واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: بین الملل - فروپاشی نظم منطقهای بیش از هر جای دیگری محسوس میشود. بحرانهایی که سال به سال بیش از پیش به ما نزدیک میشوند. معرکه محاکمه و مبارزه با جریانهای مقاومت و اعتراضهای عربی از هر نوع آن به اسم مبارزه با تروریسم یا به نام حفظ امنیت و ثبات کشور توسط همه جریانهای چپ یا راست یا دموکرات ادامه دارد، دولتمردانی که امروزه خود را سکولار مینامند و با همین بهانه خود را همگام با جامعه جهانی نشان میدهند تا وضعیت فعلی حاکم بر جوامعشان را حفظ کنند و در برابر هر گونه تغییر یا تحول استراتژیک یا جیوسیاسی که منافی منافع صرفا حکومتیشان باشد، به شدت مقاومت میکنند. این مسئله باعث شده تا جوامع عربی تا زمانی که به ضمانتهای جبهه خارجی اطمینانی حاصل نکردهاند، نتوانند تحولی را در خود ایجاد کنند، یعنی دقیقا همان معادلهای که در دوران کشورهای استعماری قدیم حاکم بود و اکنون به ارث کشورهای بزرگ دنیا رسیده است. این همان چیزی است که بارها به آن تاکید کردهایم، همپیمانی استعمار با استبداد، حال چه استعمار داخلی باشد چه خارجی در هر دو حالت این حقوق شهروندان و استقلال آنها است که نادیده گرفته میشود و همواره مورد معامله مستبدین با استعمارگران همانند ارباب و رعیت قرار میگیرد. اکنون و مطابق با سیاستهای خارجی کشورهای صاحب نفوذ در منطقه و در راس آنها ایالات متحده امریکا، حکومتهای خودکامه خاورمیانه فرصت یافتهاند تا به قلع و قمع مخالفانشان بپردازند و حتی در این زمینه از حمایت خارجی نیز برخوردارند. سیاست تعرض به استقلال ملت و سرکوب امیال آنها از سال 2003 و از دوران ریاست جمهوری جورج بوش آغاز شد، جریان نومحافظهکار با فسخ توافقات گذشته تلاش کرد ساختار منطقه را تغییر دهد و برای این کار نظم و اصول جاری در کشورها را تغییر داد تا به زعم خود تغییرات تازه بینالمللی مطابق با تحولات جهانی پدید بیاورد. با همین دستاویز ایالات متحده و همپیمانانش به طور مستقیم برای دست یازیدن بر چاههای نفت وارد عمل شدند از ترس این که مبادا از رقابت با قدرتهای مصرفکننده صنعتی جدید عقب بیفتند، در این راستا به تقویت جایگاه منطقهای اسرائیل نیز مبادرت ورزیدند با این منطق که این رژیم همپیمان اصلی و معتمد نخست آنها در منطقه است. امروز هم با روی کار آمدن دولت اوباما کاخ سفید از این سیاست دست نکشیده بلکه فقط با تغییر شعار "ایجاد تغییر و برقراری دموکراسی در خاورمیانه" به شعار "برقراری امنیت و استقرار" استراتژی هجومی خود را در منطقه بازتعریف کرده است. گویی که جنگ عراق کم به آنها خسارت رسانده است. آنها از این تغییر سود چندانی نخواهند برد و این بار هم به آن چه میخواهند نخواهند رسید، به دو دلیل: اول، اگر واشنگتن جنگ در عراق را شکست خورد به این دلیل بود که مقاومت در عراق به اندازهای بالا بود که امریکا را شکست خورد. امریکا که انتظار داشت با کسب پیروزی در عراق سرپوشی برای شکستهایش در افغانستان کشوری که میرود که به یک ویتنام جدید برای امریکا تبدیل شود، به دست بیاورد، اکنون تبدیل به کشوری شده که بیش از هر زمان به عنوان یک دولت توطئهگر شناخته میشود. امریکا اکنون بسیاری از دوستان استراتژیکش را که همواره تلاش میکرد به آنها ثابت کند بزرگترین کشور دنیا است و جهان را به تنهایی رهبری میکند و میتواند آینده بهتری را رقم بزند، از دست داده است. یعنی هم در بعد ترویج دموکراسی و هم در بعد دادن تضمینهای سیاسی به متحدانش در هر دو شکست خورده است. دوم، شکست تلخش در عراق و ناتوانی از کنترل اوضاع ناشی از جنگ که مجبور به اعتراف به شکست در بغداد و عقبنشینی از این شهر شد و پس از آن عقبنشینی از عراق که باعث شد اعتماد جامعه جهانی را به خود از دست بدهد، همه گونه احتمالی را رقم زده است. در راس آنها تقسیم طایفهای عراق مطرح است و پس از آن نفوذ ایران به عنوان یکی از کشورهای بزرگ و همپیمان عراق در میان است. این مسئله باعث شده تا یک شکاف استراتژیک کامل در جبهه مشرق عربی به خصوص جبهه نفتی خلیج فارس ایجاد شود، مسئلهای که در بعد استراتژیک استثنایی به حساب میآید. این شکاف را هیچ کس جز دشمنترین کشور امریکا در منطقه یعنی ایران ایجاد نکرده است. از این رو طبیعی است که کشورهای شرق دنیای عرب و در راس آنها کشورهای حاشیه خلیج فارس بیش از هر زمانی احساس ناامنی کنند و از آنجا که دیگر به تواناییهای امنیتی ایالات متحده اطمینان ندارند، به فکر همپیمانیهای تازه برای حفظ بقای خود بیفتند. اما چه بخواهیم چه نخواهیم باید اعتراف کنیم که نظم جهانی فارغ از عوامل ذاتیاش یا شرایط محصور شده خارجی بیش از هر زمان دیگری در معرض فروپاشی است. در این میان فروپاشی نظم منطقهای بیش از هر جای دیگری محسوس میشود. بحرانهایی که سال به سال بیش از پیش به ما نزدیک میشوند: نخست، تشکیل قدرتهای منطقهای خود محور که به نقش قطب محرک و جامع که بر اساس دستورالعملهای منطقهای و نه صرفا ملی شکل میگیرد. آنها طبیعتا اهدافی را دنبال خواهند کرد که دیگران از پیگری آن عاجزند، در راس آنها کنترل بر اوضاع منطقه به خصوص جنگها و منازعات خارجی و داخلی و حل منازعات فیمابین است. بیشک کشورهای منطقه به سمت تشکیل جوامع و سرمایهگذاریهای جدید حرکت خواهند کرد. دوم، آن چیزی است که در درون جوامع میگذرد، در حالی حرکتهای اجتماعی در زیر آوار خرابیهای ملی و سیاسی در نابودی به سر میبرند و آزادیها و قلع و قمع نخبگان اجتماعی توسط دولتمردان عربی ادامه دارد که مفاهیم سیاسی نیز مفهوم خود را از دست دادهاند و همزمان پایههای حکومت کشورهای عربی نیز در حال ریزشند. در چنین فضایی که دولتهای عربی بیاعتنا به تحرکات اجتماعی در حال سرکوب فضاهای اجتماعی هستند، قدرتهای نوظهوری مثل برق در حال رشدند که بیشک به زودی تاثیرات شگرفی بر جوامع عربی خواهند گذاشت. ترکیه یکی از آنهاست. ترکیه بدون صرف تلاشهای بسیار در حال تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای است و چه بسا به زودی رهبری منطقه را به دست گیرد. این کشور در سالهای اخیر به شدت بر نفوذ اقتصادی و سیاسی خود افزوده و با همین ابزار در حال تقویت جایگاه خود در منطقه است. بر عکس تهران، آنکارا تبدیل به قطب تمامی طرفهای منطقهای شده و به تکیه به سیاست عدم گسترش بحران و حفظ ثبات و نزدیک ساختن تمامی جریانها به یکدیگر خود را محور صلح و ثبات اجتماعی و اقتصادی منطقه کرده است. ترکیه بیشک جزء جداییناپذیر منطقه شده که عوامل تاریخی، دینی و جغرافیایی نیز به کمک آن آمدهاند. ترکیه شکوفایی آینده منطقه را در راس امور خود قرار داده و بهبودی شرایط استقلال منطقه و پیشرفت آن را ملاک عمل خود کرده است. به موازات این تحرکات خارجی، تحرکات نخبگان منطقه نیز رو به گسترش است و همگی برای رسیدن به آزادی، عدالت، حقوق کار و زندگی بهتر دست به کار شدهاند. همه این دلایل نشان میدهد که ما در ابتدای یک تحرک داخلی هستیم که تلاش دارد از بیثباتی نظم خارجی بهره برده و بیش از پیش به خود مراجعه کند و از دل سپردن به عوامل خارجی دست بردارد. تظاهرات اعتراضآمیزی که کارگران بیکار شده در شهر بویزید تونس به راه انداختند، نمونهای از این تحرکات است. از این رو پیشبینی میشود به دلیل گسترش فسادهای مالی و اجتماعی و محرومیتهایی که بر شهروندان وضع شده سال 2011 تغییرات عمدهای در بسیاری از کشورهای عربی به وجود بیاید. بیشک فقر و بیکاری باعث ایجاد بحرانهای جدیدی در کشورهای عربی خواهد شد و ارکان سیاسی بسیاری از کشورهای عربی را متزلزل خواهد کرد. این تحولات بیشک عواقب وخیمی نیز خواهد داشت. البته شکی نیست که ممکن است کشورهایی که با آشوب مواجه میشوند برای فرار از بحران دست به توطئه و دسیسه بزنند و مثلا این گونه جلوه دهند که هر تغییری به مثابه ویرانی خواهد بود به همین دلیل جوامع را در برابر دو راهی قرار دهند. اما نباید فراموش کرد که مردم عرب سالها است که در برابر چنین انتخابهایی قرار گرفتهاند. دیروز لبنان و سومالی و عراق این تجربه را گذراندند، امروز سودان در حال گذراندن این تجربه است و به زودی یمن این تحول را تجربه خواهد کرد. همه این اتفاقات به این دلیل رخ داد که دولتمردان نخبگان سیاسی را از خود دور کردند، آنها را تحت فشار قرار دادند، هر گونه اصلاحی را به شدت رد کردند و حاضر به رویارویی با حوادث به هر قیمتی حتی به خشونت شدند. چنین وضعیتی را در ساحل عاج، مصر، مغرب، سوریه و دیگر کشورهای عربی نیز شاهدیم و در صورت تداوم این وضعیت همه آنها به همین وضع دچار خواهند شد./16348 منبع: الجزیره/7 ژانویه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 560]