واضح آرشیو وب فارسی:ايلنا: گردشگري - گردش پذيري حداقل، جنبههاي گردشگري حداكثر
گردشگري - گردش پذيري حداقل، جنبههاي گردشگري حداكثر
مهدي بازرگاني:اگر بخواهيم مقايسه كنيم مثلا بين فلان طرح بزرگ پتروشيمي و يك طرح جامع براي گردشگري يك منطقه و تاثيرات اين دو را بر فرهنگ، سياست، اجتماع، اقتصاد، روابط انساني و... در نظر بگيريم، متوجه ميشويم «جامعه هدف» ما كه حاصل سياستگذاريهاي ما در حوزه گردشگري بايد در آن خود را نشان دهد؛ بسيار وسيعتر و در مواقعي جغرافياي معنوي و هويت يك قوم و ملت است. از اين نگاه هر تحولي كه در شاخههاي مختلف اقتصاد، سياست، فكر و فرهنگ و بهطور كلي نوع زندگي آدميان در نتيجه اين سياستها روي دهد، همه به ديدگاهها و استراتژيهاي دانسته و ندانسته ما باز ميگردد.
بگذاريد مقداري پرسش خود را بنياديتر كنيم و بپرسيم آيا اصلا گردشگري ميتواند چنين تاثيرات عميقي بر فرهنگ ميزبان بگذارد. «انسانشناسان حضور فزاينده گردشگران بينالمللي را در جهان سوم يكي از عناصر مهم در فرآيند فرهنگپذيري ميدانند كه به موجب آن مردم در برخورد با هم، ميراث فرهنگي يكديگر را بهتر ميشناسند. در اين مورد فرهنگ ضعيفتر ميزبان، طي فرآيند فرهنگپذيري از عقايد و اعمال قويتر كه توسط گردشگري مطرح شدهاند «شبيهسازي» ميكند.
البته هميشه اين اتفاق نميافتد، چنانكه در مورد كشورهاي تحت نفوذ مذاهب پرقدرت اسلامي (نظير مالزي و اندونزي) ميتوان ديد كه در آنها براي مقاومت در برابر نيروهاي شبيهسازي گامهاي فعالي برداشته ميشود. »(1)
شايد آنچه مهمتر از تاثير گردشگران خارجي بر فرهنگ ميزبان باشد، مسئله نوع گردشگري و هدف گردشگر از سياحت باشد. گردشگري همانطور كه ميدانيد مطابق با ذائقه گردشگر ميتواند فرهنگي، هنري و تجاري و تاريخي، با تكيه بر طبيعت يا جنسي و روسپيگرانه و... باشد. نوع ديدگاه فكري، نوع روابط اجتماعي، هدف گردشگر از سفر و ميزان بازتابهاي هنجار يا نابهنجار در جامعه ميزبان؛ به تناسب اينكه ما پذيراي كداميك از اين انواع گردشگران باشيم فرق ميكند.
گردشگران و رابطهاي كه بين آنها و فرهنگ كشور ميزبان واقع ميشود، در واقع شكل توسعه يافته همان رابطهاي است كه يك انساني كه تصميم به سفر ميگيرد، با ديگران نشناخته و نديده دارد.
مسافر شكل و نوع و مضمون ارتباط را خودش مشخص ميكند. اگر به لحاظ فرهنگي و ارزشهاي انساني غني باشد، بالطبع چنين اثري بر جامعه ميزبان خواهد نهاد ولي اگر فقير و ضعيف و بيفكر باشد و هيچ هدفي غير از مصرف و لذت صرف در پشت پرده ارتباطش نباشد، جامعه را نيز مانند خود خواهد كرد- اگرچه ميزان مقاومت جوامع مختلف در اين مورد به تناسب بافت فكري و فرهنگيشان متفاوت است- و همانطور كه يك بيمار آلوده به ايدز ميتواند شهري را بيمار كند، او نيز ميتواند بيمارياش را به تكتك سلولهاي جامعه انتقال دهد. در اين معنا گردشگري ميتواند تيغي در گلوي فرهنگ باشد و آن را تا مرز مرگ پيش برد. يك نمونه براي اين مسئله كشور گامبياست؛ «كشور كوچكي در غرب آفريقا كه بازار رشديافته ناموزوني در اسكانديناوي يعني نزديكترين مكان به اروپا كه طي زمستان آب و هواي مطبوعي پيدا كرده. هارل باند (Harrel- Bond) درباره تاثير گردشگري بر رفتار اخلاقي مردم گامبيا ميگويد: در حالي كه خودفروشي زنان در اين كشور معمول است، خودفروشي مردان در بين جوانان گامبيايي به شدت رايج است. زنان اسكانديناوي ميانسال، يعني گروه سني كه در ميان گردشگران گروه غالبند، آشكارا خودفروشي ميكنند، او در ادامه به اين بحث ميپردازد كه چگونه ازدواج بين اين گروهها منجر بدان ميشود كه بهصورت زوجهاي متعددي به اسكانديناوي بازگردند. اين تجربه براي برخي مردان جوان يك فاجعه است، مشكلات آنها به حدي شديد است كه براي گرفتن كمك به طرق مختلف، انجمني تشكيل داده اند.»(2)
اين نمونه بهخوبي ميتواند نشان دهد كه گردشگري و توسعه آن چگونه ميتواند موجب پديد آمدن مسائل ديگر و بحرانهاي اجتماعي فرهنگي و انساني شود؛ بحرانهايي كه خيلي اوقات مهار آنها بهزودي از دستمان خارج ميشود. خيلي اوقات ديكتاتوري پول ما را مجبور ميكند كه سياستي را در بدو امر اتخاذ كنيم اما پس از مدتي آنچنان توسط پيامدهاي سياستهاي خويش محاصره ميشويم كه انگار هيچ راهگشايي برايمان متصور نيست.
جالب است بدانيد انجمن تحقيقات زنان فيليپين (1985، ص 8) گزارش داد كه گردشگري جنسي، سومين منبع كسب ارز براي فليپينيهاست. و اگرچه دست يافتن به آمار در اين زمينه به دلايل بسياري از جمله نارضايتي مقامات دولتي، پليس و سياستمداران بسيار دشوار است، اما تخمينزده ميشود كه 80-70 درصد گردشگران مرد كه از ژاپن، ايالات متحده، استراليا و اروپاي غربي به آسيا مسافرت ميكنند، منحصرا با انگيزه سرگرميهاي جنسي است.(3)
با اين وجود به راحتي ميتوان فهميد كه چرا اين صنعت با وجود قبح انساني و افت منزلتي كه براي كشور و ملت ميزبان به همراه دارد، همچنان به حيات زيرپوستي و پنهان خود ادامه ميدهد. در واقع توجيه اقتصادي گردشگري جنسي و منافع تاجران مولتي ميلياردر است كه ميتواند مثل يك نيروي سياسي قوي در برابر مخالفان اين ديدگاه بايستد و جنايت و فحشا و پول و سياست را به عنوان چرخهاي اين ماشين اقتصادي نامرئي به حركت در آورد؛ ماشين غولپيكري كه هر مقاومتي در برابرش بيهوده مينمايد.
به اين مورد دقت كنيد، در سال 1989 وزارت بهداشت عمومي تايلند، مبارزه عليه فحشاگري و تبديل تايلند به عنوان يك مقصد گردشگري جنسي را شروع كرد. دليل اوليه براي اين مبارزه اين بود كه بيماريهايي نظير ايدز كه از طريق ارتباطات نامشروع منتقل ميشوند، ممكن است مشكلاتي براي صنعت گردشگري تايلند كه به سرعت در حال رشد است بهوجود آورد. يك تحقيق دولتي نشان داد كه 103 هزار فاحشه در تايلند هستند و بنا بر گزارش سازمان بهداشت جهاني تعداد تقريبي افراد مبتلا به ويروس ايدز در تايلند بين 45 تا 50 هزار است كه رقم رسمي حدود 14هزار نفر است. در مراكز گردشگري نظير چيانگهاي آزمايشهايي كه انجام شده، نشان ميدهد كه از هر دو فاحشه يكي ويروس ايدز دارد (رابين سن، 1989: 11).
صنعت گردشگري سودمند تايلند يك عامل مزاحم در ارتقاي آگاهي درباره ايدز بوده است. بيش از دوسوم ديداركنندگان برونمرزي كه به تايلند وارد ميشوند مردان مجرد هستند و ماموران بهداشتي نيز از اعلام آمار دقيق ايدز به دليل ترس از ضربه خوردن به تجارت گردشگري خودداري ميكنند.(4) اما با اين وصف مسئله ايدز تاثير خود را نهاد و تايلند يك دوره افت را از 1980 تجربه كرد، كه علت عمده اثر همين تصور منفي از گردشگري جنسي و ابتلا به ايدز بود. تلاشها براي رفع اين ذهنيت آغاز شد. «رئيس سازمان گردشگري تايلند و يكي از فعالان عليه ايدز، وزير «مكاي ويرا ويدا» طرح ديدار از زنان تايلند را در سال 1992 ارائه كردند. براساس نظر وزير، از زنان خواسته شد كه ببينند مردانشان چگونه زنان و كودكان بيسواد را به استثمار كشيدهاند. ما از زنانشان ميخواهيم كه بيايند و زنان خوب تايلندي را ببينند و آنان را تشويق كنند كه برخاسته و در مقابل خشونت و بيحرمتي كه به آنان شده، مقابله كنند. بيشترين كار بايد از جانب خود زنان تايلندي صورت گيرد. ديدگاه وزير موجب شد كه شديدا توسط بعضي از اعضاي صنعت گردشگري مورد انتقاد واقع شود و متهم به «تضاد نقشها» شد (هيل، 1992).(5)
روشن است در اين نظام حتي مقابله با روندهايي كه آشكارا بر ما ضررها و آسيبهاي فردي و اجتماعي آن نيز مشخص است، باز بسته به توجيه اقتصادي و سودآور بودن و پولزايي آن است و همانطور كه در نمونه بالا خوانديد اگر ايدز مانع توسعه گردشگري و باعث پايين آمدن ميزان گردشگري نميشد؛ بيشك هيچ مقاومتي در برابر آن رخ نميداد و هيچ ارادهاي عزم آشكار ساختن آمارهاي پنهان را نداشت. و حتي اگر سازماني دولتي يا غير دولتي ارادهاي براي افشاي آن داشت؛ حتما قيمتي براي خريدن يا نقطه ضعفي براي تهديد به از كار بيكار شدن داشت. آنچه گفته شد تنها شرح وضعيت موجود بود و انديشيدن درباره اينكه اين روندها زمينه را براي حضور چه بحرانهايي در حال و آينده يك ملت فراهم ميكند بر عهده خواننده نهاده شده. اينكه در اين جرياني كه اقتصاد، توجيهكننده همه چيز است، بر سر آن كودكي كه مادرش «برده جنسي» بوده چه ميآيد و تكليف او چه ميشود. و او با چه پشتوانهاي ميخواهد به عنوان يك انسان در جامعه سر بلند كند. تكليف انسان و كرامت انسان چه ميشود. تكليف جامعه و خشونتها و مسائل رواني و بحرانهاي فكري و فردي چه ميشود. تكليف فكر و فرهنگ و انديشه چه ميشود؟!! بيشك كنترل اين روندها به سادگي حل معادله اولي نيست؛ معادلهاي كه در يك طرف آن بدن زن تايلندي و در طرف ديگر دلار خارجي آمريكايي و اروپايي وجود داشت. در واقع ما در اينجا با يك كوه سوال مواجهيم كه همچون يك كلاف به هم پيچيده شدهاند؛ كلافي كه در آن سر نخ بسياري از مشكلات را در گذشته و بسياري ديگر را در آينده بايد جست. اما اين همه گردشگري نيست. براي گردشگري به اندازه همه انسانها نوع وجود دارد. گردشگري كافي است نوع تفكر گردشگر و نوع ميهمانداران ميزبان متفاوت شود. اينجاست كه ما هم با معادله و هم حاصل جمع ديگري سرو كار داريم. و مسئله ديگر به آن دشواري نيست كه همه چيز را به هم بپيچد. گردشگري طبيعت، گردشگري روستايي، گردشگري كشاورزي، گردشگري فرهنگي، گردشگري از مكانهاي تاريخي و... ميتواند جايگزين خوبي براي پوشش دادن به فرصتهاي موجود در اقتصاد گردشگري باشد. به هر حال هيچكس نميتواند منكر تواناييهاي فوقالعاده گردشگري براي حل مشكل اشتغال و ايجاد توسعه اقتصادي و حتي فرهنگي با ايجاد گفتوگوي درست بين فرهنگها باشد. (بهخصوص ما كه با مشكل تبليغات نادرست عليه خود و ارائه تصوير غلط از ايران در جهان مواجهيم). براي بسياري از گردشگران جاي شگفتي بسيار است. آنها وقتي وارد ايران ميشوند بر خلاف تصور قبلي كه بايد با شتر به از اينجا به آنجا بروند، با يك جامعه متعادل و يك فرهنگ و تاريخ غني مواجه ميشوند. گردشگري براي ما ميتواند به عنوان يك رسانه باشد، تا گردشگر مثل يك خبرنگار، گزارشها و مصاحبهها و برداشتهاي عيني خود را به ملت و فرهنگ خود ابلاغ كند. اما آنچه در اين مسير ما شاهدش بوديم و هستيم فرصتسوزيهاي پيدرپي است.
«وقتي ايران به لحاظ جنبههاي گردشگري در رديف 10 كشور نخست جهان باشد ولي نام آن حتي در فهرست 80 كشور گردشپذير جهان نباشد و در مقايسه با كشوري مثل يونان كه سهم گردشگري در توليد ناخالص ملي در حدود 46 درصد ميباشد، سهم گردشگري آن در توليد ناخالص ملي حدود 07/0 باشد و در مقايسه با خلق درآمد سرانه 5/37 دلاري براي هر فرد يوناني، سهم گردشگري براي هر فرد ايراني 5/2 دلار عايدات حاصل نمايد، علت چنين وضعيتي جز مبناي انديشه حاكم بر توسعه گردشگري و جايگاه آن در نظام برنامهريزي چه ميتواند باشد.(6) صنعت گردشگري با توليد 200 ميليون شغل مستقيم و غيرمستقيم بزرگترين صنعت اشتغالزا در سطح جهان به حساب ميآيد و 10 درصد كل اشتغال جهاني را به خود اختصاص داده. آيا كشوري مثل ما با اين همه فرصتهاي موجود در اين بخش نميتواند مشكل اشتغال خود را تا حد زيادي حل كند. در همين شمال در ساحل درياي خزر به فاصله كوتاهي ما دريا را دركنار ساحل شني و در كنارش جنگل را داريم. اين بهترين فرصت براي توسعه گردشگري است. در دنيا يك چنين مجموعهاي واقعا كمنظير است. لازم به يادآوري است گردشگري طبيعت با مقتضيات فرهنگي ما و اصول توسعه پايدار نيز سازگاري كامل دارد. گردشگران طبيعت اغلب از قشر تحصيلكرده هستند و با انگيزه حفظ تنوع زيستي، مشاركت در تامين رفاه جوامع محلي، تقويت ويژگيهاي خردهفرهنگها، فراهمآوري فرصتهاي آموزشي و يادگيري تقويت اشتغالزايي از طريق فعال نمودن تشكلهاي خرد در جذب اكوتوريست و ارائه خدمات مرتبط و التزام به مصرف كمتر منابع تجديدناپذير اقدام به سفر ميكنند. آنها نه تهديدي براي افزايش جرم و جنايت و فحشا و نه خطري براي نابودي هويت بومي و ملي ما به حساب نميآيند. آنها در واقع همان سفيران فرهنگي واقعي ما هستند كه با احترام به طبيعت و فرهنگ ميزبان، به سياحت اقدام كردهاند. آنها حتي اين فرصت دوباره را به ما ميدهند كه زبان، فرهنگ، هويت، آداب و رسوم، معماري، هنر، ادبيات، موسيقي و زندگي ايراني خود را احيا كنيم. يا اينكه حداقل روح ايراني خود را در كالبد اين مدرنيته غيربومي بدميم و با آن احساس تعلق كنيم.
به هر حال همانطور كه حضور قدرتمند گردشگري به عنوان يك اهرم اقتصادي قوي در جهان فردا قابل انكار نيست به نظر ميرسد نبض اقتصاد فردا در جهان يكپارچه شده، در دستان فرهنگي است كه تنوع خود را حفظ كرده باشد. بينديشيم تا چه اندازه طبيعت در نظر ما يك موهبت الهي است و تا چه اندازه نابودش كردهايم. و با اين سياستگذاريهاي پريشان در فرهنگ و هنر و ادبيات، آيا چيزي از حكايت گيل و ترك و كرد و لرد و بلوچ و مازن در آينده باقي خواهد ماند !
پينوشتها
1- گردشگري و توسعه در جهان سوم، جان لي، شركت چاپ و نشر بازرگاني، ص 94
2- همان، ص 92
3- جامعهشناسي گردشگري، يوركوس آپوستولوپوس، ترجمه و اقتباس: دكتر بيژن شفيعي، پاييز 83، نشر وارسته، ص 177
4- همان، ص 187
5- همان، صص 189-188
6- بررسي كاربري اكوتوريسم در مناطق حفاظت شده استان گيلان، هومن پناهنده، آريامن قويدل، سازمان حفاظت محيط زيست استان گيلان، ص 20.
شنبه 13 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايلنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 384]