محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828677859
سريـال يوسـف پيامبرو روايـات قـرآني
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: سريـال يوسـف پيامبرو روايـات قـرآني
*اشاره
مجموعه تلويزيوني حضرت يوسف(ع) يكي از سريالهاي پربيننده شبكه اول سيما است.
آقاي سيدشهابالدين طاهري كه خود نيز در زمينه داستان اين سريال صاحب اثر است، در نوشتهاي به مغايرتهاي اين مجموعه با روايات قرآني پرداخته است كه از نظرتان ميگذرد:
***
كارواني كه به چاه ميرسند و يوسف را از آن بيرون ميكشند، كاروان تجارتي بزرگي است كه از چند كاروان كوچك تشكيل شده و به صورت دستهجمعي حركت ميكنند، چنانچه در طول راه با راهزناني برخورد كردند بتوانند دفاع كنند. اين كاروان از شهرهاي سوريه، مَديّن، فنيقيه، فلسطين و غيره براي تجارت به مصر و بالعكس ميرفتند، داراي چندين نگهبان و خدمه و راهنما بودند، تجارت آنها پارچه، كفش، خوراكي، ادويهجات، ظروف، شيره انگور و غيره بود.
كاروان از مَديّن حركت كرده و به مصر ميرود. مَديّن نام يكي از فرزندان حضرت ابراهيم(ع) است كه قريه را به نام او گذاشتند، موقعيت اين شهر در شرق بندر عقبه و مسافت آن از جزيره سينا تا حدود رود فرات است و مردم مَديّن از نژاد عرب و اولاد حضرت اسماعيل(ع) و بر دين ابراهيم(ع) بودند و قبايل ديگري هم زندگي ميكردند كه شعيب پيغمبر(ع) در زمان حضرت موسي(ع) پيغمبر آنها و قبيلهاش در آنجا ميزيستند، مردم مَديّن با فلسطين و سوريه و ميتاني و مصر و غيره روابط بازرگاني داشتند.
خط سير كاروان مالكبن زعر از سوريه شروع و از اردن گذشته (منطقه كنعان) و جنوب درياچه طبريه و از بيسان و دوتان عبور كرده (چاهي كه يوسف(ع) را در آن انداختند در سرزمين دوتان بوده) و از مسير يافا و غزه گذشته به مصر وارد ميشدند. (قصص قرآن صدر بلاغي ص101)
مورخان فاصله كنعان تا مصر را در آن زمان چندين شبانهروز نوشتهاند از 12 روز تا 70 روز راه بوده و زمانيكه كاروان، يوسف را از چاه بيرون آورده و عازم مصر ميشوند چندين شبانهروز در راه بودند تا به مصر رسيدند! خستگي راه، گرد و خاك صحرا و بيابانها، وزيدن بادهاي سموم كه در آن منطقه بسيار است، مريضي، رنجوري، هواي بسيار گرم و خشك صحرا و بسيار ناملايمات سفر گريبان كاروانها ميشد و كاروان مالك هم مستثني نبود و كاروانهايي با افراد جوان و تنومند ميتوانستند چنين راهي را بروند و كاروانيان هيچگونه آسيبي به يوسف نرساندند و او را تا خود مصر مواظبت كرده حتي از بقيه افرادي كه در كاروانشان بودند مخفي نمودند.
كاروانيان براي محفوظ ماندن از بادهاي سمي و گردوخاكهاي صحرايي سرتاپاي خود را ميپوشاندند و يوسف را هم پوشانده و غل و زنجير هم نكردند.
در فيلم، يوسف(ع) از روي شتر خودش را روي قبر مادر مياندازد و فردي كه مراقب اوست قطمير او را پيدا كرده كتك ميزند و بار دوم دست قطمير خشك يا فلج ميشود و در پلانهاي بعد يوسف او را شفا ميدهد.
اما آنچه در اصل تاريخ آمده است، مادر يوسف نَمُرده است كه يوسف خودش را روي قبر بيندازد و كتك هم نخورده كه بعد شفا بدهد و او را بسيار مراقبت ميكردند تا به مصر رسيدند.
تفسير ابوالفتوح رازي ج5 ص473 به نقل از كعبالاحبار كذّاب (هنگامي كه يوسف را به مصر ميبردند و سر قبر مادرش از استر يا شتر خود را به روي قبر انداخت و گريه و ناله كرد)! كعبالاحبار و وهب بن منبّه از قصههاي تحريفي تورات اطلاع داشتند و قصه مرگ مادر يوسف و انداختن از روي شتر بر قبر مادر و فروش يوسف در دو بار و به مزايده گذاشتن يوسف در مصر و بسيار حديثهاي جعلي ديگر از پيش خود ساخته و براي ضربه زدن به مسلمانان از دروغ و افتراء پرهيز نداشتند و آيات قرآن را با تورات تطبيق ميكردند و گفتههاي آنها در بين مفسران شيعه و سني رواج پيدا كرده و تا امروز هم شيوع دارد!!
در روضهًْالصفا نيز در صفحه 209 گفته شده است كه بر رأي صواب نماي اذكيا پوشيده نماند كه آنچه در اين مُسَوّده از قصه يوسف تا بدينجا ثبت گشت، منقول از كتاب جامع اعظم است كه در تاريخ اهل عالم نوشتهاند و ميان بعضي از اين حكايات و روايات محمدبن حريرالطبري و حافظ ابرو و ساير مورخان مخالفت و تفاوتي هست و چون مُسَوّد اوراق از مالكان اذمّه استعداد و استحقاق در ايراد اقاويل مختلفه در اين قصه طرفه رخصت يافته، لاجرم اقوال جمهور ائمه تاريخ را در بيان سبب نزول اين سوره واصل اين حكايت بر سبيل اجمال با هم ضميمه كرده و تلطيف نموده و ماحصل كلمات كل نقلة اخبار كه در اين باب سموع شده است، روزي عمر فاروق با طايفهاي از يهود در باب تفضيل كتاب كريم بر باقي صحف سماوي حديث ميفرمود، قصه صاحب جمال كنعاني (يوسف) در ميان امم از مشاهير قصص و اخبار است و تورات به ذكر آن ناطق و از كيفيت آن مخبر و كتاب شما (قرآن) خالي از آن است پس به چه سبب قرآن را بر ساير كتب انبياء ترجيح و تفصيل ميدهيد؟
فاروق اعظم طعنه دشمن دين را به سيدالمرسلين رسانيده، به آن سرور مرآت ضمير انورش كه مظهر آيات رحماني بود از استماع قول يهود غبار ملال نشست، مقارن اين حال جبرئيل امين رسيده اين حكايت مطبوع يوسف را در ضمن آيات بينات به مسامع همايونش رسانيد)!
پيغمبر(ص) فرمود: (از اهل كتاب درباره چيزي سؤال نكنيد زيرا ممكن است حقّي را براي شما بگويند و شما آنرا انكار كنيد و يا سخن باطلي بگويند و شما آنرا باور كنيد) (قصص قرآن صدر بلاغي ص 53). (در زمان پيغمبر(ص) چه كردند؟ امروز ما چه ميكنيم)؟
در تورات سفر پيدايش باب 37 آيه 26 و 27 (يهودا به برادران خود گفت برادر خود را كشتن و خون او را مخفي داشتن چه سود دارد، بيائيد او را به اين اسماعليان (كاروان مالك) بفروشيم و دست ما بروي نباشد زيرا كه او برادر و گوشت ماست پس برادرانش بدين رضا دادند. يوسف را به اسماعليان به بيست پاره نقره فروختند پس يوسف را به مصر بردند) و همچنين در آيه 36 همين تورات تحريفي آمده (امّا مديانيان يوسف را در مصر به پوتيفار كه خواجه فرعون و سردار افواج خاصه بود فروختند) تكرار آن در باب 39 آيه 1 آمده.
حال خوانندگان و بينندگان محترم خود قضاوت فرمائيد اين سريال توراتي است يا قرآني؟ در تفسير الميزان، تفسير نمونه، تفسير مجمعالبيان، تفسير راهنما، تفسير طبري، كتاب جمال انسانيت و چندين كتب ديگر فروش يوسف را دوبار و بسيار مسائل ديگر را رد كردهاند.در مورد زنده بودن راحيل مادر يوسف(ع) نگاه كوتاهي به آيه 98 و 99 سوره يوسف و چند روايت ديگر. در آيه 98 ميخوانيم: (فلما دخلوا علي يوسف آوياليه ابويه و قال ادخلو مصراً انشاءالله آمنين) آيه 99 (و رفع ابويه علي العرش و...) پس بر يوسف(ع) وارد شدند پدر و مادر و يوسف آنها را در آغوش آورد و گفت به شهر مصر درآئيد كه انشاءالله بعد از اين ايمن خواهيد بود (آيه 99) آنگاه يوسف پدر و مادر را بر تخت بنشانيد و آنها به شكرانه ديدار او خدا را سجدّه كردند.
در بحارالانوار جلد 12 ص 217 از تفسير عليبن ابراهيم حديثي از امام محمد باقر(ع) نقل ميكند كه درباره تعبير خواب يوسف فرموده است: (اماّ الشّمس فَاُم يوسف راحيل والقمر يعقوب) يعني خورشيد مادر يوسف(ع) راحيل است و ماه يعقوب است!
حديث ديگر از امام محمد باقر(ع) و ابن عباس ظاهر آيه را تأئيد ميكند كه مادر يوسف(ع) زنده بوده است و با خاندان يعقوب به مصر منتقل شده است و با يعقوب و فرزندانش به احترام يوسف سجده شكر بجا ميآورند!
در تفسير الّدّر الَمَنثَور ج 4 ص 37 در شرح آيه و رفع ابويه عليالعرش از وهَب بن منَبه كذاَب نقل شده كه مقصود ابويه پدر و خاله يوسف است و وهب گفته «مادر يوسف هنگام تولد بنيامين وفات كرده بود عين همين مطلب در تورات نوشته است، باز در همين تفسير ج 4 ص 4 مادر يوسف راحيل را زنده ميداند!
در تفسير الميزان ج 11 ص 114 به نقل از تفسير قمي ج 1 ص 339 گفته شده، (در روايات ابيالجارود از ابيجعفر(ع) آمده فرمود: (تأويل روئيا اين است كه يوسف به زودي پادشاه مصر ميشود و پدر و مادر و برادرانش براو وارد ميشوند، شمس مادر يوسف راحيل است و قمر، يعقوب، و يازده ستاره، يازده برادران اويند وقتي براو شدند سجدّه شكر بجا آوردند)! بنابراين در اصل داستان چنين است كه يوسف مادرش نَمُرده بود كه خود را روي قبرش بيندازد!
كاروان به راهش ادامه داده به مكانهاي سرسبز كنار رود نيل و نزديك شهر تِبِس (شهر آفتاب) رسيدند شهر تِبِس بزرگترين شهر مصر است داراي خيابانهاي متعدد، كاخها و باغها و نخلستانهاي متعدد، ساختمانهاي كوچك و بزرگ، معبدهاي كوچك و بزرگ، مغازهها و دستفروشهاي زياد، كاروانسراهاي متعدد، سربازان با لباسهاي رنگارنگ متنوع، پياده و سواره با ارابه و اسب، مجسمههاي مختلف كوچك و بزرگ و جمعيت زياد عدهاي مشغول داد و ستد اجناس هستند، بعضي اجناس خود را روي گاري و يا چهارپايه بزرگي با سايبانهاي الوان، پارچه فروشان و ميوهفروشان و ادويهفروشان و مواد خوراكي فروشان و ظروف سفالي فروشان همه مشغول و درحال جنب و جوشاند، سواران مسلح با سرعت درحال حركت و كنترل شهر به اين طرف و آنطرف ميروند، ثروتمندان با تخت روانهاي بسيار زيبا و بعضي پياده خريد و چانهزني و غيره در بين جمعيت درحال تردداند. كاروان مالك از چند خيابان وارد خيابان بردهفروشان ميشود در انتهاي خيابان ميدان بزرگي است كه اطراف آن سكوهائي براي فروش بردگان درست شده و بردهفروشان مشغول تبليغ بردههاي خود هستند بعضيها با داد و فرياد و بعضيها با عصبانيت والخ...
كاروان همچنان به راه خود ادامه ميدهد. تمام افراد كاروان خسته راه، سرتاپا گرد و خاك با سر و روي بسته از كنار خيابانهاي شهر تِبِس به طرف كاروانسرا به پيش ميرود.
سر و صورت يوسف با دستاري به سر بسته است (بعد از اينكه كاروان يوسف را از چاه بيرون آورد لباسي به او پوشاندند)! يوسف گاهي سواره و گاهي پياده همراه راهنما سؤالات زيادي در مورد رسم و آداب و داد و ستد و دين و بسيار مسائل ديگر به طور كنجكاوانه و هوشمندانه از راهنما ميپرسد، راهنما بدون كم و زياد جواب آنها را ميدهد.
كاروان به كاروانسرا ميرسد مدتي استراحت ميكنند اتفاقاتي رخ ميدهد و در روز بعد يوسف را با لباس جديدي كه چندان مناسب نبود و براي اينكه شناخته نشود دستاري بر سرش پيچيده و رخسار بيمثالش را زير دستار مخفي ميكنند تا سيماي نورانيش را همه كس نبينند در كنار سكّوي برده فروشان ميايستد بدون اينكه او را به مزايده بگذارند، پوتيفار نخستوزير مصر به طور مخفيانه او را به ثمن بخس با درهم معدود از برده فروش خريداري ميكند و به كاخ ميبرد.
اما در فيلم «يوسف را با همان لباسي كه از چاه بيرون آوردند و در طول راه يك روز يا اندكي از روز به مصر ميرسند! بدون تعويض لباس بدون اينكه گردو خاكي بر بدن يا سرو صورت آنها نشسته باشد به كاروانسرا رفته و روز بعد با همان لباس كه يك قبا به آن اضافه شده و سر و صورت باز و قيافه گيج و مات روي سكّو در برابر چشمان چند تماشاچي و چند خريدار برده نشسته مالكبنزعر هم كليه مال التجاره را كنار گذاشته اين همه راه آمده كه فقط يوسف را بفروشد؟ و خود مالك هم كار ديگري نداشته برده فروش ميشود و يوسف را به مزايده گذاشته از 50 دبن شروع و دو نفر قيمت آنرا بالا ميبرند و برخلاف ثمن بخس قرآن انجام ميشود! تا اينكه نخست وزير مصر بدون اينكه كسي باو اعتنايي بكند به يك باره ظاهر شده پيش ميرود و او را به سه هزار دبن خريداري كرده و بقيه مردم مصر هم كه در اين قسمت نشان داده شدند كاري جز تماشاچي بردهها نداشته و متفرق ميشوند و از عظمت تاريخي شهر تِبِس مصر هم خبري نيست!
پوتيفار از خريد يوسف خوشحال، مالك از فروش خوشحال در كاروانسرا چند پيرمرد نشسته از معجزات يوسف ميگويند و ارزان فروختن يوسف، مالك هم تحريك شده در پلان بعد با سرو صدا و مغبون شدن از فروش يوسف به جنگ و جدال با نخستوزير و رئيس دژخيمان و رئيس قشون مصر ميپردازد صحنههاي بسيار آبكي و ضعيف كه همچنان ادامه دارد، در چه كتابي چنين نوشته شده؟ قرآن ميگويد: (كاروانيان يوسف را مخفي كردند) تا به مصر رسيدند، تاريخ واقعي ميگويد: در طول راه سؤالاتي از يوسف كردند و يوسف بدون اينكه خود را معرفي و يا معجزهاي نشان بدهد با استعداد و هوش و كارايي كه در طول راه از خود نشان ميدهد كاروانيان پي به عظمت و بزرگي و آزادگي او ميبرند، مالك و كاروانيان براي اينكه كسي از اين راز باخبر نشوند و ميترسيدند رسوا شوند، دوست نداشتند او را نزد خود نگه داشته و براي خود دردسر ايجاد كنند و درباره قيمتش هم سختگيري نكرده به همان ثمن بخس با درهم معدود به پوتيفار نخستوزير مصر فروخته ميشود و كاروان پيكار خود رفته و به فروش بقيه كالاهاي ديگر خود ميپردازد، در فروش يوسف هيچگونه جنگ و جدالي نكردند! اگر در برابر چنين عنصر كريم و شخصيت عظيمي، دشتي پر از طلا و كوهي از گوهر ميگرفتند باز مغبون بودند!
يوسف هم از نجات بردگي خوشحال و راهي كاخ نخستوزير ميشود! كاركاروان مالك تجارت است نه چيز ديگر كه در فيلم نشان داده شده در تفسيرالميزان ج11 ص147 و تفسير نمونه ج9 ص358 بطور نمونه اشاره ميشود كه: (نخستوزير مصر (پوتيفار) مردي عقيم بوده و هيچ فرزندي نداشته از اين جهت يوسف را به فرزندي قبول كرده و او را خريداري مينمايد)!
تقدير الهي چنين بود كه يوسف 12 ساله از همان روز ورودش به كاخ حديث عشق، عظمت خود را نشان دهد، در كاخي كه زليخايش حدود 10 سال سن دارد و يوسف بتواند در مدت ده سال در كاخ سلطنتي آبديدهتر شود و سختيها را پشتسر گذاشته و تقوا و پاكدامني را به اوج اعلاترين درجه برساند! زليخا به اسم نه به رسم همسر پوتيفار در كاخ زندگي ميكرده و از همه همسران ديگر پوتيفار (كه چنين رسم چند همسري بوده) جوانتر و به دليل اينكه پوتيفار عقيم و عِنيِّن بوده داستان عقيم بودن آن در تاريخ نوشته شده!
و سالها به دنبال فرزند ذكوري بوده كه تقدير يوسف را سرراهش قرار داده پس از خريداري به زنان حرمسرا به خصوص به زليخاي جوان ميگويد: (او را چون بردگان نپنداريد و چون خدمتكاران نيازاريد زيرا من حتم دارم كه چون به سن رشد برسد و به دوران جواني درآيد از وجودش سود بريم يا به فرزنديش برداريم) پوتيفار ميخواست با اين كار او را جانشين خودش كند و زليخا هم در مدت ده سال كمتر هيچ مزاحمتي براي يوسف نداشت و ابراز عشق به يوسف از سن حدود بيست سالگي زليخا شروع ميشود نه در سن بالاي 60 سالگي!
زليخا از همان جواني جمالي زيبا و رعنا داشته و در حرم سلاطين و بزرگان هر محيطي رسم و عادت چنين بود كه نُخبه زيبايان را چه در صورت و چه در سيرت به دور خود جمع ميكردند، حتي از سنين پائين كه با خلق و خوي كاخ عادت كرده تا در بزرگي مشكلي براي كاخنشينان ايجاد نشد! در فيلم، زليخاي بالاي 50 سال نشان داده شده، يوسف 12 ساله، چنانچه همين سن و سال را با زمان جلو ببريم تا جائيكه عشق زليخا البته آن صحنههائيكه در قرآن با عفت از آن نام برده نه تورات تحريفي و به شرط اينكه يوسف مدت 10 سال در كاخ زندگي كرده باشد و زليخا، يوسف را به اتاقش برده، بايد زليخا بالاي 60 سال سن و يوسف 22 ساله باشد! حال چگونه است عشق يك زن بالاي 60 سال با يك جوان 22 سال؟! در كدام روايت اسلامي و توراتي چنين گفته شده؟ مگر اينكه مخاطبان زليخاي فيلم را 20 ساله ببينند!!
يوسف عاقل با استعداد با سياست و كياست و كمال و جمال و معرفت و عفت و ملاحت و حسن و وقار با ادب و نجابت و امانت و تمام صفاتي كه در يك جوان اصيل و تربيت يافته دامان مردان الهي است كه در وجود يوسف به تنهائي جمع شده بود و همه كمالات را خداوند بزرگ يك جا در وجود او گرد آورده و فوق تصور در خانه نخستوزير مصر پوتيفار همه در خدمت او شدند!
چشم و دل همسر نخست وزير پوتيفار بعد از ده سال يعني وقتي يوسف به سن 22 سالگي رسيد، زليخاي 20 ساله غرق در شهوت حركات و سكنات او را زير نظر داشت و زيبائيهاي جسمي و روحي وقدرت و نيرومندي يوسف، بر زليخا آشكار شد و زليخا احساس كرد كه در اين مدت 10 سال به مرور زمان گياه مهر و عشق او در اعماق وجودش ريشه دواند و در خون و تنفسش روان شده، زليخا در عنفوان جواني بدون داشتن همسر همبستر، به يوسف دلباخت و آرزوي كام گرفتن از او نمود اما يوسف پاكدامن و عفت و معصوم بود او فرزند تقوا و خود تقوا بود الخ...
اسمهائي مانند ابراهيم و اسحاق و اسماعيل و يعقوب و يوسف و غيره كه در قرآن آمده نامهاي عربي است، در فيلم نام يوسف را به اوزارسيف يا اوزارشيب تبديل ميشود از تغيير نام، سازندگان چه هدفي رادنبال ميكنند و چه ميخواهند بگويند؟ و بينندگان را در مقابل كلمات نامأنوس قرار ميدهند؟
اعتراض مالك به جهت مغبون شدن در فروش يوسف به پوتيفار و جنگ و جدال با نخستوزير مصر كه منجر به پس گرفتن سكهها از مالك شده و بيرون كردن مالك را از كاخ در كجاي تاريخ ثبت شده؟ خداوند در قرآن يوسف را به مرد مصري با ثمن بخس و درهم معدود ذكر ميكند، اما سازندگان فيلم پارا فراتر گذاشتند و درهم معدود خدا را هم كنار زده و ثمن بخس قرآن را قبول ندارند و يوسف را مفت و مجاني در اختيار نخستوزير مصر قرار ميدهند؟!
سازندگان در فيلم ميگويند يك بار يوسف توسط برادران به كاروان فروخته شده و ثمن بخس هم آنجا تمام ميشود و فروشش در مصر اضافه است و پوتيفار يوسف را مجاني يا به زور به كاخ برده؟!
در صحنهاي از فيلم يوسف نسب خود را به مالك معرفي ميكند و مالك هم خود را از نسل اسماعيل(ع) معرفي كرده و هر دو با هم پسر عمو ميشوند مالك اظهار پشيماني از فروش يوسف كرده و الخ ... سازندگان فيلم چگونه قرآن را مطالعه كردند؟ فكر نكردند مالكي كه از نسب يوسف با اطلاع شده و فاميل هم شدند برود كنعان و به يعقوب گزارش دهد كه يوسفت در مصر است، مالكي كه تاجر است و يوسف را از چاه كنعان پيدا ميكند كنعان را بلد نيست؟
اكنون كه با پوتيفار سر جنگ پيدا كرده و خودش هم به پولي نرسيده و براي اينكه از عذاب وجدان فروش يوسف راحت شود به نزد يعقوب رفته و همه چيز برملا ميشود و قصه يوسف عوض ميشود اينها تفسير برأي است كه انجام ميشود!
در تفسير الميزان ج 11 ص 162 (فقط يك تفسير را ذكر مي كنيم) مكتوب شده (در آن زمان براي بردگان معمول نبوده كه خانه و دودماني داشته باشند، يوسف هم كه خودش را معرفي نميكرد و از نسب خود حرفي نميزد مگر پس از چند سال كه به زندان افتاده بود براي زندانيان خود را معرفي كرده) در آيه 37 سوره يوسف(ع) ذكر شده (واتبعت مله آبائي ابراهيم و اسحاق و يعقوب ...) (و از آئين پدرانم ابراهيم خليل و اسحاق و يعقوب پيروي كردم در آئين ما هرگز نبايد چيزي را با خدا شريك گردانيم...)!
در قسمت ديگري از فيلم، پوتيفار نخستوزير مصر يوسف را وارد كاخ ميكند خادمان پوتيفار را با نام عزيز مصر صدا ميكنند.
سازندگان در اين قسمت هم قرآن را كنار گذاشتند! در جائيكه در آيه 21 سوره يوسف (ع) نام عزيز مصر برده نشده تنها گفته شده (آن كسي كه از مصر يوسف را خريد) توجه بفرمائيد! اين شخص چه كسي بوده؟ در آيه كلمه عزيز مصر بيان نگرديده و كلمه عزيز در آيه 30 گفته شده (اِمرئه العزيز) يعني همسر عزيز مصر!
بنابر اين نخستوزير مصر پوتيفار در زمانيكه يوسف را به ثمن بخس خريداري ميكند عنوان عزيز مصري را نداشته چندين سال بعد عزيز مصر ميشود در بين فراعنه و پادشاهان قديم حتي معاصر هم چنين القاب و منصبي به درباريان و خواص و مقربان درجه يك خود ميدادند و به همين جهت پوتيفار نخستوزير مصر پس از چند سال از طرف فرعون آمن هوتپ سوم به منصب دوست صميمي يا (عزيز مصر) ـ مفتخر شدند و منصبهاي ديگري در مصر رواج داشت مانند ملتزمين، معتمدين، مخلصين و غيره!
در تيتراژ فيلم، نام كتاب اصول كافي نوشته شده، در اين كتاب فقط در جلد 4 ص 339 دو مطلب بيشتر از يوسف نوشته نشده است!
مطلب اول: در رابطه با دروغ مطرح شده، زماني كه يوسف(ع) به كاروان برادرانش به علت قحطي در كنعان آمدند غلات ببرند و يوسف ميخواست بنيامين را نزد خود نگه دارد منادي ندا ميكند (اي كاروان شما دزد هستيد) (سوره يوسف آيه 70).
مطلب دوم: به نقل از حضرت صادق(ع) فرمود: (چون برادران يوسف را در چاه افكندند ـ جبرئيل نزدش آمد و گفت: «مي خواهي كه از اين چاه بيرون آئي)؟ يوسف گفت: «(اين با خداي عزوجل است اگر خواهد مرا بيرون آرد) امام صادق(ع) فرمود: پس جبرئيل به او گفت: (همانا خداي تعالي به تو فرمايد؛ (مرا با اين دعا بخوان تا از چاه بيرونت آورم) يوسف گفت آن دعا كدام است؟ گفت بگو: (ترجمه دعا) (اي خدا از تو درخواست ميكنم، همانطوري كه ستايش مخصوص تو ميباشد، معبودي جز تو نيست كه بسيار منّت دارد و آفريدگار آسمانها و زمين است و دارنده جلال و كرامت است، از تو درخواست ميكنم بر محمد(ص) و خاندان محمد(ص) درود فرستي و براي من از آنچه در آن هستم گشايش و راه خروجي قرار دهي).
يوسف چندين بار اين دعا را در چاه ميخواند. آنوقت سازندگان فيلم نام كتاب را ميبرند ولي از مطلب دوم در فيلم استفاده نميكنند چرا؟ و مطلب اول هم بايد منتظر باشيم در آينده اگر اتفاقي نيفتد ببينيم مطلب اول در فيلم مطرح ميشود يا نه؟
صهيونيسم بينالملل ترويج خرافات ديني را يكي از راهكارهاي خود ميداند تا به هدف و مقصود خود برسد! تورات و انجيل را تحريف ميكند و از تحريف آنها فيلمهايي از پيغمبران الهي به صورت بسيار زشت با صرف مبالغ هنگفت ساخته و در سينماهاي جهان به معرض نمايش گذاشته كه از اين راه فكر وانديشه مردم را جهت داده و آنها را تبديل به موجودي كنند كه خود بخواهند!
تاريخ ديني با تاريخ زندگاني چندهزار ساله ما ايرانيان عجين شده و لازم و ملزوم يكديگرند يكي از آنها نباشد، لنگ ميزند! نشان دادن تاريخ ديني به صورت نمايش يا فيلم تخصص، تعهد، مراقبت، مواظبت، نظارت و غيره ميخواهد، به سؤالات انسانها پاسخ قانعكننده بدهد نه توجيهكننده باشد، به انسانها هويت بدهد، آنچه نشان ميدهند به دل نشيند و از ديدنش مُنزجر و مُتنفر نشوند اثرگذار درستي و خلوص باشد، در عين حال سرگرمكننده بسيار آموزنده باشد و بسيار مطلب ديگر.
تفسير به رأي خطرناكترين برنامه در مورد قرآن است و در روايات اسلامي از گناهان كبيره شمرده شده اجراي آن مايه سقوط از درگاه قرب پروردگار است!تا كجا ميخواهد اين مجموعه با چنين تحريفاتي پيش برود؟
دوشنبه 15 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 953]
-
گوناگون
پربازدیدترینها