تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):خدا را بسيار ياد كنيد و هميشه به ياد مرگ باشيد و قرآن زياد بخوانيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816934267




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كتاب انديشه - تابع الزامات مديرمدرسه


واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: كتاب انديشه - تابع الزامات مديرمدرسه


كتاب انديشه - تابع الزامات مديرمدرسه

امين بزرگيان:مهرماه بيش از هر چيز يادآور بازگشايي مدارس است. در ايران بيش از 15 ميليون دانش‌آموز داريم و مطمئنا چندين برابر اين تعداد افراد درگير با مدرسه و نهاد آموزشي. در اين ديالوگ، تلاش بر اين است كه از منظر مطالعات فرهنگي و مشخصا بحث «هژموني» آنتونيو گرامشي، نهاد مدرسه ارزيابي شود. به تازگي كتابي تحت عنوان «ناسازه‌هاي گفتمان مدرسه، تحليلي از زندگي روزمره دانش‌آموزي» از محمدرضايي توسط انتشارات جامعه و فرهنگ منتشرشده كه به زودي توزيع خواهدشد.

بحث در مورد هژموني مدرسه، تلفيقي است ميان يك تجربه زيسته عام همچون حضور در مدرسه و يك تجربه نظري خاص به نام مفهوم «هژموني» گرامشي. براي پيدا كردن نسبت اين تركيب بي‌شك معادله نامجهول ابتدايي، تعريف و معناي واژه «هژموني» است.
سختي‌هاي كار در موضوع مدرسه اتفاقا باز مي‌گردد به همين تجربه زيسته انسان‌هايي كه خود، مدرسه رفتن را تجربه كرده‌اند و هر لحظه ممكن است جلوي شما موضع بگيرند. اما در مورد معناي «هژموني» خود گرامشي هم تعريف دقيقي ارائه نمي‌دهد، حداقل آنجاهايي كه دلالت‌هاي اين مفهوم را مطرح مي‌كند. من براي بيان معناي «هژموني» استناد مي‌كنم به كتاب «هژموني و استراتژي سوسياليستي» كه يكي از مطرح‌ترين متن‌هاي حوزه چپ است. در فصل اول كتاب اين موضوع عنوان مي‌شود كه گرامشي به دو شيوه حكومت يا رهبري قائل است؛ حكومتي كه بيشتر مبتني بر «سلطه» است و حكومتي كه با «زور»، رهبري مي‌كند.
در حكومت‌هاي مبتني بر زور، گرامشي به دستگاه‌هاي اجبارآميز يا قهرآميز دولت بيشتر توجه نشان مي‌دهد؛ جايي كه قدرت دولت به گونه‌اي برهنه و عريان اعمال مي‌شود، اما در ذيل حكومت‌هاي مبتني بر سلطه، هژموني سياسي و اخلاقي ديده مي‌شود. گرامشي با مفهوم «هژموني» مي‌خواهد بگويد كه حكومت‌ها براي بازتوليد مناسبات خودشان، نيازمند رهبري سياسي و اخلاقي‌اند. به اين معنا كه آنها نمي‌توانند دائما به واسطه وسايل قهرآميز و اجباري دولت، جامعه و شرايط توليد خود را بازتوليد كنند.
مفهوم هژموني آنقدر در سنت چپ اهميت دارد كه مي‌توان گفت ناجي اين سنت است. مفاهيم كلاسيك چپ در دوره ظهور «هژموني» بي‌مصرف و خام شده بودند. جبرگرايي اقتصادي، يوتوپيا و انقلاب كارگري، زيربنا و روبنا و بسياري ديگر از مفاهيم كليدي كلاسيك چپ زوال يافته بودند. هژموني و گرامشي توانستند سنت چپ را از فرسودگي نجات داده و قدرت تحليل به آنها ببخشند. اما يك نكته كليدي در اين بحث وجود دارد و آن اينكه در حكومت‌هاي مبتني بر زور، ما با نهادهاي عيني مواجه هستيم كه زور را به گونه‌اي عريان اعمال مي‌كنند؛ مثل پليس و نهادهاي امنيتي. بحث اينجاست كه سلطه هژمونيك چگونه اعمال مي‌شود. رهبري فرهنگي توسط نظام مسلط با چه شيوه‌‌هايي صورت مي‌يابد. به نظر مي‌رسد كليد فهم «هژموني» فهم اين شيوه‌هاست؛ شيوه‌هايي كه منجر به هژموني فرهنگي‌ـ اجتماعي مي‌شوند.
نكته اول اينكه سنت چپ با استفاده از مفهوم «هژموني» از مخمصه نجات يافت، حرف كاملا درستي است. بعد از گرامشي نيز تلاش‌هايي براي بهبود اوضاع چپ صورت گرفت كه گاهي موفقيت‌آميز نبودند و گاهي تا حدي قرين موفقيت بودند. اما در مورد نكته دوم بايد گفت كه براي تعريف مفهوم هژموني گرامشي، واژه «رهبري» به كار مي‌رود تا به درك فرآيند و سازوكار‌هاي آن پي برده شود. واژه «رهبري» به اين معناست كه طيف افراد يا به عبارتي طبقاتي كه رهبري مي‌شوند، بر اساس فلسفه يا ايدئولوژي فراگير همه، جمع شوند، يعني رهبري اخلاقي‌ـ سياسي، به نوعي پيشوايي را تداعي مي‌كند. «هژموني» به صورت «استيلا، تفوق، سروري و پيشوايي» ترجمه شده است كه به نظر من «پيشوايي» بهتر از بقيه است، چراكه هم بار مثبت دارد و هم اينكه كل تفوق اعمال شده را شامل مي‌شود. طبق آنچه گرامشي مطرح مي‌كند، در اينجا بايد فرآيندي اتفاق بيفتد كه طبق آن فرآيند، يك طبقه كه همان طبقه مسلط است توان آن را داشته باشد تا به واسطه يك ايدئولوژي جامع و فراگير، همه طبقات ديگر را با خود همراه كند. اما چگونه طبقه مسلط مي‌تواند رهبري خود را اعمال كند؟ در اينجا گرامشي به نكته ظريفي تحت عنوان «از خودگذشتگي طبقه مسلط» اشاره مي‌كند. تا قبل از اين مفهوم به نظر مي‌رسيد سلطه يك طبقه بر ساير طبقات، حداقل در نظام ماركسيستي، به اين معناست كه طبقه مسلط هر چه بخواهد مي‌تواند توليد كند و به خورد طبقات ديگر دهد، چراكه طبقه فرودست جامعه چاره‌اي جز عمل كردن طبق آنچه طبقه مسلط مي‌انديشد، ندارد؛ همان مفهوم ايدئولوژي ماركس يعني نظام باورها و ايده‌هاي كاذبي كه طبقه مسلط آن را ساخته و به خورد طبقات ديگر مي‌دهد. اما رهبري يا پيشوايي مورد نظر گرامشي، چنين چيزي نيست. گرامشي معتقد به از خودگذشتگي طبقه مسلط است و اين از خودگذشتگي، از خودگذشتگي مفهومي نيز هست. به اين شكل كه بايد يكسري مفاهيم راجع به منافع طبقات فرودست جامعه را اخذ كرده و يك تركيبي از آنها ساخت تا هم منافع طبقه فرادست و هم منافع طبقه فرودست را شامل شود. در خلال اين تركيب، فلسفه‌اي تشكيل خواهد شد كه براي طبقات فرودست جامعه، پذيرفتني‌تر خواهد شد.
پس خيلي هم «نخبه‌گرايانه» نيست. چون يكي از انتقاداتي كه به مفهوم هژموني گرامشي مي‌شود اين است كه مخاطبان اين مفهوم تنها نخبگان هستند.
اين‌طور نيست. گرامشي هم معتقد به نزديكي با تجربه زيسته است و آنجا كه مفهوم «ضدهژموني» را مطرح مي‌كند، شرايط ايجاد ضدهژموني توسط روشنفكران را ابتدا در رجوع به تجربه زيسته مردم عادي مي‌داند. از نظر او روشنفكران مي‌بايد براي مبارزه با هژموني مسلط، نظام باورها، خودآگاهي و عمل مردم عادي را در قالب يك آگاهي گفتماني، نظري يا فلسفي، بررسي كنند و بعد از بررسي آن را دوباره به مردم بازگردانند. در اينجاست كه مردم عادي با روشنفكران بسيج مي‌شوند. به نظر مي‌رسد گرامشي توجه به تجربه زيسته مردم را دامن مي‌زند، ولي به هر حال، هژموني برخاسته از يك ايدئولوژي يك‌جانبه نيست، طوري كه يك گروه توليد كند و بقيه مجبور به رعايت آن ايده‌ها و باروها باشند. در اينجا از «construction» و «articulation» يعني «برخاستن» و «تركيب» صحبت به ميان مي‌آيد. در واقع تركيب كردن شامل تركيب چند عنصر به نظر نامتجانس است كه در كنار هم قرار مي‌گيرند و تجلي ويژگي‌هاي نوظهور از يك تركيب به شمار مي‌آيد. شايد واژه بهتر براي اين موضوع «تركيب و بيان» باشد كه به واسطه آن مي‌توان رهبري كرد.
اين مفهوم، تازه به نظر نمي‌رسد. حتي وبر در جامعه‌شناسي سياسي نيز به اين بحث پرداخته است و وقتي از مشروعيت صحبت مي‌كند، مشروعيت را امري دوطرفه مي‌داند و قدرت را زماني «اقتدار» مي‌نامد كه توسط فرمانبران يا فرودستان، مشروع تلقي شود. بحث مشروعيت قدرت را در سنت راست يا محافظه‌كار، جامعه‌شناسي رسمي و حتي در مباحث پارسونز نيز داريم. اما گرامشي در اينجا بحث ديگري را مطرح مي‌كند: اين هژموني كه ساخته شده، توسط ضدهژموني (counter Hegemony) مي‌تواند به چالش كشيده شده و عليه آن اقدام شود. يعني هژموني مسلط مي‌تواند توسط يك هژموني ديگر مورد نقد و فروپاشي قرار گيرد، البته از نظر گرامشي توسط روشنفكران.
آنچه در انديشه‌هاي گرامشي بسيار مطرح مي‌شود، بحث «روشنفكران» است و روي روشنفكران حساب باز مي‌كند و معتقد است اگر بناست «ضدهژموني» توليد شود بايستي توسط روشنفكران توليد شود. آنچه تو هم در مورد نقد به گرامشي مطرح كردي كه نخبه‌گرايانه است، در اينجاست.
اين همان بحثي است كه مي‌گويد براي انقلاب و تحول نياز به يك ايده محوري است و انقلاب‌ها بر اساس جبر تاريخ (آن‌گونه كه ماركسيست‌هاي ارتدوكس معتقد بودند) به وجود نمي‌آيند، بلكه براي صورت‌بندي‌شان نياز به ايده‌اي است كه باعث اتحاد ميان انقلابيون شود و اين ايده به عقيده گرامشي توسط روشنفكران ساخته مي‌شود.
بله، همينطور است. يعني ماركسيسم ارتدوكس نمي‌تواند به اين قضيه قائل باشد. مفهوم «رهبري» گرامشي ميانه اين راه و مربوط به جامعه مدني است كه از نظر او بسيار مهم است. ظرافت بحث گرامشي آنجاست كه با ديدن جامعه شوروي و ايتاليا و كشورهاي توسعه يافته و سرمايه‌داري غرب، به تفاوت استراتژي براي مبارزه پي برده است. چيزي كه شرق و غرب را از هم جدا مي‌كند اين است كه در شرق، دولت همه چيز است اما در غرب، اين‌طور نيست. در غرب، دولت پشت جامعه مدني پنهان شده و دولت در دسترس مستقيم مردم نيست. نظرات گرامشي براي روشنفكران ما راهگشاست، اما متاسفانه در جنبش اصلاحات هيچ ارجاعي به گرامشي داده نشد، در صورتي كه مي‌توانست به اصلاحات كمك كند و به نوعي باعث خروج از بن‌بست ايجاد شده باشد. به هر حال، دولت يا حكومت در غرب، هژموني‌اش را از طريق نهادهاي جامعه مدني رسمي اعمال مي‌كند. از جمله ابزارهاي جامعه مدني، مدرسه، احزاب و رسانه‌هاي جمعي هستند. اين ابزار در خدمت حكومتند كه به واسطه آنها مي‌توانند باورها، ارزش‌ها و فلسفه ساخته شده خود را به مردم تزريق كنند.
قبل از اينكه وارد بحث هژموني مدرسه شويم بايد به يك مسئله مهم در بررسي‌مان توجه داشته باشيم. ابزار هژمونيكي كه از آن نام بردي يعني رسانه‌هاي جمعي، احزاب و... يك تفاوت بسيار اساسي با مدرسه دارند. تمامي ابزارهاي رهبري اخلاقي و سياسي طبقه حاكم، به صورت‌هاي مختلف توسط گروه‌هاي اجتماعي گوناگون(عامه وروشنفكر) مورد انتقاد عمومي قرار گرفته‌اند، مثلا انتقادات جدي كه به رسانه‌ها و اثرات مخرب تلويزيون صورت گرفته يا انتقاد از احزاب كه همواره به عنوان جرياناتي به دنبال منافع خودشان در وجدان عمومي جامعه، به‌خصوص جامعه ما، مطرح بوده‌اند؛ اما اين انتقادات هيچ‌گاه به صورت جدي متوجه «مدرسه» و «نهاد آموزش» نبوده است. همواره مدرسه توانسته ابزار هژمونيك بودن خودش را پشت دكور «آموختن دانش» پنهان كند، يعني ايدئولوژي مدرن «الزام به كسب دانش»، هرگونه ابزار رهبري اخلاقي و سياسي مدرسه را توجيه مي‌كند. براي همين است كه هرگونه انتقاد از بودگي مدرسه، ويژگي‌هاي مدرسه و كاركردهاي مدرسه به دشواري صورت مي‌گيرد. عرصه عمومي جامعه ما از يك نگاه ايدئولوژيك نسبت به نقش حياتي مدرسه برخوردار است كه انتقاد از آن را با مشكلات بسياري مواجه مي‌سازد. اين مسئله را مي‌توان در «تقديس معلم» به خوبي مشاهده كرد.
بله، در جامعه غربي نيز همچون جامعه ما نسبت به ابزار هژمونيك همچون احزاب و رسانه‌هاي جمعي، نگرش منفي وجود دارد اما نسبت به مدرسه، اين حالت وجود ندارد، يعني در سطح عمومي به همان ميزان كه از تلويزيون و ساير ابزار جامعه مدني انتقاد مي‌شود، مدرسه مورد انتقاد قرار نمي‌گيرد اما در سطح نخبگان درآنجا اين‌طور نيست. براي مثال مي‌توان به ايده‌هاي ايليچ، ايده «ضد مدرسه» و «از بين بردن نهاد مدرسه به شكل رايج» اشاره كرد يا حتي به گرامشي، آلتوسر، بورديو و همه كساني كه ذيل نظريه «بازتوليد» فعاليت مي‌كنند، اشاره كرد كه همگي از منتقدان مدرسه هستند، ولي هيچ يك از آنها جز ايليچ، خواستار از بين رفتن چنين نهادي نيستند، چراكه وجود مدرسه را ضروري مي‌دانند. در عين حال در سطح نظري و فكري، انتقادهاي زيادي به مدرسه شده است. به هر حال به تعبير بورديو، ايدئولوژي آموزش علم، ايدئولوژي شايسته‌سالاري و حذف دانش غير علمي، همگي سبب شده در سطح جهاني، نقد نسبت به نهاد مدرسه بسيار محدود شود.
در انديشه غرب همانگونه كه گفتي يك فرهنگ جامعه‌شناختي و انتقادي وجود دارد كه به نقد «مدرسه» به عنوان يكي از ابزارهاي هژمونيك پرداخته، اما سوال اين است كه چرا در جامعه فكري ما، چنين فرهنگ انتقادي نسبت به «مدرسه» وجود ندارد. به نظر مي‌رسد يكي ازدلايل، حاكم بودن سنت چپ توده‌اي از گذشته بر انديشه انتقادي ما بوده است. يكي از ابزارهاي مهم اين سنت «تقديس آگاهي» است كه ديگر جايي براي انتقاد نهاد مدرسه نگذاشته است. در ديدگاه اين سنت، آگاهي رمز رهايي توده است و بالطبع مدرسه به عنوان يكي از ابزارهاي جدي براي ترويج آگاهي، هيچ‌گاه مورد انتقاد جدي وسيستماتيك قرار نمي‌گيرد. شما به متوني كه از روشنفكران دهه‌هاي 30 و 40 ايران به جاي مانده دقت كنيد، با اينكه چيزي كه در ابتداي امر بدان پرداخته‌اند، نسبت ميان توليد و آگاهي يا ابزار توليد و ابزار آگاهي است، اما آنها بسياري از نهادهاي هژمونيك كه در درجات بسيار نازل‌تري از مدرسه در ترويج هژموني مسلط بوده‌اند را مورد انتقادهاي بسيار جدي و شديد قرار دادند، اما هيچ‌‌گاه يا به ندرت به «نهاد مدرسه» پرداختند. اين مسئله به نظر مي‌رسد تا حدودي ريشه در سنت فكري ما داشته باشد.
آلتوسر جمله معروفي دارد و گرامشي نيز بر همين باور است. آلتوسر معتقد است كه مدرسه در نظام سرمايه‌داري تنها جايي است كه دانش‌آموزان هشت تا 12 ساعت، در اختيار حكومت قرار مي‌گيرند و اين بازه زماني، زمان زيادي براي اذهان در حال تكوين و شكل‌گيري است. آلتوسر، حتي مهم‌ترين عنصر در سمفوني بزرگ نهادهاي جامعه مدني براي بازتوليد مناسبات توليد سرمايه‌دارانه را «مدرسه» مي‌داند. بورديو نيز جامعه‌‌شناسي آموزش و پرورش را همه جامعه‌شناسي مي‌دانست. بنابراين ديده مي‌شود كه براي نظريه‌پردازان بازتوليد، مسئله «مدرسه» بسيار اهميت دارد. اينكه مدرسه چگونه مي‌تواند اين كار را انجام دهد، سوال اساسي است. همانطور كه در سراسر دنيا و در همه مدارس در حال اتفاق است، در ابتدا به واسطه متن كتاب‌هاي درسي، مي‌توان موارد مورد نظر را به خورد دانش‌آموزان داده و آنها نيز بازخورد دهند. ضمن اينكه روابط زنده‌اي در مدرسه حاكم است و همين سبب مي‌شود روابط تا حد زيادي كنترل شوند و رويه‌هاي موجود، باز هم تداوم‌بخش همان باورها و ارزش‌هاي در حال تحصيل باشند. مدرسه، به ظاهر همين دو عنصر ساده را در اختيار دارد، با اين وجود هيچ‌يك از متفكران اشاره شده موافق از ميان برداشتن مدرسه نيستند. اتفاقا توليد «ضد هژموني» را به واسطه مدرسه مي‌دانند. هم‌‌اكنون بحث‌هاي تعليم و تربيت بر آموزش انتقادي تمركزكرده است و موضوع بر سر بود يا نبود آموزش انتقادي در مدارس است.

ناسازه‌هاي گفتمان مدرسه
نويسنده: محمد رضايي
انتشارات جامعه و فرهنگ
1387
شمارگان: 1650 نسخه
قيمت: 3500تومان
 دوشنبه 8 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 87]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن