واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: به مناسبت 21 رمضان سالروز شهادت مولاي متقيان
علي (ع) و پاره كفش حكومت
جام جم آنلاين: سيزدهم رجب سال سيزدهم قبل از بعثت پيامبر، يك روز خوشيمن در مكه بود. فاطمه دختر اسد با نوزادي كه در بطن خود داشت به درون خانه كعبه يعني بهترين مكان براي زايش نوزادش رفت.
صداي نوزاد در فضاي كعبه پيچيد و نوري كه از چهره او ساطع ميشد به ديوار كعبه ميتابيد. علي(ع) به دنياي خاكي و پرفرازونشيب پا گذاشت. فرزند ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم. كنيهاش ابوالحسن و لقبش حيدر كرار (بسيار حمله برنده) بود. با اين وصف علي(ع) را با فرانام امير عرب، شير خدا، بوتراب و صفات ديگر ميشناسيم. در خانه پيامبر رشد كرد و براي پذيرش و تداوم آيين او مهيا شد. اگرچه در اين راه دشواريهاي فراوان ديد. در اين گفتار شخصيت، آموزهها و رفتار سياسي امام را بررسي ميكنيم.
يك بار ديگر و در فاصله نه چندان دور از درگذشت پيامبر(ص) و شهادت ناجوانمردانه دخترش زهرا(س)، آسمان مدينه را ابرهاي تيره و غمافزا پوشاندهاند. بغض راه گلو را ميفشارد. سكوت دهشتناكي بر كوچههاي شهر چنگ زده و در سوگ علي و مصيبت فرق شكافتهاش فرورفته است. همان ضربهاي كه پهلوي زهرا را شكست، اين بار از چنگال كينه، حسادت، جهل، بدخواهي، دورويي، خرافه، كجفهمي، بدانديشي، جاهطلبي و حرص و آز بر سر امام فرود آمد. ولي همزمان با احساس لبه سرد شمشير در سرش كه از آن آگاهي كامل داشت، در اوج وارستگي فرياد كشيد: به خداي كعبه رستگار شدم.
رمز ماندگاري نام و شخصيت علي(ع) در خدايي بودن و محبت او نهفته است. او خدا نيست. از خدا جدا هم نيست. پس اين مظهر عجايب كيست؟ او نشانه بارز حق و خود عدالت و تجليكننده صفات خداوند بود و به واسطه عدم لغزش در زندگي و اخلاق و سياست و عدالت جاذبه و دافعه قوي داشت. روشنبين، آگاه، خاشع در برابر قدرت حق كه در شيوههاي حكومتي و اخلاق و راستي تاريخ بشر راسختر از او را به چشم نديده است و چنان كه در ادامه خواهيم ديد، پافشاري و پايمردي وي در اجراي احكام و آيين نوپاي پيامبر اسلام موجب شد دشمنان و كساني كه نميتوانستند وجودش را تحمل كنند در 3 گروه عمده ناكثين، قاسطين و مارقين يا اصحاب جمل، صفين و نهروان گردهم آيند.
درياي فصاحتتنها اثر گرانقدري كه دربرگيرنده انديشههاي امام است، در دانشنامهاي به نام نهجالبلاغه گردآوري شده كه در واقع تمام انديشهها و مباحث امام درباره سياست، حكومت، اخلاق، اجتماع، روشنگريها، موضعگيريها و رهنمودهاي عالمانهاش را دربرميگيرد و چون گنجينهاي پايانناپذير براي سعادت دنيوي و اخروي بشر و در نهايت بلاغت و شيوايي بيان شده است. نهجالبلاغه، بيان آموزهها، روشهاي حكومتي و رفتار سياسي امام براي اداره امور مردم و جامعه و آگاهي بخشيدن مردم و رهايي آنها از جهل و خرافه و گمراهي است و در تئوري و عمل بشر را به پيروي از راه راست، كردار و گفتار نيك فرا ميخواند.
نهجالبلاغه مباحث گوناگوني را دربر ميگيرد؛ ولي مباحث مربوط به عدالت، سياست، حكومت و خلافت از موضوعهاي محوري آن به شمار ميآيند. مباحث مربوط به سياست و حكومت را امام غالبا در برابر عناد و لجاجت خوارج و افراد كينهتوز ابراز ميدارد و بر ضرورت اقتدار حكومت براي صيانت از حقوق مردم و حكومت در مقابل يكديگر و امانتداري حقوق مردم از سوي حكومت تاكيد ميورزد. با وجود اين مساله عدالت و برقراري آن در جامعه نزد اميرالمومنين بر هر موضوع ديگر تقدم و برتري دارد.
امام معتقد است؛ هرگز نبايد عدالت را فداي مصلحت كرد. حكومت بايد امين و امانتدار مردم باشد. مساله خلافت و جانشيني پيامبر، نزد امام، تنها مختص اهل بيت است كه از هر نظر شايستگي و لياقت آن را دارند. اين خاندان در انديشه وي اينگونه توصيف شدهاند: اهل بيت جايگاه راز خداوند، پناهگاه دين، صندوق علم، مرجع حكم او، ركن و پايه دين بوده و هيچكس از امت پيامبر قابل مقايسه با آنها نيست.
جامه زيرين، گنجينه و درهاي علم ما هستيم و به خانه جز از راه در نميتوان وارد شد. حلم و بردباري ما از ميزان علم ما حكايت ميكند.
بغض سهمگينپيامبر با ديد آيندهنگر خود در واپسين روزهاي عمرش از فتنههايي خبر داد كه همچون پارههاي شب ظلماني، پيدرپي فراميرسيدند. اكنون در بستر مرگ تقاضايي براي نوشتن سفارشاتي كرد . يكي از حاضران بر بالين پيامبر گفت: اين مرد مريض است و هذيان ميگويد.
در واقع افرادي كه از اين نوشتار مستند پيامبر ميترسيدند و مانع نگارش آن شدند، افرادي بودند كه با طرح قبلي بلافاصله پس از درگذشت پيامبر در ثقيفه بنيساعده گردهم آمدند و اولين كودتاي سياسي را عليه جريان و آيين نوپاي پيامبر شكل دادند. در نتيجه 2 جريان عمده شكل گرفت؛ ارتداد (بازگشت از دين) و نپرداختن زكات به علت مشخص نبودن جانشين پيامبر.
ابوبكر و ابوعبيده به پيغام عمر شتابان به ثقيفه رفتند و پس از تعيين خليفه به مسجد آمدند و آن را اعلام داشتند. علي(ع) و ياران باوفاي پيامبر پس از غسل و تدفين او در خانه بودند. گروه ثقيفه، مسلح براي بيعت گرفتن از علي(ع) به خانهاش هجوم آوردند. علي بيعت نكرد و با دلايل روشن آنها را از اين كار برحذر داشت و در پي تهديد آنها، زهرا(س) اعتراض شديدي به آنان كرد. سرانجام علي(ع) براي حفظ اصل اسلام، بيعت را پذيرفت. از اين زمان به بعد پايههاي مخالفت با امام گذاشته شد و بدعتهايي به وجود آمد.
جرياني كه از ثقيفه آغاز شد، كمكم قوت گرفت و گروههايي را شكل داد كه هرچند در باورها و عقايدشان در برابر امام اختلاف داشتند؛ اما در هدف مشترك بودند و در اين راستا، دست به جذب افراد سستعقيده، بيتفاوت و خنثي از طريق تطميع، ترساندن، پول و فريب زدند و با شبههافكني و شيوع دروغ و نيرنگ سعي در تغيير شرايط به سود خود و پيشبرد اهدافشان داشتند كه در اين كار توفيق به دست آوردند.
واكنش امام در برابر اين رويدادها اين بود كه ابتدا نظارهگر وقايع بود و سپس سياست صبر و حوصله را در پيش گرفت و كمكم با بدعتها مبارزه كرد؛ ولي بحث اين است كه سياستها و انديشههاي روشنگرانه وي چنانكه گفتيم 3 دسته مخالف را در مقابلش قرار داد. ايشان تنها راه رهايي اسلام را از انحراف و تهديد در آن مقطع، سياست صبر و سكوت ديد.
وجهي از مبارزه امام پس از ثقيفه مواجهه با بدعتهايي است كه پس از پيامبر در دين و آيين او به وجود آمد. با اين توضيح كه در ثقيفه اساس يك جريان فكري و سياسي انحرافي گذارده شد. گام اول غصب جانشيني و حق مسلم امير براي خلافت مسلمين بود. گام دوم ممانعت از گردآوري و تدوين گفتارها و احاديث مستند و منسوب به پيامبر بود به طوري كه بسياري از آنها سوزانده شد. پيشتر نيز 500 حديث را از ميان برده بودند. بدعت سوم، ايجاد اجتهاد در مقابل نص قرآن و سنت بود كه با اين وضعيت، آموزههاي قرآن و سنت به حاشيه رانده ميشد. چنين رسم نامبارك و شوم موجب شد افراد فاسد، نالايق، فرصتطلب، مستبد و جاهطلب رشته امور را به دست گيرند و به مقامهاي مهم منصوب شوند؛ رسمي بدفرجام كه بعدها نيز تداوم يافت و زمامداران بيكفايت و نادان و خودراي با نام دين آن را ابزار مشروعيت حكومت خود ساخته و هرچه خواستند انجام دادند.
در اين شرايط بود كه امام لب به انتقاد از حكومت هاي وقت گشود، اميرالمومنين در برابر تمام اين ناملايمات صبر كرد و البته هيچگاه از ارائه نصيحت و مشاوره به ابوبكر، عمر و عثمان خودداري نكرد،در حالي كه گويي خار در چشم و استخوان در گلو داشت.
خورشيد عدالت اصل بنيادين انديشههاي اجتماعي علي (ع) «عدالت» بود. برابري حقوق اجتماعي، مادي و معنوي و برخورداري يكسان همگان از فرصتها و امكانات دغدغه اصلي وي بود. عدالت را عين زندگي ميپنداشت. انديشههاي او برگرفته از كلام خداوند بود و در قرآن نسبت به اجراي عدالت تاكيد فراوان شده است. اسلام ناب به ما سفارش ميكند كه : مبادا دشمني با گروهي موجب ترك عدالت شود. همواره عدالت را برپا داريد اگرچه عليه خود و بستگانتان باشد. عدالت را در گفتار و عمل حتي در مورد نزديكانتان رعايت كنيد.
از اين رو امام فرمود: به خدا سوگند اين پاره كفش بيارزش برايم از حكومت بر شما دوستداشتنيتر است، مگر به وسيله آن حقي را به پا دارم يا باطلي را دفع كنم.
عدالت يكي از اصول پايهاي در مشي سياسي و حكومتي او بود و زمامداران وي نيز موظف به رعايت آن بودند: بايد براي تو پسنديدهترين كارها ميانهترينشان در حق، شاملترينشان در عدل و فراگيرترينشان در جلب خشنودي مردم باشد. عدالت را درباره دوست و دشمن يكسان اجرا كنيد.
امام مرد گفتار و عمل به طور توامان بود. بسيار كم هستند افرادي كه دم از حق و عدالت ميزنند ليكن در عمل هيچ اعتقادي به آن ندارند. در برابر ستمگران همانند تندر و صاعقه فرود ميآمد و براي ستمديدگان پناهگاه امن و استوار بود. حريم پاك عدالت را با قلم و گفتار و نهايتا شمشير صيانت ميكرد. چه كسي جز او ميتوانست بر سيري ظالم بتازد و بنيان ستم و دوچهرگي را از ريشه براندازد.
عملكرد سياسي، اجتماعي، اقتصادي امام در تئوري و عمل چنان كه گفتيم مخالفان فراواني را عليه او برانگيخت، زيرا برنامههاي او جامع، قاطع و آيندهنگر و مبتني بر واقعيات اجتماعي بود. با اين وصف در خطبه آغازين از موانع و كارشكنيهايي خبر داد كه بر اثر جهل و خرافه و كينه و حسادت در برابرش ايجاد ميشود. اين موانع ريشه در نفاق، حاكميت روح اشرافيت مادي، برتري قبيلهاي و نژادي داشت كه معاويه در شام و خلفا در مدينه به عنوان ميراث عهد جاهليت در طول سالهاي دوري امام از قدرت، احيا و حاكم ساخته بودند.
مساله اين است كه امام هرگز برقراري عدالت را فداي مصالح سياسي شخصي و اجتماعي نكرد. هرگز كسي را پيش از آن كه مرتكب عملي شده باشد بازخواست نميكرد. اين مساله در واقعه جنگ جمل كه اولين واكنش مخالفان بر ضد برنامهها و انديشههاي سياسي امام بود، بخوبي نمايان شد به اين معنا كه: قدرت و جاهطلبي افراطي و خودخواهانه در قاموس وي جايگاه و ارزشي نداشت كه طلحه و زبير قصد چنين كاري داشتند.
سكوت مقدس
مهدي مسكنيزندگي علي ويژگياي استثنايي دارد. اين كه زندگي پس از مرگش موثرتر، عميقتر، دامنهدارتر و زندهتر از دوران كوتاه زندگي پيش ازمرگش بوده است؛ چراكه خودخواهيها، خصومتهاي فردي و طايفهاي و عدم تكامل انديشه از جمله مواردي بودند كه مانع درخشش واقعي و كامل شخصيت حضرت علي(ع) شدند.
آنچه ضروري به نظر ميرسد و بايد پيش از هر شعر و ستايش و مدح و تجليل ازعلي بدان پرداخته شود، معرفت علي است كه نياز زمان ما و جامعه ماست. محبت بيمعرفت ارزش ندارد. علي اگر يك رهبر است، يك امام و يك نجاتبخش است و مكتب او اگر روح و راه يك جامعه است و اگر نشاندهنده مقصد حيات و كمال انسان است، در آشنايي مكتب او و شخصيت اوست نه در محبت توام با جهل؛ چراكه محبت زاييده جهل هيچ ثمري ندارد.
دكتر جورج جرداق كه يك طبيب و نويسنده مسيحي است، در كتاب «الامام علي صوتالعداله الانسانيه» مينويسد: اي روزگار، كاش ميتوانستي همه قدرتهايت را و اي طبيعت كاش ميتوانستي همه استعدادها را در خلق يك انسان بزرگ، نبوغ بزرگ و قهرمان بزرگ جمع ميكردي و يك بار ديگر به جهان ما يك علي ديگر ميدادي.»
اين جمله از جانب يك نويسنده مسيحي نشان ميدهد علي، تنها در چارچوب يك فرقه ارزيابي نميشود؛ بلكه انساني كه به مفاهيم انساني معتقد است، به علي معتقد است و هر عصر و هر نهضتي كه به اين ارزشها معتقد است، به شناخت علي نيازمند است و مسلما وقتي او را شناخت، به او عشق ميورزد و اين عشق بزرگترين نيروي محرك و بزرگترين قدرت نجاتدهنده انسان ميشود. دوران زندگي علي(ع) را ميتوان به 3 بخش تقسيم كرد.
دوره نخست بعثت پيامبر(ص) و همراهي و همگامي علي(ع) با پيامبر، دوره دوم وفات حضرت پيامبر(ص) و شروع فتنه و آغاز سكوت علي كه البته از اين دوران كمتر سخن گفته شده است. درست است كه خوابيدن علي به جاي پيامبر فداكاري بزرگي است، از جاي كندن در بزرگ خيبر به عنوان سمبل شهامت علي، بسيار مورد تجليل و تمجيد قرار ميگيرد كه گاه مبالغه هم ميشود؛ اما از بزرگترين و سختترين دوران رسالت علي كه سكوت اوست، سخني به بيان نميآيد. سكوتي كه هم شيعيان دربارهاش سكوت كردهاند و هم محققان اهل سنت و اين سكوتها باعث شده تا بزرگترين تجلي علي و شهامت و فداكاري و حقپرستي علي كه در سكوت او بوده است، بر اذهان و افكار روشن نباشد. و سكوت علي به اين معني كه نميتواند فرياد بزند، 25 سال به طول انجاميد و دوره سوم، حكومت 5 ساله علي(ع) است و 5 سال تلاش براي استقرار عدالت در ميان توده مردم و سرانجام در بيست و يكم رمضان سال 40 هجري به خداي كعبه رستگار شد.
قاسم آخته
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 130]