واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: اسوه هاي زندگي
¤ حسن خليلي
گزارش هاي قرآني از اشخاص و يا جوامع و اقوام بخاطر آن است كه نسبت به اشخاص موفق واكنش هاي مثبت نشان داده و آنان را به عنوان الگوهاي عملي و عيني زندگي خويش برگزينيم و يا از اشخاص منفي پرهيزكرده و از رفتارها و عقايد آن ها دوري نماييم. از اين رو خوانش آيات قرآني مي بايست با توجه به مسئله تقليد و الگوپذيري و اسوه يابي عملي و علمي و عيني باشد. اين نوشتار تلاشي است تا نقش اسوه ها و تقليد در زندگي بشر براساس تحليل قرآن دانسته شود. با هم اين نوشتار را از نظر مي گذرانيم.
جايگاه و اهميت تقليد
انسان به طور طبيعي موجودي مقلد است. تقليد از ديگري در حوزه هاي مختلف امري است كه مي تواند به شكل شمشير دولبه اي عمل كند. از اين روست كه داوري ارزشي درباره تقليد تا زماني كه متعلق و هدف آن دانسته و معلوم نشود، نادرست و غلط است. بسياري از تقليدها نه تنها مفيد و سازنده نيست بلكه موجبات عقب ماندگي شخصي و يا جمعي را فراهم مي آورد و آدمي و يا جامعه را از دستيابي به كمال باز مي دارد؛ با اين همه انسان از راه تقليد زندگي خويش را مي سازد و اگر تقليد در انسان به طور طبيعي و فطري وجود نمي داشت آدمي نمي توانست سخن بگويد و يا از دانش و تجربيات ديگران بهره برد و همواره هر كسي در سرخط و خطا بود. به اين معنا كه هركس و يا جامعه اي مي بايست چيزي كه ديگران به تجربه و آزمون و خطا به دست آورده اند دوباره تجربه كرده و در خطا و آزمون به دست آورد و از اين جهت همواره درسرخط و يا خطا بود.
تقليد به آدمي و جامعه اين فرصت را بخشيده است تا از دانش ها و تجربيات ديگران بهره ببرد وكارهاي خويش را از آن جايي آغاز كند كه ديگران به پايان رسانده اند. تقليد موجب مي شود تا در حوزه و جامعه پذيري و مدنيت و امور اجتماعي و فردي هركس و يا جامعه اي بتواند راه رشد و تعالي و تكامل را سريع تر و پرشتاب تر از گذشته بپيمايد.
نگرش قرآن به تقليد نگرشي همراه با توجه به متعلقات آن است. از اين روست كه آيات بسياري با نگرش به متعلقات برخي از تقاليد آنها را مذموم و ناپسند شمرده است و برخي ديگر را تاييد كرده و بلكه از آنها به عنوان بهترين و كامل ترين و ساده ترين راه تكاملي ياد كرده است. از اين روست كه مسئله اسوه و معرفي آن و اسوه پذيري به عنوان اصلي اساسي آموزه هاي قرآني مطرح مي باشد.
نقش الگوها در تربيت
در حوزه تربيتي و پرورشي مسئله الگوها و تقليد از مسائل مهم و اساسي است. به نظر روان شناسان اجتماعي بي تقليد و الگوهاي تربيتي نمي توان به پرورش و تربيت نسل هاي آينده جامعه اميد بست. هركسي در دوره نوجواني با توجه به ديگري مهم و يا ديگران مهم خويش است كه رفتارها و بينش ها و نگرش هاي خود را سامان و شكل مي بخشد.
نوجوان براي دستيابي به هويت مستقل و بازشناسي خود از ديگري نيازمند آن است كه از خود بازتعريفي به دست دهد. دراين ميان براي پاسخ گويي و شناسايي من شخصي ناچار مي شود تا خود (من) را با توجه به ديگري معنا كند كه شخص هرگز نمي تواند (من) خود را تعريف و يا از ديگري بازشناخته و تفكيك كند مگر آن كه ديگري را بشناسد. از اين روست كه گفته شده (من) همواره در جامعه و در نسبت با ديگري معنا و مفهوم مي يابد.
با اين همه از آنجايي كه انسان نمي تواند خود را ا ز ديگري به طور مستقل معنا كند و نيازمنديهاي مختلفي چون پاسخ گويي به نيازهاي عاطفي و احساسي او را به ديگري وابسته مي كند و مي كوشد تا (من) مستقل خويش را در حد معقول و قابل امكان تعريف كند و درعين وابستگي به ديگري خودش را نيز متمايز و جدا سازد.
دراين حالت است كه آدمي براي هماهنگي با جامعه و دستيابي به پاسخ هاي مناسب و ارضاي نيازهاي خويش، به ديگري توجه كند كه از نظر او كامل و يا در بخشي كامل است و به نظر شخص خود از آن بهره اي نبرده است. دراين جاست كه تعريف هاي بزرگترها و جامعه خود را نشان مي دهد. هنگامي كه در رسانه هاي جمعي و همگاني و يا در محيط خانواده و اجتماع از شخصي و يا امري تعريف مي شود و درباره آن حرف و حديث بسيار است به طور طبيعي كودك و نوجوان مي كوشد تا خود را به شكلي مرتبط با آن شخص و يا امر نمايد. از اين روست كه رسانه ها و تبليغات خانگي و يا اجتماعي مي توانند براي كودك امري و يا شخصي را مهم جلوه دهند و يا از ارزش آن بكاهند.
اگر امري و يا شخصي براي نوجوان مهم شود وي مي كوشد تا خود را با آن شخص و يا امر همانند سازي كند و به اين شكل نه تنها خود را در موقعيتي قرار دهد كه بتواند به نيازهاي خويش به كمك ديگري پاسخ دهد بلكه خود را به شكلي متمايز سازد و وجه متمايزي براي خود كسب كند.
نوجوان در مرحله خودسازي و استقلال يابي به ديگري مهم و ديگران مهم مي انديشد. در اين جاست كه مي كوشد تا در اموري حتي لباس پوشيدن و يا امور ظاهري از الگوي مهم و ديگران مهمي كه براي او الگوشده اند پيروي و تبيعت كند كه در اصطلاح از آن به تقليد ياد مي شود.
اگر رسانه ها شخص و يا امري را مهم جلوه دهند به طور طبيعي نوجوان براي خودنمايي و جلب نظر ديگران نيز شده مي كوشد تا رفتاري مشابه شخص در پيش گيرد و يا آن امر مهم را در خود ايجاد و يا تقويت و بروز دهد. اين گونه است كه اگر در جامعه اي مسئله فوتبال به عنوان امري ارزشي مطرح شود و بازيگران اين ميدان به عنوان افراد و اشخاص سرشناس مطرح شده و ستاره گردند، نوجوان مي كوشد تا بدان سمت و سو رود. در زمان اوج گيري بازي هاي جام جهاني چنين حالتي پديد مي آيد كه البته به شكل موج است ولي دربرخي از كشورها اين مسئله به شكل غرقه سازي انجام مي شود و همگان دچار آن مي شوند به گونه اي كه هيچ يك از مسئولان ريز و درشت كشوري و همچنين مردم كوي و برزن بي دغدغه نسبت به آن نيستند و همه فكر و ذكر ايشان را به خود مشغول مي دارد. دراين زمان است كه آن امر براي همه نوجوانان به عنوان امر مهم و بازيگران به عنوان ستارگان دنياي بازي به عنوان ديگران مهم مطرح مي شوند و جامعه مي كوشد تا خود را با آنان همانندسازي كند.
بنابراين نمي توان ازمسئله تقليد و اسوه گرايي و نقش رسانه ها و تبليغات در اين حوزه چشم پوشيد. جامعه خواسته و يا ناخواسته الگوهاي ذهني و يا عيني را مطرح مي سازد كه بخش اعظم جامعه را با خود درگير مي كند و آنان را به سمت و سويي هدايت مي كند كه براي سرنوشت فردي و جمعي مهم و اساسي است.
الگوهاي قرآني
از آنجايي كه آموزه هاي وحياني قرآن در راستاي ايجاد زمينه ها و بسترهاي مناسب تكاملي و هدايت بشر به سوي كمال فروفرستاده شده است دربردارنده همه مسائل و مطالبي است كه براي تامين اين هدف مهم است. از اين روست كه قرآن هم به مساله تقليد و هم الگوها توجه داشته است.
چنان كه گفته شد گزارش هاي قرآني در بسياري يا در همه موارد ناظر به مساله الگودهي و الگوپردازي است. الگوهايي را به عنوان الگوهاي مهم و مفيد مطرح كرده و يا مومنان را از الگوهاي زيانبار و گمره كننده باز مي دارد. به عنوان نمونه در سوره تحريم به صراحت و وضوح از دو زن به عنوان الگوهاي هدايتي و مفيد و از دو زن ديگر به عنوان الگوهاي ضد كمالي ياد مي كند. (تحريم آيات 10 تا 12)
خداوند پيامبران (ع) را به عنوان الگوهايي كه آدمي را به كمال مطلوب مي رساند مطرح كرده و از مردم مي خواهد تا با پيروي از ايشان خود را به كمال برسانند؛ چنان كه جوامعي را نيز به عنوان جوامع نمونه و برتر ياد كرده و از مردم مي خواهد تا با پيروي از روش ها و شيوه ها و اهداف آن جوامع خود را به شكل آن جوامع درآورند و از نعمت هايي كه آنان برخوردار بودند بهره مند گردند. (انعام آيات 83 تا 90 و نيز نحل آيه 112)
با اين همه خداوند از جامعه اي كه ما آن را به عنوان مدينه الرسول مي شناسيم به عنوان جامعه برتر و نمونه ياد مي كند و از شخص پيامبر (ص) نيز به عنوان شخص كاملي ياد مي شود كه مي تواند آدمي را به كمال برساند. بنابراين به صراحت مي فرمايد: لكم في رسول الله اسوه حسنه؛ براي شما در شخص رسول خدا الگوي نمونه و نيكي است.
تاكيد قرآن بر اسوه نيك و الگوي خوب از آن روست كه اسوه ها مي توانند خوب و يا بد باشند. بنابراين نمي توان در الگوبرداري هر كس و يا هر جامعه اي را الگو خود و يا جامعه قرار داد. قرآن با آن كه حضرت ابراهيم(ع) را مردي بزرگ و در مقام عالي و والا مي شمارد ولي او را در همه امور الگو قرار نمي دهد و دست كم در يك مورد وي را از الگو بودن استثنا مي كند. (ممتحنه آيات 4 و 6)
از نظر قرآن تنها پيامبر اسوه كامل است كه مي توان از سرتاسر زندگي او الگو گرفت و از او پيروي كرد؛ زيرا او در بينش و نگرش و عمل كردهاي نمونه كاملي است كه هيچ خطا و اشتباه در زندگي او نبوده است و حتي ترك اولي نيز انجام نداده است. از نظر قرآن پيامبر اكرم (ص) داراي «خلق عظيم» است و زندگي او سرشار از همه كمالات انساني است بي آن كه خطا و اشتباهي در آن باشد. او در مقام عمل آن گونه بوده كه خداوند وي را به عنوان صاحب عزم مي شمارد. صاحب عزم كسي است كه به درستي مي انديشد و در انجام آن كوتاهي نكرده و هرگز از مسير كمالي بيرون نرفته واز انجام متقين آن كم نمي آورد.
معيارهاي اسوه پسنديده
قرآن براي اسوه والگوهاي خوب و پسنديده شرايط و ويژگي هايي را برمي شمارد كه در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود.
از جمله مهم ترين ويژگي هايي كه براي الگوهاي خوب مطرح شده است دارا بودن بينش و نگرش درست به خود و هستي است. بينش درست كه برخاسته از دانش هاي وحياني و يافته هاي بشري است مي تواند رفتار و نگرش آدمي را سامان درستي بخشد. شناخت درست از خود و جهان زماني امكان پذير است كه شخص خداوند را چنان كه هست بشناسد و از توحيد كامل برخوردار باشد.
ايمان به توحيد پس از شناخت درست از توحيد است كه شخص را در عمل و رفتار متعادل مي سازد. از اين روست كه در قرآن توحيد افعالي (ممتحنه آيه 4) و ثبات بر ايمان و توجه به خدا در همه حالات و زمان ها (تحريم آيه 11) و باور به رستاخيز و معاد (ممتحنه آيه 4) به عنوان ويژگي هاي اصلي براي اهل اسوه ياد شده است؛ زيرا كسي كه داراي شناخت كامل از خدا و الوهيت و ربوبيت اوست و نيز خود را همواره در محضر خدا مي يابد به گونه اي رفتار مي كند كه مورد رضايت و پسند خدا باشد و عملي را مرتكب نمي شود كه خداوند از آن ناخشنود وناراضي گردد. از اين روست كه به همگان از بشر و غير بشر محبت مي ورزد و رفتارهاي نيك و پسنديده اي در پيش مي گيرد و چون علم و احاطه علمي خدا به آشكار و نهان و حتي دل ها و پندارها را مي داند تفكر و خيال و پندار باطلي نسبت به كسي به دل راه نمي دهد.
اسوه كسي است كه در همه حال فرمانبردار خداست و اطاعت او را بر هر چيزي مقدم مي دارد. بنابراين مي كوشد تا در رفتارهاي خويش براساس اصول عقلي و عقلايي و شرعي رفتار نمايد و خود را در مسير شيطان و وسوسه هاي او قرار ندهد و به خود و ديگري ظلم نكند (تحريم آيات 11 و 12)
تقوا و پاكدامني و عفت به عنوان مسير كمالي (همان) براي او مطرح است و در هنگام سختي ها و دشواري براي آن كه در دام ابليس نيافتد و رفتاري از سر ظلم و ستم در پيش نگيرد به خداوند توكل كرده (ممتحنه آيه 4) و از ترس رفتار خطا و اشتباه به خدا پناه برده و به درگاه او انابه و تضرع مي كند. (همان)
از شرك و مظاهر آن چون ظلم و بي عدالتي و بيداد دوري مي ورزد (همان) و نسبت به مومنان و مردم مهربان و رئوف است.
الگوهاي قرآني انسان هايي معتدل هستند و از آن جايي كه نمونه عيني در زندگي روزمره و با همه سختي ها و مشكلات آن است كسي نمي تواند مدعي شود كه امكان عمل به كارهاي درست در زندگي دنيوي به سبب محيط اجتماعي و مانند آن را نداشته است. از اين روست كه از نظر قرآن افراد واشخاصي كه معرفي مي شوند به عنوان الگوهاي شاهد نيز مي باشند. به اين معنا كه همانند دانش علوم اجتماعي كه براي سنجش و آزمون درستي و يا نادرستي گروهي به عنوان گروه نمونه و گروهي به عنوان گروه شاهد درنظر گرفته مي شود، خداوند الگوهايي را كه مطرح مي سازد به عنوان الگوهاي شاهد مطرح مي سازد تا در آينده كسي نگويد كه اين مسايل تنها در حوزه نظر و نظريه بوده و يا فرضيه اثبات نشده است.
خداوند در آيه 143 سوره بقره از اهل بيت پيامبر (ص) كه انسان هاي معتدل و همانند ما بشر بودند كه با پيروي از پيامبر (ص) و عمل صد در صدي به آن به انسان هاي كامل و نمونه اي تبديل شده اند به عنوان گروه شاهد مطرح مي كند كه در آينده به وجود آنان بر ديگران اعتراض مي كند.
امام صادق (ع) مي فرمايد: اهل بيت پيامبر (ص) همان امت وسط و گروه معتدل شاهدي هستند كه خداوند آنان را بر امت و مردمان شاهد و گواه قرار داده است؛ چنان كه پيامبر (ص) نيز براي آنان فرد شاهد به شمار مي رفت. (نورالثقلين ذيل آيه) به سخن ديگر، پيامبر نمونه شاهد و معيار سنجش براي اهل بيت (ع) و اهل بيت (ع) نيز شاهد وگواه و معيار داوري امت و مردمان خواهد بود.
خداوند در قيامت اعمال مردم را براساس معياري به نام امامان (ع) مي سنجد و عمل امامان (ع) را براساس عمل رسول خدا (ص) داوري مي كند.
از اين روست كه گفته اند «علي مع الحق و الحق مع علي يدور حيثما دار؛ علي با حق است و حق همواره با علي مي گردد. بنابراين هر يك از امامان و اهل بيت عصمت و طهارت (ع) اين گونه هستند كه معيار سنجش حق از باطل هستند و در حقيقت «قسيم النار والجنه» مي باشند و خداوند به ميزان علي و امامان(ع) است كه رفتار مردمان را مي سنجد و آنان گواه و شاهد بر امكان و يا عدم امكان عملي و يا درستي و يا نادرستي آن مي باشند.
باشد كه با پيروي از اسوه هاي كامل و نيكي كه از نظر قرآن و خداوند با عمل و رفتار خويش امكان عمل درست و كامل در دنيا در زندگي معمولي را نشان داده اند در مسير كمالي قرار گرفته و جامعه اي نمونه و كاملي را ارايه دهيم.
دوشنبه 15 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 217]