واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: سيدعبدالاعلي سبزواري؛ فقيه مفسر/ 17آيتالله عالمي: تمايل به عرفان عملي سبب انزواي آيتالله سيدعبدالاعلي سبزواري شد
گروه انديشه: عرفان مرحوم آيتالله سبزواري تنها عرفان نظري نيست، بلكه بيش از آنكه عرفان نظري باشد، عرفان عملي است و همين عرفان عملي شايد سبب شده كه ايشان مقداري منزوي شدند؛ يعني در صحنه عمومي نيامدند.
سرويس انديشه و علم خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا)، در مشهد به حضور آيتالله «حسن عالمي» رسيد و در باب آثار و شخصيت علمي مرحوم آيتالله سيدعبدالاعلي سبزواري با او به گفتوگو نشست. ايشان در بخش قبلي اين مصاحبه كه تقديم حضورتان شد، اذعان كرد: آيتالله «سيدعبدالاعلي سبزواري» در مسائل فقهي قرآن، مبسوطتر بحث كرده و فقه را از درون آيات قرآن درآورده و خيلي بيشتر از ساير فقها از قرآن براي فقه بهره برده است.
بخش قبلي را اينجا بخوانيد!
ايكنا: گويا زماني كه مباحث فقهي در تفسير «مواهبالرحمن» به طول ميانجاميد، مرحوم سبزواري آن مباحث را به كتاب «مهذب الاحكام» خود، ارجاع ميدادند؟
بله، در فقه اينگونه است.
ايكنا: همانگونه كه بررسيها نشان ميدهد، گويا مرحوم سبزواري نسبت به علامه طباطبايي بيشتر به مباحث تفسير قرآن به قرآن پرداخته است، به صورتي كه علامه در 6 جلد اول الميزان خود حدود 700 آيه، ولي مرحوم سبزواري در همين تعداد مجلدات تفسير خود، حدود 400 آيه را تفسير قرآن به قرآن كردهاند؟
يكي از ويژگيهاي ايشان و برجستگيهاي تفسير مواهبالرحمن، بسط استنباط فقه از آيات قرآن است و به مباحث كلامي و اعتقادي در ابواب جداگانه، در ذيل قسمتهايي از آيات پرداخته كه اين مسئله كاملا مشخص است.
ايكنا: گويا در رابطه با مرگ ايشان گمان ميرود كه به شهادت رسيده باشند، نظر شما در اين رابطه چيست؟
ما هيچ منبعي جز فرمايش فرزند و نوه دختري ايشان نداريم. اين آقايان اينگونه فرمودند كه ايشان شهيد شدند و آمپول هوا به ايشان تزريق شده و ايشان به درجه اعلاي شهادت رسيدند.
ايكنا: همانگونه كه مستحضريد، مرحوم سبزواري در تفسير، شاگرد مرحوم علامه بلاغي، نويسنده تفسير «آلاءالرحمن» بودند. به نظر شما مرحوم سبزواري تا چه اندازه از روش استاد خود در تفسير مواهبالرحمن بهره برده است، يا به عبارتي تا چه اندازه مواهبالرحمن، آلاءالرحماني است؟
من مقايسه نكردم. بعد از مقايسه ممكن است بتوانم پاسخ شما را بدهم. به عبارتي مقايسهاي بين آلاءالرحمن و مواهبالرحمن نداشتهام.
ايكنا: به نظر شما راز مهجوريت شخصيت مرحوم آيتالله سبزواري چيست؟
من تصور ميكنم كه خود ايشان به دليل داشتن آن معنويت بسيار بالا، دوست نداشتند مطرح شوند و گرنه زماني كه مرحوم آيتالله خويي در قيد حيات بودند، عده ديگري از فقها هم رشد داشتند و مطرح هم شدند. مرحوم سبزواري هم ميتوانست اينگونه باشد، اما من تصور ميكنم كه ايشان اينگونه ميديدند كه چون در نجف آيتالله خويي حضور داشتند، اصلا دوست نداشتند در اذهان عمومي بيايند و مطرح شوند. يكي از دلايل استنباط و ديدگاهي كه من دارم، اين است كه هر چه تصوير از ايشان ديدهام و يا كساني كه ايشان را از نزديك ديدهاند، هميشه اينگونه به ما خبر ميدادند و ميگفتند كه غالبا ايشان چشمهايشان روي هم بود؛ يعني آدمي بود كه خيلي به درون توجه داشت تا نسبت به بيرون و مسائل دنيايي و ... .
ايكنا: آيا ايشان روش خاص سير و سلوكي داشته و تحت نظر استادي به كسب عرفان پرداخته بودند و يا اصلا اهل عرفان نظري بودند؟ و آيا از محضر مرحوم علامه قاضي هم استفاده كردند؟
اينكه از محضر آقاي قاضي بهره بردند يا خير، من اطلاعي ندارم. اما عرفان ايشان، تنها عرفان نظري نيست، بيش از آنكه عرفان نظري باشد ـ كه در كتابهايش اين متبلور است كه عرفان را خوب ميدانسته ـ عرفان عملي است و همين عرفان عملي شايد سبب شده كه ايشان مقداري منزوي شدند؛ يعني در صحنه عمومي نيامدند.
ايكنا: با توجه به اينكه ايشان شاگرد مرحوم غروي اصفهاني بودند، ولي مشي استاد را در دخالت دادن مسائل فلسفي در اصول ادامه ندادند؛ مانند علامه طباطبايي كه بيشتر مسئله ادراكات اعتباري را مديون مباحث اصولي مرحوم غروي اصفهاني بود. چرا مرحوم سبزواري با توجه به اينكه اهل فلسفه بودند و كلام هم خوب ميدانستند، ولي زياد فلسفه را در مباحث علم اصول دخالت نميدادند؟
دو مشي در حوزههاي علميه وجود دارد؛ يك مشي اين است كه بحثهاي اصولي خيلي مشحون و مخلوط به مسائل فلسفي است؛ يعني مبحث اصولي به شكلي مطرح ميشود كه اگر انسان فلسفه را به خوبي نداند، اصول را هم نميفهمد؛ مثل سبك و سياق مرحوم ميرزا محمدحسين غروي اصفهاني، معروف به «كمپاني» كه البته من شنيدم ايشان راضي نبودند كه به ايشان كمپاني گفته شود. به هر حال مرحوم غروي اين روش را داشته است. روش ديگري هم بود كه آن روش در رابطه با مشحون كردن اصول به فلسفه به اين غلظت نبود، ضمن اينكه فلسفه را ميدانستند، ولي در عين حال از بكار بردن اصطلاحات فلسفي يا فنون فلسفي در اصول پرهيز ميكردند و شايد هم دليل اين كار بيشتر اينگونه در ذهن اين عده از فقها بوده كه بالاخره فقه اصلش و اصالتش تعبد است؛ يعني عملكرد در بندگي خداست و باب تعبد از آيات و روايات است و در حقيقت در قرآن و روايات بايد تعمق بيشتري كرد، اما اينكه براي فهم قرآن و روايات از فلسفه استفاده كنند، حرفي نيست و گرنه الآن بنده اعتقادم اين است كه كسي اگر فلسفه را نداند، نميتواند استنباط سليسي از فقه داشته باشد و از اصول فهم عميقي، بلكه بايد فلسفه بلد باشد، اما بالاخره اصول و فقه را از جنبه عبادي و تعبدي نبايد منسلخ كرد و اين هم روش ديگري است و من تصور ميكنم مرحوم سيدعبدالاعلي سبزوراي اين روش را برگزيده است.
ايكنا: با مسائلي كه بيان كرديد، ميتوان نتيجه گرفت كه ايشان انساني آزادانديش بودند.
بله، ايشان انساني آزاد فكر و مستقلالفكر بوده و ضمن اينكه دانش را از ديگران در حدي كه بايد متعلم باشد، آموخته، ولي آنجايي كه به استنباط رسيده، آن آزادفكري و آزادفهمي خودش را به كار گرفته است.
ايكنا: گويا ايشان نسبت به انقلاب اسلامي و مرحوم امام خميني(ره) هم تأييداتي داشتند. اگر در اين رابطه اطلاعاتي در اختيار داريد، بفرماييد.
من چون ايشان را نديدم و در قيد حيات ايشان هم به نجف نرفتم، در اين رابطه بيواسطه اطلاعاتي ندارم، اما با واسطه توسط فرزند و وابستگان ايشان، اطلاعاتي كه دارم اين است كه ايشان به قوت از انقلاب حمايت ميكرده و از رهبريت انقلاب؛ يعني امام امت(ره) حمايت ميكرده و مواردي از حمايتهايش را براي ما احصاء ميكردند.
ايكنا: منظور از فرزند ايشان، آقا سيدعلي سبزواري است؟
من از ايشان در نجف بيشتر استفاده كردم و از حاج حسين آقا هم كه در مشهد هستند و از نوه دختري ايشان؛ يعني آقاي مدرسي هم استفاده كردم.
يکشنبه 14 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 117]