واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: پاييز،سمفوني دلتنگي آدمها
اجتماع- نفيسه مجيديزاده:
طبيعت مينوازد؛ سمفوني پاييز آغاز شده است. ميتواني از همين حالا صداي خشخش برگها را تجسم كني؛ ميتواني ترنم باران را بشنوي، ميتواني به زمزمه گوشنواز باد روي شاخههاي درخت گوش بسپاري، ميتواني پاييز را دوست داشته باشي.ميتواني نقاش پاييز باشي.
برگها را ببين كه از دل مادر سبز، رنگبهرنگ ميشوند: نارنجي، زرد، قرمز.
جويبارها را ببين؛ يا نه، همين جوي كوچك و بزرگ شهر را كه پر از آب شدهاند؛ در كوهپايهها بارش باران پاييزي آغاز شده است.
ميتواني عكاس پاييز باشي.
با يك جستوجو در عكسهاي روزنامه و يا در اينترنت؛ به صدها و بلكه هزارها تصوير رنگارنگ از طبيعت زيباي پاييز ميرسي. آن قدر كه انتخاب برايت سخت ميشود.
ميتواني شاعر پاييز باشي.
مگر بيست مهرماه را بهعنوان روز جهاني حافظ و هشتم مهر را بهعنوان روز بزرگداشت مولانا انتخاب نكردهاند.
راستي چرا شاعران همه درباره بهار شعر گفتهاند، و درباره پاييز كمتر شعر گفته شده است؟
آيا اين شعرهاي بهاري در دل پاييز سروده نشدهاند؟! شايد.
ميتواني پاييز را دوست داشته باشي.
چون آغاز مدرسه است؛ چون باران ميبارد؛ چون همكلاسيهايت را ميبيني. درس ميخواني يا نه؟! پاييز را دوست نداري؟
شيوا دولتآبادي، روانشناس و مشاور، مدرسه را فصل بازگشت به نظم، دانايي و زندگي فكري و نزديك شدن به همسالان ميداند و ميگويد: «اگر قرار بود هميشه بدون هيچگونه تعهد و نظمي، در يك تابستان هميشگي بمانيم، ذهن ما هم هميشه كسل و بينظم و تابستاني باقي ميماند.
بنابراين ما در انجمن دفاع از حقوق كودكان، روز اول مهر را «روز دانايي» گذاشتيم، براي اينكه ذهن منظم، آينده منظم را وعده ميدهد. مدرسه خود باعث ايجاد نظم است.
از نظر حضور در مدرسه و انجام تكليفهاي درسي و نظم و موضوعهاي آموزشي، اين فعاليتها به استراحت معنا ميدهد و استراحت بهنوعي پاداش تلاش و فعاليت انسان است.»
و تو هم مي گويي:
امسال پاييز براي باربد 17 ساله سختتر از سالهاي ديگر است، چون دبيرستان تمام ميشود و او از حالا براي كنكور دلهره دارد.
اما سميه 14 ساله، مدرسه و پاييز، هر دو را با هم دوست دارد. شبهاي بلند پاييز هم برايش جذاب است و فكر ميكند با آمدن پاييز زندگياش نظم و ترتيب پيدا ميكند.
و علي 15 ساله، از همين حالا دلش براي تابستان تنگ شده است.
ميتواني دلتنگ پاييز باشي.
خيليها را ميشناسم كه پاييز را دوست ندارند و اين فصل قشنگ برايشان دلگير است. غروبهايش، هواي ابرياش، روزهاي كوتاهش و...
آيا ممكن است تغيير فصلها در روان انسانها و رفتار آنها تاثير بگذارند. شيوا دولتآبادي ميگويد: «فصلها نشاندهنده ضرورت تغيير در طبيعت هستند و اين نشانمي دهد كه بازگشت به شكوفايي، به استراحت و در خود فرو رفتن طبيعت نياز دارد.»
اگر ما بهار و روييدن را دوست داريم، بايد به مرحلهاي كه طبيعت استراحت ميكند و براي بهاري ديگر آماده ميشود، بها بدهيم.
در گذشته به پيشواز فصلها رفتن بخشي از فرهنگ و سنت ايرانيان بوده است.مثل جشنهاي مهرگان، تيرگان يا چهارشنبه سوري، كه ذهنها را براي تغيير زمان و در نهايت تغيير فصل آماده ميكرد.
پس اگر ما انتظار داشته باشيم كه آفتاب هميشه نورافشاني كند ، گلها شكوفا باشند و درختها ميوهها بدهند، وقتي كه با طبيعت روبهرو ميشويم، ميبينيم واقعيت ديگري پشت اين انتظار وجود دارد. اگر ما بتوانيم از اين تغيير لذت ببريم و به آن معنا بدهيم و در آن زيباييها را ببينيم، ميتوانيم با آگاهي در اين تغيير حضور داشته باشيم.
تماشاي تغيير رنگهاي پاييز و گوناگوني رنگها، كمتر از زيبايي بهار نيست.»
اما تو ميگويي:
ليندا 15 ساله: «خيلي دلتنگ ميشوم. تغيير فصل را در شروع پاييز بيشتر احساس ميكنم.»
رضا 13 ساله: «تابستان بهتر است.»
سميه 16 ساله: «چون تابستان با تعطيلات و گردش شروع ميشود، آدم سرحالتر است، اما پاييز كمي دلگير است.»
زهره 14ساله: «پاييز فوقالعاده است. كلاس نقاشي كه ميروم بيشتر طرحها را از پاييز ميزنيم.»
فريد 17 ساله: «فصل زيبا و شورانگيزي آغاز ميشود، اما نميدانم چرا دلگير است.»
واقعا آيا اين سمفوني براي دلتنگي آدمها نواخته ميشود؟ دولتآبادي ميگويد: «در نگاه به تغيير فصلها، گاهي انتظار ميرود در بعضي از افراد افسردگي ايجاد شود، اما با نگاه معنابخش به تغيير فصلها و آنچه كه فصل جديد با خودش ميآورد،ميتوان از تغيير رنگ برگها، از استراحت طبيعت و از ريزش برف هم لذت برد.
ضمن اينكه پاييز فصل شروع به خود آمدن است، تابستان انسان را بيشتر پراكنده ميكند. خب، وقتي انسان از راحتي حضورش در فضاي باز به زير سقف ميخزد، فرصتي براي به خود آمدن و عميقتر انديشيدن دارد و به همين دليل كساني كه براي كسل شدن آمادگي دارند، كسلتر ميشوند و عده ديگري هم در غروبهاي طولاني پاييز به دنبال مهرورزي و مهرباني هستند.
نكته قشنگ در سرد شدن فصلها مثل گردهم آمدن انسانهاست. در اين فصل انسانها زير يك سقف جمع ميشوند، با هم گفتوگو ميكنند و نوعي وحدت و يگانگي بين آنها ايجاد ميشود. اما در هواي گرم، آنها ميتوانند پراكنده و خارج از سرپناه يا خانه خود باشند.
به هر حال پناه آوردن به محفل گرم خانواده در فصلهاي سرد، خود يك پديده زيباي اجتماعي است.»
سه شنبه 9 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 620]