تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اى مردم اگر در يارى حق كوتاهى نمى كرديد و در خوار ساختن باطل سستى نمى نموديد، كسان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820967379




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: مهدي خادمي كولايي آسيب‌شناسي ادبيات داستاني جنگ تحميلي


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: مهدي خادمي كولايي آسيب‌شناسي ادبيات داستاني جنگ تحميلي
خبرگزاري فارس: نگارنده در اين جُستار بر آن است كه ضمن احترام به گامهاي برداشته‌شده و ارج‌گذاري فروتنانه به زحمات كساني كه در اين عرصه دست به قلم برده‌اند، به برشماري و ارزيابي منصفانة ضعفها، نارساييها و آفتهاي آسيب‌زايي كه تحت شرايط ويژة نبرد يا هر دليل ديگر به قلمرو ادبيات داستاني راه يافته‌اند، بپردازد
پديده جنگِ هشت ساله در طول دو سه دهة اخير بزرگ‌ترين رويداد تاريخي كشور ما به حساب مي‌آيد. اين جنگ با جوهره‌اي تدافعي، معنوي و آزادي‌خواهانه تأثيرات شگفت‌انگيزي بر جوانب گوناگون زندگي اجتماعي، سياسي، مذهبي، فرهنگي، ادبي و حتي شخصي مردمان اين مرز و بوم بر جاي نهاد. با حادث شدن اين رخداد پرتلاطم و دردانگيز، نويسندگان ادبيات داستانيِ جنگ در ثبت و درج هنريِ آن چشم به راه تاريخ‌نويسان و اديبان رسمي ننشستند و از همان روزهاي آغازين جنگ، كه فضايي سرشار از شور، التهاب و تب‌آلودگي بر آن حاكم بود، تا واپسين لحظه‌هاي نبرد و حتي تا هم‌اكنون، كه تفاوتهاي فراواني در نحوة نگاه و نگرش هنرمندان و مردم نسبت به جنگ ايجاد شده، دست از تلاش و نوشتن برنداشته‌اند تا بتوانند هم ريشه و هويّت تاريخي اين ملّت را به هنگام وزش تندبادهاي حادثه‌هاي هول‌انگيز استوار و ماندگار كنند و هم راه نوي در برابر ديدگان نسلهايِ نو به نوِ آينده بگشايند و مرزهاي رهايي و رستگاري را به آنان نشان بدهند.

امّا نگارنده در اين جُستار بر آن است كه ضمن احترام به گامهاي برداشته‌شده و ارج‌گذاري فروتنانه به زحمات كساني كه در اين عرصه دست به قلم برده‌اند، به برشماري و ارزيابي منصفانة ضعفها، نارساييها و آفتهاي آسيب‌زايي كه تحت شرايط ويژة نبرد يا هر دليل ديگر به قلمرو ادبيات داستاني راه يافته‌اند، بپردازد و با كوشش براي پي بردن به نقيصه‌ها و در صورت امكان ارائة راهكارهاي مناسب براي رفع آنها، رسالت خود را براي آسيب‌زدايي از نهال نوپاي ادبيات داستاني جنگ، كه در سخت‌ترين شرايط ريشه دوانده و حيات و هويّت يافته است، به قدر توان به انجام برساند.

بيان مسئله

حوادث عظيم و رويدادهاي تكان‌دهنده‌اي كه زندگي و تاريخ يك ملّت را متأثّر و دگرگون مي‌كند، بي‌ترديد فرهنگ، هنر، ادبيات و حتي بينشها و نگرشهاي مردم آن كشور را در ابعادي وسيع دچار تطوّر و تحوّل مي‌گرداند.
دفاع هشت سالة اعتقادي و يكپارچة مردم دلاور اين سرزمينِ حادثه‌خيز نيز يك جريان گسترده و نيرومند ادبي را پديد آورد كه با توجه به اهميت كانوني اين برهة سرنوشت‌ساز در تاريخ فكري و فرهنگي اين مملكت، نقد و تحليل جامع‌نگرانه و شناخت و بازكاوي دقيق و عميق جريانهاي ادبي اين دوره، به‌ويژه ادبيات داستاني، امري ضروري به نظر مي‌رسد؛ زيرا ادبيات داستاني پاره‌اي جدايي‌ناپذير و درعين‌حال گسترده‌ترين عضو پيكرة ادبيات دفاع مقدس است و بررسي همه‌سونگرانة آن علاوه بر ارزشمنديهاي والاي ادبي، براي پژوهشگران ساير رشته‌هاي حوزة علوم انساني نيز از ارج و اعتباري ممتاز و استثنايي برخوردار است و هرگونه تأخير و تعلّل در بازشناسي هوشمندانة اين فرآيندِ هنريِ برآمده از متن جنگ به فرصت‌سوزي فرهنگي جبران‌ناپذيري منجر خواهد شد؛ زيرا شايد ديگر موقعيتي براي همدلي و همزباني با كساني كه در اين واقعة آغشته به خون و باروت زيسته و در آن حال و هواي تپشناك و آتش‌آلود تنفس كرده‌اند، نيابيم و با دور شدن روزافزون از اين رُخداد بي‌نظير، آفت خاموشي و فراموشي باعث گمگشتگي بسياري از عناصر گران‌قدر آن گردد و بي‌نصيبيِ كاهلانة ما از اين موقعيت گران‌بها، دير يا زود آسيبها و لطمات خود را برملا كند و ما را در محكمة وجدان تاريخي، سيلي‌خورِ مذمّتهاي بحقِّ نسلهاي آيندة اين مرز و بوم گرداند.

پيشينة پژوهش

جنگ با دگرگون ساختن زندگي و زمانه، ادبيات را نيز كه آيينة زمان است، دچار دگرگوني و تحول مي‌كند؛ ازاين‌رو ادبيات يك دوره با حوادث و مسائل آن عصر رابطه‌اي ناگسستني دارد و در بازنمايي و انعكاس زير و بمهاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي، و تاريخي جوامع انساني نقشي محوري ايفا مي‌كند؛ گرچه پيشينة بازتاب جنگ در ادبيات به دوران كهن و روزگارآلود اسطوره‌ها و حماسه‌ها بازمي‌گردد و در آثاري چون گيلگمش، ايلياد، شاهنامه، سرود رولان و... نمودي آشكار يافته؛ اما شكل داستانيِ امروزينِ آن به‌گونه‌اي چشمگير و برجسته از اثر گرانسنگ لئون تولستوي (1828ـ1910) سر برآورده. رمان جنگ و صلح كه بيانگر اوضاع روسيه در زمان لشكركشي ناپلئون بدان كشور است، در مدت پنج سال (1864 تا 1869) به رشتة تحرير درآمد و اين در حالي بود كه نگارندة آن حدود ده سال پيش از نگارش آن اثر، مستقيماً نبردي ديگر را تجربه كرده بود.
با وقوع جنگ جهانسوز اول(1914-1918 م.) شاخة جديدي از ادبيات كه روايتگر بحرانها، پريشانيها و دردمنديهاي بشر وحشتزده در آن روزگار پرتب و تاب بود، با شكلي گسترده و به‌گونه‌اي رسمي به وجود آمد و نوابغي چون استيفن كرين، رومن رولان، برنارد شاو، هانري باربوس، استفان تسوايك، آرنولد تسوايك، آندره مالرو، زيگفريد ساسون، استاندال، ساموئل بكت، ولتر، گي دو موپاسان، آنتوان دو سنت اگزوپري، جان دوس پاسوس، اريش ماريا رمارك، همينگوي، جان اشتاين بك، اريك نايت، يوردان يووكف، شولوخوف، الكسي نيكلايويچ تولستوي(1883-1945)، بوريس پوله­وي و ديگران با الهام از جنگهاي عالمگير اول و دوم يا تحت تأثير وقايع و كشمكشهاي منطقه‌اي، ميهني، مذهبي و... دست به آفرينش شاهكارهايي زدند كه همچنان در رديف گنجينه‌هاي ارجمند ادبي و ميراثهاي ماندگار فرهنگ بشري قرار دارند. برخي از اين قلل ادبي جهان مثل جان اشتاين بك، همينگوي، آرنولد تسوايك و اريش ماريا رمارك با نگاهي نقّادانه، در آثار خود به تقبيح و مذمّت جنگ پرداخته و ايجادگران اوضاع آشفته و ناامن‌كنندگان جهان زيستِ آدميان را مورد ملامت و سرزنش قرار داده‌اند.
البته نظريه‌پردازان و منتقدان حرفه‌اي و اثرگذار عرصة ادبيات مغرب‌زمين همچون گئوركي لوكاچ، لوسين گلدمن، رنه وِلّك و تري ايگلتون نيز در اين خصوص بي‌كار ننشستند و با تيزبيني و ژرف‌انديشي خاصّ خود نكات ارزنده و قابل تأمّلي را در مورد آثار بزرگي كه با درونماية جنگ نگاشته شده‌اند، گوشزد كرده‌اند؛ اما درخصوص آسيب‌شناسيِ ادبيات داستانيِ جنگ و مقاومت در ايران جز نوشته‌هاي جسته و گريخته و گفتگوهاي غير منسجم و مصاحبه‌هاي تقريباً قالبي و كليشه‌اي كاري شاخص، شايسته و درخورِ تأمل صورت نگرفته تا بتواند به‌درستي روشنگر حقايقِ پنهانِ موجود در اين گسترة عظيم و رازآلود باشد.

درآمد

جنگ، دوزخ عواطف عالي انساني، نابودگر آرامش و آسودگي زندگي و «مصرفگاه عظيم جانها و مالهاست.»1 شايد براي پرهيز از اين تابوي بزرگ معرفت بشري است كه در فرهنگ كشور ما در بيشتر اوقات به جاي اين واژه از تعبير «دفاع مقدّس» بهره جسته مي‌شود؛ بااين‌همه گاهي انسانها ناگزير مي‌شوند كه بجنگند تا به آشتي و امنيّت دست يابند. در چنين شرايطي ادبيات به‌عنوان قلمرو اصلي ارزشها و انديشه‌ها، ضمن تقويت روح جمعي حماسه و ايثار به نمايش هنريِ التهابها، تب‌وتابها و هيجانات شورانگيز ملتها در برهه‌هاي حساس و حياتي نبرد كه عموماً با مصائب و متاعب فراواني همراه است، مي‌پردازد.
با شعله‌ور شدن آتش جنگِ ناخواسته در ايران و تداوم آن در طول ساليان دراز، ادبياتي با ويژگيهاي خاص و منحصربه‌فرد در اين كشور پديد آمد كه شاخة ادبيات داستانيِ آن به دليل برخورداري از ظرفيتهاي قابل توجه در انعكاس عيني و جزء‌نگارانة حالات گوناگون آدميانِ درگيرِ جنگ، برخلاف محدوديتهايي كه در شعر وجود دارد، عرصة وسيعي را براي فرانمايي و بازتاب فرهنگ ايثار و شهادت فراهم كرد. با گذشت زماني نسبتاً ديرآهنگ از فعاليت اين نوع ادبي، ماهيت و هويت آن در ذهنها و زبانها جاي گرفت و نياز به شناخت خصايص و مؤلّفه‌هاي آن، جهت تعيين جايگاه و قرار دادن آن در طبقه‌بنديهاي ادبي و هنري روزبه‌روز بيشتر از پيش احساس شد؛ ازاين‌روي به‌كارگيري نقد به‌عنوان وجدان ادبيات، ضرورتي اجتناب‌ناپذير يافت. بر همين اساس نگارنده بر آن شده است تا در اين مقاله ضمن پاسداشت همة مجاهدتها و فضيلتهاي قابل ستايشِ داستان‌نويسانِ حوزة مقاومت و پايداري و رعايت جوانب انصاف و تقواي ادبي، ضعفها و كاستيهايِ شكلي، محتوايي و تكنيكيِ راه‌يافته به آثاري از اين دست را بر پاية معيارها و مقياسهاي نقد علمي، مورد بررسي و ارزيابي قرار دهد و آسيبهايي را كه از اين رهگذر متوجه ترويج هنرمندانة فرهنگ ايثار و شهادت شده است، با رعايت ايجاز به‌صورت فهرستوار برشمُرَد و در صورت لزوم به معرفيِ دلايلِ بروزِ اين عيوب زيانبار بپردازد. بدان اميد كه اين تلاش مختصر بتواند نقشي سازنده در هموار كردن مسير اهل قلم براي توليد آثاري هرچه وزين‌تر ايفا نمايد و در حدّ خود راهگشاي يك جريان سالم ادبي در حوزة داستان جنگ باشد.

يافته‌ها

گرچه تنها برشمردن عيوب يك ژانرِ ادبي ويژه، به‌سان دروغ گفتن به اندازة همة خوبيهاي نگفتة آن نوع ادبي خاص است2؛ اما از آنجايي كه موضوع اين بحث «آسيب‌شناسي ادبيات داستاني جنگ» مي‌باشد، ما ضمنِ پيش­ چشم داشتن همة محاسن و برجستگيهاي انكارناپذير آثار خلق‌شده در اين زمينه، به‌عنوان يك وظيفة اخلاقي ـ ادبي و به‌منظور همكاري صميمانة هنري با اهل قلم و به جهت اعتلا و ارتقايِ اين هنر راستين، كاستيها و نقيصه‌هاي مخرّب و صدمت‌آفرين رخنه‌كرده در اين حوزه را ذيل سه محور عمدة فرم، محتوا و تكنيك مورد نقد و تحليل قرار مي‌دهيم.

1. از نظر فرم، شكل و شيوه

الف: عرضة مستقيم تجربيات حاصل از جنگ، بدون پيچش و پرداخت هنري

جوهره و خميرماية بسياري از داستانهاي جنگ خاطرات رزمندگان، ايثارگران و شهيدان است. اما برخي از نويسندگان، بندي و مصلوبِ همين خاطرات باقي ماندند و با نگاهي عيني و مستند نسبت به جنگ بدون شكار لحظه‌هاي ناب داستاني، روايتهاي توضيحي و گزارشي را بر بازتوليدِ توفيق‌آميز اثر با اسلوبي هنري از نقش‌مايه‌هاي خاطرات ترجيح دادند و به جاي ارائة تصوير هنرمندانه و پرطراوت از صحنه‌ها، به عرضة مستقيم ديده‌ها و شنيده‌ها با چاشني هيجان و شور و شعار بسنده كردند و همين روند سبب گرديد كه آثار اين نوقلمان با وجود برخورداري از گوهر صداقت و احساسات پاك و زلال در گذر زمان به بوتة فراموشي سپرده شود. حال آنكه آنان مي‌توانستند با پرهيز از آسان‌طلبي و به‌كارگيري قلمِ سحرانگيز، ورايِ صورت مشهود و ملموس، جان و جوهري جاودانه در كالبد ماجراها بدمند و به ماندگاري و پايندگي آثار خود در ذهن و زبان آيندگان كمك شاياني بنمايند.

ب: الگوهاي محدود تكرارشونده در داستانهاي جنگ

در بسياري از داستانهاي جنگ شاهد تكرار ماجرايي واحد با شيوه‌اي يكنواخت و كليشه‌اي هستيم. محور اين طرحهاي قالبي، كه در دهة اول تبديل به نظام ادبي داستان جنگ شده بود، بدين‌گونه است كه افرادي غير معتقد به دلايل مختلف پايشان به جبهه باز مي‌شود و در كمترين زمان ممكن تحت تأثير روحياتِ معنويِ «قهرمانِ اصولِ» داستان يا همان شخصيت مثاليِ آرزوشده، دگرگوني اعتقادي مي‌يابند و تا مرزهاي دور ايده‌آليسم آسماني پيش مي‌روند و گاه نيز با شهادت، تطهير شده و به حريم قدس پروردگار راه مي‌يابند. حال آنكه «تغيير كيشهايِ [ناگهاني] و تحولّات فوري نه با هنر دمسازند و نه با طبيعت؛ نه نيز احتمال وقوع دارند (آلوت، 1380، ص 92). لازمة چنين دگرگونيهايي،

درگيريها و كشمكشهاي فراوان دروني و بيرونيِ افرادِ داستان است و اين ضعفِ دلالتگري به حقيقت‌مانندي و باورپذيري اثر لطمه مي‌زند. اين‌گونه داستانها به دليل چهرة مزاحم و مداخله‌گرانة راوي، تكرار جريان همسان، همنوايي با ارزشهاي تبليغ‌شده و مسلّط بر فضايِ ذهنيِ زمانه و بي‌بهرگي از اصالت و خلاقيت فاقد ارج و اعتبارِ هنريِ ماندگار هستند.

ج: اصرارورزي بر جنبه‌هاي آموزشي و تربيتي داستان

ترويج فرهنگ ايثار و شهادت به‌صورت مستقيم با هدف ساخت الگوي رفتاريِ همگاني و ديكته كردن آن بر مخاطبان، بسياري از داستانهاي حوزة ايثار و مقاومت را در ابعاد بيروني و دروني دچار سستي و ضعفِ مفرط گردانيده است. اين دسته از نويسندگان بدون در نظر داشتن پيچ‌وتابهاي روحي انسان و بُغرنجيهاي جهان امروز، سايه‌هاي سنگينِ سلوكِ اعتقادي خود را بر جهانبيني و نگرش ادبي خويش تحميل كرده و ارزش آفريده‌هاي داستاني خود را تا حدّ يك مرامنامة عقيدتي و سياسي كاهش داده‌اند. اين محصولات نوشتاري به دليل بي‌بهرگي از پالايش ذهني و ذوقي نيرومند، دور ماندن از تنشهاي داستاني، نداشتن انديشه‌هاي عميق و چند لايه، كلّي‌نگريهاي غير هنري، ناتواني در وضوح بخشيدن به رنجهاي بشري با شفقتي هنرمندانه و فقر جنبه‌هاي دراماتيكي آثاري كسل‌كننده و ملالتبار از آب درآمده‌اند و نتوانستند مخاطب چنداني را براي خود دست و پا كنند.
بايد در نظر داشت كه وسوسة سودمندي اخلاقي و اجتماعي نبايد به آكنده شدن ادبيات داستاني جنگ از پندهاي گزنده و اندرزهاي آزاردهندة آشكار منجر شود. درست است كه «اخلاق، قلب داستان»3، مي‌باشد و هنر اخلاقگرايانه به شكوفايي احساسات ناب و اصيل انساني كمك شاياني مي‌كند؛ اما شايسته است كه اين عنصر حياتي، كه به نوعي تأييد زندگي حقيقي نيز هست، با لحني كتماني و بياني پنهاني، نسيم‌آسا، وارد حفره‌ها و روزنه‌هاي ناپيداي داستان شود و به گونه‌اي نامحسوس و نرم‌نرمك در ذهن و ضمير خواننده رسوب كند و در دگرگوني‌هاي مثبتِ رفتاري او نقشي محوري از خود بر جاي بگذارد.

د: شتابزدگي در خلق اثر و تن زدن از بازنويسيهاي مكرّر و بازبينيهاي دقيق

با توجه به اينكه بسياري از آثار داستاني ما در گرماگرم نبردِ پرتلاطم جبهه‌ها، شرايط تب‌خيز و شررريزِ جنگ شهرها، آوارگي پراِدبارِ مردم جنگزده، يا با فاصلة اندكي پس از فروكش كردن شعله‌ها و شراره‌هاي جنگ و قبل از التيام‌يافتگيِ دردها و داغها به وجود آمده‌اند، به سبب بروز و ظهورشان در اوضاع محيطيِ ويژه و حال و هواي خاص، عمدتاً شتاب‌آلود، شعاري، احساساتي، جانيفتاده و پر از شاخ و برگهاي زايد و اضافي هستند.

علاوه بر همة اين عوامل درهم‌تنيده، دست به كار شدن كساني كه موفق به درك جنگ از فاصلة نزديك شده بودند و مي‌خواستند در حركتي رسالت‌آلود، راويِ امين‌تر و دقيق‌تر جريان جنگ باشند، اما از ذوق و ذائقة ادبي لازم بي‌بهره بوده و هيچ آگاهي و تجربه‌اي از فنون داستان‌نويسي نداشتند، نيز در پديد آمدن آثاري سطحي، خاطره‌وار، برونگرا و گزارشي نقشي قابل ملاحظه داشته است؛ حال آنكه داستان‌نويسي امري دروني و ذهني است و نويسنده ضمن برخورداري از استعداد لازم بايد با بهره‌گيري از كيمياي خلاقيت و تلاش، مرحلة انتقال پيام به شكل سادة روايي و توضيحي را پشت سر بگذارد و با كاربستِ تكنيكهاي مناسب، الفتي هنري بين عناصر و سازه‌هاي گوناگون داستان برقرار نمايد تا اثر او در كنار ساختارِ انداموار و ارگانيك از كيفيتي پذيرفتني در همة جهات بهره‌مند گردد. و لازمة توليد چنين اثري مطالعة فراوان، دانش فنّي و ادبي كافي، كار مداوم، بازنويسي پيوسته و بازبيني نقّادانه و موشكافانة اثر در همة مراحل آفرينش است. در ساية چنين فعاليتهاي منسجم و سامانمندي مي‌توان به انتظار تولد آثاري پويا، پيراسته، درخشان، نمايشي و ماندگار نشست كه تأثيري نازدودني بر افكار و اذهان مردم بر جاي خواهد گذاشت؛ همان كاري كه آثار بزرگان علم و ادب جهان با فرهنگ انساني كرده است.4

ه‍ : همساني، مشابهت، اقتباس و الگوبرداري داستان‌نويسانِ جنگ از آثار ديگران

داستانهاي فراواني با موضوع و درونماية جنگ وجود دارد كه از نظر اسكلت‌بندي و ساختمان، يا برخي از عناصر داستاني مثلِ شخصيت‌پردازي، زاوية ديد، عنوان و پايانبندي، يا از ديدگاه فرم، نوعِ نگارش و جوهرة نثر، سايه‌اي از آثار ديگران هستند. گاه چند اثر از نويسندگان مختلف آن‌چنان شبيه به هم درآمده‌اند كه گويي شخص واحدي آنها را نگاشته است. البته برخي از اهل قلم عناصري را از ديگر هنرمندان اين عرصه وام گرفته‌اند و با مدد جستن از خلاقيت خود به آن سازه‌ها و عناصر، حياتي نو و هويتي ديگرگونه بخشيده‌اند و گاهي هم ممكن است برخي از نويسندگان، ناآگاهانه سبك و ذهنيّت داستان‌پردازانِ ديگر را از آنِ خود كرده باشند، يا داشتن ريشه و منشأ كارگاهيِ واحد و يا مشابه در هنگام آموزش فنّ داستان‌نويسي ـ دو جريان «بچّه‌هاي مسجد» و «حوزة هنري» در آموزش كارگاهي نوقلمان علاقه‌مند به امر داستان‌نويسي بسيار منسجم و فعّال عمل مي‌كرده‌اند ـ در يكنواختي و همسانيِ ناخواستة بعضي از آثار مؤثّر افتاده باشد. بااين‌همه گرته‌برداريها، اقتباسها و حتي رونگاريهايِ لفظي و معنايي در اين گونة ادبي به حدّي است كه هرگز نمي‌توان آن را ناشي از تصادف و توارد دانست عدم مطالعة آثار گذشتگان با نيّت دانش‌افزايي و وسعت نگرش، ضعف تقواي اخلاقي و ادبي، حاكميت روح پخته‌خواري، ناديده انگاشتن دانش و هوشمندي مخاطبان،
بي‌رونقي بازار نقدِ جدّي و عالمانه، عدم برخورد قاطع با غاصبان حقوق معنوي و علل عديدة ديگر از آفتهاي زيانمند و ويرانگري است كه اين حوزة منزّه‌طلب و قداست‌آلود را نشانه رفته و رفع و دفع آنها نيازمند هشياري اهل انديشه، شهامتِ منتقدان شجاع و بيداريِ متولّيان فرهنگي جامعه است.5

2. از نظر درونمايه، مضمون و محتوا

الف: توليد آثار با قصد و نيّت اعتقادي، در جهت اهداف تبليغاتي

ادبيات مكتبي و اصولگرا كه برخلاف آثار داستاني، بر انگيزشها، كنشها و منشهاي ايدئولوژيك به شيوه‌اي آشكار تأكيد مي‌ورزيد و كاركرد تبليغي آثار را نافع‌تر از قدرت دروني و ارج و اعتبار هنري آن مي‌دانست، به دليل شيفتگيِ نامتعادل و سطحي نسبت به برخي تعهّدات، باورها و آموزه‌هايِ تبليغ‌شده، كليشه‌اي و مقطعي نتوانست به نسبت امكانات وسيعي كه در اختيار داشت، در خلق داستانهاي اثرگذار بر زندگي و انديشة مردم توفيق چنداني به دست آورد.

نويسندگان اين دسته از آثار به دليل حركت در سطح و ناتواني در درك حقايقِ اعماق نتوانستند تصاويري اصيل و

بي‌طرفانه از زندگي، حوادث و انسانهاي درگير با بحرانها و تنگناهاي سخت و بغرنج ارائه دهند. نپرداختن به تناقضهاي ذهني و وجودي افراد به دليل حضور تيپهاي عمومي‌ و فرديّت‌نيافته، جانبداري از پرسناژهاي عقيدتي، فراهم ننمودن زمينة لازم براي ايجاد تنش و كشمكش داستاني، هدايت روايتِ داستان به‌سوي مقصدِ از پيش لو رفته، ضعفِ نشانه و فقر دلالتگري در توجيه تحولات شخصيتها و وقايع جاري داستان، امساك در بهره جستن از توضيحات غني، زنده و پويا، فقدان مهارت هنري در ابلاغ پيام به گونه‌اي ظريف و غير صريح باعث شده‌اند تا نويسنده نتواند «خواننده را شريك اضطرابها، دلهره‌ها، ترديدها و باورهاي قهرمانان خود سازد» (ميرعابديني، 1383، ص 1287) و رغبت او را براي پيگيري ماجرا و تداوم مطالعه، همچنان برانگيخته و جوينده نگه دارد.
بايد دانست كه انعكاس صادقانة واقعيّات زندگي با زباني ساده و طبيعي، پرهيز از مطلق‌گرايي، ميدان ندادن به احساسِ تكلّف و معذوريت اخلاقي در پرورش شخصيتها، رعايت انسجام دروني داستان و انگشت نهادن بر پايدارترين وجوه اشتراك دروني انسانها جامعيتي به اثر مي‌بخشد كه آن را از آفت گذر زمان مصون داشته و به مانايي و جاودانگي‌اش در دل تاريخ كمك مي‌كند.

ب: سفارشي‌نويسي

بخش قابل توجهي از ادبيات داستاني جنگ با عقد قرارداد رسمي و القايِ صريحِ موضوع، درونمايه و ديدگاهِ خاص به نويسندگان، در چرخة توليد قرار گرفت. اولياي امور فرهنگي كشور به جاي فراهم نمودن بستر مناسب فرهنگي، رأساً در امر توليد داستان و رمان دخالت نمودند و تجربيات شكست‌خوردة ساير كشورها را در اين زمينه، دانسته و يا ندانسته، ناديده گرفتند6 و بدين طريق لطمات شديدي بر پيكرة ادبيات داستاني وارد آوردند و سرمايه‌هاي مادي و معنوي هنگفتي را از اين ملت به باد فنا دادند. متولّيان سياسي‌انديشِ مقولة فرهنگ به اين امر توجه نكردند كه «ادبيات خلاق، به‌ويژه داستان، پديداري زنده، ظريف و شكننده است كه ماهيتي خاص دارد و هر شخص يا دولتي كه بخواهد اين پديدة زنده را آن‌قدر كژ و مژ كند كه خادمِ ايدئولوژي و منافع سياسي او بشود، روح آن را كشته است.» ( ايراني،1380،ص7).

آنچه از زير دست اين نويسندگان قراردادي بيرون آمده و با چاپ و نشر دولتي در شمارگان بالا منتشر گرديده و در جشنواره‌هاي كتاب برتر، سايه‌هاي سكّه و سيمرغ بر آنها قرار گرفته، با گذشت اندك زماني از رونق و رواج افتاده‌اند؛ زيرا در اين نوشته‌ها روي‌آوريِ كاهلانه و كم‌فروشانة نويسندگان به تك‌گوييهاي طولاني براي گريز از پرداختن به موضوعات بكر و پرزحمت، بي‌رمقيِ تخيّل، فقدان انديشه‌هاي بلند و چندلايه و تأويل‌پذير، پرهيز از ترويج روحِ پرسشگرانه7، طفره رفتن از جستجوي معناي تازة جهان و زندگي، بي‌بهرگي از لحظات حسّيِ ناب و عميق داستاني و سياسي‌نويسيهاي كليشه‌پردازانه، بيزاري و رمندگي مخاطب و كسادي بازار مطالعة آثارِ اين گونة خاص ادبي را به دنبال داشته است.
عموم اهل هنر بر اين باورند كه داستان بايد به‌طور طبيعي از چشمة طبع نويسنده جوشش و تراوش كند و برآيند مستقيم ذوق، فكر و انديشة كاوندة خودِ او باشد تا به لطف تلاشِ طاقت‌شكن و عرق‌ريزانِ جسمي و روحي نويسنده به شاهكاري شكوهمند و بالنده بدل گردد.

ج: رويكردهاي غير متعادل و افراط و تفريط‌گرانه نسبت به ادبيات داستاني جنگ

شمار معتنابهي از نويسندگان داستان مقاومت با شيبي غير منطقي، دچار استحاله و دگرديسيِ نگرشي درخصوص موضوع جنگ شدند. آنان در روزهاي هيجاني و دغدغه‌آلود نبرد با مطلق‌گرايي و يك‌سونگريِ محض، پديدة جنگ را مائدة آسمانيِ پراكنده‌شده در زمين و فرصت طلاييِ تعالي‌جويي و كمال‌طلبي جلوه مي‌دادند و افراد درگيرِ جنگ در جبهة خودي را چهره‌هايي اهورايي با رسالتي پيامبرانه معرفي مي‌كردند و با شيفتگيِ اغراق‌آلودِ خود راه افراط را در بازنمايي حقايق جنگ مي‌پيمودند؛ اما عدة چشمگيري از همين اهل قلم با گذشت سالياني اندك، خصوصاً بعد از آتش‌بس، نوشته‌هايي را عرضه كردند كه در آنها به نفي كلّيِ همة ارزشها و آرمانهاي تعريف‌شده براي دفاع مقدس پرداختند و با گام نهادن در بيراهه‌هاي تفريط، رزمندگان سالهاي ستيز را شخصيتهايي واپس‌خورده، افسوسمند، بي‌آرمان و گرفتار نوعي احساس حيف‌شدگي و هدررفتگي نشان داده‌اند. اين‌گونه رفتارهاي ناهنجار ادبي با چرخشهاي غير متعارف و انفجاري به سبب عدم نسبيّت‌گرايي منطقي، در هر صورت لطمات جبران‌ناپذيري را بر ادبيات داستاني دفاع مقدس تحميل كرده و با ايجاد تزلزل و ترديد در مخاطبان و ناديده انگاشتن شعور عموميِ رو به تعاليِ جامعه، جايگاه نويسندگان اين حوزه را از نظر صداقت و امانت دچار آسيب و خدشه نموده است.

د: تسويه‌حساب‌هاي فكري و اعتقادي

تعامل نامطلوب نويسندگان و هنرمنداني كه حقانيت دفاع را پذيرفته و آن را با اشكال گوناگون در آثار خود بازتاب مي‌دادند، با روشنفكران دگرانديش، منجر به تقابل غرض‌آلودِ فرهنگي در عرصة ادبيات جنگ شد. آنان با موضعگيري در برابر نويسندگاني كه با نيت عقيدتي و تعهدات اجتماعي ـ سياسي به خلق آثاري هدفمند با استفاده از امكانات دولتي دست مي‌زدند، با رويكردي پوچگرايانه و نگرشي آكنده از مسخ‌شدگي در نوشته‌هاي خود به تصوير نسلي مي‌پرداختند كه با سردرگمي و آرمان‌باختگي و احساس هيچ‌انگاري و تهي‌شدگي به گذران اجباري و ناخرسندانة روزگار تن داده‌اند؛ اگرچه جمهوريّت صداها در فضاي فرهنگي از تك‌صدايي و رسمي‌انديشيهايِ بخشنامه‌اي بسيار ارزشمندتر است؛ اما غرض‌ورزيهاي تعصّب‌آلود، چهرة هنرِ حقيقت‌نما را مخدوش و نازيبا مي‌گرداند.

هـ : نداشتن تجربة مستقيم و ملموس از ميدانهاي جنگ

برخي از نويسندگان داستانهاي جنگ، عطاي افتخاراتِ مخاطره‌آميزِ عرصه‌هايِ مخاصمه و كارزار را به لقايِ سلامت و امنيتِ وجودِ خود بخشيدند8، غافل از آنكه ديدن و شنيدن از اصلي‌ترين دريچه‌هاي روح آدمي براي دريافت محركها و پيامهاي بيروني هستند9. عدم مشاركت بعضي از نويسندگان در جنگ باعث شده كه آنان، در انعكاس جهان خاص رزمندگان و خلق لحظه‌هاي حسّي و صحنه‌هاي نمايشي توفيق چنداني نداشته باشند؛ زيرا هنر انتقالِ حسِ تجربه‌شده است. البته ممكن است نويسنده‌اي جنگ‌نديده به‌واسطة نبوغي كه در به تصوير كشيدن ديده‌هاي غير مستقيم (فيلمها و...) و شنيده‌ها (گوش كردن به خاطرات يا مطالعة كتب جنگي) دارد، بدون مشاهدة مستقيم كشمكشهاي ميادين جنگ، آثار شايسته‌اي خلق كند و با گسترش طبيعي و شكل‌بخشي مناسب به حوادث، اثري پخته و شوق‌انگيز بيافريند؛ اما تجربه نشان داده است كه آثار بزرگ و ماندگار جهان در حوزة جنگ عموماً به دست كساني رقم خورده كه
حادثه‌هاي خونبار و گيرودارهاي دلهره‌آور عرصه‌هاي ستيز و درگيري را با تمام وجود خود لمس كرده‌اند10 و در بسياري از لحظات، شاهدِ تپشِ توفنده و اضطراب‌آلود قلبهاي خود و همرزمانشان بوده‌اند و به همين دليل توانسته‌اند با حسّ و عاطفه‌اي عميق و درك و نگرشي جامع و همه‌جانبه طوري قلم بزنند كه مخاطبان را همپايِ خود شريك هيجانها، ذوقها، دردها و دريغناكيهاي شخصيتهاي داستاني خويش سازند و آنان را در عالم ذهن و خيال به‌طور جدّي درگيرِ نبردها و كش‌وقوسهاي شورانگيز و سرنوشت‌ساز پهنه‌هاي مقابله و كارزار نمايند.

و: اشراقگرايي‌هاي ناموفّق

در داستانهاي جنگ، توجه خاصي به نظام عليّت غير مادي كه مبتني بر عوامل غيبي و اموري چون دعا، نيايش، كرامات و عنايات الهي مي‌باشد، شده است. اشاره به امور قدسي همچون امدادهاي غيبي و رخدادهاي مذهبي مثل ­آگاه شدن رزمندگان پاك‌طينت از توطئه‌هاي مرگبار دشمن و يا شهادت خود و همرزمان به گونه‌اي الهامي، يا باخبر شدن پيشاپيش مادران از شهادت فرزندان خود در جبهه به مدد كشف و شهود باطني و يا رؤياهاي صادقانة مرتبط با مسائل جنگ از مواردي است كه با نگرشي عرفاني و پارسايانه در ادبيات داستاني جنگ مطرح شده و به فراخور توانايي نويسندگان در پرورش موضوع و فراهم نمودن تمهيدات لازم براي باورپذير كردن اين امور توفيقاتي هم حاصل شده است11؛ اما وارد كردن نيروهاي ماورايي و برآمده از حوزة غيب در داستانها، بدون زمينه‌سازيهاي مناسب با توجه به تنگيِ محدوده‌هاي مجاز در نزديك شدن به مفاهيمي از اين قبيل، برخي از داستانهاي عرصة جنگ را گرفتار كاستي‌هاي چشمگيري نموده است. اين شگرد نه‌تنها كمكي به نويسندگان در پر كردن شكن‌ها و شكاف‌هاي موضوعي و مضمونيِ قصه نكرده، بلكه خامدستي و ناآزمودگيِ هنري آنان را در پرورش اين‌گونه موضوعات آشكار نموده است. مطرح كردن تكراري، يكنواخت و سطحي‌نگرانة اين‌گونه مفاهيم در داستانهاي متعدد با اهداف تبليغي بدون ايجاد فضاي مناسب براي گذر از حال و هواي واقعي و قرار گرفتن در جوّي اشراقي و نوراني، حقيقت‌مانندي اين نوع از داستان‌ها را با ترديدي جدّي روبه‌رو كرده است. گرچه استفاده از نيروهاي ماوراء‌طبيعي در آثار هنري سابقه‌اي ديرينه دارد، مثلاً در نمايشنامه‌هاي يوناني هرگاه شخصيت‌هاي داستان با شرايط بغرنج مواجه مي‌گشتند، خدايانِ اساطيري وارد صحنه مي‌شدند و آنان را از مهلكه نجات مي‌دادند؛ اما اصولاً در ادبيات داستانيِ جنگ، طرح مفاهيم انتزاعي و شهودي كه درك آنها به سادگي ممكن نيست و قابل قبول ساختن آن از سوي نويسنده براي مخاطب دشوار به نظر مي‌رسد، امر پسنديده‌اي نيست. زيرا خواننده را با پرسش‌هايي عميق و گاه بي‌پاسخ مواجه مي‌سازد.

3. از جهت تكنيك، صناعت و فنّاوري‌هاي زباني و بياني

الف: ناآزمودگي‌هاي فنّي و ضعف در بهره‌گيري از شگردهاي نوينِ داستان‌نويسي

شمار قابل توجهي از نويسندگانِ سربرآورده از كوران جنگ، نوقلمان پرشوري بودند كه با وجودِ نداشتنِ الگوي مناسب براي خلقِ داستان، و ضعف دانشي و معرفتي در علومي همچون جامعه‌شناسي، روانشناسي، فلسفه و سياست، و ناآشنايي با ترفندها و شگردهاي تازة قصه‌نويسي، بيشتر به اقتضاي مسئوليتهايِ رسالت‌آميزي كه بر دوش خود احساس مي‌كردند، دست به نوشتن داستانهايي با موضوع دفاع مقدس زدند. با وجود انباشتگيِ انبانِ تجربة زيستيِ اين نويسندگان از مضامين مرتبط با جنگ، نداشتن ورزيدگيِ تكنيكي و مهارتهاي لازمِ ادبي سبب شده است كه نوشته‌هاي آنان از ويژگيهايي چون غناي جوهرة هنري، زيرساختها و اسكلت‌بنديهاي استوار، صناعت و اصول فنيِ مناسب، طنين و ضرباهنگ متناسب با جست‌وخيز و التهابهاي داستان، زبان گفتاري تر و تازه، پرداخت و پرورش شخصيتهاي شناسنامه‌دار، عميق و چندوجهي و لحن صميمي و حس‌برانگيز بي‌بهره بمانند و به سبب رويكرد محوري به شيوة گزارشي و روايتگرانه، در ارائة تصاويري اصيل، صادقانه و صميمي از دل‌مشغوليها و دغدغه‌هايِ درونيِ افرادِ مواجهه با جنگ و پرداختن به زمانهاي دست‌چين‌شدة داستاني كم‌فروغ و رو به افول جلوه كنند. علاوه بر اينها فقدانِ حالت تعليق و هول و ولايِ انتظارآميز، فقرِ فضاسازي، بي‌توفيقي نويسنده در دميدنِ روحِ زلالِ عاطفة سرشار، تخيّل نيرومند و انديشه‌هاي بلند انساني در كالبد اثر و بزرگنمايي اغراق‌آلود جنبه‌هاي قهرماني به بهانة تبليغ ارزشمداري باعث شده كه داستانهايِ قلم‌به‌دستانِ اين برهه با واقعيتهاي جاري جامعة جبهه و پشت جبهه نامنطبق گردد و آسيبهايي را دامنگير ادبيات داستاني جنگ كند. اما با سپري شدن اين دورة هيجاني و تب‌آلود و طي كردن صبورانه و جسورانة مراحلِ گذار، بسياري از همان نويسندگانِ كارافتاده به همراه نوآمدگان پويا و پرتحرّك با ارتقاي دانش و بينش خود و به مدد تخيلي آزاد و رها توانستند در حدّ مقدورات، ضمنِ كاربستِ فنّاوريهاي تكنيكي، بلاغي و زباني و پرهيز از تحميل يك معناي رسميِ فروكاهنده بر متن به تركيبي مأنوس و مناسب از نقش‌مايه‌هاي خاطره و خيال، انديشه و پيام، توصيف و گفتگو، الهام و انتظار و ساير عناصر كانونيِ داستان دست يابند و با ارتقاي زبانِ داستاني و تلطيف آن، آثار خواندنيِ ارجمند و گاه شگفت‌انگيزي را پديد آورند و نشانه‌هايي درخشان و ماندگار بر زندگي، فكر و فرهنگِ مردان و زنانِ زمانِ خود بر جاي بگذارند.

ب: گرايش بيمارگونه، شيفته‌وار و غيرانتقادي نسبت به مدرنيسم

برخلاف داستان‌نويسانِ تازه به ميدان آمدة آغاز جنگ كه عموماً ضعفِ مفرطي در به‌كارگيري صناعتهاي بديع و شگردهاي نوين داستاني داشتند، برخي از داستان‌پردازان عرصة دفاع مقدس در سالهاي بعد، خصوصاً بعد از آتش‌بس و برقراري نسبي آرامش، راه تفريط را در پيش گرفتند. آنان تحت تأثير آثار ترجمه‌شدة فوق مدرنيستي و مكتبهاي ادبيِ ناهمخوان با سرشت فرهنگي ـ هنري ايراني همراه استحالة احتمالي و به بهانة بحران اجتماعي و دگرگوني ارزشها با حركتي دم‌افزون و شتابناك بدون در نظر داشتن پشتوانه‌ها و پس‌زمينه‌هاي فرهنگِ خودي به بهره‌گيريِ مقلّدانه از شيوه‌هاي فرامدرن روي آوردند و گرفتار نوعي تكنيك‌زدگي و فن‌نماييِ فضل‌فروشانه در سلوك نويسندگيِ خود شدند و در آثارشان تصنّع، جاي صنعت و مهارتِ معتدل و متناسبِ با روح داستان را گرفت.

اين توجه كانوني به فنِ ويژة داستان‌نگاري به دگرگونيهاي بزرگي در شاكلة بيروني و دروني داستانهاي اين نويسندگان منجر شد.12 آنان با دستمايه قرار دادن دانشها و علومي چون اسطوره‌شناسي، مردم‌شناسي، روان‌شناسي، روانكاوي و روانپزشكي ـ كه بعضاً تخصصهايي هم در اين رشته‌ها داشته‌اند ـ درخصوص علل روان‌پريشي افراد و قهرمانان داستانهايشان به قلمفرسايي پرداختند و به فراخور ديالوگهاي خاصِ افراد شوريده‌حال، فضاي روايي داستان را دچار زبان‌پريشي و آشفته‌گوييهاي برجوشيده از ذهنِ پرسناژهاي داستان نمودند؛ حال آنكه نويسنده نبايد «دائم از ذهن شخصيتها به‌عنوان منبع اصليِ توضيحِ مسائل استفاده كند.» (بيشاپ، 1383، ص 134).

از ويژگيهاي نزديك و همبستة اين‌گونه آثار از نظر سبك و اسلوب مي‌توان به مواردي همچون بازيهاي ذهني، روي‌آوري به فرمهاي غريب با نيت نونماييِ اثر، پي‌ريزي داستانهاي خودي با تكنيكهاي غربي، به كار بستنِ زبان مغلق و پريشيده اشاره نمود. خوانندگان اين آثار با شگردِ تعمّديِ نويسنده، معمولاً در فضايي موهوم و حسّي مبهم و معلّق، رها مي‌شوند و در جريانِ كنشهاي داستاني با چهره‌هايي برخورد مي‌كنند كه آرمان، اصالت و حتي هستي حقيقي خود را باخته‌اند و با ديدي سياه نسبت به زندگيِ اكنون و تلألويِ دريغناكِ ياد گذشته به حسرتي نوستالژيك و نهايتاً دركي دردآميز و غم‌آلود از زندگي مي‌رسند و احساس حيف‌شدگي، پوچي و هدررفتگي باعث هيچ‌انگاري، تيره‌انديشي و فرورفتگيِ مداوم آنان در دنياي وهم‌آلودِ درون براي گريز از واقعيت مي‌شود. اين‌گونه داستانها به جاي بهره‌مندي از خود انگيختگي و غناي طبيعي، با لحني كتماني و گاه ترسيده و مبهم، و جهان‌بينيِ رواييِ نامأنوس، به طريقي واقعيت‌ستيزانه و با ميدان دادن به خيالبافيهاي وهم‌آلود و سرگردان بسط و گسترش مي‌يابند و با بهره‌گيري از زمانِ حلقوي و غير تقويمي، شكلي معمّاگونه و رياضي‌وار به خود مي‌گيرند و خواننده را در پيچاپيچ پريشان‌گوييها و تعقيبِ مداوم براي سر درآوردن از زمان و راويِ دائماً در حال تغييرِ داستان، كلافه و سردرگم مي‌كنند و ضمن تحميل رياضتِ ذهني بر مخاطب، كمترين لذتِ ادبي را عايد او نمي‌گردانند و همين امر باعث رويگرداني خوانندگان و از بين رفتن اقبال عامّه براي مطالعة اين‌گونه آثار مي‌شود.

تجزيه و تحليل يافته‌ها و نتيجه‌گيري

ادبيات داستاني مقاومت و دفاع مقدس سه مرحلة عمده را تجربه كرده است:

الف: داستان‌نويسان اوايل جنگ عموماً با شيوه‌هاي سنتّي به توصيف روايي تپشهاي مضطربانة ميدانهاي هول و حادثه، روحيات سلحشورانة رزمندگان، ايثار و اخلاص مثال‌زدني مردم، دلاوريها و رشادتهاي قهرمانان مكتبي و ارزشي و موارد ترويجي و تهييجي ديگر، دل‌سپردگي ويژه‌اي از خود نشان دادند. آنان به سبب قرار گرفتن در شرايط خاص، ندانستگي و گاه كاهلانگي، بدون توجه به ادبيت و هنر داستان، قوام‌يافتگي و پرورش جزءنگارانة حادثه‌ها و شخصيت‌ها، صناعت‌هاي جديد داستاني، تنش‌ها و كشمكش‌هاي طبيعي و تحرّك‌آفرين در داستان، با نثري رسانه‌اي و كم‌رمق و روحيّه‌اي معطوف به گزارش و خاطره‌نگاري با نگاهي يك‌سوگرايانه به ثبت و درج مستقيم و غيرنمايشي اتفاقات عرصه‌هاي ستيز با دشمن پرداختند.

ضعف فضاسازي، فقر تصويرگريهاي زنده، محور قرار گرفتن تيپها يا سنخ‌نماها به‌عنوان قهرمانانِ «قصه‌هاي عقايد»، حاكميتِ نگرش مطلق‌گرا و تعصّب‌آلود نسبت به همة حوادث و مسائل جنگ و موارد عديدة ديگر سبب گرديد كه ديگر اين قصه‌ها نزديكي چنداني به زندگي در فضاي بحران‌زده و غيرعادي نداشته باشند و نتوانند پايه و ماية مناسبي در مقام خرسندسازيِ طبعِ مشكل‌پسند و كمال‌جويِ ادب‌دوستانِ فهيم و تعقيب‌كنندگانِ داستانهاي جنگ براي خود دست و پا كنند و خواندني و ماندني شوند. از آنجايي كه در اين دوره نهادهاي دولتي و يا گروه‌هاي ديني، روايتگريِ جنگ را تنها در انحصار و اهليّت خود مي‌دانستند، موضوع جنگ تقريباً از حوزة توجه روشنفكران خارج شد و اين امر به محروميّت جامعة ادبي ـ هنري از آثار داستاني و نقد و تحليل‌هاي انساني و اجتماعيِ دگرانديشان، كه عموماً با نقدهاي رسمي و فرمايشي متفاوت بود، انجاميد و اثرات ناخوشايندي را از خود بر جاي نهاد.

ب: در دورة ميانه، تقريباً از نيمة دوم دهة 60، ادبيات داستاني تا حدودي از كاركردهاي مستقيمِ ايدئولوژيك و مأموريتهاي آشكار سياسي رهايي يافت. ساخت و ساز هنري با نگرشي عميق‌تر با رعايت نسبيّت‌گرايي در شخصيت‌‌پردازي و نمايش جريان واقعي جنگ كيفيت نسبتاً قابل قبولي پيدا كرد. برآيند كلي و نتيجة عمومي فعاليتهايِ تعالي‌جويانة ادبيات در اين دوره، رويكرد روزافزونِ مردم به مطالعة مداوم قصه‌هاي جنگ بود و به نوعي مي‌توان اين سالها را عصر طلايي و پررونق ادبيات داستاني دفاع مقدس قلمداد نمود.

ج: در دورة سوم، خصوصاً سالهاي پس از آتش‌بس، شاهد تجلّي ديدگاههاي گوناگون و بسيار متفاوتي دربارة پديدة جنگ هستيم. در اين برهه نه از آن شيفتگيهاي فراسوييِ آرمانگرايانه و قهرمان‌پرستانة نويسندگان جوانِ13 دورة­ اول خبري هست و نه مي‌توان از آثار پخته، دروني‌شده، خواننده‌پسند، پرخون و سرزندة دورة مياني نشاني يافت. در اين مقطع بسياري از قصه‌ها به بازكاوي و شرح و بسط روانكاوانة بيماريِ روحيِ ناشي از عصر حادثه و بحران با درونمايه‌هايي لبريز از نگراني، نفرت، نااميدي، كابوس و مرگ‌انديشي پرداخته‌اند و به سبك و صناعتِ همخوان با اين شوريده‌حاليها و پريشان‌روزگاريها، جريان سيّال ذهن، تك‌گوييهاي هذيان‌آلود، گسستگي روابط منطقي و مألوفِ زماني و مكاني و... ، توجه خاصي نشان داده‌اند. توليدات فانتزي، نونما و پرزرق و برقي از اين دست، خوانندگان ادبيات داستاني جنگ، خصوصاً نسل سوم را از نظر باور و نوعِ نگرش نسبت به دفاع هشت ساله با چالشهايي جدّي روبه‌رو كرده و سؤالات پيچ در پيچ، ترديدآفرين و گاه بي‌پاسخ را پيش پاي فكر و ذهن آنان قرار داده است كه به دليل معلوم نبودنِ متولّيِ مستقيم پاسخگويي به اين شبهات، آسيبزايي آن روزبه‌روز دوچندان مي‌شود. نكتة شگفت‌انگيز در اين خصوص همراهي و همداستانيِ برخي از نويسندگان دوره‌هاي اول و دوم با قلم‌به‌دستـــــانِ آشفته‌نويس دورة سوم است. آناني كه با حضوري مستمر و تأثيرگذار در آوردگاه عظيمِ دفاع و مقاومت، پاكبازانه پنجه در پنجة دشمن انداخته و در دو دورة قبلي هم در عرصة داستان‌نويسي آثار قابل قبولي عرضه كرده بودند، اكنون همسو و همصدا با منفي‌انديشان، بر طبلِ انكارِ كلّيِ ارزشهايِ دفاع مقدس مي‌كوبند و با گرفتار آمدن در دام پنهانِ استحاله و انفعال، در واقع به نفي خود و كردارهاي معتقدانه و وطن‌دوستانة خويش مي‌پردازند.

مي‌توان برخي از عوامل اجتماعي و فرهنگيِ مؤثّر در بروز اين عوارضِ ادبي ـ هنري و دگرديسيهاي روحي و فكريِ اهل قلم را اين‌گونه برشمرد: كمرنگ شدن و گاه حتي واژگون شدن ارزشهاي دورة جنگ تحت تأثير القـائات روشنفكرنماهاي مغرضِ داخلي و حركات شيطنت‌آميز خارجي، سياستهاي پرنوسان، چندگانه و سليقه‌اي حاكميّت با توجه به روي كار آمدن دوره‌اي جناحهاي مختلفِ فكري و سياسي در برخورد با مسائل گوناگون مرتبط با جنگ، سلطة رسانه‌هايي همچون راديو، تلويزيون، سينما، رايانه (اينترنت)، ماهواره و نشريّات رنگارنگ و بي‌شمار، بيماري جريان نقد، كسادي بازار كتاب و بي‌رونقي مطالعة آثار جنگ بر اثر برآورده نشدن توقعّات منطقي و بحقِّ خوانندگان در توليد آثار شايسته و برازنده، گذشته‌گرايي نويسندگان براي گريز از تارهاي پيدا و پنهان سانسور به سبب وجود حساسيتها و سخت‌گيريهاي گاه و بيگاه دستگاههاي نظارتيِ چاپ و نشر نسبت به آثار مربوط به جنگ و پيامدهاي آن و دهها علل آشكار و نهان ديگر كار را به اينجا رسانده است كه بسياري از اوقات، ديگر «زبانِ مهر/ و خداونديِ خرد/ پيوندگارِ گفتن و شنفتن نمي‌شود» (شفيعي كدكني، 1378، ص 318).
......................................................................................
منبع: ماهنامه ادبيات داستاني، شماره 111
 سه شنبه 9 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 287]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن