واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: نقد اسطوره ای( یونگی ) بر رمان " شازده احتجاب "
زهرا عبدی
رمان شازده احتجاب یک واکاوی عمیق در فرهنگ و تاریخ دست خورده ی این مرزوبوم است.این رمان منشور عجیبی است که از هر منظری که با آن مواجه شوی به چشم انداز جدیدی دست می یابی .
شاید داروی چند لایه بودن که نه ، هزار لایه بودن این فرهنگ پیچ در پیچ ما واکاوی هایی از این دست باشد. فرهنگی که در کمال شگفتی چنان متناقض عمل می کند که تو نمی دانی این عملکرد حاصل تاثیر کدام لایه ی پنهانی بود. مانند دستی که بدون اراده ی تو بر صورت کسی سیلی می زند و تو را چنان شرمنده می کند که ...
اما برای دیگران که در این فرهنگ زندگی نمی کنند باور این که این دست ازلایه ای پنهان فرمان می گیرد که ما را بدان دسترسی نیست بسیار دشوار است.این رمان از این جهت بسیار قابل تامل است که به ما فرصت می دهد تا به لایه های عمیق تری از این فرهنگ هزار تو نفوذ کنیم و طعم ناخودآگاه جمعی خود را تجربه کنیم. علت انتخاب منظر نقد اسطوره ای یونگی بر این نوشته نیز می تواند این باشد ، اگرچه این متن قابلیت های فراوانی برای بررسی های متعدد ، از نظرگاه های متعدد دارد. شاید با خواندن این متن جواب این سوال که در انتخابات های ما معمولا چه اتفاقی می افتد که گروه کثیری به یک باره چنین متناقض عمل می کنند ، را به دست آوریم!!؟؟؟
سفر به گردش احوال
رمان شازده احتجاب یک سفر است. سفر گروهی شخصیت هایی که پیچیدگی های شخصیتی و روحی آنها از رابطه ها و سنت ها و تاریخ پیچیده و هزارتوی ایرانی، ناشی می شود. آن بخشی از تاریخ که دوران بارداری اش چنان سپری می شود که به هنگام زادن ، جنین ناقص است که بر زمین می ریزد.
اما الگوی سفر در این داستان دو جنبه دارد. بخشی از آن خواننده است که سهمی از آن ناخودآگاه جمعی را دارد، از یک نقطه سفر خود را شروع می کند و به همان نقطه باز می گردد،اما با تغییری شگرف در معرفت خویش از آن ناخودآگاه جمعی . شازده، فخرالنساء و...به نوعی بازیگران ناخودآگاه جمعی ما هستند. اما جنبه ی دیگر سفر ، به شازده و دیگر شخصیت های داستان باز می گردد. الگوی سفر شازده ، سفری است از معصومیت به تجربه و در این راه دچار “initiation” می شود. سفر از معصومیتی که از همان ابتدای کودکی مورد سوءاستفاده قرار می گیرد و منیره خاتون جزء اولین تجربه های این گذار است. این سفر قربانی نیز دارد. فخری، فخرالنساء و شازده از قربانیان این سفر هستند. قربانی تاریخ نوشته شده ای که به نوعی سرنوشت آنان را رقم می زند. فخرالنساء در کارکرد دوگانه ی خویش در داستان ، در جایی شخصیت اغواگر زیبایی است که در نهایت باعث هلاکت شازده می شود و در جایی دیگر آنیمای وجود شازده است. فخرالنسای کنونی که به نوعی در وجود فخری هم به تصویر کشیده می شود، بخش ویران گر اوست و فخرالنسای گذشته نیمه ی گمشده ی شازده است که سعی می کند در فخری بازسازی اش کند. سیلان ذهن و پس و پیش شدن زمان داستان هم به همین علت است زیرا شازده به دنبال آنیما (فخرالنسای گذشته)در حال و گذشته سفر می کند. داستان بن بست عظیمی است . هر حرکتی به نقطه ی شروع باز می گردد و دور باطلی است.
شازده نمی تواند فخرالنسا را ترک کند، چون بخش گمشده ی وجود اوست و عاشقش است. از طرفی نمی تواند با او باشد ،چون او تبدیل به آن بخشی از تاریخ شده است که شازده از آن فراری است.
نیمه ی تاریک (shadow) فخرالنسا و شازده ، همان تاریخی است که چون لکه ی سیاهی بر دامان توری سپید فخرالنسا نشسته است و او برای رهایی از این بخش به فرافکنی متوسل می شود و تنفر حاصل از آن را نصیب شازده می کند. او را در معرض تهمت چندزنی و صیغه و... قرار می دهد تا بتواند از شرّ آن بخش تیره خلاص شود و شازده هم همین کار را با فخری می کند.
اما در نماد پردازی ، لباس سفید فخرالنسا به موتیفی تبدیل می شود که شاید بتوان آنرا لباس سفید قربانی دانست . اشاره به عدد هفت و هم سن وسالی شراب و دوران نامزدی حکایت از آن دارد که این عشق دوران بلوغ خود را طی کرده ، اما به مقصد نرسیده است و چون میوه ای کال در شاخه گندیده است و تمام این داستان دست و پازدنی سهمناک در گردابی تیره است. گردابی که خواننده ی داستان نیز در همان بخش ناخودآگاه جمعی در سرگیجه ی حاصل از آن شریک است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]