واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: انسان را اشیاء بی نهایت زیاد و متنوعی احاطه کردهاست که برخی از آنها از کوچکترین ذرات اتم گرفته تا عظیمترین ستارگان کیهانی بی جان هستند و برخی دیگر از سادهترین موجودات یک سلولی گرفته تا بغرنجترین و رشد یافتهترین جانوران که انسان باشد جان دارند. این اشیاء بی نهایت متفاوت دارای خواص گوناگون هستند. بشر در طول تاریخ و در نتیجه آزمایشهای پیاپی خود با پیشرفت دانش وگسترش فعالیتهای پراتیک خویش کم کم دریافت که هر قدر هم اشیاء و خواص شان گوناگون باشد با این همه آنها دارای مبانی مشترکی هستند. در دورانهای باستان گروهی از فلاسفه یونان باستان این مبنای مشترک یا اساس جهان و پایه واقعیت را این یا آن شئی مثلاً آب یا آتش میدانستند. نزد متفکران باستانی چین و هند نظیر همین عوامل دو چهار یا پنجگانه بودهاست و در ایران کهن نیز عقیده مربوط به وجود چهار آخشیج (یا عنصر ماه): آب، هوا، آتش، خاک و یا طبایع چهارگانه: گرمی، خشکی، سردی و تری با رخنه از منابع هندی و یونانی رایج بودهاست.
زروانیان، «زروان بیکران» یا گیتی ماده را عنصر نخستین میدانستند که تمام موجودات از آن پا به عرصه وجود نهادهاست. دمکریت فیلسوف بزرگ یونان باستان میگفت اصل جهان از یک عنصر تجزیه ناپذیر است که از ترکیب آن، اشیاء مختلف پدید میآید و آن را «اتم» (ا به معنای نفی، تم از واژه بریدن و قطع کردن) یا «بخش ناپذیر» (در اصطلاح فلسفی ما ـ جزء لایتجزی) نامید.
ماتریالیسم کارتزینی
با تکامل اندیشه بشری این کشف بزرگ به عمل آمد که آن پایه مشترک و اساسی عمومی را نباید با اشکال مختلف اشتباه کرد، بلکه این نتیجه فلسفی حاصل شد که در درجه اول همه اشیاء جهان در این اصل شریکند که به خودی خود و مستقل از انسان، مستقل از تفکر و اندیشه و احساسات وتمایلات انسان، یعنی به طور عینی، وجود دارند. مثلاً علوم طبیعی ثابت کردهاست که میلیونها سال قبل از پیدایش هر گونه موجود زندهای زمین و اجرام کیهانی وجود داشتهاند و این خود نشان میدهد که طبیعت عینی است، مستقل از انسان و شعور اوست. به عبارت دیگر این عقل نیست که ماده را خلق کرده، بلکه در کره زمین تکامل چندین میلیارد ساله مادهاست که منجر به پیدایش شعور و خرد انسانی شدهاست.
پراتیک بشری آزمایش و تجربه روزانه، فعالیت تولیدی و علوم طبیعی با تمام دستاوردهای خود به ما نشان میدهد که جهان به طور عینی وجود دارد. عینیت جهان یعنی وجود آن در خارج و مستقل از شعور و اراده و خرد به معنای آن است که جهان مادی است. این کلمه معنای فلسفی دیگری ندارد.
از نگاه تاریخی دانش ما متأثر از شرایط اقتصادی و اجتماعی ما است. در این زمینه تولید اجتماعی نقش بزرگی را بازی میکند. تولید اجتماعی تعیین کننده ترین عامل در شناخت بشر است. به این معنی که شناخت ما بر اساس رشد تولید اجتماعی ما رشد میکند. به این اساس رشد تولید اجتماعی را میتوان به دو مرحله تقسیم کرد. یکی تولید اجتماعی طبیعی و دوم تولید اجتماعی دستی یا صنعی. در تولید اجتماعی طبیعی قوای طبیعی نقش مهمی را بازی میکنند. تولید اجتماعی طبیعی در سه دوره تولید تاریخی بازتاب یافتهاست. در سه دوره تاریخی کمون اولیه، برده داری و فیودالیزم، شیوه تولید شیوه طبیعی بودهاست. در تمام این دورههای تاریخی قوای طبیعی در رشد تولید و اساس تولید نقش مهمی را بازی نمودهاست. از این رو بشر در این سه دورهٔ تاریخی به قوای طبیعی متکی بودهاند. این اتکا به قوای طبیعی در نحوهٔ تفکر آنان نقش مهمی را بازی مینمودهاست. آنان به هر نحو خود را مدیون قوای طبیعی میدانستهاند. هر گونه تفکر آزاد و انسانی نا ممکن بودهاست.
در دورهٔ تاریخی بورژوازی تولید صنعتی بودهاست. در این دورهٔ تاریخی دیگر بشر به قوای طبیعی متکی نیستند. از این رو میتوانند مستقل از قوای طبیعی عمل و فکر کنند. این دوره را میتوان دوران آزادی انسان از قوای طبیعی و دوره تفکر آزاد انسانی نامید. بشر با شکل گیری این دورهٔ تاریخی بودهاست که توانستهاست آزادانه فکر کند. به همین خاطر آغاز این دوره با آغاز رنسانس انسانی مزین گردیدهاست. صرفاً با آغاز این دوره بود که انسان توانست جدایی شعور و طبیعت را وجدان نماید. همچنین انسان در طبیعت به مقام بسزای خودش دست یافت. ماتریالیسم دیالکتیک تنها میتوانست تحت چنین شرایطی پا بگیرد. شرایطی که انسان از قوای طبیعی آزاد عمل میکند. قوای طبیعی را در خدمت خودش در میآورد و صنعت اساس تولید قرار میگیرد.
اینکه اشیا را خارج از شعور خود میدانیم نتیجه بهبود شرایط تولید اجتماعی ما است. جغرافیای تولید صنعتی و جغرافیای تفکر آزاد مادی با هم همخوانی دارند. هر اندازه به جوامع صنعتی نزدیک میشویم یقین و ایقان مردم به ضعف ایدههای مذهبی بیشتر میگردد.
[ویرایش]
ماده به مثابه مقوله فلسفی
همین خاصیت عمومی و مشترک تمام اشیاء بی شمار و گونه گونه یعنی وجودعینی آنها و مستقل بودنشان از تفکر و شعور انسان است که آن را با مفهوم فلسفی «ماده» بیان میکنیم.
مفهوم یعنی چه؟ هر واژهای که بیانگر عنصر مشترک و عام در یک گروه از اشیاء و پدیدهها باشد «مفهوم» نامیده میشود. این البته بیان ساده مطلب است و در فصل تئوری شناخت دقیق تر این مسئله را خواهیم آموخت. مفاهیم بسته به آن که تا چه حد و مرزی اشتراک و عمومیت را بیان کنند و تا چه اندازه گروهی بزرگ تر و یا کوچکتر از اشیاء و پدیدهها را در برگیرند «گسترده تر» یا «تنگتر» هستند. مثلاً «درخت» یک مفهوم است که بیان کننده عنصر عام و مشترک کلیه درختان گیتی صرفنظر از رنگ و بزرگی و نوع میوه و سایر مشخصات هر یک از آنها است. کلمه «گیاه» بیانگر یک مفهوم دیگر است که نه فقط درختان بلکه هر موجود زندهای را که بنا به تعاریف علم گیاهشناسی و زیستشناسی خاصیت نباتی داشته باشد در بر میگیرد.
واضح است که مفهوم «گیاه» گسترده تر از مفهوم «درخت» است. مفهومی که بتواند همه اشیاء و پدیدهها را از ذره شن تا قرص خورشید، از صخره کوه تا مغز انسانی، از موج دریا تا کهکشان را در بر میگیرد، مفهومی به حد اکثر گستردهاست. مفهومی که با کلمه «ماده» بیان میگردد چنین مفهومی است. وقتی یک مفهوم شاخصهای اساسی و عام همه اشیاء را نشان دهد و همه پدیدههای موجود را در بر گیرد، آن را از زمره مقولات فلسفی حساب میکنیم.
لنین مفهوم ماده را به مثابه یک مقوله فلسفی توضیح میدهد و روشن میکند که مقصود از آن تمامی واقعیت عینی است که انسان با آن، یعنی با این واقعیت، توسط خواص پنجگانه خویش آشنا میشود. واقعیت عینی مستقل از حواس وجود دارد ولی توسط حواس منعکس میشود. پس، آن شاخصهای اساسی و عام که در همه اشیاء و پدیدهها مشترک است و توسط مقوله «ماده» بیان میگردد عبارتاند از آن که:همه آنها مادی هستند، به طور عینی و مستقل از شعور ما وجود دارند.
همه آنها از طریق خواص مختلف خود(نظیر رنگ و بو، مزه و صدا و حرارت و ابعاد و غیره) روی ارگانهای حس ما تأثیر میگذارند و متناسب با آن احساس ویژهای را به وجود میآورند.
پس اولا تأکید میکنیم که مفهوم بیان کننده واقعیت عینی ماده یک مفهوم مربوط به علم فیزیک یا شیمی یا سایر علوم مشخص نیست، بلکه یک مقوله فلسفی است.
ثانیا تأکید میکنیم که مفهوم ماده به مثابه یک مقوله فلسفی را نباید با خود ماده که عبارت از واقعیت عینی مستقل از احساس انسان و مستقل از هر گونه مفهوم و مقوله فلسفی، اشتباه کرد مقوله فلسفی «ماده» بازتاب وجود عینی جهان، واقعیت عینی خارج از ما در شعور ماست.
[ویرایش]
جهان قدیم است
در این تفکر جهان مادی، جاودانی و بی انتهاست. جهان مادی دارای اشکال مختلف است. در جهان همه اشیاء هر قدر هم کوچک باشند از هیچ زائیده نمیشوند و به هیچ مبدل نمیگردند. اصطلاح «از بین رفتن» شیئی به معنای تبدیل آن شیئی به شیئی دیگر است. پایان یکی آغاز دیگری، مرگ یکی، زندگی دیگری است. و این روند تا بی نهایت ادامه دارد. آنچه هر گز از بین نمیرود ماده یعنی واقعیت عینی است. در این مورد است که بشر همواره از خود پرسیده چطور میشود که ماده همیشه وجود داشته است؟ چنین پرسشی شگفت آور نیست. زیرا که انسان در سراسر زندگی خود و نوع خود شاهد زایش، رویش و پرورش و سپس زوال و نابودی اشیاء و پدیده هاست، میبیند که هر چیزی را سرآغازی و سپس پایانی است. چرا ماده استثناء باشد؟ چرا کسی یا چیزی «در آغاز» آن را خلق نکرده باشد؟ به این پرسشها تنها و تنها علم میتواند پاسخ دهد و پاسخ علم که در طول تاریخ مرتبا مستحکم تر و قاطع تر و مستدل تر شده آن است که ماده همیشه وجود داشتهاست و ازلی است، همیشه باقی خواهد بود و ابدی است. حادث نیست، قدیم است، فانی نیست، باقی است.
هرقدر ما با دستاوردهای علم بیشتر و همه جانبه تر آشنا باشیم بهتر میتوانیم این حکم اساسی را ثابت کنیم. مثلاً قانون بقا و تبدیل جرم و انرژی (لاوازیه و لومونوسف) ثابت میکند که در طبیعت هیچ عنصری بدون آن که اثری از خود باقی بگذارد از بین نمیرود و هیچ عنصری از هیچ زائیده نمیشود. علم ثابت میکند که نمیشود چیزی از هیچ خلق کرد. آنچه را که نمیتوان نابود کرد و از بین برد، نمیتوان خلق کرد، نمیشود زمانی بوده باشد که در آن ماده نباشد و از هیچ عنصر و هیچ جا خلق گردد. نتیجه این که ماده همیشه بودهاست. همیشه خواهد بود، هرگز زائیده و خلق نشده، قدیم است و جاودانی به قول شاعر عارف ایرانی شبستری:
عدم موجود گردد، این محال است وجود از روز اول لایزال است
در این جا به نقل از فردریک انگلس باید اضافه کنیم که مادی بودن جهان و ازلیت و ابدیت آن را با چند کلمه سحرآمیز نمیتوان ثابت کرد بلکه تکامل طولانی و پرپیچ و خم فلسفه و علوم طبیعی طی قرون متمادی آن را مدلل میسازد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 248]