واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: همانطور که همه ما مي دانيم، نمي توانيم بدون اينکه اول خودمان را دوست داشته باشيم، کس ديگري را دوست بداريم. آيا مي دانستيد که عشق، يک انتخاب است؟ ما انتخاب مي کنيم که دوست داشته باشيم يا نداشته باشيم. به همين سادگي. اما من فکر ميکنم که انتخاب "دوست نداشتن"، خودِ واقعي ما نيست. اين خودِ دوست نداشتن در عصبانيت، قضاوت، خشم، کينه و همه آن چيزهايي که اجازه مي دهيم در دوست داشتن ما دخالت کنند، غرق شده است. آسيب ها و زخم هايي که قبلاً خورده ايم را فراموش نمي کنيم. اين زخم ها هستند که تعيين مي کنند که باشيم و نسبت به افراد پيرامونمان چطور واکنش نشان دهيم. اختيار يک الکلي دست مشروب است و اختيار فرد زخم خورده دستِ کينه.
همسرم هميشه به من مي گفت، "من تو رو دوست دارم ولي آن بيماري را دوست ندارم." منظور او اين بود که من را به خاطر آنچه که هستم دوست دارد نه آن فرد الکلي درونم. فرد الکلي درون من هم نمي توانست کسي را دوست داشته باشد. من آدمي خودخواه و سرد بودم. آنقدر غرق در اعتياد درون خود بود که نمي توانستم هيچ محبتي به همسرم نشان دهم. افکارم تاحدي خراب بود که فکر مي کردم اين اوست که بايد خودش را بيشتر وقف من کند.
اينگونه است که اجازه مي دهيم احساسات و افکارمان، دوستداشتن ها و عشقمان را کنترل کنند. کسي که احساساتش او را کنترل مي کند نمي تواند کس ديگري را دوست داشته باشد. متاسفانه، خيلي از ما نمي توانيم به خاطر احساسات منفيمان، کسي را به درستي دوست داشته باشيم. به خاطر همين است که مي گويم کنترل اينکه چه چيز وارد قلبمان و مغزمان مي شود خيلي مهم است.
در ازدواج هم خيلي از ما نمي توانيم به طرفمان عشق بدهيم تا زمانيکه مي فهميم اين راهي که انتخاب کرده ايم تنها راه ممکن و بهترين راه نيست. احساسات باعث مي شود چيزهايي در همسرمان ببينيم که موجب مي شود به موشکافي او بپردازيم. اما موشکافي کردن احساسات و تجربه هاي همسر هيچ کمکي به اين فرايند عشق ورزي نمي کند. اکثر زوج ها وقتي ادعا مي کنند که همديگر را دوست دارند، اين دوست داشتن آن چيزي است که تصور مي کنند، نه واقعيت. اينها عشق هاي دروغي و خودِ دروغي آنهاست. واقعي نيست.
اگر بخواهيد کس ديگري را واقعاً دوست داشته باشيم، بايد اول خودمان را دوست بداريم. دوست داشتن همسرمان يعني چيزي از خودمان را به او بدهيم، درست است؟ عشق دادن است، بخشيدن است. واقعاً به همين سادگي. من فکر مي کنم اين دادن و بخشيدن را به همسرمان بايد زماني انجام دهيم که اصلاً ميلي به آن نداريم.
روي ديگر سکه هم اين است که نبايد هيچوقت خودمان را تغيير داده و هماني شويم که همسرمان مي خواهد. اگر اينکار را انجام دهيم، ديگر بيشتر به دلقکي شبيه و بسيار خسته کننده خواهيم شد.
بايد طوري تغيير کنيم که هماني بشويم که واقعاً هستيم. قدرت ما براي عشق وزيدن بيشتر از آن چيزي است که به خودمان اجازه مي دهيم. ما از اينکه خودمان باشيم آنقدر مي ترسيم که سعي مي کنيم هماني شويم که همسرمان مي خواهد، حتي اگر اصلاً آن شخصيت را دوست نداشته باشيم.
دليل اينکه خود واقعي شما با احساسات واقعيتان بيرون نمي آيد، آن کوله بار احساسي يعني خشم است. اگر به آن اجازه دهيد، خشم و کينه سالهاي سال در قلب شما مي ماند، چون شما قادر نيستيد ببخشيد و فراموش کنيد.
و وقتي که نمي بخشيم، چه اتفاقي مي افتد؟ موجب خجالت، شرمندگي، احساس گناه، و عصبانيت مي شود و ظرفيت عشق ورزيدنمان پايين مي آيد. واقعيت اين است که نمي توان به طور کل فراموش کرد، اما مي توان بخشيد.
من شديداً اعتقاد دارم که چيزي که در قلبمان توليد مي شود به عمل مي رسد. ظرفيت ما براي عشق ورزيدن برابر با صداقتي است که با خودمان داريم. شايد وقتي نمي توانيم همسرمان را ببخشيم، خيلي با خودمان يا با خداي خود روراست نباشيم. وقتي به طور کامل همسرمان را بخشيديم، آنوقت ديگر زخم ها و صدمه هاي گذشته را احساس نمي کنيم. آزاد مي شويم و کنترل احساساتمان دست خودمان مي آيد. رشد معنوي و احساسي ما آغاز شده و مي توانيم عشق را با وسعت زياد تجربه کنيم.
مي بينيد، واقعاً مهم نيست که ديگران چه فکري در مورد ما مي کنند، آنچه مهم است اين است که خودمان چه فکري درباره خودمان مي کنيم. بخشش باعث مي شود بفهميم اين قدرت را داريم که با کمک خداوند با احساساتمان کنار بياييم. وقتي از ته قلب کسي را مي بخشيم، آنوقت مي فهميم که خدا مي خواسته ما چگونه باشيم و خودمان را دوست خواهيم داشت.
مي توانيم انتخاب کنيم که ببخشيم و بخشش عشق است. از بخشيدن همسرتان نترسيد. او را ببخشيد و دوست داشته باشيد. عشق واقعي با بخشش و پذيرش ايجاد مي شود. و وقتي همه آنهايي را که بايد ببخشيد، مي بخشيد، آنوقت مي توانيد آزادانه خودتان و آنها را دوست داشته باشيد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 164]