واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: ايران :دكتر عليرضا شيرى
مشاور بهداشت روان، مدرس دانش خانواده در دانشگاه تهران
ترك اعتياد عاطفى
آسيب شناسى روابط عاطفى زنانه و مردانه پس از شكست عاطفى
خلاصه مباحث قبل:
سؤال كليدى : آيا شما رابطه عاطفى داشته ايد كه به دلايلى خاتمه يافته و قصد ارتباطى جديد داريد؟
?- چه زمانى مى توانم وارد رابطه عاطفى جديد شوم؟
?- چه خطرهايى در پيش راه من قرار دارد؟
?- ترك اعتياد عاطفى و خاطره زدايى و پاكسازى قلب از خاطرات
صحبت ما براى سؤالات مهم بالا به اينجا رسيد كه مسائل زير را حتماً بررسى كنيم؟
كدام ويژگى درونى من و كدام ويژگى شريك عاطفى من باعث جدايى و شكست عاطفيمان شد؟
* براى ترك اعتياد عاطفى هرگز جايگزينى نكنيد.
* بخش معصوم درونتان را به كمك فرابخوانيد زيرا اين قسمت در عبور شما از بحران كمك زيادى خواهد كرد
* افسردگى پس از شكستهاى عاطفى، مى تواند بسيار سازنده باشد.
* بى بندو بارى اخلاقى و رفتن به ميهمانى آنچنانى و شاديهاى كاذب و الكل و مخدر نه تنها تسكين موقتى نيست بلكه شما را در افسردگى عميقترى خواهد برد.
* از لج ديگران خودسازى كنيد نه ازدواج يا ارتباطى تازه ! انتقام كار ابلهان است. خودتان را رشد دهيد آنوقت بقيه حساب كار خود را مى كنند
* تمام خاطرات خوب سابقتان را انكار نكنيد
در اين بخش به بحث هاى زير توجه خواهيم كرد:
ماجراى خودكشى دخترى ?? ساله پس از جدايى از يك رابطه عاطفى.
نكاتى كليدى در شرايط ترك اعتياد عاطفى.
سهم شما در عاشقى خيلى بيشتر از آنى هست كه مى پنداريد.
بحث سايه ها (shadows).
فرافكنى در عشق و استفاده از عشق و رابطه عاطفى براى رشد روحى و تكامل معنوى.
شرايطى كه شما براى ترك اعتياد عاطفى به كمك تخصصى مشاور، روانشناس يا روانپزشك احتياج پيدا مى كنيد.
اين ماجرا همين ? روز قبل رخ داده است:. ساحل دخترى ?? ساله بود كه متعلق به خانواده اى متوسط از نظر مالى، ساكن شمال غرب تهران با مادرى معلم و پدرى كارمند؛ وى ارتباطهاى پنهانى و بعضاً علنى با پسران مختلفى را تجربه كرده بوده و نهايتاً از سال گذشته پايبند پسرى ?? ساله شده بود. به خاطر او، هر ارتباط ديگرى را خاتمه مى دهد. به دلايلى مبهم در اسفند ،?? پسر ارتباط را بهم مى زند و ساحل دچار شوك عاطفى شديدى مى شود. در عمق افسردگى شديدش از كمك مشاورين استفاده مى كند و كم كم به هر سختى كه شده به خودسازى مى پردازد تا اعتياد و وابستگى اين عشق را ترك كند. هفته گذشته ساحل به اشتباه تلفن منزل پسر را كه شبيه شماره تلفن دوستش بوده مى گيرد و بلافاصله قطع مى كند ولى پسر به او زنگ زده و با بد و بيراه كه « مزاحم نشو... من الآن ده تا دوست دختر بهتر از تو دارم و... » او را در هم مى كوبد. متأسفانه ساحل مجدداً دچار شوك مى شود و در لحظه اى بسيار غافلگيركننده و با كارد دست به خودكشى مى زند خوشبختانه وى هنوز زنده است و زير نظر مشاورين و روانپزشكان تحت درمان است.
از اين ماجرا اصلاً روح پسر خبر ندارد و نه تنها ساحل بلكه خانواده درد كشيده او و دوستان او و مشاورين او همه در گرفتارى به سر مى برند.
تحليل اين ماجرا چيست ؟ واقعاً در اين شرايط چه كنيم؟ كسى مى آيد و روح و عواطف ما را نابود مى كند و اين همه هزينه بر ما وارد مى كند و آخرش هيچ؟
به نظر من پسر هر چقدر مقصر باشد يك دهم تقصيرات ساحل نمى شود؛
عشق شايد ناخودآگاه در دل بيايد اما ما آگاهانه آن را مى پرورانيم. اين خود ماييم كه ديگران را وارد حريم زندگى و عواطف خود مى كنيم. به ساحل گفته شده بود كه بيش از اظهار نظر بقيه، احساس درونى تو مهم است. گيريم كه تو مطلوب بقيه نيستى، گيريم كه براى محبوب شدن بايد تن به هزار كار بدهى كه در قاموس تو ممنوع است. گيريم كه براى جلب علاقه كسى كه دوستش دارى بايد ?? كيلوگرم لاغر يا چاق شوى و دماغت را جراحى پلاستيك كنى و شكمت را جراحى ليپوساكشن و رنگت را اينقدر برنزه كنى و.... نهايتش مقدارى توجه، آنهم از جنس زودگذر! تازه در اين وادى خيلى ها از تو پيشرفته تر هستند كه شايد قيافه تو در برابرشان به چشم نمى آيد و تازه بايد بشينى و از « بودن» خودت شرمنده بشوى... واقعاً اين است عشق زمينى؟ آيا تو را براى اين اداها آفريده اند؟ سهم تو و خواسته هاى تو كجاست؟ تعهد آيا به ظاهر معشوق است يا به عمق يك ارتباط عاطفى؟
«هيچ كى منو دوست نداره»
كم نيستند كسانى كه در طلب دوست داشتن يك نفر، هر ثانيه دست و پا مى زنند. بعضيها سعى در پرداختن به ظاهر و آرايش و رنگ و بوى خويش دارند و بعضى با سوادتر ها به كتابهاى اين تيپى و كلاسهاى تجارى در اين زمينه روى مى آورند. قضيه چيست؟ ايراد كار كجاست؟
كتابى از خانم دبى فورد در ايران با ترجمه روان خانم فرود منتشر شده تحت عنوان « نيمه تاريك وجود» كه گرچه خواندن آن آسان نيست (زيرا صداقت بيرحمانه اى را با خود مى طلبد و براى سن خيلى جوان دركش مشكل است) اما حاوى نكات مهمى در باب سختى زندگى است.
دبى فورد وامدار مكتب روانشناسى عمقى كارل گوستاو يونگ است و حامى روانشناسى معنوى است.
شما عاشق كيفيتى در معشوقتان مى شويد كه اگر نيك بنگريد، همان ويژگى را در زندگيتان مدتهاست كه تعطيل كرده ايد.
مثلاً آقايى عاشق خانمى مى شود كه به غايت آرام و متين و مهربان است. وقتى مرد دقت مى كند مى بيند كه مدتهاست كيفيت نرمى و متانت و مهربانى و لطافت را در زندگى خودش، زندگى نمى كند و لذا وقتى نمود بيرونى اين ويژگيها را مى بيند، ناخودآگاه جذب او مى شود.
يا خانمى، شيفته آقايى مى شود فعال و زرنگ و موفق در محيط درس يا كار و شركت و... بعد كه دقت مى كنى، مى بينى كه خود اين خانم مدتهاست نه درس مى خواند نه تلاشى، پنج تا كلاس نيمه تمام... زبان خارجى را نصفه و نيمه ول كرده، كلاس گل آرايى را رها كرده... ده تا كتاب نيمه تمام داره... به موقعيت اجتماعى مطلوبش نرسيده... ناگهان در بيرون مردى را مى بيند كه تمام نواقص خانم را ندارد و شاد و موفق در حال پيشرفت است... خب! همينجاست كه عشق كليك مى كند!اين تفكر را يونگ تحت عنوان «عشق نوعى فرافكنى است»به شاگردانش ياد داده است. بعضيها معتقدند كه يونگ و مولوى در عالم غرب و شرق معادل يكديگرند و در آثار مولوى در قرن ? بسيارى از اين آموزه ها يافت مى شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 557]