واضح آرشیو وب فارسی:شبکه خبر: زنان - نگاهي به نقشهاي چندگانه زنان در جامعه
زنان - نگاهي به نقشهاي چندگانه زنان در جامعه
شهرنشيني آنقدر به ما نقشهاي متعدد داده است كه گاهي در آنها گم ميشويم بدون آنكه بفهميم تا چه اندازه سردرگم ماندهايم. كافي است همين حالا نقشهاي خودمان را مرور كنيم! با يك حساب سرانگشتي ميتوان تمام اين نقشها را در خود ديد. (دختر پدر و مادر هستيم، همسريم، مادر اين بچه، خواهر آن يكي و دست آخر كارمند، منشي و... هم هستيم،) لباس هركدام از اين نقشها را كه بپوشيم يك آدم خاص ميشويم با يك نقاب تازه، آن وقت از واژههاي گفتاري گرفته تا تن صدا و تيپ رفتاري ما متفاوت ميشود. اما اين تغيير و تحول آنقدر با سرعت و ناخودآگاه اتفاق ميافتد كه كمتر متوجه فشار رواني ناشي از اين سازگاري با موقعيت تازه ميشويم اما اين تعدد نقشها و به دنبال آن تعارض را در ميان جامعه روستايي يا جامعه شهري كه هنوز مدرن نشده، كمتر ميبينيم. حالا آنقدر به اين تعارض نقشها در جامعه صنعتي خو كردهايم كه كمتر متوجه فريادهايمان ميان برقراري تعادل در نقشها ميشويم. به خانه ميرسيم، ميخواهيم نقش مادري بگيريم. هنوز سردرگم هستيم كه سر بچهها هوار ميكشيم تا آرامتر بازي كنند. حتما شما هم مادربزرگي داريد كه بيشتر از شما حوصله قصه گفتن براي بچهها را دارد، وقتي شما داد ميزنيد و صدايتان توي چهار كنج خانه ميپيچد، اخم ميكند و ميگويد «اعصاب نداريها، مادر جان!» دكتر قراييمقدم تعارض در نقشهاي يك زن روستايي را كمتر از همنوع شهرياش ميداند، زن كشاورز روستايي از همان بچگي تكليف خودش را با نقشها مشخص كرده است، دختربچه روستايي قد ميكشد و نگاهش گره ميخورد به چله قالي، ميداند وقتي بزرگ شد، به قد مادر رسيد او هم ميآيد، مينشيند پاي همين دار و يك روز زمزمه ميكند «يك گره آبي، سه گره سفيد، يك گره آبي...». اما زن شهرنشين تعارضهاي بيشتري در سه نقش زنانه خود مييابد. خيلي وقتها، زن شهرنشين شغل و حرفهاي را انتخاب ميكند كه با ميل و علاقهاش سازگار نيست. همين حالا چند نفر از ما همان جايي ايستادهايم كه دلمان ميخواهد باشيم؟ هزينه هنگفت زندگي شهري و رقابت بالا براي در اختيار گرفتن شغل اين فرصت را از ما زنهاي شهرنشين ميگيرد كه سر صبر برويم، براي خودمان يك شغل، مناسب با علاقه و توان انتخاب كنيم، هر شغلي كه حقوق و مزاياي بيشتري داشته باشد، به محل زندگي ما نزديكتر باشد و خيلي از فاكتورهاي ديگر را داشته باشد ما را جذب خود ميكند، يا بگذاريد صادقانهتر بگويم هرجا كه به ما كار بدهند جذب همانجا ميشويم، يا در هر رشته دانشگاهي كه قبول شويم همان را ميخوانيم! حالا اينكه اين كار تازه ما و رشته تحصيلي ميتواند ما را سر شوق آورد يا نه؟ آيا ميتوانيم در بعضي موارد شغل مردانهمان را با ظرافتهاي زنانه سازگار كنيم يا نه، بماند! همه اين پرسشها و خيلي سوالهاي ديگر جامعهشناسان را مجبور كرده تا بگويند: «زنان شهرنشين بيشتر از مردان و حتي زنان روستايي دچار تعارض و تداخل در نقش ميشوند.» هرچند كه زن روستايي هم دچار تعدد در نقش است، با اين تفاوت كه او ميداند وقتي بزرگ شد قرار است مثل مادر و مادربزرگش يك كشاورز شود يا اينكه بنشيند پاي دار قالي، آن وقت دستكم او در اين تعارض نقش دچار تداخل نقشها نميشود. اما زندگي مدرن شهري وقتي زنها را دچار تعارض ميكند آن وقت آنها خسته و كلافه از روزمرگي ميشوند، بچهها سرشان ميرود تو لاك خودشان و روابط خانوادگي موزاييكي ميشود، بعد هركس خودش را با يك شبكه تلويزيوني، روزنامه يا آشپزي سرگرم ميكند، آن وقت يك عدد 12 تا 14 ميليون را نشان ما ميدهند و ما نگران ميشويم كه نكند روزي ما هم بين اين جمعيتي كه بيماري رواني دارند راه پيدا كنيم. نگراني ما بيشتر ميشود وقتي بدانيم درصد قابل توجهي از اين افراد زنها هستند، اما ما زنها بيشتر از آنكه نگران افتادن خودمان بين اين جمعيت ميليوني باشيم دلواپس بچههايي ميشويم كه حدود 57 درصد از مادران آنها در سال 2000 شاغل بودهاند و خطر افتادن آنها ميان اين جمعيت ميليوني بيشتر از زنان خانهدار و روستايي است. اما شما همسران و آقايان رئيس بهتر است چندان نگران اين تضاد در نقشهاي مختلف خانمها نباشيد، قبل از اينكه بخواهيد با اين دستاويز مسووليتهاي اجتماعي آنها را كمرنگ كنيد، اين جماعت زنانه خودش فكري به حال اين تعارضها ميكند! هرچند كه به اعتقاد دكتر قراييمقدم ظاهر شدن نقشهاي سهگانه (همسري، مادري و شغلي) و برقراري تعادل ميان تعارض در نقشهاي مختلف ميتواند فشارهاي روحي و رواني بسياري بر زنان تحميل كند. اما يكي از عميقترين پديدههاي اجتماعي ليبراليسم بعد از دهه60 تغيير در نقش زنان بوده است. هرچند تركش اين مدرنيته و پديده اجتماعي ليبراليسم، مردان را هم از اين تغييرات در امان نگذاشته، اما مطالعات چالشهاي عميقتري را در نقشهاي همسري و ترتيبات تقسيم كار در منزل و... در زنان نشان داده است. جامعه صنعتي زنها را ميبرد و از آنها دبير، كارمند يا كارگر كارخانه ميسازد. حتي گاهي آنقدر آنها را جسور ميكند كه ميشوند راننده اتوبوس و مسافران مسير تهران مشهد را جابهجا ميكنند. همه اين سوغاتهاي زندگي مدرن در زنها نقشهاي متفاوتي مانند مادر كارگر، مادر مجري، يا ابر مادر ايجاد ميكند. در حالي كه جامعه صنعتي تغييرات بسيار كمتري در نقشهاي پدرها ايجاد ميكند. وقتي جامعه صنعتي، مردها را به درآمد همسران وابسته ميكند و نيازهاي خانواده را تا آنجا گسترش ميدهد كه ديگر تنها مرد خانه نميتواند نانآور باشد آنوقت زنهاي شاغل مجبور ميشوند حدود 82 ساعت در هفته كار كنند در حالي كه اگر قرار باشد تنها زن خانه باشند، حتي اگر تمام صبح تا شب با يك تكه دستمال افتاده باشند به جان در و ديوار خانه آن وقت تنها حدود 60 ساعت در هفته كار كردهاند كه البته باز هم در مقايسه با آقايان حدود 20 ساعت بيشتر كار كردهاند، ما قول دادهايم نگاهمان فمينيستي نباشد كه البته نيست، اما مجبوريم اين آمار را بدهيم كه شما آقايان تنها حدود 40 تا 50 ساعت در هفته كار ميكنيد. اما زنهاي جامعه شهري براي آنكه بتوانند با اين تعارضها كنار بيايند، براي خودشان راهكارهايي خلق كردهاند، آنها به اين نتيجه رسيدهاند كه ميشود نقشهاي مادري و خانهداري را به صورت تماموقت انجام نداد، كمي صبور باشيد! ما اصلا نميخواهيم بگوييم مشكلي نيست. بگذاريد روي اسباب خانه يك وجب غبار بنشيند، حالا كه شهرنشين شدهايد و ادعاي مدرن بودن ميكنيد، بيخيال قورمهسبزي و كوفتهتبريزي شويد و پاتوقتان بشود مغازه فستفود سر خيابان. نگران نباشيد! زنانگي زنها سر جايش است! اما حالا به تجربه آموختهاند كه ميتوان وظايف و مسووليتهاي خود را به نگاه سنتي نديد، ميشود بعضي از مسووليتهاي خانه را به عهده همسران يا فرزندان انداخت. ميتوان مادر كاملي بود اما تمام امور منزل را يك تنه انجام نداد. هر چند دكتر قراييمقدم خودش هيچوقت دست به سياه و سفيد خانه نزده، اما معتقد است در شهرهاي بزرگ صنعتي ايران اين تغيير نگرش و همراهي مردها با زنها موجب شده است بخش قابل توجهي از فشار رواني كه بر دوش زنان است كاهش پيدا كند آنها بتوانند تعادل بيشتري در ميان نقشهاي متضاد خود ايجاد كنند، كمتر كلافه شوند و فشار روحي و رواني ناشي از اين تعارض نقشهاي سهگانه را كنترل كنند. شما هم فكر ميكنيد چه اصراري است كه زنها بروند سر كار وقتي اين همه دچار مشكل ميشوند؟ شما آزاد هستيد، ميتوانيد برويد در جرگه مخالفان اشتغال زنان بايستيد، فكر كنيد كه ايفاي چند نقش عمده آن هم به صورت همزمان موجب زايل شدن انرژي زنان ميشود و توانايي آنها را براي پاسخگويي به نيازهاي فردي خود و ديگر اعضاي خانواده كاهش ميدهد. ميتوانيد اينطور فكر كنيد، به شرط آنكه به درآمد زنها وابسته نباشيد و آمارهاي حوزه سلامت را ناديده بگيريد كه ميگويد: «مشاركت در فعاليتهاي ارزشمند اجتماعي، موجب ارتقاي وضع سلامت زنان ميشود.» بايد واقعيت اشتغال زنان را با تمام زواياي تاريك و روشن ماجرا پذيرفت، بخشي از اين اشتغال در خدمت توسعه كشور و بخشي ديگر در خدمت رشد و تعالي فردي و جمعي آنهاست. باور كنيد به نفع شما مردها، خانواده و جامعه خواهد بود كه پا روي دم شغل زنها نگذاريد و به بهانه اين همه تعارض در نقش آنها را خانهنشين نكنيد! دلواپسي شما تا همين جا كافي است، همين قدر كه بتوانيد بخشي از وظايف زنان را در خانه به عهده بگيريد به آنها فرصتي دادهايد تا سر و ساماني به نقشهاي متضاد خود بدهند و اگر شرايط اشتغال بسامان شود، آن وقت آنها ميتوانند شغلي را انتخاب كنند كه با ويژگيهاي روحي و توان بدنيشان سازگارتر باشد و به دنبال آن اثرات ناشي از تعارض در نقشهاي سهگانه آنها كمرنگتر هم ميشود.
دوشنبه 15 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبکه خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]