واضح آرشیو وب فارسی:سياست روز: آچمز عطاران در بزنگاه
ايزد مهرآفرين
مثل اينكه جنجال و حرف و حديث جزء لاينفك سريالهاي مناسبتي (مخصوصا مربوط به ماه مبارك رمضان) شده است. حتي امسال با اين سطح نازل كيفي سريالها كه حتي مخاطب عام را هم نتوانستد جذب كنند.باز هم واكنشهاي مختلف و زيادي را در جامعه برانگيختند.
يكي از سريالهاي امسال كه بر خلاف انتظار نه تنها مورد اقبال عمومي واقع نشده بلكه مخالفاني هم پيدا كرده، آخرين كار تلويزيوني رضا عطاران است. سريالي كه سومين تجربه مناسبتي ماه رمضان وي بوده و در اين دوره به عنوان نخستين مجموعه ميهمان سفرههاي افطار بينندگان است.
چيزي كه در آن شكي نيست آبكي بودن اين سريال است كه از لحاظ كيفي اصلا با كارهاي ديگر خود عطاران و خيلي از كارهاي طنز و مناسبتي همين سيما (مثل مرد هزار چهره و ميوه ممنوعه) قابل مقايسه نيست، طوري كه انگار صبح ساخته شد و شب پخش ميشود. اشتباهي خواندن به جاي و استفاده از جملاتي مثل و از اين قبيل. خنداندنها در لحظه كه شاخصهكارهاي عطاران محسوب ميشود. خوب يا بد، اين بار تركيب مناسبي با ميزان محتواي تأمل برانگيز نداره.بزنگاه هم مثل و با رويكردي اجتماعي به خانوادههاي ايراني داستاني را با ساختار كمدي پيش مي برد. محور اصلي داستان هم مربوط به يك خانواده سنتي ايراني است كه پس از مرگ پدر خانواده بر سر تقسيم ارث و ميراث به جان يكديگر مي افتند. در وجه مضموني مايه اصلي رودررويي مرگ به عنوان رويدادي معنوي و اموال خانوادگي به عنوان ابزاري مادي معرفي شده است. در وجه ساختاري نيز قرار است تضاد بين تلخي مرگ و شيريني مال دنيا طنزي به وجود بياورد تا از رهگذر روابط بين آدمها لبخند اتفاق بيفتد، اما به نظر مي رسد مشكل از همين جا ناشي مي شود، به تعبير ديگر فيلمنامه نويس نه موفق مي شود معنويت و تلخي اتفاق را به درستي به باور تماشاگر بنشاند و نه توانايي آن را داشته تا تضاد بين آن تلخي و شيريني را به شكل كامل ارائه دهد.
مشكل بزرگتري كه در اين سريال وجود دارد، مسخره كردن باورها و آيينهاي ايراني همچون تشييع جنازه، سوگ و عزاداري است. اين موضوع زماني به چشم مي آيد كه خنده در بخشهاي مربوط به شوخي با اين آيينها و مراسم اساساً پديد نيامده است. مسئله ديگر شوخيهايي است كه در قالب شخصيتهاي سريال فرو رفته و جزئي از آنها شده و مجبورشان كرده تا با سر هم زدن تماشاگر را به خنده وادارند. در اينجا اما دو گروه رابا نگاه متفاوتي ديدند و هر گروه با دلايل و نشانههايي سعي در متقاعد كردن جريان مقابل دارد.
گروه اول: جامعه را بايد پاك و پاستوريزه نگه داشت چون اگر تقي به توقّي بخورد، فاسد ميشود. با اين ديدگاه مثلاً كمترين متلك يا حركتي خلاف محكوم به بدآموزي است و بايد توقيف شود. عبارتي مانند يا بدآموزي دارد! دراين باره به دليل سخيف بودن و خندهدار بودن بيش از حد چيزي نمينويسم.
گروه دوم: زماني بود كه سينما، هنر، اخلاق و دانش ارج و قربي داشت و خوبي و بدي تعريف خاص خود را داشت. اما حالا كسي سوداي ساختن دنياي ديگر ندارد، كسي به چيزي اعتراض نميكند و نميخواهد طرحي ديگر بيندازد؛ تا اينجا اشكال ندارد ولي وقتي هوس ميكند بگويد كه اصلاً همين درست است و شمايي كه خلاف اين ميانديشي بيجا ميكني و آن فيلمهايي كه زماني ارزشمند حساب ميشد و الگوي شماست از اول هم چنان مالي نبوده است، يك مقدار زور دارد. حالاست كه ميتوان پيش از نام تارانتينو لقب گذاشت و براي نوشت كه و براي اين پيدار ضعيف پر از دلقكبازي و تمسخر كرامت انسان و افرادي كه جز تيغزدن هم و دروغگفتن به يكديگر كاري نميكنند، ويژهنامه درآورد.
نقد مرده است و گرنه به تقديس ميانمايگي- كه چه عرض كنم، فرومايگي- نميپرداختيم. مديري را با ذوق و سليقهاي ميشناسيم كه خودش جدي بازي ميكند و از امثال پيمان قاسم خاني نيز به خوبي در كنار ديگراني كه طنز بازي ميكنند، استفاده ميكند. اين يعني حرف اول را فكر و ايده و نويسنده ميزند نه دلقكبازي و مزهپراني. حالاتهيهكننده هم كه اگر صداوسيما باشد نورعلي نور است زيرا مخاطب بيشتر، هدف اصلي آنهاست. دفاع آنها نيز در مقابل نامهدرخواست توقيف، رد ادعاي آنان نبود بلكه به رخ كشيدن تعداد مخاطبان بود و اين به معناي عوامزدگي رسانهايست كه قرار بود دانشگاه باشد.
بهترين كار عطّاران را ميدانم كه البته طنز هم داشت. اين را نوشتم كه بگويم با مشكلي ندارم بلكه از نزول پله به پله بيزارم. حكايت نقد هم از آن چيزهايي است كه بسيار دربارهاش نوشتهاند و چسباندن صفات بد و ناپسند به مليت و نام- هر كشور چقدر زشت و نابخردانه است. مالدوستي و حقهبازي، متعلق به يك فرهنگ و قوم نيست كه مدام به دست خود، خويشتن را اينچنين كوچك كنيم و براي تحقير خود به مناسبت هورا بكشيم. شخصيتهاي زيادي در اين فيلم معتاد نشان داده شده اند : خود نادر، داماد خانواده (توفيق)، خواستگار دخترصابر. من نمي فهمم اگر بخواهيم در يك سريال،يك آسيبي را بررسي كنيم بايد اينقدر معتاد پراكني كنيم. آيا اين شد كنكاش! آيا براي نوجوانان سوال نشده است كه اين سيخ به چه كار معتاد مي آيد واين ماده چيزي كه مي گويند ارزان هم هست و مي شود به راحتي در چايي هم حل كرد چيست؟
جالب است كه بدانيد اين سريال در 24 ساعت دو بارتكرار دارد،يكي شب و يكي بعدازظهر!!! ممكن است كساني بگويند كه اين مطالب ريزبيني بي مورد است اما اگر سينمايهاليوود تاثيرات شگرف خود را بر جوانان جهان مسلط كرده است به خاطراين است كه تا همين نكات ريز تاثير گذار را نيز محاسبه مي كنند كه متاسفانه مجال اين نوشته نيست كه چند مثال در اين زمينه بزنم. ابطحي در روزنامه اعتماد نوشته بود كه توجّه ميليونها مردم را جلب كرده پس سريالي ديني است، عجب! خود بزنگاه پيداري عادي و پيشپاافتاده و شلوغ است كه نه فرهنگ را خراب ميكند و نه آش دهن سوزي است و نبايد آنرا جدي گرفت ولي اين هورا كشيدنها را چرا؛ چون به ما ميگويد اين نگاه عوامزده و سرخوشانه و باري به هرجهت، ميان مسئولان و منتقدان و بينندگان طرفدار دارد و در آينده نيز ادامه خواهد يافت.
سه شنبه 9 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سياست روز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]