکش را هم هر لحظه به تو نخواهم رساند.(*) * ترغیب به خوبی و پرهیز دادن از بدی(امر به معروف و نهی از منکر) بدان که اگر این دو نباشند؛ ادیان نازل شده از سوی خداوند، فراموش می شوند و مردم در هجوم رخدادهای روز، آداب دینی را فراموش خواهند کرد(*) * می توانی کاری کنی مردم، گناهکار نشوند... می توانی کاری کنی مردم گناهکار راه درست را بشناسند... می توانی با زبانت گناهکاران را متوجه گناهشان کنی تا توبه کنند... اگر هیچ کدام از اینها را هم نتوانی؛ دست کم می توانی در دلت نگران پیشرفت مردم در گناه باشی... و اگر هیچ کدام از این کارها را نکردی، بدان مدتهاست که مُرده ای اما میان زندگانی.(*) * خدا دو فرشته را فرستاد تا مردم شهری را عذاب کنند... نزدیک شهر، مردی را دیدند که خالصانه خدا را عبادت می کرد و از اهالی شهر بود. با دیدن مرد، برای لحظه ای معطل تماشای مرد شدند. خطاب الهی رسید که: - کارتان را تمام کنید؛ حتی این مرد را هم جدی نگیرید... کار او فقط گریه کردن است و تا حالا نه کاری برای اصلاح مردم شهرش کرده، نه وقتی می داند که گناه همشهریانش مرا خشمگین می کند، ناراحت می شود...(*) * خوشبختی واقعی را خیلی از آدم ها دارند... اما خوشبختی حقیقی این است که کسی در آخرت(که جاویدان و طولانی است)، آسوده باشد... و خوشبخت های حقیقی آنانند که وقتی گناه کردن برای مردم عادی می شود؛ کار و زندگی شان را محدود می کنند و مدام تلاش می کنند تا مردم را از مسیر اشتباه برگردانند و آداب فراموش شده دینی را بهتر بیاموزند و به دیگران هم با زیبایی آموزش دهند.(*) * - خدایا!... کدام گروه از بندگانت را بیشتر از بقیه دوست داری؟ - آنان که وقتشان را برای شاد کردن من می گذارند طوری که مردم دیگر، در راه رسیدن به آرزوهای شان وقت می گذارند... این گروه را بسیار دوست دارم... و آنان چنان اند که وقتی بفهمند رفتار مردم زمان شان مرا خشمگین کرده، حاضرند هر کاری بکنند تا مرا راضی کنند- گفتگوی موسای نبی(ع) و خداوند. * یادت باشد تا خودت ندیده ای که کسی گناهی را کرده، حق نداری او را متهم کنی... و کسی حق ندارد به خانه ای وارد شود... یا کسی را مجبور کند به گناهی اعتراف کند... یا کسی را به حالی وادار کند که گناهش معلوم شود.(*) * تا خودت دچار گناهی هستی، اجازه نداری دیگران را از آن گناه پرهیز دهی و سرزنش و اصلاح خودت واجب تر است.(*) * گفته اند: - ای عیسی!... اول خودت را اصلاح کن... بعد مردم را نصیحت کن... وگرنه از من شرم کن که خودت گناهکار باشی و بندگان دیگر مرا نصیحت کنی- خداوند مهربان.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 538]