واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: سينما - دايي جان ناپلئونها
سينما - دايي جان ناپلئونها
رضا عليپور متعلم *:چهار: همه ميدانيم و آگاهيم كه در سالهاي نه چندان دور، فيلمي كه بنا به هر دليلي، در جشنواره فجر به نمايش در نميآمد، مجوز شركت در جشنوارههاي خارجي را دريافت نميكرد ولي فيلم «طعم گيلاس» (عباس كيارستميـ 1376) كه به جشنواره مزبور نرسيده و شركت نكرده بود، با دخالت و اقدام سريع و صريح وزير امور خارجه وقت، به فرانسه ارسال و شبانه در پاريس زير نويس شد تا در آخرين فرصت و دقيقه 90، به جشنواره «كن» برسد كه رسيد. دليل و يا دلايل دخالت مستقيم وزير امور خارجه در اين مورد و صدور سريع مجوز خروج «طعم گيلاس» از ايران را، مسوولان جشنواره (بهويژه آقاي ريسيان» و وزير مزبور، روزي و روزگاري شايد، به سمع و نظر علاقهمندان برسانند! جالب و در عين حال حيرتآور است كه همين آقاي ريسيان و همان شخصي به نام «محمد حقيقت» مصرانه و مجدانه از دبير جشنواره كن خواستهاند كه آقاي كيارستمي را در «تپههاي اطراف كن» و دور از دسترس خبرنگاران نگه دارند تا باب بحثهاي سياسي و غيره، قبل از نمايش فيلم طعم گيلاس باز نشود و ايضا پيشنهاد كردهاند كه براي اولين و شايد آخرينبار در تاريخ برگزاري جشنواره، جلسه نمايش پيش هنگام فيلم براي منتقدان لغو شود تا مبادا واكنش منفي آنها، نتيجه ناخوشايندي داشته و «مسائل» از كنترل خارج شده و جايزه هيات داوران نخل طلا را زير سوال ببرد! (نگاه كنيد به گزارش پنجاهمين دوره جشنواره فيلم كن)ـ ماهنامه سينمايي فيلمـ شماره 204ـ نيمه خردادماه 1376ـ محمد حقيقت). بيترديد، صاحب هر عقل سليمي كه دچار بيماري «توهم توطئه» هم نيست، سوال و پرسشي از اين دست ذهناش را ميخلد كه اين همه اصرار و پافشاري حضرات «ريسيان» و «حقيقت» چه دليلي داشته و اين وسط، چه نفعي عايدشان ميشده كه دبير جشنواره را به لغو نمايش پيش هنگام فيلم براي منتقدان وا داشته؟! با تمامي اين تفاصيل، خانمها و آقايان محترمه و محترمي كه تصور ميكنند انتخاب فيلمها براي بخش مسابقه اغلب جشنوارهها، صرفا به خاطر ارزشهاي بيچون و چراي سينمايشان بوده است، يا دچار خوشبيني مفرط و بيمارگون هستند كه حتي ليوان نيمه پر و خالي را، لبريز و پر از آب و مايعات ديگر ميبينند يا بنا به دلايل و ايضا منافع عديدهشان، ترجيح ميدهند كه شتر را نبينند و خودشان را به آن راه بزنند كه زدهاند و ميزنند و خواهند زد!
پنج: «دايي جان ناپلئونهاي ديگر»! را نميدانم ولي شخصا نه تنها از موفقيتهاي بينالمللي آقاي كيارستمي، خانم مخملباف و پيروان ريز و درشتشان، خشمگين نشده و كمر به قتلشان نميبندم، بلكه خوشحال و خرسند هم شده و سر از پا نميشناسم (محض نمونه، بههنگامي كه مطلع شدم كه نامبردگان در زمره 40 كارگردان برجسته معاصر منتقدان روزنامه انگليسي گاردين قرار گرفتهاند). فقط نكته اصلي و اساسي اينجاست كه حد و حدود سانسور و مميزي و امكانات ساخت و توليد فيلم و عرضه بينالمللي آن براي همه فيلمسازان، يكسان و برابر نبوده و «فرنگي جماعت» حق دارد كه بسياري از فيلمسازان معتبر ايراني مقيم داخل و خارج از كشور را نشناسد، براي پرهيز از كليگويي و روشن و مشخص شدن هر چه بيشتر قضايا، به نقل نمونههايي (مشتي از خروار) ميپردازم. اين بنده كه روزي و روزگاري، دستي نه از دور كه از نزديك بر آتش داشتم، بهعنوان يكي از تهيهكنندگان فيلم «شايد، وقتي ديگر» با همين چشمهاي كاملا باز و حيرتزده خود ديدم كه صدور پروانه ساخت براي فيلم، بيش از پنج ماه طول كشيد (بهدليل پيشكشيدن و مطرح كردن بهانههاي مختلف مانوس و نامانوس) كه حاصلاش چيزي نبود جز سپري شدن و هدر رفتن فصل مناسب براي فيلمبرداري اين فيلم (پاييز) و به تبع آن، افزايش غيرمنطقي هزينه توليد و ايضا تلاش جانكاه تكتك اعضاي گروه براي القاي حس و حال و هواي پاييز در هواي داغ و تبآلود مردادماه (از كندن برگ درختان و پاشيدنشان بر سطح كوچه و خيابان بگير تا...) و در نهايت، باقيماندن مشتي اعصاب خرد و خسته و خراب، و اما اگر نميدانيد، بدانيد و آگاه باشيد كه از لحظهاي كه آقاي كيارستمي، عزمشان را جزم كردند كه فيلم «كلوزآپ، نماي نزديك» (1368) را بسازند تا لحظهاي كه كليد زدند، فقط و فقط يك هفته طول كشيده است (بنا به اظهارات مكتوبشان در گفتوگو با نشريهاي) و اين امر، به معناي در كار بودن ابر و باد و مه و خورشيد و فلك، براي صدور مجوز و پروانه ساخت فيلم در كوتاهترين مدت زمان ممكن در تاريخ سينماي اين ديار! نامبردگان (ابر و باد و مه و غيره!) حتي تاريخ تشكيل دادگاه واقعي آقاي «حسين سبزيان» را هم تغيير دادند كه فيلم به جشنواره فجر و صد البته به جشنواره «كن» برسد كه رسيد و تو خود، حديث مفصل بخوان از اين مجمل!
مثلا فيلم «شايد وقتي ديگر» (بيضاييـ 1366) اصلا و ابدا به قصد شركت در جشنوارههاي جهاني و غيرجهاني (و بهتبع آن، ملاحظه و رعايت سليقه و پسند دستاندركاران جشنوارهها) ساخته نشد ولي بهرغم همه اينها، از طرف چند جشنواره دعوت شد كه يكي از آنها؛ جشنواره «عصر طلاييـ 1989ـ بلژيك» بود كه به ياد و براي تجليل از «لوئيس بونوئل» برگزار ميشود. مسوولان جشنواره فيلم را به لحاظ فرم و ساختار متفاوتاش انتخاب كرده بودند. (قابل توجه «بعضي»ها كه معتقدند فرنگي جماعت، دهها فيلم مشابه را چه در فرم و چه در محتوا دارد) و ديگري جشنواره فيلم «اپسالا» (سوئد» بود كه اين يكي را به بهانه واهي موجود نبودن نسخه زيرنويس شده (كه موجود بود) نفرستادند و بهجاي آن، فيلمهايي از آقاي كيارستمي ارسال فرمودند كه هميشه خدا، نسخه زير نويس شدهشان (بههمه زبانهاي زنده و مرده جهان!) در انبار همه بنيادها و وزارتخانههاي ذيربط، موجود بوده و هست و خواهد بود! باز هم اگر وقتي بود و حال و حوصلهاي، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!
شش: بيهيچ شك و ترديدي، اين حق هر تماشاگر فرنگي است كه فيلمهاي توقيف شده ايراني را، خيلي راحت و بيهيچ دردسري در سالنهاي سينما ببينند و حتي نداند كه اين فيلمها، در كشوري كه ساخته شدهاند، اجازه نمايش عمومي ندارند و اما اگر ما (ساكنان اين ديار، تا اطلاع ثانوي!) بخواهيم كه فيلمهايي چون «دايره»، «ده»، «طلاي سرخ» و غيرههايي از اين قبيل را فقط و فقط بر پرده سينما ببينيم و لاغير، تكليفمان اين وسط چيست؟ بايد شال و كلاه بكنيم و مثلا يك تك پا برويم به» تركيه يا ساير ملل راقيه، آن هم با امكانات مالي نداشتهمان؟!
هفت: و اما، مخلص و ختم كلان اينكه، اگر شرايط و امكانات (از هر نظر) براي تمامي فيلمسازان، يكسان و برابر ميبود و ايضا اگر همه كارها مسير درست و طبيعي خود را طي ميكرد و از همان آغاز، براي فيلمسازان و تهيهكنندگان، امكان و آزادي ارتباط مستقيم و مستمر با دستاندركاران جشنوارهها و خريداران فيلم در آن سوي آبها فراهم ميبود* و اين وسط، بنياد سينمايي فارابي و امور بينالمللياش، نقش سياستگذار و واسطه را برعهده نميگرفت و حق انتخاب و ارسال فيلم به جشنوارههاي مختلف جهاني و غيرجهاني را، به انحصار خود در نميآورد، شايد و به احتمال قريب به يقين، حق به حقدار ميرسيد و تازه، آن وقت ميشد كه قضاوت «فرنگي جماعت» را در مورد فيلمسازان معتبر ايراني مقيم داخل و خارج از كشور جدي گرفت و با مطالعه يا شنيدن تعريف و تحسين بيدريغ و مبالغهآميزشان از امثال آقاي كيارستمي و خانم مخملباف ناخواسته پوزخند نزد و به حساب عدم شناخت لازم و كافي اين جماعت از ساير فيلمها و فيلمسازان معتبر ايراني نگذاشت.
پينوشت
قبل از تاسيس بنياد سينمايي فارابي، فقط فيلم «چريكه تارا» (بهرام بيضاييـ 1358) بهطور مستقيم و بدون دخالت واسطه دولتي، توسط كارگردان و تهيهكننده فيلم به جشنواره جهاني كن ارسال و در بخش رسمي «يك نگاه ويژه» (كنـ 1980) پذيرفته شد و به نمايش در آمد.
* تهيهكننده فيلم «شايد وقتي ديگر»
يکشنبه 14 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 168]