محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827774800
زندان؛ عاقبت شوخی با نوابصفوی
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
فرهنگ > سینما - حسام: سید. . . یا 250 میلیون به من پول میدی، یا میری زندان.
سهیل سلیمانی: فیلم توفیق اجباری را که خاطرتان هست؟ تهیهکننده سیدکمال طباطبایی، کارگردان حسین لطیفی، نویسنده پیمان عباسی با بازی رضا گلزار، رضا عطاران، باران کوثری، نیوشا ضیغمی، نعیمه نظامدوست و... فیلمی که پیرارسال همه رکوردهای فروش گیشهها را شکست.
توفیق اجباری فیلمی بود درباره پشت صحنه سینما و زندگی خانوادگی یک **** استار مثلِ رضا گلزار. بعضیها دوستش داشتند و بعضیها هم نه. ولی فیلم بامزهای بود، بهخصوص رضا عطارانش. . .
اینجا با خوب و بد بودن این فیلم کاری نداریم، اما حداقل امتیازش این بود که قرار بود در آن نشان داده شود که بازیگرهای سینما هم آدمهای ساده و شرافتمندی هستند و میخواهند سالم زندگی کنند، اما شایعات و حواشی دور و برشان آرامششان را بر هم میزند. یادم میآید همان روزها بعضی از منتقدها میگفتند که: «دم حسین لطیفی گرم که مثل بقیه سینماگران (بهرام بیضایی، تهمینه میلانی، محسن مخملباف، ضیاء الدین دری و...) وقتی میخواهد درباره پشت صحنه سینما فیلم بسازد، تیشه به ریشه این حرفه نمیزند و همه چیزرا زیر سؤال نمیبرد.» لطیفی در یک فیلم ساده و بیادعا چشمش را روی همه بدیها بست و از خوبیهای سینماگرها گفت. از اینکه آدمهای سینما آدمهای اهل خانواده و نجیبیاند، اینقدر دربارهشان حرف بیخودی درنیاورید و. . .
توفیق اجباری آمد، اکران شد و کلی هم فروش کرد ناز شست تهیهکنندهاش سیدکمال طباطبایی که بنده خدا توی فیلمهای قبلیاش مثل عزیزم من کوک نیستم (محمد رضا هنرمند) و سالاد فصل (فریدون جیرانی) کلی ضرر و زیان داده بود. خلاصه پرونده توفیق اجباری بسته شد. یکی دو تا شایعه از این طرف و آن طرف رسید که میخواهند قسمت دومش را هم بسازند.
حتی پیمان عباسی فیلمنامهاش را در بانک فیلمنامه ثبت کرد و توی نشریه فیلمنگار هم خبرش چاپ شد. حسین لطیفی در یک برنامه تلویزیونی خبر ساخت قسمت دومش را داد و. . . اما ممنوعالکاری رضا گلزار یک آب سرد ریخت روی همه این معادلات.
ولی قضیه به همین جا ختم نشد که. بعد از همه این اتفاقات فرد دیگری که اصلاً توی اکیپ قبلی نبود وقتی رقمهای میلیاردی فروش فیلم را دید وسوسه شد یواشکی بدون دوربین قسمت دومش را بسازد. حالا کارگردان این پروژه جدید چه کسی بود؟! باورتان نمیشود؛ حسام نواب صفوی. اوکه از مدتها پیش و به شکل مخفیانه پیشتولید توفیق اجباری 2 را آغاز کرده بود در شب نیمه شعبان یکدفعه و به شکل کاملاً غافلگیرکننده فیلم خود را کلید زد.
گزارشی از پشت صحنه اولین شب توفیق اجباری 2
حوالی ساعت 8 شب، درحالی که مردم خود را برای جشن نیمه شعبان فردا آماده میکردند، اولین سکانس این فیلم در دفتر سیدکمال طباطبایی، واقع در خیابان وزرا شکل گرفت.
دفتر سیدکمال طباطبایی- شب- داخلی
سیدکمال طباطبایی مردی پنجاه ساله با ریشها و موهای جو گندمی، خسته درحالی که سیگاری را با سیگار دیگری روشن میکند در تدارک فیلم جدید خود با جواد فرهانی، حمیدرضا صلاحمند و یوسف صمدزاده جلسه فیلمنامه «سه درجه تب» را دارند. بحث و چالش برسر شخصیتهای فیلمنامه حسابی بالا گرفته که ناگهان در دفتر باز میشود.
حسام نواب صفوی با تیپی شبیه به الویس پریسلی به همراه یک مأمور نیروی انتظامی و یک حکم جلب وارد دفتر میشود. همه شوکه شده و نمیدانند که ماجرا از چه قرار است.
حسام نواب صفوی سر خود را بالا میگیرد و میگوید به جرم اینکه عوامل سازنده فیلم «توفیق اجباری» در یک سکانس از فیلم، نام او را بر زبان آوردهاند و با او در فیلم شوخی کردهاند، مجرم هستند. به چندین ماه زندان محکومند و باید غرامتی چند صد میلیونی بپردازند.
همه دلشان میخواهد به این شوخی بینمک لبخند بزنند. اما هیچکس لبخندش نمیآید. به خصوص که مأمور کلانتری به سبک فیلمهای جنایی دستبند نقرهای خود را از پر کمرش باز میکند و در میزانسنی مهیج، آن را جلوی صورت سیدکمال میگیرد. همه شوکه شده و مات و مبهوت به هم نگاه میکنند.
سکانس دوم / کلانتری- شب- داخلی
سیدکمال طباطباییِ بنده خدا باید کمربند و ساعت و بند کفشهای خود را تحویل سرباز بدهد و به گوشهای از بازداشتگاه برود. همه دور حسام جمع شدهاند و از او میپرسند که مرد حسابی این چه کاری است؟!
او در جواب لبخندی کج میزند و میگوید:
حسام: سید. . . یا 250 میلیون به من پول میدی، یا میری زندان.
ناظران: اِ. . .؟! ! ! حسام این چه حرفیه که میزنی؟ بگو که داری شوخی میکنی. . . یعنی چی؟ تو میخوای تلکه بگیری؟ آخه چرا؟ پول چی؟ بابت چی؟ . . . حسام اینا حرفهای تو نیست، کی یادت داده؟ نکنه کار [. . . ]نیا ست؟
حسام: نخیر، موضوع ربطی به کسی نداره. این یه ماجرای شخصیه.
سیدکمال طباطبایی همچنان آرام و ساکت به گوشهای خیره شده و حرفی برای گفتن ندارد. فقط با خودش مرور میکند که چرا من؟ مگر من چهکاری کردهام؟ برفرض هم که یک شوخی در فیلم اتفاق افتاده، پیمان عباسی نوشته، حسین لطیفی کارگردانی کرده، رضا عطاران و گلزار هم آن صحنه را بازی کردند. آن روزها را مرور میکنیم.
سیدکمال طباطبایی همچنان آرام و ساکت به گوشهای خیره شده و حرفی برای گفتن ندارد. فقط با خودش مرور میکند که چرا من؟ مگر من چهکاری کردهام؟ برفرض هم که یک شوخی در فیلم اتفاق افتاده، پیمان عباسی نوشته، حسین لطیفی کارگردانی کرده، رضا عطاران و گلزار هم آن صحنه را بازی کردند. آن روزها را مرور میکنیم.
فلاش بکی از پشت صحنه توفیق اجباری (به روایت پیمان عباسی)
خانه محمدرضا گلزار- روز- داخلی
یکی از روزهای داغ تابستان سال 1386است. ساعت حوالی 11 صبح است. اینجا خانه حقیقی رضا گلزار در خیابان سهیل تهران است. میزانسن چیده شده. پشت صحنه صمیمی و باصفایی در جریان است همه میخندند. محمدرضا سکوت پشت دوربین فیلمبرداری است.
حسین لطیفی روی چهارپایه چوبی نشسته و به مانیتور خیره شده. رضا گلزار و رضا عطاران در جلوی دوربین کنار میز بیلیارد ایستادهاند و سکانسی را باهم تمرین میکنند. مثل بقیه کارهای حسین لطیفی اینجا هم او از شوخیهایی که خلقالساعه شکل میگیرد و از انرژی بچهها در پشت صحنه استفاده میکند. دیالوگهای فیلمنامه مدام در حال تغییر است.
باران کوثری، نیوشا ضیغمی، نعیمه نظامدوست، لیدا عباسی و من در این سوی دوربین نشسته و صحنه فوق را نگاه میکنیم.
موقعیت صحنه از این قرار است که شایعهای مبنی بر خواستگاری رضا گلزار از مهناز افشار در یک نشریه زرد چاپ شده. گلزار حسابی نگران است و رضا عطاران قرار است با همان بلاهت و رندی شخصیت عطا بگوید که مردم هُشیارند و کسی این شایعات را باور نمیکند.
در فیلمنامه اینگونه نوشته شده بود که.
عطا: رضاجون مردم باور نمیکنن. . . مگه یادت نیست پشت سر پوریا پورسرخ هم میگفتن از پروین سلیمانی خواستگاری کرده؟
همه برمیگردند و به سمت من نگاه میکنند.
باران کوثری: پیمان عباسی باز رفتی سراغ رفیقت پوریا؟ بچهها به لج پیمان هم که شده یکی دیگرو میذاریم؟
حسین لطیفی: منم موافقم. یکی دیگرو میگیم. . .
هرکس کسی را پیشنهاد میدهد (مهران مدیری خوبه؟ شجریان چطوره؟ رضا شریفینیا چی؟ بگیم ا پیروزفر؟ و. . . )
رضا گلزار: حسام نواب صفوی چطوره؟ خوش تیپه، کنتراستش طراحی سکانس رو بامزهتر میکنه.
همه باهم در پشت صحنه این ایده رضا گلزار رو میپسندیم.
حسین لطیفی: بچهها کی با حسام رفیقه یه زنگ بهش بزنه ازش اجازه بگیره؟
نیوشا ضیغمی: (میخندد) بچهها نمیخواد، تو هالیوودشم بابت اینجور شوخیها از کسی اجازه نمیگیرن که. ما با همه تو این فیلم شوخی کردیم، اصلاً سوژه فیلممون اینه.
حسین لطیفی: باشه، حرفت درسته، اما اینجا هالیوود نیست، یه زنگ بزنیم هم یه سلام علیکی میکنیم هم بهش میگیم بیاد اینجا ببینیمش، رفیقمونه دیگه.
رضا گلزار: من زنگ میزنم بهش.
رضا گلزار به گوشهای از کادر میآید، جایی در نزدیکی نعیمه نظامدوست و من که شاهد عینی این دیالوگها هستیم.
بقیه هم در هیاهو، خود را برای ناهار آماده میکنند.
رضا گلزار: سلام عموووو، چطوری؟ (این تکه کلام رضا با رفقایش است. کمی مقدمه و حال و احوال. . .) حسام جون سرکار توفیق میخوایم یه شوخی کلامی باهات بکنیم. با بچههای دیگه رضا شریفینیا، مهناز، یانگوم، کاظم بلوچی، مونیکا بلوچی، با همشون شوخی کردیم. تو یکی از شوخیهامون هم میخوایم اسم تو رو بیاریم. . . چاکرتیم، حله. . . بیا ببینیمت. . . حسین و بچهها سلام میرسونن بهت... بچهها حسام سلام میرسونه.
مکالمه تلفنی قطع میشود. بچههای صحنه شاهد این مکالمه هستند و در جریاناند که حسام به شکل شفاهی اجازه این شوخی را داده است. . . بعد از ناهار سکانس ضبط میشود.
صدا - دوربین - حرکت
رضا عطاران: بابا کسی باور نمیکنه، یادت نیست پشت سر حسام میگفتن که از پروین سلیمانی خواستگاری کرده؟
رضا گلزار: (میخندد) آره. . . البته از حسام هیچی بعید نیست.
حسین لطیفی: کات، خوب بود. . . میریم سکانس بعدی.
(بعدها شنیده میشود که حسین لطیفی به همراه پیمان عباسی و رابعه اسکویی وقتی به عیادت پروین سلیمانی بانوی مُسن و دوست داشتنی سینما، روی تخت بیمارستان میروند. کلی با او شوخی میکنند و از او اجازه میگیرند که از نام عزیزش در فیلم استفاده کنند، آن پیرزن عزیز و محترم که به طرز افسانهای از بازی در نقشهای منفی به محبوبیت رسیده است، از خوشحالی اشک در چشمانش جمع میشود و خوشحال از اینکه آنقدر محبوب است که در فیلمی جوان پسند و امروزی، نامش برده میشود.
پروین سلیمانی عزیز میداند که همه چقدر دوستش دارند و برایش ارزش قائلند و این شوخی حکایت از آن دارد که سینمای جوان امروز هم در برابر قدرتِ بازیگری و کسوت او سر تعظیم فرود میآورد و ستایشش میکند. پروین سلیمانی خندهای با همان طنین زیبا میکند و اجازه میدهد از نام او به یادگار استفاده شود. «تمام این ماجراها را ماهچهره خلیلی نوه پروین سلیمانی در گفتوگو با «خبر» تأیید میکند.»)
زمان حال (توفیق اجباری 2)/ کلانتری - شب - داخلی
به کلانتری بازمیگردیم، جایی که سیدکمال طباطبایی هنوز در بازداشت است. چند تا از حرفهایهای سینما همچون سیدضیا هاشمی از شنیدن خبر بازداشت او شوکه شدهاند و سراسیمه خود را به کلانتری رساندهاند.
هیچ کس باورش نمیشود که حسام نواب صفوی برای پول دست به چنین اقدامی زده است. سیدضیا به نمایندگی از بقیه حسام را به آرامش و صلح دعوت میکند، حسام ظاهری مظلوم به خود میگیرد و درحالیکه منکر آن مکالمه تلفنی و اجازه شفاهی که داده میشود، میگوید که حاضر است به حرمت سیدضیا و این شب مقدس رضایت دهد.
همه خوشحال میگویند که خدا را شکر. این اتفاق در حد یک سوءتفاهم بود و خبر به بیرون درز نکرد تا آبروی این سینما بریزد. با لبخند و صلوات برگه رضایت را جلوی حسام میگذارند. حسام با همان معصومیت میگوید.
حسام: امضا میکنم اما چک من کو؟
سیدضیا: چک چی؟
حسام: من به خاطر شما تخفیف میدم. به جون شما میخواستم بگم 110 میلیون، اما 10 میلیونشم فدای یه تارموتون، روند 100 میلیون.
همه شوکه. . . یعنی همه اینها بازی بود برای 100 میلیون؟! چرا؟ چون اسمت را توی فیلم بردند؟ پس چقدر مهناز افشار مرد است که هر جور دلشان خواست با او شوخی کردند اما او فقط لبخند زد.
بزرگان سینما عصبی برمیخیزند، قید رضایت گرفتن را میزنند و کلانتری را ترک میکنند. آنها بر این باورند که این موضوع دیگر ربطی به سیدکمال طباطبایی ندارد، بلکه دارد به حیثیت و نجابت سینما لطمه میزند و تصمیم میگیرند جور دیگری با این فاجعه برخورد کنند.
همه میروند و سیدکمال طباطبایی میماند در بازداشت.
تازه این موقع است که میفهمند از روی عمد حکم بازداشت این مرد را در آخرین ساعات چند روز پیاپی تعطیلی گرفتهاند تا کسی نتواند سید را از بازداشت آزاد کند.
مردم در بیرون کلانتری مشغول جشن و پایکوبی هستند. ولی امشب شب تلخی برای سینمای ماست. سینمایی که باید به حال آن گریست.
یکی دو روز بعد سیدبا وثیقه از بازداشت آزاد شد اما این پرونده هنوز باز است تا روز دادگاه. . .
نمیدانیم نتیجه اخلاقیای میشود از این گزارش گرفت یا نه؟ اما چند سؤال ذهن ما را به خود مشغول کرده؟
ما سینما را از کی یاد گرفتهایم؟ برادران لومیر؟ از هالیوود؟ پس چرا ظرفیتهای دیگر سینما را از آنها یاد نگرفتهایم؟ چرا از سینما فقط لباس و مدل موهای الویس پریسلی را یاد گرفتهایم؟ اگر قرار بود سازندگان سری فیلمهای Scary movie از اشخاص و عواملی که با آنها شوخی کردهاند اجازه بگیرند، از سازندگان جنگیر، طالع نحس، کینه و. . . در این صورت باید به اندازه یک استودیوی هالیوودی کاغذ و سند موجود داشته باشند و یکریز از این دادگاه با آن دادگاه بروند! آیا تعداد بیشمار شوخیها که در فیلمها با چهرههای مشهور سینمای دنیا انجام شده است را ندیدهایم؟ اصلاً فیلم کمدی هالیوودی را سراغ دارید که در آن با یکی از ****استارهای هالیوود به شکل مستقیم شوخی نشود. خلاصه هرچیزی را که بتوان با آن شوخی کرد را به طرز بیرحمانهای به تصویر میکشند. آیا خبری از اینگونه شکایتهای کودکانه هم در آنجا به گوش میرسد؟ آیا بابت تک تک آنها اجازه میگیرند؟ چرا آدمهای بزرگتر و مهمتر نسبت به این گونه شوخیها در توفیق اجباری واکنش نشان ندادند؟ چرا شریفینیا سکوت کرد؟ آیا شوخیای که با او شد برخورندهتر نبود؟ و هزاران سؤال بیجواب دیگر که سعی میکنیم برای هر کدام از آنها جوابی بیابیم. جوابی که سهمی بیشتر از افسوس و افسوس را عاید ما نمیکند.مرجع خبر
منبع
http://baztabonline.com/Default,fa-IR,BaztabOnline,Content,NewsDetail,Key,20791.aspx
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 182]
-
گوناگون
پربازدیدترینها